یک) جیوانی باتیستا نقاش قرن هجدهم، نقاشی‌ای از سنت روک به‌تصویر کشیده است: «من از این زخم، نجات پیدا کردم».
سنت روک، در دوران طاعون سیاه به کمک بیماران شتافت، پس از ابتلا به طاعون او را از شهر بیرون کردند. بعد از بهبود باز به شهر بازگشت، اما در پی تغییر چهره بر اثر عوارض بیماری، کسی او را به خاطر نیاورد و به جرم بیگانگی با مردمان، محکوم به زندان شد. سنت روک در نقاشی‌های به‌جای مانده، همواره در حال نشان دادن زخم طاعون پای خود است. اشاره‌ای همیشگی به ظلم‌های متحمل شده و حقانیتی که رنج او خود گواه آن بود.

دو) دی ماه ۹۶، یکی از نقاط عطف خیزش تهیدستان و مطرودین شهری و روستایی در کلیت تاریخ مبارزات آنان در حدفاصل سال ۷۰ تا زمان فعلی است. این اعتراضات، مجرایی برای مرئی‌سازی و ابراز خشمِ هیچ‌بودگانی بود که به واسطه‌ی “خشم مشروع” خود، نظم مسلط و جنونِ سرکوب را به‌لرزه درآورده و در خیابان‌ها و دانشگاه‌ها مرئی و نمایان شدند. از دختران خیابان انقلاب تا تمامی کارگران، دانشجویان، بی‌ثبات‌کاران و بی‌شمار جان‌باختگان این خیزش، همگی به سیاسی‌ترین وجه ممکن با عاملیت و سوژگی سیاسی، مشقِ تعیین حق سرنوشت کردند. اگر این خیزش‌های شهری را مادیت‌یافتگی سیاست ورزیِ تمامی این مطرودان در نظر بگیریم، آنگاه درخواهیم یافت که بازنمود تناقضات ساختاری حاکمیت و فقر حداکثری بر جامعه با افول هر جنبش، هرگز نابود نشد. ایستادن علیه نظامی از فقر، فساد و سرکوب، خشونت و ارتجاع، پیشتر تبعات خود را از خانه تا خیابان متکثر کرده بود و هر زندانی، گواهی تاریخی از مبارزه است.

سه) روال آزادی زندانیان (خاصه سیاسی) بدین‌صورت است که خانواده و جمعی از رفقا بعد از مراحل اداری و صدور نامه‌ی آزادی با دسته‌های گل و جمعیت‌های چند نفره، پشت درب زندان، منتظر خروج زندانی خود می‌مانند. شادیِ این مورد به‌ویژه در زمانی‌ست که آزادی، در پی بازداشت موقت نیست و تهیه‌ی وثیقه‌های کمرشکن، هنوز رمقی را برای نزدیکان باقی گذاشته است.
عصر روز دوشنبه ۱۴ تیرماه ۱۴۰۰ درب زندان قرچک ورامین باز شد و تو، بی‌اینکه ضرورتی بر اطلاع رسانی را احساس کنی، تنها و با ساکی در دست با اولین تاکسی به خانه برگشتی. از آنجا بود که به وکیل، رفقای نزدیک و چند دوست آواره و تبعیدی در نقاط مختلف خبر دادی: «دیگه نگهم نداشتن بابا، گفتن آزادی» و خندیدی.

از ۱۲دی ماه ۹۶ که عاصی و متعهد، نعره و فریادت در میان خشم مابقی دانشجویان معترض و مردمِ بُریده از فقر و سرکوب، حل شد تا فردای آزادی و آخرین ساعات زندگی‌ات، زندان و مصائب زندان را به دوش کشیدی. و مگر آزادی با بیرون آمدنِ از زندان حاصل می‌شود؟ در دادگاه‌های بدوی و تجدیدنظرت شرکت نکردی، قضات دادگاه انقلاب، در نبود تو برایت حکم بریدند. قاضی احمدزاده ۶ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق صادر کرد که در تجدیدنظر به ۲ سال حبس تعزیری تبدیل شد…تو لجباز بودی، سرسخت بودی، جان‌سخت بودی، از نگارش هر نامه و تلاشی برای تقلیل ماه‌های حبس بیزار بودی. از حق یک‌سوم گذران حبس و آزادی آن استفاده نکردی و با پای مجروح، با تن کتک خورده زیر شوکر و باتومِ ضد شورش قرچک در روز سیاه ۲۳ آذر ۹۹ باز هم حبس کشیدی. آخر، تو و هم‌بندی‌هایت مانع از ربایش گلرخ ایرایی از بند شده بودی. تو همانی بودی که پیشتر به دستور نگارش نامه‌ی آزادی مشروط از سوی وزارت اطلاعات، «نه» گفته بودی. «نه»ی تو به اطلاعات، منجر به تبعیدت به قرچک شد. ماندی، ماندی، ماندی…حبس کشیدی تا زمانی که اعلام کردند تمام شد: آزادی.

چهار) آزادی‌ات حاصل شد. اما درهم‌تنیدگی وضعیت نابه‌سامان سیاسی، اقتصادی و هر آنچه چشمان ناباورت را نگران‌تر می‌کرد، تو را به مهاجرت وا داشت. مهاجرتی از سر استیصال، با شرایط اسف‌بار ۱۰ ساعت کار در کارخانه تولید پوشاکی در غربت… ایستادی، جنگیدی تا زندگی کنی. به ایران بازگشتی. ژینا را کشتند، قیام شد. خواهران، برادران و کودکان‌مان را کشتند، چشمان نظاره‌گر بی‌شماری را کور کردند و اعدام کردند و شعله‌های قیام همه‌جا سرکشید. برای بقا جنگیدی، زندگی را ناممکن دیدی، زنده نماندی و برای همیشه رفتی.

پنج) سپیده فرهان از فعالان سیاسی متعهد و زندانیان سیاسی سابق، عصر جمعه ۱۹ خردادماه‌ از میان ما رفت. او در زمره‌ی فعالین بی‌ادعایی بود که ایستادگی و فعالیت به دور از روند سلبریتی‌‌بودگی سیاسی را همواره چون اصلی بنیادین در نظر داشت. او چه در زمان بازداشت چه پس از آن، راوی و صدای زندانیان سیاسی و غیرسیاسی بی‌شماری بود. نگاه موشکافانه‌ی وی از تحلیل شرایط سرکوب خاصه در زندان‌ها در گزارشات و مصاحبه‌های او برجای مانده است.
سپیده فرهان، راوی طاعون زمانه‌اش بود. او زخم‌های خود را از یاد نبرد، بلکه هر زخم، اشاره‌ای همیشگی به ظلم متحمل شده و حقانیتی شد که رنج‌اش گواه آن بود.

یادت سرخ و جاویدان

منبع: بیدارزنی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)