نه پیش از شروع تظاهرات در قم و حتی در اوایل پیروزی انقلاب هیچ تشکیلاتی از سوی جریان رهبری کننده اصلی انقلاب سازمان نیافته بود. شبکه ای از روحانیون حضور داشتند که هیچگاه به یک انسجام تشکیلاتی دست پیدا نکردند. به بیان دیگر سازمان توتالیتری که باید سازمان های پیشگام آن کار جهت دهی به این جنبش توتالیتر را به عهده بگیرد، از اساس وجود نداشت
“ما در مربع ۸۳۷ ـ ۳۳۳ ـ ۴ شرق زندگی می کنیم. مربع ها، با مرزهایی از خطوط زرد که زمین سیاه رنگ را تقسیم می کنند، ده کیلـومتر مربع مساحت دارند. پس ما زیر چراغ هایی که به فاصله پنج متری در زمین قرار دارند، جای کافی برای گردش کردن داریم. نورهای ایـن چراغ ها روی هم افتاده اند تا در مربع ۸۳۷ ـ ۳۳۳ ـ ۴ شرق، کوچکترین گوشه ای تاریک نماند. زیرا چنان که همه می دانند، بدی در تاریکی خفته است.” (۱)
فرانک در اثر معروف خود میرا، تصویری به شدت خیالی از ناکجا آبادی می دهد که تداعی کننده جوامع تحت حاکمیت رژیم های توتالیتر است. اما انتساب واژه توتالیتر به تمامی حکومت های استبدادی، خودکامه، سلطانی، و دیکتاتوری، در تحلیل های سیاسی، نمی تواند شبیه کار فرانک باشد. در عالم واقع برای متصف کردن رژیمی به توتالیتر بودن، می توان با تکیه بر صورت بندی های موثق مطرح شده از سوی واعظین اندیشه های سیاسی، نظیر آرنت، به این مهم همت گماشت. آرنت در پیشگفتار کتاب توتالیتاریسم درخواست می کند که بنا به دلایل زیاد باید واژه “توتالیتر” را با احتیاط به کار برد.(۲) او حتی حکومت های کمونیستی تک حزبی اروپای شرقی و مرکزی را از رژیم توتالیتر چین متمایز می کند. وی دولت های اروپایی قبل از جنگ جهانی دوم مانند رومانی، مجارستان، لهستان، پرتقال، و اسپانیای فرانکو را به عنوان دیکتاتوری های غیر توتالیتر محسوب می کند.(۲) انتشار سرود سلام بر فرمانده، بار دیگر مخالفین حکومت را بهانه داد، که با نشانه شناسی، جمهوری اسلامی را به توتالیتر بودن متهم کنند. اما جالب تر آنکه خود حاکمیت و رهبر آن قصد دارند با گرته برداری از حکومت های توتالیتر، با ایجاد رعب در میان مردم، این صفت را به جان بخرند. در این نوشته تلاش می شود روشن گردد، علیرغم نمایش هایی فکاهی نظیر سرود سلام فرمانده و اهتمام جمعی هسته سخت قدرت، استقرار نظامی توتالیتر در ایران ممکن نشده است. طبیعی است این ادعا مبتنی بر خوانش نگارنده از مفهوم توتالیتاریسم است که از سوی هانا آرنت، فیلسوف سیاسی آلمانی، طرح شده است.
کسب قدرت بالاترین هدف کسانی است، که چه در شکل جمعی و چه به صورت فردی، وارد عرصه فعالیت های سیاسی می شوند. در این میان کم نیستند کسانی که به دنبال کسب همه قدرت سیاسی هستند. سید علی خامنه ای هم از جملۀ همین افراد است. آن روزی که در مجلس خبرگان به عنوان رهبر کشور انتخاب شد، به رغم تعارفات و اعتراضاتی که نمود، به رویای دیرینۀ خود جامه عمل پوشاند. او قدرت را با خوشحالی درونی، در عین ظاهری مغموم، تحویل گرفت و در همان روز به طلاب وروحانیونی که به شادباش آمده بودند وعده داد که با قدرت تمام این وظیفه را اعمال خواهد کرد. از آن زمان تاکنون رویایی دیرپا پس ذهن این روحانی وجود دارد تا بتواند حکومتی نظیر هیتلر، استالین و یا خاندان کیم در کره شمالی را در ایران برپا کند. در چندین فرمان اخیر خود نظیر حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی و گام دوم انقلاب این خواسته قدیمی خود را تئوریزه کرده است. اما آنچه که تا به امروز، در کنار یارانش ، تلاش کرده راه به جایی نبرده و رویاهایش نتوانسته اند صورتی عینی بیابند. در ابتدا باید دید که شرایط استقرار یک حاکمیت توتالیتر از نگاه آرنت چیست.
از نگاه آرنت، شرط اول برای استقرار یک حکومت توتالیتر وجود یک جنبش توتالیتر است. جنبش های توتالیتر، حرکت توده های بی شکل و اتم واره مردمی است که توسط سازمان های توتالیتر متشکل می شوند و علیه نظام و یا سیستم حاکم می شورند. جنبشی که به شدت ضد طبقاتی است و از کلیه سازمان های سیاسی موجود دلزده و نا امید است. به اعتقاد آرنت همان رفتاری که بلشویک ها با کرنسکی کردند و با سازماندهی توده های ناامید در قالب حزب کمونیست، باعث سرنگونی وی شدند .(۲) شاید بتوان انقلاب فرهنگی مائو علیه رقبای درون حزبی را هم در همین شمار آورد. وی اعتقاد دارد که فروریختگی نظام طبقاتی، یعنی نظام قشربندی اجتماعی و سیاسی دولت آلمان پس از جنگ جهانی اول عامل مهم شکل گیری جنبش توتالیتاریستی در آلمان شد. این اندیشمند سیاسی جنبش های توتالیتر را نخستین حزب ضد بورژوازی می شناسد و از سازمان های اوباش متمایز می کند.(۲) چرا که معتقد است فردگرایی در سازمان های اوباش سده نوزدهم نکوهش نمی شوند. به عبارت دیگر بنا بر نظر این فیلسوف آلمانی باید میان توده های وامانده ناشی از فروپاشی جامعه طبقاتی بورژوازی و اوباش زائیدۀ تولید سرمایه داری تفاوت قائل شد.(۲) از منظر آرنت این فروریزی نظام طبقاتی سرمایه داری با خود دیوارهای حفاظت طبقاتی را نیز از بین برد و اکثریت خاموش سابقاً متحد در پشت این احزاب را به توده های بی شکل تبدیل کرد.(۲) حال مردمی که فاقد احساس طبقاتی بودند و همه خود را بازندۀ قمار بزرگ رهبران سیاسی قبلی مورد حمایت خویش می دیدند، به یک احساس بدبختی بزرگ دست یافته بودند که باید به شکلی توده وار به جنگ رهبران پیشین بروند.
این افراد متشکل در جنبش های توتالیتر را هیملر، رئیس گشتاپو، کسانی می دانند که دیگر به هیچ روی نگران منافع شخصی خود نیستند و تنها در اندیشه دهه ها و یا قرن های آینده هستند. به عبارت دیگر این افراد، حتی بی علاقه به منافع شخصی، تنها می توانستند از جامعه ای ریشه بگیرند که به جایی و یا چیزی تعلق خاطر نداشته باشند. یعنی انسان های کاملاً منزوی و معلق که بتوانند رهبران سازمان های توتالیتر آنها را شکل و سازمان بدهند. این امر اتم واره شدن آنقدر برای استالین اهمیت داشت که ناچار شد تغییرات اساسی در حکمروایی دهد تا چنین انسانهایی را بیافریند. به خلاف هیتلر که این شرایط برایش مهیا بود.
وجود یک جنبش توده ای مستعد برای تبدیل شدن به یک جنبش توتالیتر به تنهایی برای ایجاد حکومت توتالیتر کافی نیست. آین جنبش حتما به یک سازمان توتالیتر نیاز دارد. آرنت وظیفه این سازمان را تبدیل دروغ های جنبش به واقعیت تعریف می کند. در عین حال این سازمان باید اعضای جنبش را متقاعد کند تا جهانی مبتنی بر این واقعیت های برساخته را بپذیرند و بر اساس آن عمل کنند، حتی اگر در کشوری به سر برند که فاقد حکومتی توتالیتر باشد.(۲) آرنت معتقد است که آفرینش سازمان های پیشگام و جدایی هواداران از اعضای حزب، قبل از به قدرت رسیدن اهمیت به سزایی دارد.(۲) وی معتقد است “اصل رهبری” فی نفسه غیر توتالیتر است و از اقتدارگرایی و دیکتاتوری نظامی مایه می گیرند.(۲) وجود این سازمان از نظر آرنت بسیار مهم است چرا که جنبش توتالیتر، یعنی مسیر تنفس حکومت توتالیتر، را زنده نگه می دارد. به عبارت دیگر به نظر می آید بدون حضور این تشکیلات جنبش توتالیتر از هم خواهد پاشید و در نهایت حاکمیت دچار فروپاشی می شود.
عنصر مهم دیگر در توفیق جنبش های توتالیتر از دیدگاه آرنت، اتحاد موقتی اوباش و نخبگان است. بنا به رای این نظریه پرداز، جنبش های توتالیتر برای هر دو گروه اوباشان و نخبگان جذاب هستند.(۲) به نظر آرنت اگر توده ها به واسطه تبلیغات جذب جنبش می شوند، اوباش و نخبگان به واسطه قوه محرکِ خودِ توتالیتاریسم دلبسته می شوند.(۲) شاید این فصل مشترک مهمی جهت این اتحاد موقتی باشد. از این اتحاد شوم است که شاید اندیشمندانی نظیر هایدگر عضو حزب نازی می شوند. به خاطر همین امر است که شر مبتذل می شود. در همین مسیر آیشمن به راحتی به عنوان یک آدم عادی، از نگاه آرنت، می تواند دست به جنایاتی بزند که در همیشه تاریخ باقی بماند. (۳)
براساس مطالب بالا می توان دید که حاکمیت کنونی ایران یک حکومت توتالیتر نیست. در ابتدا باید اشاره کرد این سه عنصر فوق الذکر در هیچ کجای تاریخ ۴۵ ساله انقلاب و جمهوری اسلامی، از شروع تظاهرات مردم قم تا به امروز، به شکلی که آرنت ترسیم می کند دیده نشده است. علیرغم برخی شباهت های ظاهری حرکت مردم در سال های ۵۶ و ۵۷، نظیر حرکت توده ای مخالف وجود تشکیلات سیاسی و پیروی تام و تمام از تشکیلاتی موهوم به نام حزب الله به رهبری روح الله خمینی در شکل غالب خود، مشخصات اساسی یک جنبش توتالیتر، یعنی ضد طبقاتی بودن آن، یا برآمده از فروریختگی طبقات اجتماعی و یا حضور انسان های جدا افتاده از هم(اتمیزه شده)، را با خود یدک نمی کشد.
نه پیش از شروع تظاهرات در قم و حتی در اوایل پیروزی انقلاب هیچ تشکیلاتی از سوی جریان رهبری کننده اصلی انقلاب سازمان نیافته بود. شبکه ای از روحانیون حضور داشتند که هیچگاه به یک انسجام تشکیلاتی دست پیدا نکردند. به بیان دیگر سازمان توتالیتری که باید سازمان های پیشگام آن کار جهت دهی به این جنبش توتالیتر را به عهده بگیرد، از اساس وجود نداشت.
اتحاد موقت نخبگان با اوباش هم صورت واقع پیدا نکرد. شاید عده ای هماهنگی بخش بزرگی از فعالین سیاسی را با اصل انقلاب به این معنی بگیرند. این امر واقعیت ندارد که این فعالین سیاسی الزاماً خواسته های اوباش را پیروی می کردند. به همین دلیل همان کسانی که به دفاع از انقلاب برآمده بودند، زمانی که دریافتند عملا مسیر “انقلاب اسلامی” توسط گروهی از اوباشان و یا اوباش پروران از سمت انقلاب مد نظر آنها فاصله می گیرد از آن تبری جستند. شنیده شده است عده ای حمایت اولیه فوکو از انقلاب ۵۷ را هم در همین زمینه دسته بندی کرده اند.
در این میان برخی رخدادها کمک کرده است که سردرگمی در میان مخالفین جمهوری اسلامی ایجاد شود و با برچسب توتالیتر آبروی نمانده جمهوری اسلامی را بیشتر در معرض تهدید قرار دهند. اولین امر دیکتاتوری حاکم بر روند حکمرانی جمهوری اسلامی است. همین امر کافی است که بعضی به سهولت صفت توتالیتر را به کار ببرند. حتی باید تلاش شود کلمۀ دیکتاتوری، امری مدرن از روش های حکومت استبدادی، را با احتیاط بیشتر برای جمهوری اسلامی به کار برد. چرا که این حکومت بیشتر به شکل استبداد سلطانی نزدیک تر است که روشی سنتی تر محسوب می شود.
نکته بعدی که نباید از نظر دور داشت، تلاشی است که حاکمیت جمهوری اسلامی در مجموع در تمام طول عمر خود به خرج داده تا از خود صورتی مقتدر بسازد. حتی این ملاحظه را در بازنویسی قانون اساسی به خرج داد و با افزودن واژه مطلقه به ولایت فقیه خواست میخ خود را سفت تر بکوبد. در همین زمینه موقعیتی ماورایی به رهبر داده می شود. ستایش های عجیب و غریب از رهبر به ویژه برای دورۀ رهبر دوم باب می شود. چرا که هیچ زمانی به اندازه رهبر اول از موقعیتی کاریزماتیک برخوردار نبوده است. به کار بردن واژه هایی نظیر عظما و رهبر مسلمین جهان و غیره را هم باید در همین زمینه پذیرفت.
اما اقداماتی از ابتدا در جمهوری اسلامی شکل گرفت که به نظر می آید از روندهای حکومت توتالیتر پیروی می کردند. از آنجایی که از همان روزهای آغازین، این حکومت نوپا بنیانی مناسب و استوار نداشت و در عین حال عامه مردم، بنا به دلایل مختلف، سنگ های خود را از حکومت خیلی سریع واچیدند، تا به امروز این خواسته به واقعیت نرسیده است. به عنوان مثال آرنت معتقد است حکومت های توتالیتر قصد جهانی شدن دارند.(۲) در ایران بعد از انقلاب به کرات واژه صدور انقلاب را شنیده ایم. در همان ابتدا سازمانی به رهبری محمد منتظری شکل گرفت که کارش یاری رساندن به جنبش های انقلابی در سراسر جهان بود. کاری مشابه آنچه که قذافی هم می کرد. یا امروز که به نام کمک به محور مقاومت، تو بخوان رقابت های منطقه ای و فرامنطقه ای، جمهوری اسلامی تلاش وافری دارد تا تسلط جهانی از خود به نمایش بگذارد. در پی آن مفاهیم مضحکی از عباسی را می شنوید که می خواهد کاخ سفید و کاخ باکینگهام را تبدیل به حسینیه و مسجد بکند. اگر این عملکردهای جهان گشایانۀ کمیک آن روزگار و تراژیک این روزگار، شانس موفقیت داشت، شاید بخشی از آرزوی خام حاکمیت در جهت استقرار حکومتی توتالیتر صورت واقع پیدا می کرد. اما بر اگر نتوان نشست.
پروژۀ شکست خوردۀ دیگر حاکمیت بر چیرگی تام استوار است. آرنت معتقد است که هدف از چیرگی تام شکل و سازمان دادن انسان ها در مسیری واحد و همسان سازی آنها برای از بین بردن تکثر و تنوع میان ایشان است.(۱۴) این مقوله از ابتدای انقلاب در شکل هایی متفاوت صورت گرفت. محجبه کردن زنان قبل از آنکه امری اسلامی باشد تلاشی در جهت هم شکل سازی زنان بود. اما نتیجه آن را امروز می بینیم. گذاشتن ریش برای آقایان همین مسیر را می رفت. نزدن کراوات به عنوان نمادی از فرهنگ غربی، به جد مورد مخالفت مردان قرار گرفت. حتی پیراهنی که دیپلمات های ایرانی برگزیده اند، در همین کارزار شکل گرفت. در این اواخر با طرح تمدن نوین اسلامی از سوی دستگاه رهبری و تبلیغات کر کننده پیرامون آن، به غیر از بحث در مورد حتی آشپزی و فرم معماری خانه ها، سبک زندگی هم مورد ملاحظه قرار می گیرد. همان امری که از سوی ناسیونال سوسیالیست ها به شدت مورد توجه قرار می گرفت. از دیدگاه این گروه نبرد هواداران و پیروان هیتلر در آلمان تا پیروی شیوۀ زندگی تک تک افراد آلمانی از ارزش های بنیادی این ایدئولوژی، جنبش باید ادامه یابد.(۲) شاید در همین راستا است که واژه انقلاب از مجموع کلمات رهبری و پیروان وی حذف نمی شود. اما در همین دوران پیش و پس از رهبری خامنه ای، حاکمیت هر چه کرده تا بتواند شیوه زندگی مردم را در اختیار بگیرد، موفق نشده است. مثال های بی شماری را می توان آورد که موید این نکته است. از زمانی که نمازهای جمعه به راه افتاده است، می توان استقبال مردم را مشاهده کرد که روز به روز از آمار شرکت کنندگان کاسته شده است. به روش حجاب خانم ها و یا سبک پوشش جوان ها نگاه کنید تا ببیند چه فاصله ای بین خواسته های حاکمیت و مردم افتاده است. از تماشای ویدئو و یا اشتیاق به ماهواره می توانیم دریابیم تا چه حد فشار نظام موثر بوده است. تفاوت سبک زندگی ایرانی ها در داخل و خارج، اشتیاق به مهاجرت در میان ایرانیان، نحوه رفتار سلبریتی های در بیرون مرزها و هزاران نشانۀ ظاهری دیگر نمایشگر شکست روش یکسان سازی مردم است. رهبری و یارانش سال های متمادی در فکر فرزندآوری خانواده ها هستند. نتیجه کنونی کاهش مستمر نرخ رشد جمعیت است. اگر طرح مثال هایی از این دست بخواهد ادامه یابد، باید کتابی مستقل را به رشته تحریر درآورد.
امر ایدئولوژی نکته دیگری است که می تواند باعث گمراهی شود. آرنت در رژیم های توتالیتر وجود یک ایدئولوژی منسجم را نقطۀ ثقل می داند. به نظر آرنت رژیم موسولینی، علیرغم علاقه شخصی وی به “دولت توتالیتر” نکوشید تا یک رژیم سراپا توتالیتر ایجاد کند(۲) چرا که از دیدگاه نظریه پردازان نازی دولت موسولینی یک رژیم اخلاق گرا است که با دولت ایدئولوژیک هیتلر بسیار تفاوت دارد. گوبلز معتقد است که فاشیسم یک پدیدۀ سطحی است و با ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم، که ریشه ای عمل می کند، متفاوت است.(۲) از ابتدای شکل گیری نظام جمهوری اسلامی پرچم دفاع از اسلام و شریعت به میدان آمده بود. اما این دفاع خیلی زود رنگ باخت و تنها پوسته ای ظاهری از آن باقی ماند و تنها تبدیل به نمایشی مضحک از سوی مداحان و روضه خوان های حکومتی شد. نگاهی به نحوۀ دفاع حکومت از مسلمانان جهان نشانۀ بسیار دقیقی است که نشان می دهد، تنها زمانی به این امر همت می گمارند تا بتواند به بقای حکومت کمک کند. زمانی که رهبر نخستین اعلام کرد حفظ حکومت از اوجب واجبات است و می توان حتی نماز را متوقف کرد تا حاکمیت باقی بماند، نشان داد تا چه حد این نظام به حفظ ارزش های ایدئولوژیک خود پایبند است. در همین راستا بود که حضور مسلمانان ایرانی را در مراسم حج متوقف کرد. این تظاهر برای اسلام به هیچ وجه معنای عمل به ایدئولوژی اسلامی ندارد. چرا که هیچ حاکمیتی نمی تواند در دراز مدت بر تیغ ایدئولوژی بنشیند و عمرش به درازا بکشد. اگر چه با همین تیغ به قدرت رسیده باشد. در اتحاد شوروی، به عنوان یکی از مظاهر توتالیتاریسم، بارها تجدیدنظرهایی از چپ و راست اتفاق افتاده و ناچار شده اند به اصطلاح ایدئولوژی را در پای بقای حاکمیت قربانی کنند.
نکته دیگری که می تواند باعث سردرگمی شود مسئله ارعاب جامعه است که در رژیم های توتالیتر و نظام های دیکتاتوری قابل مشاهده است. به نظر آرنت با به قدرت رسیدن دولت های توتالیتر نهادهای سیاسی کاملاً تازه ای پرورانده می شوند و همۀ سنت های اجتماعی، حقوقی و سیاسی کشور از بین می روند. به نظر آرنت نظام های حزبی از بین رفته، طبقات به توده ها تبدیل شده، در نهایت نه یک دیکتاتوری تک حزبی بلکه یک جنبش توده ای جایگزین می شود. در همین مسیر، قدرت از ارتش به پلیس منتقل می شود.(۲) بدیهی است جمهوری اسلامی مدتهاست این آرمان باطل را در سر می پروراند. در این مدت که از عمر این حکومت می گذرد، به رغم اعدام های دهۀ شصت، بگیر و ببندهای همیشگی، انحلال احزاب و سازمان های مدنی، تاسیس سازمان های حکومتی امنیتی، سیاسی، و تبلیغاتی، قادر نشده است صدای مردم را خاموش کند. اگر چه این مخالفت های مردمی از داشتن سازمان های وسیع الاثر محروم است، نهادهایی مدنی از پی هم تشکیل می شوند. به عنوان مثال از کانون صنفی فرهنگیان می توان نام برد. این چنین سازمان هایی توانسته، معلمان را سازمان دهند. این چنین تشکیلاتی قادر بوده کارگران نیشکر و فولاد اهواز را به میدان بکشند. در همین زمینه هفته ای نیست که معترضین ترس خود را فرو خورده اند و به اعتراض پرداخته اند. همین فقره اخیر در مورد اتفاق ریزش ساختمان متروپل در آبادان، بلافاصله تظاهرات شهرهای مختلف خوزستان را در پی داشته است. به عبارت دیگر می توان نتیجه گرفت، حاکمیت در ایجاد محیط رعب و وحشت در داخل ایران ناموفق بوده است.
با توجه به مجموع شواهد و مدارک ارائه شده، می توان نتیجه گرفت که حاکمیت جمهوری اسلامی سعی بسیاری مصروف کرده تا به یک حاکمیت توتالیتر بدل شود. بنا به شرایطی که گذشته است و شرح مختصر آن در بالا رفت، تاکنون از آن محروم بوده است. با بی اعتمادی روزافزون مردم به این حاکمیت، بعید است که این پروژه موفق شود. با از هم پاشیدگی درونی حاکمیت، احتمال موفقیت این خواسته روز به روز کمتر می شود. با وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور، حاکمیت ناچار است به امور روزمره بپردازد. قبل از آنکه بتواند نقشه های دراز مدت خود نظیر ورود به تمدن نوین اسلامی را کلید بزند. این حاکمیت اگر بخواهد هنر زیادی از خود به خرج دهد، شاید بتواند از یک حکومت خودکامه سلطانی، چه فرمان ایزد چه فرمان شاه، به یک حکومت دیکتاتوری مدرن تبدیل شود. به نظر می آید حتی در این حد هم توفیق نیابد.
حمید سالک
۵/۲۶/۲۰۲۲
- میرا- کریستوفر فرانک
(۲) توتالیتاریسم اثر هانا آرنت، مترجم محسن ثلاثی، نشر ثالث
(۳) آیشمن در اسرائیل اثر هانا آرنت، مترجم زهرا شمس، نشر برج
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.