نگارخانه سیحون – دنیای زنان ایرانی آشکار می شود
استروژن عنوان نمایشگاهی گروهی در نگارخانه سیحون است که از روز جمعه ۷ مهر برپا شده است و تا ۱۹ مهر همچنان ادامه دارد. در این نمایشگاه مجموعه ای از آثار ۵ جوان هنرمند به نام های شبنم جهانشاهی ، هنا هنزلیزاده ، فائزه رضوی، زینب موحد، و محبوبه نوروزی به نمایش گذاشته می شود.
نیما زاغیان در متنی در تشریح مضمون این نمایشگاه نوشته است : زن بودن در ساحتِ معاصر، مفهومی دو پاره مینماید؛ از یک سو پذیرش این امر است که زن در بندِ نقش تاریخی خود (تعاریفِ جنسیتی سنتی و تمامی زیر شاخه های آن : جنس دوم، ضعف فیزیکی، انفعال اجتماعی و…) محصور است و از سوی دیگر نفی این پذیرش است با توسل به خوانشی متفاوت از آگاهی (نقش فعال زن در ایجاد گفتمانهای خاص زنانگی : درک ژرف از امر خلاقه، برتری در شناخت و…). به عبارت دیگر میتوان دو قشر یا طبقه از زنان را در وضعیت معاصر شناسایی کرد؛ زنانی که به تعبیر سادهٔ کلام، همچنان در بندِ تعاریف سنتی از «زن بودن» هستند و زنانی که با پرداختن به وسایل و میانجیهای گوناگون، در جهت نفی این تعاریف سنتی میکوشند. اما روایت آنجا پیچیده میشود که این دو قشر، در یک وجودِ واحد ادغام گردند؛ پس پرسش این بار چنین است : چه برآیندی از زن معاصری که این هر دو سویهٔ پذیرش و انکار را در خود دارد، حاصل خواهد شد؟
او ادامه می دهد : روشنگری به تعبیر کانت «خروج انسان است از نابالغی به تقصیر خویش». اگر تعریفِ نابالغی در این دیدگاه ناتوانی از به کار بستنی فهم خویش است بدون هدایتِ دیگری، پس خروج از این ناتوانی و دست یابی به فهم نیازمندِ اتکا به چیزی است جز دیگری. جایگزین کانت برای این دیگری، عقل یا قوای فاهمه است، اما انسان معاصر بد گمان تر از آن است که به مطلقهایی از این دست بیاویزد. پس به جای دست آویز قرار دادن مفاهیم متعیّن و منسجمی چون عقل، به میانجیها روی میآورد؛ در این وضعیت، هنر یک میانجی جایگزین است. چرا که نه تنها ماهیتاً خود- ارجاع (Reflexive) است، بلکه با سرشتِ خود-اندیشی انسان معاصر به طرز غریبی سازگار مینماید. درچنین ساحتی، انسان معاصر (و به ویژه زن معاصر) از بندِ فرافکنی خود دردیگری، به یکباره رها میشود و آنچه باقی میماند انعکاس تقصیر خویش است در خود، یا به عبارت دیگر، متمرکز شدن در یک میانجی که میان تقصیر خویش و دنیای بیرون قرار میگیرد : هنر.
زاغیان نوشت : در اندیشهٔ مدرنیستی، پذیرش دو سویهٔ متضاد در کنار هم، موجب پدیدار شدن یک برآیند، یک سَنتز، و یا یک سویهٔ سوم ترکیبی میشود. اما دنیای پسامدرن دنیای ترکیبها نیست؛ ساحتی متناقض نما (Paradoxical) است که در آن مفاهیم با هم برخورد میکنند، در هم فرو میروند، اما با یکدیگر نمیآمیزند. در این وضعیت، از برخوردِ دو سویهٔ متضاد، نه یک سَنتز بلکه یک خلاء سر برمی آورد؛ یک فضای خالی که با هیچ یک از عناصر دو قطب متضادِ معادله پُر شدنی نیست. فضای خالیای که تنها باید آن را پذیرفت بی آنکه بتوان به تمامی آن را درک و متعیّن کرد. همچون انسانی که با عبور از ساحتِ نابالغی، تقصیر خویش را میپذیرد بی آنکه درکِ مطلق و مُتقنی از آن داشته باشد. اما پرسشی دیگر- جدا از ماهیتِ این خلاء – همچنان پا برجاست : این فضای خالی با چه چیز پُر می- شود؟
او افزود : تجلی زن بودن در میانجی هنر، در قالب ساختارهای متفاوت (و درعین حال همسانی) صورت می- پذیرد. زنی که در آثارش به تصویر کردن عناصری میپردازد که نقش تاریخی-جنسیتی وجودِ مؤنث را نمادینه میکنند، در نگاه نخست در جهت اِنکار این جبر سنتی میکوشد و با اتکا به نوعی خود-ارجاعی، در تلاش برای عبور از مرزهای این نقش کهن الگویی زنانه است. اما در عین حال این کوشش، این خود-ارجاعی، تصدیق وجود آن جبر تاریخی است؛ در برابر نقاشیای که در آن اُبژه ای همچون بندِ رخت، سوژهٔ مرکزی (زن) را در خود بلعیده است، چاره ای جز تصدیق این واقعیت نداریم : سوژه به رَغم انکار نقش تاریخیاش، در روندِ ارجاع به خود، در برابر جایگاه سنتی جنسیتیاش تسلیم است، واین به تصویر کشیدن خود گواهی است بر آن تسلیم. وضعیت مشابهی وجود دارد در به تصویر کشیدن لباسهایی که در فرمی خاص، از زن درونشان تهی شدهاند؛ بار دیگر اُبژه (در مقام نمایندهٔ جبر جنسیتی) استیلای خود را بر سوژه تحمیل کرده و این بار تا حذف کامل سوژه پیش رفته است؛ شلوار جینی که گویی تنها لحظه ای پیش با شتابی کنایه آمیز از تن سوژه جدا شده است، تا شاید اشاره ای گنگ باشد به انقیادِ جنسی گریزناپذیر. انفجار توده ای بی شکل و تهدید-کننده، مابین دو تصویر متکثر از یک سوژهٔ واحد، جلوه ای متفاوت از وضعیتی همسان است.
زاغیان در این متن تاکید کرد: شاید این معادله آنجا اندکی رازآمیزتر میشود که این فضای خالی، نه با واسطهٔ اشیاء نمادینه، که با عنصری انتزاعیتر پُر میشود (و یا شاید خالی میماند)؛ آنجا که کابوس حدِفاصل انکار زنانگی تاریخی و پذیرش جبر جنسیتی میگردد.
اینجاست که چهره های فانتزی و کلیشه وار زیبایی تبلیغاتی، با حشراتی مخوف از دنیایی کافکایی در هم میآمیزند؛ و یا زنانی که گویی نقابِ اصلاح شده های «میرا»، جزئی از پوست چهرهشان شده است، در مسخی مضحکه وار بدل به موجوداتی غریب میشوند که انگار فرزندان نامشروع دلقکها و دیوها هستند…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.