جنبش اخیر مردم ایران با کشته شدن «مهسا/ ژینا امینی» جرقه خورد. در واقع، انباشت فشارها در سطوح متفاوت بر مردم ایران جامعه را به صورت انبار باروتی در آورده بود که به آتش‌زنه‌ای نیاز داشت. ناگفته پیداست که این فشارها بر اقشار مختلف بوده است و نئولیبرالیسم موجود متحد با مذهب، به انحاء روش‌ها به استثمار تن و جان و کار طبقات فرودست دست یاخته است. اینجا نئولیبراایسم نه تنها کار ‌و محصول کار انسان‌ها را به یغما می‌برد، بلکه از آن عبور کرده و تن و جان افراد را نیز سوژه استثمار خویش می‌سازد. و درست در همین نقطه است که سوژه شدن بدن زن و ربودن آزادی وی، او را هم‌سرنوشت با دیگر طبقات فرودست و استثمارشده قرار می‌دهد. درست در همین نقطه است که زنی که تنش سوژه استثمار شده است، با کارگر و معلم و پرستار و دیگر غارت‌شدگان در یک دسته‌بندی اجتماعی قرار می‌گیرد و آزادی او هم‌ردیف رهایی دیگر ستم‌دیدگان قرار می‌گیرد. چه بسا ستم بر وی شکلی مضاعف می‌یابد؛ چون احتمالا او یک کارگر زن است، معلم زن است و … و در این ارتباط، شعار «زن، زندگی، آزادی» تبدیل به شعاری رادیکال می‌شود که روی دیگر شعار «نان، مسکن، رهایی» است. به واقع، این شعار در ارتباط با رهایی همه اقشار استثمارشده، شعاری انقلابی و دگرگون‌کننده است، نه آن‌طور که «راست لیبرال» به گونه‌ای دیگر تن زن را سوژه می‌سازد و آزادی وی را در آزادی مصرفش می‌بیند. و حتی اگر بر پوشش آزادانه زن تاکید می‌کند، در تحلیل نهایی به همان آزادی مصرف برای او می‌رسد، نه رهایی از قبود و چارچوب‌های سرمایه‌دارانه مردسالار.

بنابراین، ما حتی اگر در شعار «زن، زندگی، آزادی» در ظاهر امر هم‌صدا با راست لیبرال می‌شویم، ولی در معنا صف خود را از آن‌ جدا می‌سازیم؛ زیرا از یک‌سو زنان را همانند دیگر اقشار تحت ستم، در یک جبهه می‌دانیم و زندگی و رفاه را برای همه این اقشار مطالبه می‌کنیم و از سوی دیگر، آزادی زنان را جدای از رهایی انسان و پایان استثمار انسان نمی‌دانیم.

از سویی، راست لیبرال سعی دارد شعار «مرد، میهن، آبادی» را هم‌ارز و مصرع دوم شعار «زن، زندگی، آزادی» قرار دهد و درست در همین‌‌جا ما مچ وی را می‌گیریم و فریب او را رو می‌کنیم. چون همان‌طور که زن در جهان سرمایه‌مدار مردسالار نماد استثمارشدگی است، مرد نماد سرکوب‌گری و استثمارکنندگی است؛ الا این که مردهایی پیدا شوند و بهتر است بگوییم خلق شوند که حاضر باشند از امتیازات چندهزاران ساله خود دست بشویند و‌ فارغ از جنسیت خویش «انسان» باشند، همان‌طور که جامعه بشری نیاز مبرم به این تحول عمیق دارد که زن نیز فارغ از جنسیت «انسان» بودن خویش را باز یابد. چیزی که نظام سرمایه‌محور مردسالار بر نمی‌تابد، زیرا این «انسان بودن»، منافع بازار را به جد تهدید می‌کند. خیلی سخت نیست که توضیح دهیم که تمایلات جنسیتی چگونه نبض تقاضا و مصرف کالاها و خدمات عرضه شده در بازار را به تحرک وا می‌دارند.

کلمه دوم شعار دوم – یعنی میهن – نیز برابر و هم‌ارز کلمه «زندگی» در شعار «زن، زندگی، آزادی» نیست. زیرا «میهن» مفهومی انتزاعی و کلی است که استثمارکننده ‌و استثمارشونده، ستمگر و ستم‌دیده، ظالم و مظلوم، غارت‌گر و غارت‌شده را به صرف این‌که در یک مرز جغرافیایی قرار دارند، در یک دسته قرار می‌دهد. و این خود فریبی بس عظیم است. در حالی که کلمه «زندگی» در شعار اول، رفاه و معیشت و برابری را برای همه افراد و اقشار و طبقات فریاد می‌زند، کلمه «میهن» این همه را در غبار شعاری ناسیونالیستی کم‌رنگ می‌کند، به حاشیه می‌برد و سعی در فراموشی آن می‌نماید.

کلمه سوم شعار دوم نیز شعاری دست راستی است که هیچ اشاره‌ای به رهایی طبقات فرودست و استثمارشده نمی‌کند و «آبادی» را فارغ از این که سهم افراد و اقشار و طبقات مختلف چه میزان و چگونه است، به عنوان واژه‌ای انتزاعی مطرح می‌نماید که لابد آن آبادکننده همان مرد سرمایه‌سالار متکی بر شعار میهن (ناسیونالیسم) است. و لابد در این «آبادی» و رشد اقتصادی، تعدادی شغل بیشتر نیز تولید خواهد شد و دستان سرمایه‌دار که پر و لبریز شد، قطره‌ای نیز از لا به لای انگشتنانش بچکد و نصیب کارگران و مزدبگیران شود و یا به همین مصداق، بالاخره از سرریز جیب و شکم و … مردان چیزکی نصیب زنان نیز خواهد شد.

در نهایت، همان‌قدر که شعار «زن، زندگی، آزادی» رهایی‌بخش و پویا و رو‌ به آینده است، شعار «مرد، میهن، آبادی» ایستا و عقیم و رو به گذشته است.

شانزدهم مهرماه ۱۴۰۱

رضا امانی‌فر- معلم- جامعه‌شناس

عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان استان بوشهر

کانال صنفی معلمان ایران

۲۰ مهر ۱۴۰۱

 
 
 
 
 
 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)