انچه هم اکنون نزدیک بسه ماه است که در کشور ما روزانه رخ میدهد، بازتاب خیزش و خروش و جنبش بزرگ فرمانبران است بر علیه اقلیت کوچک  فرمانروایان. نزدیک به نیم قرن پیش از این بود که فقها و آخوندهایی که مراتب طلبه گری را در حوزه های علمیه پیموده بودند بقدرت رسیدند. اگرچه، برای بفرمانروایی رسیدن آخوند، میتوان علل کثیری را بر شمرد. اما، بدون تردید، باید خوی و عادت تمامیت جامعه در طول تاریخ به فرمانبری را یکی از دلایل صعود آخوندها بر فراز منبر قدرت و فرمانروایی خواند.

سر انجام پس از ۴۴ سال فرمانروائی آخوند، جامعه باین حقیقت پی برد که بار فرمانبری بر دوش او دو برابر گردیده و پیوسته بر آن افزوده شده است. یعنی که تسلیم و اطاعت که ظاهرا اخلاق و رفتاری ست بر خاسته از دین واسلام، به فرمانبری از اقتدار سیاسی هم اضافه گردید. چه بسا اگر این عادت گله وار به فرمانبری را از نیاکان خود بارث نبرده بودیم، باین سادگی ها تن بفرمانبری مضاعف دین و قدرت نمیدادیم.

اما، زیرکی و تظاهر به تقدس و تقوا، راه رسیدن باقتدار و صعود بر منبر قدرت را برای آخوند بسی بسیار هموار نمود. بگذریم که فرمانبران در آغاز با آنان که آنها را باسارت احکام شریعت در آورده بودند همکاری میکردند و بدون هیچ مقاومتی به تسلیم و اطاعت از فرمانروایان مقدس، مظهر زهد و تقوا تن میدادند.

البته که آخوندهای فرمانروا، از سر زیرکی و منفعل سازی فرمانبران همیشه، پیوسته بنام الله، خداوند یکتا و یگانه، بنام الله و پیامبر و امامان دهان بسخن می گشودند، تصمیمها و سیاست های خود را اعلام میکردند. چنانکه، در جایگاه فرمانروانی، وانمود میکردند که آنها، خود، وظیفه ای ندارند مگر فرمانبری و در جایگاه فرمانبری ست که بوظایف مقدس خود عمل میکنند. این است که ابنای بشر را آخوند، همچون خویشتن، بنده الله می پندارد. بشری که نه مستقل است و نه دارای عقل و خردی که او را برهان آموخته و محاسبه و مقایسه سود و زیان. بهمین دلیل بنده باید آنگونه زندگی کند که الله مقرر داشته است. رفتار و گفتار و پنداری نیست در جهان هستی که الله حکمی در باره آنها صادر نکرده و واجب ضروری نشمرده باشد.

از آغازین ترین لحظه صعود بر منبر قدرت، ترس از هموطن بود، نه دشمن خارجی که حکومت آخوندی را وادار نمود که تمامی نیرو و توانائیهای مالی و معنوی، همچنین، نظامی و امنیتی را بمنظور حفظ و بقای نظام فرمانروایی و فرمانبری بکار گیرد. این بدان معناست ابزاری که برای تداوم حکومت آخوندی برگزیدند، ابزار سرکوب بود و ابزار قهر و خون و خشونت، ابزار بیرحمی و انتقام ستانی. با ابزار سرکوب بود که سفت و سخت به تربیت ودینسازی احساسات و عواطف انسانی دست زدند. گشت های گوناگون ارشادی متشکل از افراد نظامی- امنیتی به کوچه و خیابان گسیل داشتند مبادا کسی مرتکب رفتاری در ستیز با دین و اخلاق گردد، مثل ارتکاب به بد حجابی و آمیزش با جنس مخالف و نوشیدن می. آخوندها در صدد بودند که جامعه را در شکل و شمایل حوزه ها بسازند.

انچه هماکنون در حال وقوع است آن است که فرمانبران بیدار شده و دیگر حاضر نیستند که بفرمانبری تن بدهند، به محنت و تنگدستی، بحقارت و خواری. آخوند، فرمانبران را همچون یک گله حیوان مینگرد، حیوانی که باید سر در آخور مشغول به نشخوار باشد. اما، فرمانبر به آخوند فرمانروا نشان داده ست که او آن “بره” زبان بسته نیست که براه “مستقیم” راهی که الله مقرر داشته است چشم بسته  همچنان ادامه دهد. حتما بگوش فرمانروای اعظم، آخوند خامنه ای رسیده است که نه تنها دانشجو بلکه تمامی جامعه اماده جان دادن هستند ولی دیگر حاظر نیستند ذلت بپذیرند.

اما، گویا این اعتراضی نیست که بگوش فرمانروا برسد. ولی مگر میشود نرسد؟ حتما میرسد اما، بگونه ای دیگر تغبیر و تفسییر شود. نه فقط این اعتراض، بلکه ۴۴ سال است که هر اعتراضی بدشمن نسبت داده میشود، به امریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان. چنانکه گویی این امریکا و کشورهای اروپای غربی بوده اند که متحدا حجاب را اجباری نموده و جدایی جنستها را با ابزار قهر آمیز باجرا در میآورند.

هم اکنون شاهد هستیم که قیام فرمانبران به باژگونی مولفه های دین و قدرت انجامیده است، از جمله بزباله ریختن حجاب و مقنعه و شکستن دیوارهای جدایی جنسیتها، و وارونه سازی دشنامهایی در خور دیکتاتور و زور گو مثل”هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم.” بعبارت دیگر، ما با جنبشی روی در روی هستیم که بر اساس ارزشگذاریهای جدید پی ریزی میگردد. تسلیم و اطاعت و فرمانبری جای خود را باعتراض و سرپیچی و سروری خواهی داده است. اشکریزی و شیون و زاری، سوگواری و عزا داری با شادی و پایکوبی و با جشن و سرور روی در روی میگردد. ۴۴ سال است که فرمانبران از ابتدائی ترین حقوق انسانی، ، آزادی در گزینش، در پوشش و نوشیدن و آمیزش با جنس مخالف و هزاران رفتار و گفتار و حرامها و حلال های دیگر محروم گردیده اند، همه ارزشهایی در خدمت حیوانی نمودن انسان و کشاندن او باسارت و بندگی.

قیام فرمانبران، در خدمت بازگشت به آنچه انسانی ست و برخاسته از انسانیت است. آخوندها خود و هر آنچه که در حوزه های علمیه میآموزند، بی اعتبار شده اند. چون در اصل ابزاری بشمار روند در خدمت اسارت و بندگی انسان. فرمانبران دیگر نمیخواهند باسارت و بندگی بقوانین اسارتبار شریعت اسلامی تن بدهند. فرمانبران استقلال میخواهند و آزادی، همان پدیده هاییکه جماعت آخوند خصم آشتی ناپذیر آنها هستند، همچنانکه خصم آشتی ناپذیر زن و زندگی و آزادی اند.

آخوندی که در برابر الله خود بر زمین میافکند نمیتواند زن را بیشتر از نصف مرد بشمار آورد، گویی که مرد، در منظر الله، انسانی بشمار میرود توانا به تفکر و تعقل و تعامل. حال آنکه انسان در منظر الله، بنده است، حیوانی ست که باید همه چیر را باو آموخت. چگونه بخلا برود و طهارت بگیرد و مراسم عبادت و روزه گیری و حج را بجا آورد و دین خود را در این جهان به الله بپردازد تا در آخرت بدرد سر نیفتد و از شعله های دوزخ دور بماند.

تنها با براندازی حکومت آخوندی ست که میتوانیم از حیوانیتی که برما تحمیل شده است خود را رها ساخته به شان انسانی خود سر فرود آوریم و زندگی را در آزادی سراسر شور و شادی و طرب سازیم.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gmail.com

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)