خارجی. روز. دوربین. کشتیِ یونانی. ساقی. جانی واکر. لیوان. دست راستِ راوی. چند پرِ کالباس. دستِ چپ.

پُرکن پیاله را تو پُر کردی بکتاش
می نوشم به سلامتیِ کیش
کشتیِ یونانی
عصرِ شعرِ ماسه ها
آبانِ ۱۳۸۴

شانزده سال و چند ماهِ بعد
تهران. بیمارستانِ ساسان. دیماهِ من سردم است. می لرزم.
این که خوابیده است زیرِ ملافه ی سفید
محمود درویش نیست
بکتاشِ آبتین است
خنده هایِ کاریزمایش می گوید!:
پرکن پیاله را پر کن
لیوان را پر کن
استکانِ کمرباریک را پر کن
من خیلی سردم است
خیلی دیماه ست
لیوانِ من خالی ست دلم پُر
می نوشم به سلامتیِ ویلا. کوچه یِ نوید. پلاکِ بوسه در طبقه یِ دوم.
اینجا تهران است بند نمی آید خونِ خیابان بند نمی آید
بند نمی آید خونِ تهران. خونِ شب. خونِ روز. خونِ هنوز.
اینجا تهران است. بیمارستانِ ساسان. داخلی. برانکارد.
خونِ ملافه بند نمی آید خونِ خیابان. خونِ پرستارها
به جوش می آید خونِ دکتر “قره حسنلو” به جوش می آید!:
بند نمی آید خونِ کارگران
خون دانش آموزان
خونِ دانشگاه
خونِ انارها
آهوها
درخت ها
و…

 

 

 

فرامرز سه‌دهی

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)