همانگونه که پیش تر آمد، سبک داستان پردازی مولانا چنین است که زنجیرۀ حوادث،بارها موقتا از هم
گسیخته می شود و به مناسبت موضوع،حکایت دیگری می آید. در این نوشتار تنها به ذکر آن حکایات
بسنده می کنیم و در صورت لزوم ابیاتی را می آوریم تا خواننده؛ خود متوجه ارتباط مضمونی آنها با
محتوای اصلی ِ داستان گردد .
عنوان چهارم :دیدن ایشان در قصر این قلعۀ ذاتُ الصُّور، نقش ِ روی دختر ِ شاه ِ چین را
وبیهوش شدن ِ هر سه،و درفتنه افتادن و تفحّص کردن، که این صورت ِ کیست؟
(از بیت ۳۷۶۰ به بعد)
این سخن،پایان ندارد آن گروه
صورتی دیدند با حُسن و شکوه ۱
خوب* تر زآن، دیده بودند آن فریق*
لیک ز این رفتند در بحر ِ عمیق ۲
زآن که افیون شان در این کاسه رسید
کاسه ها محسوس و، افیون ناپدید ۳
کرد فعل ِ خویش قلعۀ هش ربا
هر سه را انداخت در چاه ِ بلا ۴
تیر ِ غمزه*، دوخت دل را بی کمان
الاَمان و اَلامان*، ای بی امان ! ۵
قِرن*ها را، صورت ِ سنگین بسوخت
آتشی در دین و دلشان بر فروخت ۶
چون که او جانی* بوَد، خود چون بوَد؟
فتنه اش هر لحظه دیگر گون بوَد ۷
عشق ِ صورت در دل ِ شه زادگان
چون خَلِش* می کرد مانند ِ سِنان* ۸
اشک می بارید هر یک همچو میغ*
دست می خایید و می گفت:”ای دریغ* ! ۹
ما کنون دیدیم، شه ز آغاز دید
چندمان،سوگند داد آن بی ندید”* ۱۰
(تفسر اجمالی ابیات)
ابیات ۱ الی ۳: *خوب؛ درادبِ صوفیه،اغلب به معنی زیبا ــ *فریق؛گروه .
سخنان دقیق در باب صورت ومعنی تمامی ندارد، باری شاهزادگان در آنجا با مجسمه ای زیبا و پرشکوه
روبرو شدند. هرچند آن گروه پیش ازین صورت هایی زیباتر هم دیده بودند، اما تقدیر چنان رفت که به
دست ِهمین بت در دریایی عمیق غوطه ور گردند، زیرا افیون ِ ناپیدای عشق را از این کاسه نوشیدند.
[ آمیزه ای از تریاک و شراب بشدت مستی آور بوده که در کاسه ای سر می کشیدند. شاهزادگان آن افیون
عشق را باچشمان خویش از کاسۀ تن ِ تندیس نوشیدند.] افیون ِ پنهان عشق، از راه صورت، که زیبایی تن
و رخسار معشوق است در عاشق اثر می کند.
ابیات ۴و۵ : *غمزه؛اشاره به چشم وابرو ــ * الامان؛ به معنیِ فرصت ،که دروقت بلا گویند
دژ هوش ربا تاثیر خود را کرد و هر سه برادر را در چاه بلای عشق افکند. تیر ِ اشارات چشم و ابروی نقش
دختر چینی بی نیاز به کمان یعنی روح وی، دل شاهزادگان را شکافت. ای عشق ِ بی امان ! امانم بده !!
ابیات ۶و۷ : قِرن؛ نظیر و همانند. جمع اقران ــ * جانی، آنچه از روح است و جان دارد .
همانندان را ــ شاهزادگان را ــ صورت ِ از سنگ تراشیده سوزاند و دل و دینشان را به آتش کشید. [خوانش
دیگر کلمه به صورت ِ قَرن، به معنی دوره و عصر ارتباطی به حوادث حکایت ندارد](۱) [ فتنه برانگیزی
مجسمه ای بی جان این بود ] تصور کن اگر آن نقش جان داشته باشد دیگر چه خواهد شد؟ آشوب می شود .
ابیات ۸الی ۱۰ : *خَلِش؛ فرورفتن خاروتیع در تن. ــ *سِنان؛ سرنیزه ــ *میغ؛ابر.
عشق صورت آن دختر مانند سرنیزه در دل شاهزادگان فرو رفته بود . هر سه از شدت آن می گریستند و
دست به دندان می گزیدند و می گفتند که افسوس ؛چیزی را که حالا بر ما واقع شده است، پدر بی نظیرما
از آغاز دیده بود که ما را سوگند می داد اینحا گذر نکنیم.
(تاویل انفسی این واقعه)
به اذن خدا و با تدبیر عقل کل، نفس ِ انسانی و عقلِ اکتسابی و جان ِ الهی که درافراد انسانی خانه دارند،
در قالب ِ تن ِ آن سه شاهزادۀ حکایت،گرفتار دل شده ،عاشق ِ صورتی از جهان مثالی گردیده و در پی یافتن
آن در جهان ِ مادی بر آمدند.
ادامه دارد
زیر نویس
۱ : نک، شرح جامع مثنوی ــ کریم زمانی
http://zibarooz.blogfa.com/post/353

*کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۶)
https://t.me/didarmasnavi/24

 

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز) 

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۵)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)