– یکی از فرق های اصلی انسان خودخواه با غیرخودخواه این است حتی با گذشت مدت ها از دانستن اشتباه، حاضر نیست قبول کند اشتباه کرده، حرامی بودن مغز مستکبر، عدم قول اشتباه و عذرخواهی برای یک اشتباه است، حرامی مغز کودک مزاج یک نوجوان و جوان مستکبر (بچه پولدار) با یک حرامی مغز عامل فساد آموزشی (مدرک گرایی که عامل اصلی رواج مدرک فروش است، و حرامی مغز بوجود آمدن کودک مزاج جوان مدرک خَر و حرامی مغز مدرک فروش)، مستکبر اگر کوچک ترین و جقیر و پست ترین چیزی داشته باشد ممکن است به دیگران فخر بفروشد و موجب ارضای حس خودخواهی و استکبارش شود، آن چیز عَلَم می کند، آن چیز تبلیغ می کند، آن چیز را پندار و گفتار و کردار می کند، و نشخوار ذهنی اش تُف می کند به صورت اذهان زیبا و گمان می کند با نجاست ذهن زشتش را تف کرده بگمان اینکه ذهن زیبایی را آلوده می تواند بکند! نه نمی تواند- زشت ذهن- زییا ذهن برگرداند به شکل خود زشت ذهنش!، مستکبر آن چیز را دائما به رخ می کشد، آلت پرستی هرزگان جنسی گرفته تا پول پرستی مردمان، می خواهد آلت خَرگونه مَردکی و جذابیت بدنی هرزه گونه زنکی باشد مانند عموم منحطان جنسی، منحط سرمایه دار و بچه مایه دار و بچه پول دار و بچه حکومتی و بچه فرعونی و بچه قارونی و… همگی شبیه هم است و وجه مشترکشان استکبار است. گناه مندند یا شاید بیماران روانی خطرناک منحطی اند که در زندگی چندین هزار ساله بشریت باعث و بانی رنج ها و تنفرها و جنگ ها و فجایع برای بشریت و بقیه طبیعت شده اند.

مستکبر گناه مند یا بیمار روانی خطرناکی است که جرم و گناهی نشخوار ذهنی و بروزدادنی حودآزاری و دیگرآزاری دارد چون حس لذت های رذیلانه مانند تحقیر، تمسخر، تفاخر، تظاهر و… تکرار مایل است، این حس لذت های مستکبرانه است.

– اساسی ترین مشکل اقتصاد ایران در سلطه پان اسلامیسم (پان عربیسم پنهان/آخوندیسم و…)، همان مشکل اساسی تمامی حکومت های ایدئولوژیک بوده و است، از کاپیتالیسم تا کمونیسم و از جمله ناسیونالیسم و سوسیال ناسیونالیسم ( مانند نازیسم)، سوسیال دموکراتیسم، لیبرال دموکراتیسم و فاشیسم و…، پان اسلامیسم نیز شبیه آنها است.
بنیان حکومت ایدئولوژیک دگم اندیشی و جمود و ایستایی حرامی مغزان در مقابل پویایی  ماهیت زندگی بشری است قابل درک در اذهان زیباست، آنها بشریت را چیزی فراجانوری و فراطبیعی در نظر می گیرند، حتی ماتریالیستی ترین نوعش مانند مارکسیسم کمونیسم.
گمان می کنند بشریت دارای نیروهایی فراطبیعی است که در لحظه ای تمام کمال خلقت و پدیداری (آفرینش چه در معنای الهیاتی و متافیزکی و خدایی و چه غیر آن) در لحظه ای به کمال بنیادین رسیده.
تفاوت عمده بین تفکر مکاتب ماتریالیستی (مانند مارکیستی) و متافیزکی (مانند پان اسلامیسمی) در این است لحظه کمال در چی گمانند.
در مارکسیسم زمان ظهور تفکر مارکیسم و پان اسلامیسم بوجود آمدن پان اسلامیسم، جدا از اینکه علاقه ای ندارم مطالب امثالهم در قالب اسلام گرایی بهانه پان اسلامیسم است به ضد اسلامیسم فروکاسته و با یک اتهام سطحی ضد اسلامی برای مسلمان ها یا مسلمان نماهای اجباری (از جمله مظلومان مسلمان نمای اجباری!) و ترجیحی ( از جمله ظالمان منفعت طلب متظاهر به اسلامی) طبق روال معمول سرکوب عقیده کنند.
پیشوند پان که در نقد ایدئولوژی ها و عقایدی بکار می رود که همه چیز را می خواهند ذیل یک اسم بسته بندی ایدئولوژیک کنند.
پان قومی و پان نژادی مانند پان+اسم یک زبان یا انگاره های موهوم قومیت و نژاد هم نوعی عقیده شبه ایدئولوژیک هستند مان پان اسلامی و پان یهودی و غیره.
از ویژیگی مشترک همه پان ها، این است یا همه را می خواهند شبیه خود کنند حتی به زور ناحق و زندانی و کشتار و پاک سازی و یکسان سازی جمعیتی و یا یک اقلیت و حتی اکثریتی نگه داشته مانند پان اسلامیسم و بقیه پاک سازی کنند مانند نازیسم، خصوصیت مشترک اقتصادی و غیر اقتصادی همه این ایدئولوژی ها از هم گونگی ظاهری تا هم پذیرشی باطنی برای همگان است.
کسب منافع اقتصادی پایه و موتور ماشین ضد بشری مردم عامل ایدئولوژی ها است– اما ابلهانه ترین و یا شاید ابلهانه نماترین (شیادی) نوعش این ایدئولوژی ها- پان اسلامیسم است، این بلاهت و یا بلاهت نمایی (شیادی) را کسانی بروز داده اند با گذاشتن یک پیش وندی یا پس وندی، ارائه به اصطلاحاتی مانند اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی، بانک داری اسلامی، علوم انسانی اسلامی، در نهایت حکومت اسلامی، این ها فرقی ندارند با حرامی مغزان و اذهان زشتی پیش وند و پس ندی (قید توهمی) به کلمات دیگر می دهند، فرهنگ سکولاریسم اخیرا دیده شد، اما وقتی کسی خوشد شخصیتی می داند و خودش معرفی به جامعه و مردم کرده و عبارتی از دهانش خارج می شود به سختی حاضر است این کلمه باز پس بگیرد. وای به روزی اکثریت مردمی این عبارت ها باور کنند و بنده ایدئولوژی شوند و تا نسل ها بایست بشریت خون بگرید و خون بدهد تا نسل های بندگان ایدئولوژی بمیرند و با مرگ خویش از اکثریت بیفتند، چرا که کمتر پیش می آید بندگان ایدئولوژی تغییر عقیده دهند، بُت شخصیت و حرامی مغزی و زشتی ذهن بیمارگونه و گناه مندشان اجازه نمی دهد از خَر استکبار پیاده شوند. بُت شخصیت، بنده اش را با خود به گور شاید اغلب می برد و اجازه نمی دهد از فرصت زندگی با دیگران لذت ببرد.
بهانه است که با گذاشتن یک وند (قید توهمی) بر چیزی قبل از آن وند و قید توهمی مانند اسلامی یا سکولاری وجود داشته، آن چیز به اسلامی یا سکولاری تبدیل شود، بدتر اینکه بخواهند با دست کاری و ناقص و معیوب کردن و داغون کردن آن چیز، به گمان خویش چیز جدیدی مانند فلان اسلامی و یا فلان سکولاری بسازند.
پس داستان سکولار دموکراسی چیست، آیا شبیه همین داستان اسلامی کردن یا بهتر بگویم اسلامی نمایی در ج.ا است؟ نه! سکولار دموکراسی (فرمانروایی مردمی) بر اساس مجموع چیزهایی از قبل وجود داشته و در طی دگرش و سازشی طبیعی عقلانی رفع نیازهای بشری تکامل نسبی یافته و همچنان در حال آزمون و خطایابی است، نه آرمانی است و نه کامل و نه بی نقص. در حالی مدعی اسلامی کردن آن چیزها، مدعی آرمانی دارد و مدعی کاملی و مدعی بی نقصی! و از بدبختی بشریت این ادعاهی پان اسلامی موهومات ذهنی اش است و ربطی به واقعیت ندارد، موهوماتش را حق پنداری کرده و سپس آنها را به مثابه واقعیت دیکته می کند به خود و دیگران، و دیکتاتوری اش با مقدسات سنگربندی کرده و کشتار و جنایات دیگر می کند پشت سنگر مقدسات. کشوری را بر باد نیستی پان اسلامی می گذارد و آزمایشگاه موهومات ذهنی اش و البته پلشتی های دیگری از جمله زیست انگلی باری تغذیه آن دیگری.
برای همین ماهیت سکولار دموکراسی (فرمانروایی مردمی / حکمرانی بشریتی) ایدئولوژیک نیست به این تعریف امثالهم، چون ذاتی متغیر پذیر و آمادگی تغییر و اصلاح دارد و حرامی مغزی نیست، بچه حرامی مغز نیست، مستکبر نیست سکولار دموکراسی یا حکمرانی مردمی.
سکولار دموکراسی یا حکمرانی مردمی خواه، می داند این موضع موقتی است و نه وحی منزل از اسمان خدایی نیست بر مغزش، راه حل موقتی است، چرا که بقیه راه حل ها نتایج گاه فاجعه باری داشته است، حکمرانی مردمی خواه می داند در جهان توحشی با روکش به ظاهر زییا زنده مانی می کند، توحش همچنان در این به اصطلاح زندگانی بشری بیداد می کند.
چرا پان اسلامی به این بلاهت نمایی و ظلم وجنایت و فسادش ادامه می دهد؟، بیماری و یا گناه مندی حرامی مغزی را در او جستجو کنید، استکبار و بندگی بُت شخصیت، دنیاطلبی و منفعت، بیماری پان داشتن، پان بیماری روانی و ذهنی حرامی مغزان و مستکبران و بندگان بُت ها سخصیتی و غیر شخصیتی است.
اما درباره سرمایه داری، این سوءتفاهم و بدفهمی شاید باعث شود که امثالهم از سرمایه داری نقد می کنم پس لابد با سرمایه داری مخالف هستم و عینهو مارکیست کمونیست ها هستم! نه!، و منکر وجود مفهوم سرمایه هستم، نه! سرمایه داشتن چیز بدیهی طبیعی است، هر انسانی از بدو تولد تا آخر عمر حداقل سرمایه ای دارد تَنی خودش است، جسم روح (تنی که شامل روانی اش نیر هست) کمترین سرمایه هر بشری است، از این منظر و تعریف، هر انسانی یک سرمایه دار است، خواه فقیرترین و خواه ثروت مندترین.
پس مشکل امثالهم با سرمایه داری چیست؟
امثالهم اساسا مشکلی با سرمایه داری و یا بهتر بگویم سرمایه داشتن بشریت ندارم، همانطور تعریف کردم، از بدو تولد همه بشریت دارای حداقل سرمایه یعنی تَنی خودشان هستند، اما مشکل آن چیزی است که اغلب به نام سرمایه سالاری می گویند، سرمایه داری وقتی شبیه یا تبدیل به ایدئولوژی سرمایه سالاری می شود که به درست یا غلط آن را کاپیتالیزم می گوییم و هر اسمی به این معنا، مشکل وقتی شروع می شود حرامی مغزهای مستکبر به تجمیع ظالمانه سرمایه می کنند و از هر راهی بتوانند و برایشان فرقی نمی کند در آن راه مرتکب ظلم جنایت و فساد شوند، با استکبارشان خود و دیگر بشری و مردمی را آزار دهند، جنگ به راه به اندازند، دیگران از بدییهات اولیه حقوق بشری محروم یا محدود کنند.
سرمایه سالاری یکی از بینان های حکومت های ایدئولوژیک است، فرقی نمی کند در ظاهر اسمش کمونیستی باشد و سوسیال ناسیونالیستی (نازیسمی) و یا کاپیتالیستی و یا لیبرالیستی و یا پان اسلامی (اسلامی) و یا پان یهودی و یا پان مسیحی و یا پان زرتشتی و یا پان آته ئیستی و یا پان تئوکراسی و یا پان ناسیونالیستی و یا پان گلوبالیستی و یا پان عربی (عربی) یا پان جمهوری و یا پان پادشاهی و هر پان قومی زبانی و عقیدتی و یا هر کوفتی دیگر. این وند پان یک امری تدافعی در مقابل جنایت کاران است، می دانند اگر اندکی شعور دارند منظورم چیست.
در مصادیق دچار اختلاف و اشتباهیم، دائما در حال آزمون و خطایابی، اینکه هر ایده و نواوریو اختراعی می شود از پول گرفته تا بانک و بورس، آخر سر آلوده سرمایه سالاری می شود، آخر سر آفات ظلم و جنایت و فساد آلوده می شود! و در اینکه سرمایه داری کلان بخش خصوصی و یا تجمیع در کلان سرمایه درای حکومتی پان اسلامی یا کمونیستی، در نهایت سرمایه ها انباشته و از دسترس عموم و توده فرودستان دور نگه می دارد و همچنان به پرشکافی لایه های اجتماعی اقتصادی و اختلاف طبقاتی و زشتی های پدیده های بالاشهری و پایین شهری، اشرافیت و تهی دستی، غنی و فقیر، اهمیت به زشت و زییایی ظاهری، و سایر توحشات، احتکار سرمایه، و هجمه و تعرض سرمایه سالار برای انباشت سرمایه به اندک دارایی های سایرین، تعرض و دست درازی با ابزارهای دزدانه چاپ پول اعتباری و دست کاری در بازارها و خلق نقدینگی تورمی و بازی با ابزار ضد بشری انتظار تورمی و بی ارزش کردن پول یا دارایی مردم و سوزاندن نادرست و ظالمانه نقدینگی که خودشان بر مردم معمولی تحمیل کرده اند. پیشنهاد نقدینگی سوزی را هم مانند سایر پیشنهاد سوءاستفاده کردند، وقتی حکومت در دستان نااهلان ضد بشری و مافیایی باشد هر پیشنهاد بشردوستانه ممکن است تبدیل به ابزار ضد بشری شود، حرامی مغز مستکبر اجنبی ضد بشری و همدست داخلی ضد بشری، هز پیشنهاد اصلاحی و بشردوستانه امثالهم سوءاستفاده می کند. منظو راز نقدینگی سوزی، در واقع پس دادن ارزش دزدیده پول و دارایی مردم از سوی حکومت و مافیایی ها بود، معلوم است تا زمیای حکمرانی مردمی بر کشوری حاکم نشود حرامی مغز مستکبر سرمیاه سالار حاضر نمی شود حق مردم به آنها بازپس دهد.
حال ممکن توطئه دیگری در راه باشد، تغییر نام انباشت سرمیاه حکومتی تحت فریب خصصوی سازی و از دسترس خارج کردن همیشگی سرمایه های عمومی که متعلق به عموم مردم است به نام شخصیت هیا حقیق یو حقوقی با نام های مختلف، در نهایت اجازه نخواهند داد از فرصت ها باری از بین بردن فقر کاری صورت گیرد، بهب هانه های مختلف و از جنگ افروزی و کثافت کاری هیا ایدئلوژیگی و منفعت طلبی و تنفر و کین ورزی و دشمنی و انتقام جویی روان رگیشانه شخصی و گروهی، تا بالاخره این اندک سرمایه عمومی تبدیل به سهام نشود، به اسم سهام عدالت بیش از نمی مردم محروم و ؟ان سهام کذایی کم ارزش را عرصه بازی با روان و عمر مردم کردند!، این کثافت کاری ها همچنان ادامه می دهند.
فقط مشکل این نیست برای پان اسلامی شان، میلیاردها یورو در افریقا و افغانستان و عراق و شامات و… از بیت المال مردم این غارت کردند، مشکل بزرگتری این است به ازای این غارت به خارج، میزان بالاتری غارت صورت پذیرفته، غارتی برای یارگیری، غارتی برای ادامه حکومت، غارتی برای پروپاگاندا، غارتی برای تحمیر و مغزشویی، غارتی برای تخفیف و باج به دور زنی تحریم، غارت ها گاه اتلاف منابع است، هدر دادن فرصت، نسل سوزی، غارت گزافه گویی هزینه تراشی برای منافع عمومی (ملی)، غارت عدم توازن در سیاست خارجی، غارت تحقیر مداوم مردم با تفتیش عقیده و سرکوب آزادی بیان، غارت در سرکوب آزادی بدیهی و حقوق بشری، غارت می تواند ترک فعل باشد، غارت ممکن است کشتن به روش های مختلف از ترور و اعدام و رعب و وحشت افکنی باشد، غارت محروم کردن از لذت های طبیعی بشری باشد، غارت هزار و یک شکل و ماهیت دارد، غارت همان دزدی است با ابعاد وحشیانه و رنج آورتر و بدترین غارت ها انحطاط دادن همه جانبه یک مردم (ملت) کشوری.

پ.ن: بارها خواستم درباره نوع نگارشم و حقایقی درباره زبان فارسی مطلالبی منشتر کنم، فرصت نشد، اشاره شبه اسپرانتویی و نام های خسرو فرشیدورد و مشکلات سره گرایی و استکبار و دیکتاتوری فرهنگستانی و نکات امثال منتقدانی چون رضا شکرالهی که مصوبات فرهنگستان صرفا پیشنهاد است، از نظر خودم اسا وجودش مضر و مثل خود ج.ا فرهنگستان هایش نیز بلای خانمانسوزند و باید بروند، این ها تحقیر زبن فراسی و تضعیف فارسی است، موجودیت ضد بیشری، هر چیز حتی خوبی در آن بخواهند انجام دهند ضد بشری می شود! فارسی دری چیزی ینست که در اذهان بیمار ایدئولوژی قومی و پان ها و ناسیونالیزم و تجزیه طلبان و پان اسلامی و پان قومی و بقیه کوفتی جات تحقیر شود. گفتن و نوشتن فارسی دری زبان بشریت آزادگان است.

بدرود.


مسئله مدرک گرایی عامل اصلی فساد آموزشی در ایران است.

بعنوان کسی چند دهه در امر آموزش به مردمان مختلف اعم اتباع ایرانی و سایر اتباع کشورها خدمت کرده ام، امثالهم و دیگران طی سال های طولانی که لااقل به بیش دو دهه بر می گردد، بارها بارها به مسئله و خطر فساد آموزشی (و پرورشی) هشدار دادیم، اکنون پیش نزدیک به سه دهه از هشدارهای امثالهم، آثار زیان بار و خانمانسوز این پدیده ضد حقوق بشری نمایان شده است.

اشخاص زیادی به صورت علمی و دانشی و تحقیقتاتی این معضل ضد بشری و ضد ایرانی توضیح داده اند.

نکات مهم:

از نظر امثالهم، بحث آموزش (تعلیم) از پرورش (تربیت) جدا است، برخلاف تصور و القائات آخوندیستی و افراد سطح پایی فرهنگی، نه وظیفه معلم و آموزگار (از جمله استادان دانشگاه ها) است به امر تربیت (به معنی عامش از جمله اخلاقیات و…) به پردازند و نه اساسا هیچ معلم و مربی و استاد در سطوح آموزشگا های دولتی و آزاد و موسسات مهارتی و دانشگاه ها… در توانش است چنین وظیفه مهمی به عهده بگیرد، همین معلمی بتواند از عهده مسئولیت آموزش برآید خودش هنر است، این که توقع بی جایی است که وقتی والدین ضعیف هستند و زیر پرورش و تربیت بچه های شان مانده، از معلم بخواهند ده ها دانش آموزش و دانشجو در مدت مثلا یکی دو ساعتی در کلاس هستند پرورش و تربیت کنند!
این معلمان و سایر هم صنفی هایشان، خودشان مانند سایر مردم معمولی، درگیر مسائل و مشکلات زندگی شخصی هستند، معلم ها مانند سایر مردمان معمولی دچار گاهی افسردگی و گاهی خشم و گاهی از عصبانیت بد و یبراه و گله گزاری می کنند و مانند همه انسان مرتکب اشتباهات کوچک و بزرگ می شوند.

نکته دیگر اینکه، یکی از بدترین القائات و توقعات بی جا از معلمان (مربیان،استادان و…) این است آنها بعنوان الگو جامعه معرفی می کنند، به دلایل مختلفی عرض کردم، این توقعی بی جا است، هر کسی بایست مسئولیت خودسازی و تعالی شخصیتی و اخلاقی و اجتماعی – با مطالعه و تمرین های مختلف و..- بشردوستی اش انجام دهد.

– به نظر می رسد در بحث انداختن مسئولیت تربیت و توقع الگو، باز بی مسئولیتی و یا مسئولیت گریزی  ایرانی جماعت است، خُلقیات زشت و ناپسند مسئولیت گریزی و مشکلات و تقصیرهایشان را به گردن دیگران انداختند دخیل در این قضیه است!

درباره مدرک گرایی، از چند دهه است منتقدان هشدار می داده و دهند عاقبت شومی در انتظار مردمان ایران است این پدیده ضد حقوق بشری و خانمانسور مدرگ گرایی، اما شواهد گویاست که دستان مافیای و فسادان منفعت طلبی در کار بوده عامدا با نفوذ در نهادهای قانون گذاری و مسئولیت ها، این مدرک گرایی رواج داده و هر چه بیشتر مردم معولی به سمت سیستم آموزشگاه ها و دانشگاهه ای پولی بکشانند. حتی این وضعیت ناهنجار مدرک گرایی، موجب تشدید فساد در مدرک فروشی و جعل مدرک های تحصیلی شده است، ای پدیده شومف موجب افزایش تبعیض در استخدام ها شده است، از ظرفی نوعی بلاهت در مدیران بخش خصوصی شده است علاوه حماقت ها و تعمدا شاید در نزد حکومتی ها، بلاهت های بخش خصوصی تمامی ندارد، در حالی در کشورهای پیشتاز، کمتر پیش می آید یک کارفرین و یا استادکار یا کارگر ماهر بخاطر نداشتن مدرک دیپلم یا دانشگاهی اخراج کنند، اما در ایران این امری روتین و قانونی شده است!

– بین اهل دانش و تفکر، این ضرب المثل ها رایج شده، که اگر مثلا در امریکا نیز چنین پدیده شوم مدرک گرایی رایج می بود، احتمالا اشخاص موفق کارآفرین جهان دانش و تکنولوژی مانند ادیسون، گیتش و.. بسیاری دیگر احتمالا مشاغل دون پایه داشتند و بشریت هیپگاه از وجودشان بهره نمی برد!

– تکرار پیشنهادها: تا جایی امکان دارد مواردی که منجر تشویق به مدرک گرایی می شود حذف شود (مثلا داشتن مدرک دیپلم یا دانشگاهی)، مانند گرفتن مجوزهای صنفی یا تاسیس شرکت ها، حتی شرکت های دانش بینان و صنعتی و علمی، برخلاف تصور مدرک پرستان ج.ا ها، نیازی نیست یک کارآفرین و سرمایه گذار حتما خودش تخصص و مهارتی داشته باشد تا درخواست مجوز تاسیس شرکتی کند درباره صنعت و علمی و…، بلکه از آنجا این شخص باید سرمایه گذاری کند و در نهایت بنگاه اقتصادی اش سود دهی کند سرانجام چاره ای ندارد به استخدام و یا مشارکت با اشخاص متخصص و ماهر و فن ورز و هنر ورزی انجام دهد.

پیشنهاد می شود، در عنوان وزرات آموزش و پروش اصلاح شود و نامش به وزرات آموزش مقدماتی و متوسه یا “ورزات آموزش همگانی” تغییر کند.

 

مطالبی از نظرات رضا مرادی غیاث آبادی

کتاب‌ها و فیلم‌ها و رسانه‌های بدآموز: لزوم گردآوری آثار باارزش فرهنگی برای کودکان و نوجوانان

ویرانی و تباهی کشور، عاقبت تبعیض تحصیلی و سهمیه‌های آموزشی و شغلی

 

 

پیشنهادنامه به نیروهای مسلح ملی ایران (بخش۲) برای گذار سریع به حکمرانی مردمی (در حال ویرایش و تکمیل)

 

 

یادآوری انحطاط های همه جانبه اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مردم ایران و بقیه جهان…

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)