اپیزود اول پادکست “آبان مردم“
در کستباکس “آبان مردم” ما را دنبال کنید.
پرونده ویژه
◾️پادکست آبان مردم، سلسلهروایتهایی ساده و بدون رتوش از قیام آبان است؛ در این پادکست، صدای شلیک و تیربار میآید، اما نه آن اندازه که صدای حرفها، کارها و حرکات مردم را نشنویم. این صدا، از بین مردم است، در لحظهای که قیام کردهاند، لحظاتی که پیش میروند، عقب مینشینند، میپرسند چه کنیم؟ خشمگیناند، آتش میزنند، راه میبندند، فحش میدهند، زخمیها را عقب میبرند، در خانهها پناه میگیرند، بازداشت را تجربه میکنند، تیر میخورند، پلیس را گیر میاندازند، به ساختمانهای سرکوب حمله میکنند، راهی زندان میشوند و … .
🔸در این مجموعه پادکست، تابوهایی شکسته میشود، پردهها کنار میروند؛ چیزهایی از آبان میشنویم که تاکنون نشنیدهایم یا دوست نداریم بشنویم یا آرزویش را داشتیم بشنویم. پادکست آبان مردم، از دل مصاحبه با معترضان و شاهدان قیام، بیرون آمده است. ساده و بی شاخ و برگ است؛ مستند است و با هدف بازخوانی یک قیام، پیشروی، سازماندهی، قوتها و ضعفهایش ساخته شده است.
🔹 این پادکست با هدف پر کردن اوقات و سرگرم شما ساخته نشده است! ما نمیخواهیم آبان به خاطرهی یک «سوگ» بدل شود، ما نمیخواهیم آبان در سطح پروندهای حقوق بشری باقی بماند، ما معتقدیم آبان مهمترین قیام تاریخ پساجمهوری اسلامی و در تداوم مسیر تاریخی جدیدی است که مردم ستمدیده از دیماه ۹۶ آغاز کردهاند؛ بنابراین، آبان برای ما بخش مهمی از مبارزهی مردم است که باید مورد واکاوی قرار بگیرد؛ قوتها و ضعفهایش دیده شود تا چراغ راهی برای تداوم مسیر مبارزه باشد. این صدا برای هیچ خوشامد و مصلحتی سانسور نشده، چرا که مردم باید در نقاط مختلف کشور از ابتکارات و پیشرویها و نحوه بروز خشم همدیگر و نقاط ضعفها مطلع شوند.
🔺از #سرخط خواستیم که تریبون انتشار پادکستها باشد و برای پذیرش این خواسته تحریریه آن تشکر میکنیم. بهزودی شماره اول این پادکست منتشر خواهد شد، امید که شنیده شود.
🔻همچنین از شاهدان و معترضان آبان که تمایل دارند، روایت خود را از طریق «پادکست آبان مردم» منتشر کنند، میتوانند به سرخط پیام دهند.
#آبان_ادامه_دارد
@sarkhatism
کار نان آزادی
شادی آزادی آبادی
از یاد نبر وحشت آبانش را
سرسام عمومی زمستانش را
ای از پس ما ساکن این خاک عزیز
از یاد نبر خون جوانانش را
محسن محمدپور در گذشتهی ۲۵ آبان ۹۸ #خرمشهر
از روز مرگی ات
گل ِ من
رها شده ای؟!
هفده بهار ِ بی بار
بر شانه های خسته کشیدی
و بیش از این نکشیدی!؟
جانت به لب رسید سرانجام
رها شدی از خود
آواز روشنت پیچید
در آوازِدوزخیان ِله شده
درآوازِ مردمان ِ تهی دست
تا؛
کودکان ِ کار،
درکلاس ِ درس بنشینند
تا؛
رنگین کمان رویایت
آرزوی های یخ زده را
گرما بخشد….
**
در اوج چهچه ِ بودی که ناگهان
گلوله سُربی
بادست دین پنا هان،
برسینه ات نشست
و تو؛
نرسُته،
پژمردی!
سهم تو،
این چهارزمستان بود؟
نه
نه
نه
سهم تو این نبود
سهم تو این نبود
می دانم
می دانم
می دانم
خونت به پای می خیزد
خون ِ تو پرچم ِ سرخ است
چون خون ِ بی شمار جوانان ِ سربه دار
بر شانه های کار گران و ستمکشان
بر دوش ِمردمان ،
فردا .
فردا که دور نیست !
بخواب محسن جان
بخواب
فرزندم….
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.