آسیب شناسی خروج نخبگان از کشور
آیا ایران در آستانه یک انقلاب اجتماعی است؟ دلایل ساختاری خروج این نخبگان و عدم بازگشت به کشور چیست؟ چرا حدود حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار پزشک عمومی، وارد شغلهای دیگر شدهاند؟
روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ (۱۶ ژوین ۲۰۲۲)، محمد رییسزاده، رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران میگوید که “شتاب مهاجرتی که قدیم بوده، بیشتر شده است”. به گفته وی در سال ۱۴۰۰ بالغ بر ۴۰۲۷ نفر درخواست گود استندینگ یا عدم سوءپیشینه پزشکی کردند. وی در ادامه برای کم جلوه دادن این ضایعه انسانی گفت: ” البته به این معنا نیست که تمام این افراد از کشور خارج شدند، بلکه فقط درخواست دادهاند و بالغ بر یک سوم این افراد پزشک عمومی هستند. آمار درخواست گود استندینگ برای مهاجرت در متخصصین و فوقتخصصهای ما هم دارد بالا میرود و به طور کلی شتاب درخواست گود استندینگ برای مهاجرت در بین پزشکان بیشتر شده است”.
او در ادامه اضافه کرد: ” اکنون نزدیک ۱۵ تا ۲۰ هزار پزشک عمومی، کار پزشکی انجام نمیدهند”.
چرا حدود نیم قرن از آغاز جمهوری اسلامی، آهنگ مهاجرت روزانه شتاب بیشتری به خود گرفته است بطوریکه حدود ۶ میلیون در ژانویه ۲۰۲۱ در خارج از ایران بسر میبرند؟
به طور خلاصه، میتوان چهار علت را برشمرد که به گونهای ساختاری موجب این ضایعه انسانی شده است.
نخست، نظام سیاسی است که با سرکوب شدید، آزادی اندیشه در پژوهش را از حرکت باز میدارد وموجب مهاجرت میشود. نمونه آن، فضای سرکوب عریان پس ازبسته شدن دانشگاهها دراردیبهشت ماه ۱۳۵۹ است که حدود ۷۰ درصد کادر علمی ایران را ترک گردند. فرار وسیع دانشجویان، محققان واساتید دانشگاه دردهه نخست انقلاب به این دوره اهمیت ویژهای در تاریخ معاصر ایران میبخشد. سطح مهاجرت در این دوره در حوزههای تحصیلی مختلف، یکسان نبود. پژوهشگران صنعتی ومهندسان که نتایج کارشان به خصوص از نظر نظامی بی درنگ قابل کاربرد بود در ایران سودمند به نظر میرسیدند، اما کسانی که در عرصه علوم اجتماعی و انسانی به کار میپرداختند اغلب اوقات عناصری نامطلوب تلقی میشدند. بنابراین، فقدان امکانات شغلی و همچنین انزوا و استبداد سیاسی، دو عامل مشخصی است که مهاجرت را تسریع میکند.
دومین علت، ناشی از خصلت تحول ساختار ذهنی انسان در روند مهاجرت است. باید یاد آوری نمود که از دیدگاهی تاریخی، اشرافیت اروپا در قرن هجدهم به دلیل توانمندی مالی، رفته رفته به جای سفر تفریحی به کسب دانش برای مقابله با طبیعت روی میآورد. این موضوع به آنان امکان داد تا در مراحل بعدی روی آوری به علم، اعلام دارند که هدفش شناخت بهتر دنیاست تا تغییر دادن آن. این محققان به تدریج با ایجاد مراکز جداگانه تحقیقی، با حساسیت تمام تلاش کردهاند تا مبادلات فکری آنان به دور از انگیزههای قدرت و پول باشد. به بیان دیگر، جا بجایی انسانها برای کسب دانش و به ویژه پاکسازی آن از هر نوع منافع مادی و برای پی ریزی یک ساختار ذهنی تعقل گرا بود. این سنت هم در ایران از آغاز قرن ۱۹ کما بیش ادامه داشت ولی عموما برای بازگشت به کشور و باروری علم و دانش در داخل بود.
سومین علت، تلاش انسانها به منظور پیش بینی حرفه مناسب برای آینده خود و فرزندان خویش درموقعیت اجتماعی برتر است. به عبارت دیگر، یکی از هدفهای جا بجایی برای کسب علم، دستیابی به مقامهای بالا وارتقای موقعیت اجتماعی است که در جمهوری اسلامی به دلیل فقدان چرخش آزاد نخبگان از پایین به بالا هرچه بیشتر شدت پذیرفت.
علت چهارم، ناظربه این اصل است که میباید روند فرارمغزها “Fuite des cerveaux” را به جریان بازگشت نخبگان به مثابه میراث علمی جدید برای آینده کشور تغییر داد، امری که در ۴۳ سال گذشته به جز در موارد خاص هرگز در ایران به طور جریانی و به صورت یک فرهنگ متحقق نشده است.
با تفکیک مهاجرت دانش از اقامت مقطعی، همایش، گردهمایی و جلسههای کاری (و نیز کوتاه مدت) آموزشهای حرفهای، مجموعه گردهماییهای زیر یک سال (واقامت طولانی مدت) بالای یک سال، میتوان دید که فرار مغزها” Brain-drain” درایران در ۴۳ سال گذشته کماکان ادامه داشته است.
چگونه میتوان این روند را به عکس خود یعنی بازگشت سرمایههای علمی ” Brain-gain” به کشور تبدیل نمود؟ آیا این کار با وجود ساختارهای غیردمکراتیک فعلی امکان پذیراست؟
پژوهش میدانی ما در میان دانشجویان ایرانی در خارج به این پرسشها پاسخ منفی میدهد، تنها ۷ الی ۱۰ در صد دانشجویان بازمی گردند و بقیه جذب جامعه میزبان میشوند. آنان علاوه بر محدودیتهای اجتماعی به فقدان روحیه آزادانه در تحقیق و نیز به عدم اطمینان در مورد آینده حرفهای خود در ایران اشاره دارند. الیگارشی مذهبی از زمان شکل گیری خود به دلایل ساختاری نتوانسته بازگشت آزادانه دانشجویان تحصیلکرده در غرب برای جذب دوباره احتمالی در جامعه ایران را پذیرا شود. از این نظر، این نظام با طرد دانشجویان تحصیلکرده در خارج از سویی به یک نوع رویگردانی جهانی دانش روی میآورد واز سوی دیگر با تاکید بر یک برداشت نابردبار و پرخاشگرایانه از مذهب به عنوان تهاجم فرهنگی غرب، با تبادل آزاد دانش و مدرنیسم به مخالفت بر میخیزد و این در درازمدت مانع از جرخش آزادانه دانش در جامعه میگردد. از این رو شاید بتوان نتیجه گرفت که اگر نگوییم جامعه در معرض یک انقلاب سیاسی است حتما در معرض یک انقلاب اجتماعی است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.