میشل فوکو جایی در کتاب مراقبت و تنبیه میگوید: «بدن مستقیماً در حوزهای سیاسی جا دارد؛ مناسبات قدرت بر بدن چنگالی بیواسطه میگشاید، آن را محاصره میکند، بر آن داغ میکوبد، آن را رام و تربیت میکند، تعذیباش میکند، آن را ملزم به انجام کارهایی میکند، به اجرای مراسمی وامیداردش و نشانههایی را از آن میطلبد.» او این مسئله را محاصره سیاسی بدن میداند. شاید فیلم «مجبوریم» را بتوان با همین استدلال تحلیل کرد. فیلمی که سراسر آن به بدنِ زن و ماهیت و عاملیت آن میپردازد. دختری زیر سن قانونی که مشخص نیست کجا و چطور عقیم شده و به اصطلاح لولههایش بسته شده است. به خانه خورشید مراجعه میکند و از شخصیتی که نقش لیلا ارشد را بازی میکند، کمک میخواهد. از اینجا به بعد پای نگار جواهریان در قامت وکیلی بسیار شبیه به نسرین ستوده به فیلم باز میشود. تلاش میکند چرایی ماجرا را درک کند و هر بار چشم در چشم زنی میشود که اولین و آخرین عمل جراحی دختر را انجام داده و اصلیترین متهم در ذهن وکیل است.
بماند که در کل فیلم، هویت یک کارتنخواب زن و اساسا طبقه پایین، به هیچ انگاشته میشود. اما گره جایی باز میشود که در یک صحنه، دوستِ وکیل از عقیمسازی کارتنخوابهای زن میگوید. جرقهای در ذهن وکیل برای پیگیری ماجرا زده میشود. مساله عقیمسازی کارتنخوابهای زن که در سالهای ۹۴ و ۹۵ بسیار بحثبرانگیز شده بود، تنها یکی از مواردی است که در طول این سالها و برای کنترل بدن زن بیان شده است. البته مساله تولید نسل و سیاستهای حاکمیتی هیچ وقت در سیاست عقیمسازی خلاصه نشد و در سالهای گذشته هم به خوبی دیدیم که چطور برای بدن یک زن تصمیم گرفته میشود: از ممنوعیت سقط جنین گرفته تا ارائه اختیار به همسر قانونی زنان برای کنترل او.
آنچه که بسیاری از منتقدان به آن تاکید میکنند، تلاش هر دو زن – وکیلِ زن و پزشکِ زن – برای کمک به دختری است که حالا دیگر امکان بچهدار شدن ندارد. یکی تصور میکند با عقیمکردن به او کمک کرده و دیگری در تلاش است حق حیات و زندگی او را به رسمیت بشناسد. هرچند که فرای این دو، حق مالکیت زن بر بدن خود، چیزی نیست که بتوان بر سر آن مذاکره کرد. مجبوریم در تمام صحنههای فیلم یک تلاش زنانه برای به رسمیت شناختنِ یک زنِ زیر سن قانونی است که کارتنخواب بوده و از ترس بچهدار نشدن و طرد شدن توسط معشوقه خلافکار، به هر دری میزند تا بتواند هویت از دست رفته خود را پیدا کند. حتی صحنه رفتن او پیش یک مرد برای بچهدار شدن و گرفتن پول هم، چیزی جز سپردن خودش به دست یک نظام مردسالار نیست.
پایان دویدنهای زنِ وکیل، به خانه استاد او منتهی میشود. مردی که از نظرش محکمتر از اوست و بهتر میتواند روال دادگاه را بازگرداند. تشبیهی درست از مواجهه یک مرد با نظامی مردسالار که خودش برای بدن زن تصمیم میگیرد. انگار با سپردن کار به او اعتراف میکند که در قامت زن، توانی برای دفاع از بدن یک زن دیگر را ندارد. مجبوریم ادای دینی به تمام زنانی مثل نسرین ستوده، لیلا ارشد و دیگران است که برای حق حیات زنان تلاش کردهاند.
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.