ولایت فقیه فوق دمکراسی است؛ رهبر قسمت کوچکی از اختیارات را دارد!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
[ قسمت ۱۲۵]
بخش سوم از فصل دوم (۲)
ولی فقیه سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
محمد شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
دیروز عصر در ساعت ۱۶ و نیم اولین جلسه سمینار قانون اساسی به ابتکار شورای وحدت دانشگاه و حوزه علمیه برگزار گردید… حضرت آیت الله منتظری به عنوان افتتاح سمینار پشت تریبون قرار گرفته و چنین گفتند:
زمان حساس است و کشور احتیاج به یک حکومت مستقل و ثابت دارد و زیر بنای آن یک قانون اساسی است. ممکن است به ذهن عده ای خطور کند که این قانون صد در صد ایده آل نیست. باید توجه کنند که حکومت ایده آل در زمان ظهور حضرت قائم است! ما نمی خواهیم ادعا کنیم که این قانون ۱۰۰ درصد ایده آل است! ولی افکار مختلفی روی هم ریخته شده و این قانون را تصویب نموده. ۱۷۵ اصلی که بنام قانون اساسی در اختیار قرار گرفته برخی از اصولش ۱۰۰ درصد مورد توافق منهم نیست! ولی در مجلس در هر لفظی ۲ سوم نظر داده اند. مثلا من نظرم بودکه ریاست جمهوری به صورت شورایی باشد، ولی در اقلیت قرار گرفت.و این دلیل نمی شود من این اصل را قبول نداشته باشم. زیرا ۲سوم مجموع نمایندگان و در مجالس، اصل فوق را با مشورت قبول نموده اند. غیر از کتاب خدا هر چیزی ایراد دارد!
سپس آقای دکتر[حسن]آیت استاد دانشگاه و نماینده مجلس خبرگان پشت تریبون قرار گرفتند و درباره ولایت فقیه چنین صحبت کردند:
دفاع از اصل ولایت فقیه را در مجلس نیز من به عهده داشتم. در آنجا گفتم قبول نمایندگی من در مجلس به این دلیل بود که در گذراندن این اصل نقشی داشته باشم. زیرا این اصل وجه تمایزی بین نظام های دیگر و رمز پیروزی انقلاب ایران دارد و نیز رمز پیروزی اسلام در آینده است! و به این دلیل نیز لبه ی تیز حملات دشمنان پیش از هر چیز به این اصل می باشد. دسته اول، افرادی که دشمن این انقلاب بودند و مرحله به مرحله سعی داشتند انقلاب را از بین ببرند، آمدند و جمعیتی را به عنوان دفاع از قانون اساسی سابق راه انداختند و سپس جمهوری تنها را عنوان نمودند. وقتی به هیچک از این خواسته ها نرسیدند، خواستند لااقل از تصویب اصل ولایت فقیه جلوگیری کنند. عده دیگر که دشمن انقلاب نیستند،ولی به علت ناآگاهی با آن مخالفت می کنند، که می شود آن ها را با بحث قانع نمود. دسته سوم که در مجلس خبرگان هم بودند با شکل آن مخالف بودند. ولی به نظر من مهم ترین اصل قانون اساسی همین اصل است و حملات دشمنان نیز بیشتر به این اصل بوده است. بحث راجع به آنرا به دو دسته تقسیم می کنیم: ۱_ ضرورت این اصل. ۲_ جواب اشکالاتی که مخالفین ارائه کرده اند و دلایل مثبت. ۳_ مردم تصریح کردند که نظام حکومتی ایران باید نظام اسلامی باشد و ولایت فقیه یک اصل اسلامی است که دلایل عقلی و نقلی بر آن بسیاری وجود دارد و دلایل زیادی نیز در کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی امام خمینی هست، این کتاب داشت. تاثیرات زیادی در انقلاب ایران _همانگونه که کتاب قوانین روسو در انقلاب کبیر فرانسه داشت، کتاب های زیادی در انقلاب فرانسه تاثیر داشت که از جمله ی آن ها کتاب قوانین روسو بوده_ و بیشترین تاثیر در انقلاب اسلامی ایران را نیز کتاب حکومت اسلامی امام داشت. بعد از پانزده خرداد نقشه دقیقی برای در دست گرفتن قدرت نبوده، که با کتاب حکومت اسلامی طرح آن در اذهان نقش بست. دومین دلیل، تاثیریست که فقها در انقلابات و تحولات ایران داشته اند. از ماجرای تنباکو گرفته که به یک سطر نوشته یک فقیه باعث شد بساط کمپانی عظیمی درهم پیچد،تاانقلاب مشروطیت که اشتباهی در آن بود که حکومت را وادار به اجرای قوانین اسلامی نکردند! زیرا قاجار حاضر به از دست دادن حکومت نبودند و افرادی هم که از خارج آمده بودند و روشنفکر بودند و تعدادی از آنان عامل غرب بودند، مانع شدند.
فرار سربازان از پادگان ها و شهادت مردم در انقلاب ایران از محسنات ولایت فقیه بود! باید اضافه کرد فقیه با وجود مجلس شورا و ریاست جمهوری می تواند درباره ی مسائل روز نظر بدهد و مثلا کارخانه ها را ملی کند!
دلیل دیگر جلوگیری از بازگشت استبداد است! تاریخ نشان داده که وسوسه ی قدرت افراد جدید را به سوی دیکتاتوری سوق داده. در مشروطه ایران و در فرانسه در زمان ناپلئون دیدیدیم که بجای دمکراسی، دیکتاتوری برقرار شد و یا در مصر بعد از ناصر، سادات انقلاب را از مسیر خودش منحرف کرد؛ که ولایت فقیه از آن جلوگیری می کند!
دلیل دیگر، حفظ نظام اسلامی است. دیده شده جامعه ای پس از بدست آوردن قانون اساسی،، قانون مسخ می شود. نمونه اش قانون اساسی سابق بود که شاه مقام تشریفاتی داشت، ولی بتدریج اختیارات تشریفاتی به اختیارات واقعی تبدیل شد و یک مقام غیر مسئول حق تعیین وزرا و انحلال مجلس و بسیاری از اختیارات دیگر را بدست گرفت. پس ولایت فقیه از مسخ شدن قانون اساسی نیز جلوگیری می کند!!
دلیل دیگر، مکتبی بودن نظام است. هر نظامی که بخواهد مکتبی باشد باید بدست مکتب شناسان اداره شود. در شوروی اگر کمونیست پیاده شد، بدست لنین دادند که بیش از همه کمونیست شناس بوده و یا در چین … و در اسلام نیز چنین است. اسلام که تمام ابعاد زندگی را در بر می گیرد. باید اسلام شناس(که تنها اسلام شناسی دلیل نیست، زیرا غربیان اسلام شناس زیادند) و مومن به اسلام باشد و از طرف دیگر مردم هم به او ایمان داشته باشند.
جواب مخالفین: مخالفین می گویند:
۱_ولایت فقیه مخالف دمکراسی است.
ببینیم دمکراسی یعنی چه؟ دمکراسی یعنی حکومت مردم، یعنی یک جمع روابطی دارد که شامل ستیزه ها و رقابت ها و یا همکاریهاست. برای منظم بودن این روابط باید قوانینی آنرا تنظیم کند. در دمکراسی، مردم بایداین قوانین را تنظیم کنند.
روسو می گوید: (جامعه یک جمع بزرگ است که باید پیمانی با هم داشته باشند که بعدها حاکم بر روابط آن ها باشد). اگر در تمام طول تاریخ ما بخواهیم یک جامعه ای پیدا کنیم که بر اساس یک پیمان با هم زندگی کنند، آن جامعه، جامعه اسلام است.
در دمکراسی بعد از انقلاب، قانونی می نویسند که قابل تغییر است. بر خلاف آن، اسلام متزلزل نیست و تمام موارد آن بدون ابهام است. و این پیمانیست که خواه ناخواه افراد اسلام شناس و مومن باید اداره کنند. باز این افراد مومن و اسلام شناس را همانطوری که در اسلام است باید مردم بپذیرند.
اصل پنجم از زمان غیبت ولی عصر(ع) در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر ولایت امت بعهده ی فقیه عادل و با تقوا و آگاه به زمان…
هرکسی می تواند با کسب این مسائل به مقام رهبری برسد. در حالی که عادل و با تقوا و آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر باشد و اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند. مساله اکثریت مردم در اینجا آمده است در تمام ممالک، دمکراسی هیچیک از روسای جمهوری رای اکثریت مردم را نیاورده اند، بلکه بیشتر مردم او را انتخاب کرده اند. اسلام کامل ترین نوع دمکراسی است! البته اسلام دمکراسی نیست. بلکه فوق دمکراسی است!
آن ها که می گویند ولایت فقیه دیکتاتوری است، مامی گوئیم که نه تنها دیکتاتوری نیست، بلکه فوق دمکراسی است و در هیچ جای دنیا چنین دمکراسی وجود ندارد! به این صورت که اکثریت مردم به آن ایمان داشته باشند. به نظر غربی ها کسی باید رهبر یا رئیس جمهور باشد که بهتر از دیگران کشور را اداره کند و این مساله را می توان با تبلیغات، مطبوعات، رسانه های گروهی به چنین مقامی رساند بدون اینکه شایستگی آن را داشته باشد.
شرایط ریاست جمهوری در قانون اساسی که هم چندان سخت نیست، تا آنجا که هرکسی می تواند به این مقام برسد. ولی هر کسی نمی تواند به مقام رهبری نایل آید، مگر اینکه یک سلسله از مسائلی که لارمه ی رهبر است داشته باشد. در صورت عدم چنین شخصی برای رهبری، خبرگان متخصص متتخب مردم از ببن مجتهدین و فقها یک نفر را به رهبری انتخاب می کردند. حال توجه کنید که وقتی شما تاریخ تشیع را مطالعه می کنید بالاخره کسانی برای رهبری مردم وجود دارند و به عبارتی دیگر هرگز زمین از حجت خدا خالی نمی شود و رمز قدرت تشیع هم در همین است و شاه سابق در زمان حیات آیت الله بروجردی در هندوستان گفت که اشخاص غیر مسئول مانع کارهای ما می شوند و اگر این شخصیت غیر مسئول از میان برود ما می توانیم کارهای خود را انجام دهیم! منظور وی آیت الله بروجردی بود. هرچند ایشان آنقدر که باید در سیاست دخالت نمی کردند، ولی وجود ایشان تنها کافی بود که بسیاری از امور انجام نگیرد و تمام تلاش شاه سابق بر این بود که این رهبری بوجود نیاید… در اینجا می رسیم به دمکراسی که تقریبا اتفاق آرا دارد، نه اکثریت! زیرا دمکراسی های دنیا درحقیقت یک استبداد اکثریت و اقلیت است و آن ها نظر خود را به دیگران تحمیل می کنند… استدلال دیگر مخالفین این است که می گویند اینکار استبداد فقیه است. می گویند این اختیاراتی که به رهبر داده شده از وی یک فرد مستبد ساخته می شود. این گفته از همه تعحب آورتر است! زیرا شما اگر پیشنویس قانون اساسی را مطالعه کنید، در آن، از رئیس جمهور یک شاه بسیار مقتدر و قانونی ساخته شده بود. یعنی وی می توانست مجلس را منحل کند، البته با رفراندوم. قضات دیوان عالی کشور،مستشاران و روسای شعب را انتخاب می کرد، فرمانده کل قوا بود و حتی در مورد قوانین حق وتو داده شده بود. در پاره ای قوانین هم به رئیس جمهور حق وتو داده بودند و رئیس جمهور وقتی تشخیص می داد که فلان قانون بر خلاف اسلام است (رئیس جمهوری که ضوابط اسلامی نداشت) می توانست آن را وتو کند و بسیاری اختیارات دیگر، مثل عفو محکومین… بسیاری از افرادی که این مساله را استبداد فقیه می گویند و متاسفانه بعضی از وزرای دولت سابق هم [دولت موقت بازرگان] چنین ادعاهایی می کنند، این ها همان هایی هستند که آن پیشنهاد را مترقی می دانستند و از آن پیشنهاد دفاع می کردند. در حالی که این همه قدرت به یک نفر داده شده بود، بیشتر از شاه و قانونی. یعنی تمام قدرتی را که از نظر تشریفاتی از قانون اساسی سابق به آن داده شده بود، در پیش نویس قانون اساسی این اختیارات تشریفاتی بدل شده بود به اختیارات واقعی و قانونی برای رئیس جمهور و بعد هم می گویند خوب انتخابی و مسئول است… بعد از تصویب قانون اساسی یکی از جراید، یک مترسکی از رئیس جمهور کشید که شهرت جهانی پیدا کرد. [روزنامه انقلاب اسلامی] یعنی رئیس جمهور فاقد اختیار است… ما انقلاب کردیم که قدرت را بین تمام مردم تقسیم کنیم… آمدیم اختیارات را بین رهبر و رئیس جمهور و نخست وزیر و مجلس تقسیم کردیم و قسمت کوچکی از آن را به رهبر دادیم!! البته اصل بسیار بزرگی است…
ماخذ
روزنامه جمهوری اسلامی ۴ آذر ۱۳۵۸
سمینار قانون اساسی در دانشگاه تهران
تهران. ایران
محمد شوری
نویسنده و روزنامه نگار
چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
این حکایت ادامه دارد…
t.me/shourimogamnad
لینک ورد
https://t.me/shourimohammad/2262
لینک pdf
https://t.me/shourimohammad/2263
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.