اول مرداد ۱۴۰۲ از زندان لاکان به مرخصی آمدم در زندان از ناحیه گردن و دست راست دچار درد طاقت فرسایی شدم. پس از آن ۲۹ تیر حوالی ساعت ۵:۳۰ صبح چنان درد معده شدیدی گرفتم که گویی به معده میخ می‌کوبند این درد به پشت گردن و ستون فقرات زد دردی که از تاب و تحمل فراتر بود و هر لحظه‌اش به قرنی می‌گذشت. حدود ساعت ۸ صبح مرا به بهداری منتقل کردند و تا اندازه‌ای این درد مهار شد.

در ایام مرخصی دوباره این درد گریبان مرا سخت گرفت. با آزمایشات پاتوبیولوژی و سونوگرافی معلوم شد سنگ‌های متعددی در کیسه صفرا وجود دارد که خوشبختانه با موفقیت عملش انجام شد. در کنار آن psa پروستات هم عدد بالایی را نشان داد که به پزشک متخصص مراجعه کردم که اگر با دارو درمان نشود، باید نمونه برداری صورت گیرد. علاوه بر آن به علت افزایش متناوب فشار خون به دکتر قلب مراجعه کردم.

روزهای پایانی مرخصی استعلاجیم فرصتی دست داد تا قبل از بازگشت به زندان ترانه‌ای که دو سال از ساخت آن گذشته را بخوانم و ضبط کنم تا با خیالی آسوده‌تر راهی زندان شوم. توارد جالب ماجرا اینجاست روز پنجم شهریور که تمام وقت درگیر ضبط ترانه «گلبهار» بودم، هیئت تخلفات اداری آموزش و پرورش استان گیلان هم دو کارمند خود را گسیل کرده بود تا این ابلاغیه را به در منزل تحویل دهند در این ابلاغیه در کنار موارد متعدد در صدور این رای در چند جا به «آواز خوانی اینجانب در تجمع معلمان با مضامین انحرافی» اشاره شده است. البته آموزش و پرورشی که اشعار بزرگان این سرزمین از حافظ تا فریدون مشیری و… را مضامین انحرافی می‌خواند، تعجبی ندارد که هیئت بدوی تخلفات در حکم صادر شده حتی به اخراج اینجانب از دستگاه آموزش و پرورش هم قانع نباشد. گویی این مجازات را بسی خفیف می‌انگاشته که بر خلاف حوزه وظایف اداری و تعریف شده، مجازات فعالیت‌های صنفی و قانونی اینجانب برای آموزش رایگان که مطابق اصل ۳۰ قانونی است و متاسفانه به تعطیلی کشیده شده و خود آموزش و پرورش اکنون آشکارا علیه احیاگران این اصل آموزشی شمشیر را از رو بسته است و علیه آنهایی که با دفاع مدام و همیشگی از این اصل و اعتراض به تعطیلی آن،خدمت به دانش آموزان و اولیای آنها می‌کنند،بالاترین مجازات ها را در نظر می گیرد.

حضور در تجمعات هم از دلایل دیگر صدور این رای است که مطابق اصل ۲۷ کاملا قانونی است.همچنین حضور در تشکل های صنفی هم اصل ۲۶ قانون اساسی است که با برگزاری مجمع رسمی و با حضور عوامل وزارت کشور و استانداری، اینجانب در تشکل قانونی کانون صنفی فرهنگیان گیلان با رای اعضا در مجمع عمومی انتخاب شدم …

بار دیگر به نامه‌ای که هفدهم تیر سال جاری از زندان نگاشتم تاکید می‌ورزم:
«اینجانب ناصحانه و مشفقانه انذار می دهم که آمیختن عَلَم ضَلالت و قلَم جهالت و رقم سفاهت، ثمری جز ویرانیِ افزون تر این خانه‌ی ویران ندارد. افرادی با کمترین دانش حقوقی و تجربه کاری و گماردنشان بر هیأت‌های تخلفات اداری، حاصلی جز نارضایتمندی در جامعه معلمان و کارنامه ای سیاه بر جای نخواهند گذاشت. با این حجم از بی‌خبری و بهره‌ی حتی ناچیز از ابتدایی ترین دانش حقوقی و جلوس بر مصطبه‌ی چنین هیأتی در واقع «غصب فرهنگی» با «منش چنگیزی» است.»

متاسفانه دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش کمترین دغدغه‌ای برای نجات خود ندارد و تمام دغدغه‌اش پرونده سازی، اخراج و بازنشستگی پیش از موعد بسیاری از کنشگران صنفی است که دارای کارنامه‌ی پر بار آموزشی و علمی و خدمت رسانی به دانش آموزان محروم و بی بضاعت بوده‌اند و نه فقط با تدریس مجانی که با خدمات و کمک‌های مالی به آنها، سعی کرده‌اند به جای صرفا کارمند آموزش و پرورش ماندن و یدک شدن تنها لفظ معلمی، یک معلم راستین و به معنی واقعی، جانشینان انبیا باشند، چرا که به سان پیامبران بدون مزد، هدایت بسیاری را رسالت معلمی خود می‌دانند.

حکایت غمباری است که طایفه‌ای اکنون چنگ بر صورت آموزش و سنگ بر سینه پرورش انداخته و به جنگ دلسوزترین خادمان این نهاد رفته است.

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته‌نظران
دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

عزیز قاسم‌زاده
۷ شهریور ۱۴۰۲

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)