نظریه پنجره شکسته که ابتدا توسط فیلیپ زیمباردو روانشناس آمریکایی در سال ۱۹۶۹ معرفی و سپس توسط دو آمریکایی دیگر به نام‌های ویلسون جامعه شناس و کلینگ جرم شناس در سال ۱۹۸۲ آزمون گردید، نشان می‌دهد که بی تفاوتی به وجود یک مشکل کوچک می‌تواند در آینده معضل بزرگی را سبب شود.

این نظریه در زمینه‌های روانشناسی، جرم شناسی، اقتصاد کاربرد دارد. اما می‌توان آن را در فضای سیاسی نیز به کار برد. در سالهای گذشته قتل، ربایش و ترور مخالفان جمهوری اسلامی در قلب کشورهای اروپایی، واکنش چندانی بین این کشورها ایجاد نکرد موضوعی که سران جمهوری اسلامی را گستاخ تر و با خیال مصونیت از هرگونه اقدامی تعداد بسیار زیادی از مخالفان خود را از بین برد.

این قتل و کشتار شاید به صدر اسلام و زمان پیامبری محمد که از مکه به مدینه وارد شد و کمر به قتل مخالفان خود بست، برسد و سران جمهوری اسلامی با تاسی از پیامبرشان انجام قتل‌ها و ترور فیزیکی و در صورت عدم امکان، ترور شخصیتی مخالفان را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

نمونه فراوانی از این دست وجود دارد از زمان خمینی که با فتوای قتل سلمان رشدی واکنش چندان زیادی به این فرمان نگردید و در واقع اولین پنجره سیاسی شکسته شد. سپس با قتل‌های برون کشور از جمله ترور شهریار شفیق، ژنرال ازهاری، کاظم رجوی، عبدالرحمن برومند و شاپور بختیار و فریدون فرخزاد، پنجره‌ها یکی پس از دیگری شکسته شد تا زمان ترور رستوران میکونوس فرا رسید. در این زمان برخی کشورهای اروپایی نه برای مخالفت با ترورها که برای نمایش در جلوی افکار عمومی کشورهای خود، ناله‌ای سر دادند ولی عزمی جدی برای ترمیم و از بین بردن ماشین ترور جمهوری اسلامی به کار نبستند.

این پنجره‌های شکسته باقی ماند تا در دور جدید ترورها نه فقط ترور ایرانی‌های مخالف بلکه برنامه ریزی برای بمب گذاری و کشتن اتباع دیگر کشورها نیز به آن افزوده شد که به تعبیری شکستن شیشه‌های قدی نیز صورت گرفت و باز انفعال کشورهای غربی، سبب شد تا جمهوری اسلامی پا را فرا تر بگذارد و اینبار نسبت به ربایش افراد در دیگر کشورها و انتقال به ایران و محاکمه و اعدام آنان دست زند که از ریگی و زم و شارمهد می‌توان نام برد.

انفعال و عدم ترمیم پنجره‌های شکسته ترورهای قبلی و جدید توسط کشورهای اروپایی و آمریکا، سبب شد تا کم کم جهوری اسلامی دست به تخریب دیوار هم بزند و طرح ربایش علینژاد را از خاک آمریکا آماده و اجرایی نماید که باز با عدم درک درست سیستمداران آمریکایی و به ویژه دولتمردان شیوه تساهل را در پیش گرفتند که نتیجه آن اما اینبار گریبان دولت مردان آمریکایی را نیز گرفت.

ماشین ترور به سرمنزل مقصود و در قلب پایتخت آمریکا رخنه کرد و به دلیل همین نابخردی و عدم جلوگیری از شکسته شدن پنجره‌ها، اینبار طرح تعقیب مقامات دست اندر کار ترور قاسم سلیمانی و بیشتر از آن ترور مقام‌های بلندپایه ایالات متحده در دستور کار قرار گرفت که اگرچه کشف شده است، اما معلوم نیست در آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.

اگر چه تئوری دیگری هم در این مورد وجود دارد که حاکمان ایالات متحده ممکن است با کشته شدن یک یا گروهی از آمریکاییها، مجوز حمله به ایران را پیدا نمایند چنانکه بلینکین نیز در این مورد به ایران هشدار داد.

روشی که پس از ۱۱ سپتامبر در پیش گرفته شد و حاکمان دو کشور افغانستان و عراق به زیر کشیده شدند. حال باید دید شکستن پنجره‌ها تا کی و تا چه زمانی توسط رژیم ملایان ادامه پیدا خواهد کرد. اما آنچه مسلم است درستی این نظریه است حتی در سیاست!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)