سازمان یونسکو ۲۳ آوریل – ۳ اردیبهشت را روز جهانی کتاب و حقوق مولف نامیده است. اوضاع کنونی صنعت نشر و کتاب‌خوانی در ایران چگونه است؟ 

در سال ۱۴۵۲ در چنین روزی درست یک سال پیش از پایان قرون وسطا، نخستین کتاب با دستگاه چاپ «یوهان‌گوتنبرگ» به چاپ رسید.

اختراع فن چاپ درحقیقت به قرن‌ها پیش از گوتنبرگ، که نامش به‌عنوان مخترع چاپ در تاریخ به ثبت رسیده است، برمی‌گردد. آسوریان چند هزار سال قبل از میلاد بر خشت‌هایی از گل‌ رس مهر می‌زدند. استعمال حروف قابل انتقال نیز میان سال‌های ۱۰۵۱ و ۱۰۵۸ در چین آغاز شد. مخترع این حروف فردی به نام پی‌شنگ بود و حروف هم از گل‌رس ساخته می‌شد. حروف دستی و حروف قلعی که پس از آن‌ها به کارآمد، هیچ یک رواجی نیافت، برعکس حروف چوبی متداول شد. تا این‌که در سال ۱۴۴۰، گوتنبرگ ظاهرا بدون اطلاع از کار چینی‌ها، حروف قابل انتقال را اختراع کرد و برای هر یک از حروف الفبا یک حرف جداگانه به کار برد. حروف متحرک را چینی‌ها اختراع کردند، ولی گوتنبرگ که حرفه‌اش زرگری بود، آلیاژ مناسبی برای ریخته‌گری حروف از سرب و آنتی موآن به دست آورد و سپس نسبت هر یک از این دو فلز را به گونه‌ای انتخاب کرد که حروف بیش از حد سخت و نرم نباشند. وی برای مرکب چاپ هم فرمول مناسبی یافت و خلاصه با حل و فصل مشکلات، عمل چاپ را میسر و اجرایی کرد.

اما تا آن‌جا که به جامعه کنونی ایران برمی‌گردد در این کشور ذره‌ای آزادی فردی و جمعی و هم‌چنین آزادی بیان و اندیشه و تشکل وجود ندارد. سانسور و اختناق نفس کشیدن اکثریت شهروندان ایران را بند آورده است. ۴۳ سال است که در ایران تهدید و زندان، شکنجه و اعدام و حتی ربودن و ترور مخالفین در خارج جریان دارد و هیچ روزی و دوره‌ای قطع نشده است. 

تیراژ کتاب در حوزه داستان و رمان در ایران فاجعه است. پیش از این طی دهه‌های اخیر تیراژ کتاب‌های رمان از تیراژهای چند هزار به هزار نسخه رسیده بود ولی طی چند سال اخیر این تیراژ باز هم کاهش یافته است و به تعداد محدود ۲۰۰ تا ۵۰۰ نسخه هم رسیده است که در مقایسه با سایر کشورها این تیراژ ناچیز و فاجعه‌بار است.

هنگامی که بحث میزان مطالعه در جامعه ما مطرح می‌گردد عموما با استناد به آمارهای ضد و نقیض درباره سرانه مطالعه از بروز فاجعه فرهنگی در ایران سخن گفته می‌شود. تا کنون آمارهای مختلفی درباره میزان مطالعه ایرانیان منتشر شده است. 

موضوع مطالعه در ایران معمولا با آمارهای ناامیدکننده‌ای درباره سرانه مطالعه همراه است که نشان از فاجعه‌ای فرهنگی دارد. سرانه مطالعه، یکی از شاخصه‌های ارزیابی رشد توسعه و پیشرفت فرهنگی هر کشور است. عام‌ترین تعریف از سرانه مطالعه، میانگین مدت زمان مطالعه یک نفر در یک شبانه‌روز است. در ایران آمارهای مختلفی از ۲ دقیقه تا ۷۶ دقیقه برای سرانه مطالعه روزانه‌(کتاب، روزنامه و …) اعلام شده است. اما رییس کتاب‌خانه ملی ایران می‌گوید، ایرانیان فقط دو دقیقه در روز مطالعه می‌کنند.

این در حالی است که آمار سرانه مطالعه در کشور های توسعه یافته و در حال توسعه بسیار بیش‌تر از این است. 

به‌نظر بسیاری از کارشناسان، مسائل متعددی وجود دارد که باعث می‌شود پدیده «کتاب نخوانی» در ایران گسترش پیدا کند. مسائلی که به شیوه‌های آموزشی و مدیریتی و محدودیت‌ها و سانسور دولتی که در این عرصه وجود دارد ارتباط مستقیم دارد. 

مطابق معیارهای پیشنهادی «اتحادیه بین‌المللی انجمن‌های کتاب‌داری» در کشورهای در حال توسعه باید به ازای هر باسواد حداقل یک و نیم جلد کتاب در کتاب‌خانه‌های عمومی وجود داشته باشد. 

با این حساب لازم است بیش از ۷۹ میلیون جلد کتاب در قفسه‌ کتاب‌خانه‌های ایران جا بگیرد تا کشور به کم‌ترین میزان پیشنهاد شده برای کشورهای در حال توسعه برسد. این تعداد تا پایان سال ۸۷ حدود ۱۶ میلیون جلد گزارش شده است. 

یکی از مسائل دیگری که در این‌باره مطرح می‌شود مسئله ممیزی کتاب است. ممیزی به‌عنوان پدیده‌ای که همیشه در ایران وجود داشته است به عقیده برخی از صاحب‌نظران در موضوع کاهش مطالعه بی‌‌تاثیر نبوده است. آن‌ها معتقدند با اعمال سانسور شدید در آثار فرهنگی عملا پویایی در این عرصه سلب می‌شود و رخوت را در تولیدکنندگان آن به‌وجود می‌آورد و باعث کاهش میزان انتشار کتاب می‌گردد که این مسئله نیز می‌تواند بر میزان مطالعه در کشور تاثیر گذار باشد.

یکی دیگر از مسائلی که در مورد کاهش میزان مطالعه تاثیر دارد، انحصار تبلیغات محصولات فرهنگی در دست عده‌ای قلیل از تولیدکنندگان کتاب است. این مسئله تبدیل به عاملی می‌‌شود تا شهروندان تنها با تعداد کمی از آثار شاخص آشنا شوند و به مطالعه آن‌ها تمایل پیدا کنند. 

پدیده انحصار تبلیغات باعث شده است بسیاری از آثار جذاب و مهم ادبیات ایران توجهی نشود و آثاری که شاید در حد متوسط هستند با تیراژ بالا منتشر شوند.

از میان افراد ۱۵ سال به بالا که در سال ۱۳۹۹ کتاب‌های غیر درسی مطالعه کرده‌اند، بیش از ۳۳ درصد حداقل یک عنوان کتاب، بیش از ۵۲ و نیم درصد دو تا چهار کتاب، هفت و نیم درصد پنج تا هفت و شش و نیم درصد بیش از هفت کتاب مطالعه کرده‌اند.

در این گزارش اولویت مطالعه افراد به ترتیب قرآن و ادعیه، رمان و داستان‌های کوتاه بزرگ‌سالان، روان‌شناسی و تربیتی و موضوعات دینی‌(به غیر از ادعیه و قرآن) بوده است.

چندی پیش علی‌اصغر سعدآبادی؛ رییس‌مرکز رشد و کارآفرینی دانشگاه شهید بهشتی از سرانه کتاب‌خوانی برای هر فرد ایرانی به میزان هفت دقیقه خبر داده و گفته بود که سرانه کتاب‌خوانی برای کودکان ۳۰ ثانیه است.

در جهان امروز اکثریت مردم به جای کتاب، گوشی در دست دارند و انواعی از جملات و اخبار را می‌خوانند و آن را کافی می‌دانند. و در نهایت به سوادی سطحی و خبری بسنده می‌کنند.

یا اگر از آن‌ها سئوال شود چرا کتاب نمی‌خوانید؟ جواب می‌شنوید: وقت ندارم؛ گران است؛ در دسترس نیست؛ «جذاب نیست؛ رمان‌های نویسندگان ایرانی جذابیت ندارد و …

در بسیاری از موارد، دلیل «کتاب نخوانی» خود را به مشکلات معیشتی و اقتصادی ربط می‌دهند. می‌گویند آن‌قدر هزینه‌ها و دغدغه‌های معیشت بالا رفته که دیگر فرصتی برای کتاب‌خوانی و خرید آن نداریم. اما مگر غیر از این است که هزینه همه چیز بالا رفته؟! از خورد و خوراک و هزینه‌های تحصیلی فرزندان گرفته تا پوشاک و زمین و اجاره بهای خانه. پس چرا تا به خرید کتاب می‌رسد و یا دلایل کتاب نخواندن، از گرانی کتاب حرف می‌زنیم؟!

اگر کمی واقع‌بینانه‌تر به موضوع نگاه کنیم؛ کتاب نمی‌خوانیم چون گران است یا این‌که منفعتی ندارد و صرفا زحمتی است که پولی هم برایش نمی‌دهند؟! کتاب نمی‌خوانیم، چون وقت نداریم یا این‌که خود را همه چیز را می‌دانیم و بی‌نیاز از آگاهی و کسب دانش؟! کتاب نمی‌خوانیم چون در دسترس . یا این‌که اساساً به دنبال تعمق و تامل نیستیم و گوشی‌ همیشه در اختیارمان است کفایت‌مان می‌کنند؟!

طبق نتایج آمارگیری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۹، سرانه مطالعه ایرانی‌های ۱۵ سال به بالا در روز حدود ۱۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه برآورد شده است. این در حالی است که یک شهروند ژاپنی به‌طور متوسط ۹۰ دقیقه در روز مطالعه می‌کند. سرانه مطالعه برای انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها و آلمان‌ها به ترتیب ۵۵، ۲۰ و ۴۴ دقیقه است.

همان‌طور که در بالا اشاره شد غرب در سال ۱۴۵۶ میلادی‌(سال اختراع ماشین چاپ) وارد دوره گوتنبرگ شد و تا سال ۱۸۹۵‌(اختراع رادیو) در این دوره ماند و به رسانه قالب آن زمان یعنی کتاب و نشریات خو گرفت. 

ولی جامعه ما با تاخیر ۲۰۰ ساله وارد عصر گوتنبرگ شد. مصادف با دوره حکومت ناصرالدین‌شاه دستگاه چاپ به ایران آمد و فضای استبدادی حاکم باعث شد، سانسور و ممیزی شدیدی بر حوزه چاپ و نشر اعمال شود. در چنین شرایطی، کتب و مطبوعات، محلی برای طرح افکار و آزاداندیشی نبود و برای همین اقبال عموم به آن کم شد. از سوی دیگر آن زمان کتاب به اشراف اختصاص داشت و عامه مردم به دلیل گران بودنش به آن دسترسی نداشتند.

بنابراین جامعه ما برخلاف غرب، با تاخیری ۲۰۰ ساله وارد عصر چاپ شد و بدون آن‌که به‌قدر کافی در این دوره بماند و به کتاب و کتاب‌خوانی عادت کند، به دوره بعدی یعنی عصر رادیو و کهکشان مارکنی مهاجرت کرد.

۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ نخستین فرستنده رادیو در ایران افتتاح شد. سه روز قبل از آن، روزنامه اطلاعات به تفصیل برنامه گشایش دستگاه پخش صداى تهران را چاپ کرد.

به این ترتیب ایرانى‌ها با یک اقامت عبورى در کهکشان گوتنبرگ وارد کهکشان مارکنى شدند. روز ورود به این کهکشان به آنان گفته شد که این کهکشان یکى از شگفت‌ترین و مهم‌ترین کشفیات اخیر است. بقیه جمله‌ها را عینا بخوانید: «… و بدون تردید، یکى از سودمندترین و گران‌بهاترین نعمت‌ها و مواهب ترقى و تمدن مى‌باشد… در آن لحظه که «میلیون‌ها» مردم این دیار در کنار ایستگاه‌هاى پخش صدا قرار مى‌گیرند، همان‌طور که خبرهاى ترقى و پیشرفت میهن و سخنرانى‌هاى سودمند و نغمه جان پرور موسیقى را مى‌شنوند… و هنگامى که گوش آن‌ها نغمه یا «سخن یکتائی» را مى‌شنود «مغز آن‌ها نیز اندیشه واحدی» مى‌پروراند و قلوب آنان را یک حس تنها به جوش مى‌آورد…»‌(اطلاعات، ۴/۲/۱۳۱۹)

در هر صورت شاید اساسی‌ترین دلیل کتاب نخواندن شهروندان جامعه ما نه گرانی آن که نیاز نداشتن و توهم دانایی است؛ انسان هر آنچه را که نیاز داشته باشد به دست می‌آورد؛ گاه از راه‌های درست و گاه نادرست. علاقه به مطالعه و کتاب‌خوانی امری است که باید از کودکی آغاز شود؛ باید نیاز به مطالعه و خواندن برای غنای روحی و دانشی را از کودکی در میان نسل امروز و فردا نهادینه کنیم.

متاسفانه در جامعه ما حدود یک قرن است که سانسور و اختناق و ترور و وحشت برپاست. سیستم آموزشی، صرفا مبتنی بر مطالعه کتب درسی و کمک آموزشی متمرکز شده است.  در دنیای غرب با ظهور چاپ، مردم مدت زمانی طولانی با کتاب انس گرفتند و خواندن و مطالعه در عمق وجودشان روتین و عادت همیشگی شد و پس از آن وارد عصر رسانه‌های نوین چون رادیو، تلویزیون و حتی دهکده جهانی اینترنت شدند. اما این سیر به تکامل در جامعه ما طی نشد و ما سنت و عادت کتاب‌خوانی نداریم.

اگر جای دور نرویم و به کشورهای همسایه نظیر ترکیه نگاه کنیم، می‌بینیم که تا چه میزان در حوزه نشر موفق عمل می‌کنند و به کشورهای فرانسه و آلمان و انگلیس و ژاپن و کشورهای اسکاندیناوی که می‌رسیم این آمار اصلا قابل مقایسه نیست. چرا که تیراژ برخی کتاب‌ها در ژاپن به ۲۰ میلیون می‌رسد و… یا در انگلستان بالغ بر ۶۰ هزار عنوان کتاب رمان منتشر می‌شود. 

عام‌ترین تعریف از سرانه مطالعه میانگین مدت زمان‌های مطالعه یک نفر در یک شبانه‌روز است.

مهدی نصیرزاده مدیرعامل شرکت تعاونی ناشران خراسان‌رضوی (۱۹ اسفند ۱۳۹۶) از رسیدن تیراژ کتاب در این استان به ۱۰۰ تا ۵۰۰ عدد خبر داد.

به گزارش خبرگزاری حکومتی تسنیم از مشهد، مشکلات صنعت نشر در جامعه ما این روزها به‌واسطه کاهش اقبال عمومی نسبت به کتاب و پائین‌آمدن آمار سرانه مطالعه، بیش از پیش نمایان شده است.

 برخی این کاهش علاقه عمومی به کتاب‌خوانی را ناشی از ظهور پدیده شبکه‌های اجتماعی دانسته در حالی که برخی کارشناسان دیگر معتقدند سیاست‌های غلط متولیان امر در سالیان اخیر منجر به شکل‌گیری این آسیب شده است.

در موضوع کتاب نخواندن جامعه؛ جدا از مبادی رسمی و قانی مانند سانسور و اختناق و عدم توجه رسانه‌ها و صداوسیما، متهم اول این معضل وزارت آموزش و پرورش است. در سیستم آموزش ایران بچه‌ها نه تنها کتاب‌خوان بار نمی‌آیند بلکه شاید هم ضدکتاب بار آمده باشد. بعد از این همه سال، جدیدا گفته‌اند به جای تکلیف پیک نوروزی؛ داستان بنویسند. همین کار خلاقیت و دانش کودکان را بالا خواهد برد.

از طرفی زمینه مافیا و فساد و تبلیغ و ترویج خرافات خرافات در حاکمیت اسلامی ایران جا خوش کرده است. یعنی زمینه برای عده‌ای نویسنده و ناشر رانتی شده است و محدود کننده خلاقیت‌ها است.

در ایران موسسات انتشاراتی به معنای واقعی نداریم. شاید انگشت‌شمار موسسه انتشاراتی در ایران داشته باشیم. اگر این‌گونه موسسات باشند که سفارش تولید بدهند مسلما کیفیت و رونق نشر متفاوت خواهد بود و این حرکت بر شرایط کتاب‌خوانی و رونق کتابفروشی‌ها نیز تاثیر مستقیم خواهد داشت.

بر اساس مطالعات دانشگاه اموری (Emory)‌در آمریکا، عملکرد مغز پس از خواندن یک رمان افزایش خواهد یافت. بر این اساس در این گزارش ویژه تلاش شده است موفق‌ترین نمونه‌های دنیا در افزایش کتاب‌خوانی و دلایل علمی این افزایش ترویج بیان شود.

بیش‌تر مردم آفریقای جنوبی در شهرهایی محروم یا مناطق روستایی زندگی می‌کنند. نرخ بالای بیکاری و نابرابری‌های اجتماعی باعث شده که بسیاری از جوانان قادر به تحصیل در مدارس نباشند و بسیاری از دانش‌آموزان نیز در خواندن و نوشتن ضعف‌های زیادی داشته باشند.

بنا بر گزارش بنیاد سواد‌آموزی «فوندزا» تنها هشت درصد از مدارس آفریقای جنوبی کتاب‌خانه دارند و حدود ۱۸ درصد از افراد بالای ۱۵ سال بی‌سواد هستند.

برای تغییر این وضعیت، سازمان غیردولتی «فوندزا» در سال ۲۰۱۱ میلادی در این کشور آغاز به کار کرد و برای ترویج کتاب‌خوانی دست به ابتکارات جدیدی زد.

مدیر بنیاد فوندزا گفته است: «یکی از دلایل مهم نبود فرهنگ مطالعه در آفریقای جنوبی، گران بودن کتاب‌هاست و قیمت خرید کتاب‌ها خارج از توان مالی بسیاری از مردم است. ما تلاش می‌کنیم امکان دسترسی مردم به کتاب‌ها را افزایش دهیم اما نه هر کتابی را. ما باید شمار کتاب‌های دارای محتوای محلی را افزایش دهیم تا جوانان بین محتوای کتاب‌ها و زندگی واقعی شان ارتباطی پیدا کنند و داستان‌ها را مرتبط با خود بدانند و بتوانند نسبت به کتاب‌ها و داستان‌هایی که می‌خوانند واکنش نشان دهند.»

تحقیقات نشان می‌دهد که با خواندن به‌طور منظم، افراد مسن می‌توانند احتمال ابتلا به آلزایمر را کاهش دهند. از سال‌ها پیش در کشور پرتغال پروژه‌ای در حال اجراست که سعی دارد عشق به خواندن را از طریق ایجاد ارتباط میان نسل‌ها تقویت کند. در شهر کالداس داراینیا در کشور پرتغال، پروژه‌ای به نام «خواندن برای شنیدن صدای انسان» در حال اجراست. در این پروژه دانش‌آموزان، زیرنظر معلمان، بخشی از وقت آزادشان را به خواندن کتاب اختصاص می‌دهند و سپس آن‌ها را با افراد مسنی که در خانه سالمندان نزدیک مدرسه‌شان به‌سر می‌برند. به اشتراک می‌گذارند. این پروژه که به طرحی ملی برای خواندن تبدیل شده، بر اهمیت با هم بودن و به اشتراک‌گذاری تجارب و داستان‌ها تاکید دارد و با استقبال فراوان دانش‌آموزان و افراد خانه سالمندان مواجه شده است.

اما در ایران حاکمیت بلایی بر سر شهروندان آورده است که اغلب کتاب و کتاب‌خوانی را فراموش کرده‌اند. حکومتی که نویسندگان را زندانی می‌کند و کتاب‌هایشان را به تیغ سانسور می‌سپارد و دست دزدان و مفسدان را در همه زمینه‌ها باز گذاشته است. حکومتی که نویسنده را به‌عناوین مختلف در زندان می‌کشد و یا در خیابان ترور می‌کند در جامعه تحت حاکمیت چنین حکومتی فاجعه پشت فاجعه آفریده می‌شود و یکی از آن‌ها هم رغبت نشان ندادن به کتاب‌خوانی است.

«برگ تو

افتادن پاییزی از درخت بود

پاییز شاعرانه غمگین

دستی که گلوی تو را در خیابان گم کرد

تو را جاودان کرد

و تنها چیزی که در تو باطل شد

شناسنامه
و کوپن برنج در جیب‌هات بود»

این شعر بکتاش آبتین که به محمد مختاری از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای تقدیم شده، اکنون روایت جان‌باختن خود شاعر است. بکتاش آبتین شاعر، فیلم‌ساز و زندانی سیاسی در حالی روز شنبه هجدهم دی ۱۴۰۰، پس از یک دوره ابتلا به کرونا جان خود را از دست داد، که ماموران حکومت اسلامی او را از درمان به‌موقع محروم کرده بودند.

این اقدام تبه‌کارانه حکومت اسلامی، فقط دشمنی با یک فرد نبود، بلکه آبتین به عنوان عضوی از کانون نویسندگان ایران به نماد طبقه نویسنده و اهل قلم در ایران تبدیل شده بود که حکومت از دیر باز آنان را دشمنان خود در یک «جنگ نرم» می‌داند.

بکتاش آبتین که کارنامه‌ای درخشان و پربار از خود برجای گذشته، پیش‌تر زندگی خود را به دو دوره پیش و پس از آشنایی و همکاری با کانون نویسندگان ایران تقسیم کرده بود.

وی در مسیر همین همکاری بارها به عضویت در هیات دبیران کانون نویسندگان ایران درآمد، اما پس از مدتی تحت فشار نیروهای امنیتی حکومت اسلامی قرار گرفت، به زندان افتاد و سرانجام جان خود را از دست داد.

آبتین دو سال پیش، در یک جلسه شعر کانون نویسندگان ایران که در اعتراض به حکم زندان سه نویسنده و عضو این کانون برگزار شده بود، گفت: «واقعا کانون نویسندگان ایران به من هویت داد. به من آموخت که آزادی چیه، آزادی‌خواهی چیه… ما برای چی دور هم جمع می‌شویم… از چه چیزی حرف می‌زنیم… چه چیزی می‌خواهیم…»

شاعر تنهایی و مرگ

«پتکی سنگین بر دایره‌ای مضحک

تنهایی‌ام را

بر ساعت دیواری کوک کرده‌ام.»

بکتاش آبتین که سال ۱۳۵۳ در شهر ری به دنیا آمده بود، پنج مجموعه شعر منتشر کرد: «و پای من که قلم شد نوشت برگردیم»، «مژه‌ها، چشم‌هایم را بخیه کرده‌اند»، «شناسنامه خلوت»، «پتک» و «در میمون خودم پدربزرگم.»

بکتاش در اشعارش علاوه بر پرداختن به درونیات انسان، به موضوعات اجتماعی نیز نظر داشت.

به‌علاوه مضمون مرگ، یکی از مضامین اصلی اشعار آبتین به‌ویژه در مجموعه «در میمون خودم پدر بزرگم» است. خود آبتین در این باره گفته بود: «شاید به این دلیل باشد که مرگ در کشور ما خیلی ارزان و در دسترس است.»

آبتین در حوزه سینما نیز فعالیت داشت و چندین فیلم و مستند ساخته بود: «کاملا خصوصی برای آگاهی عموم»‌(زندگی علیشاه مولوی)، «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷»، «موریانه‌ای با دندان‌های شیری»‌(سلف‌پرتره از زندگی خود هنرمند)، «پارک مارک»، «میکا»، «مُری زن می‌خواد»، «آنسور»‌(درباره سانسور در ایران) و «همایون خرم.»

«پارک مارک» داستان یک شب تا صبح فردی به نام مارکاس سوتیازیان است که شبانه به خالی‌کردن صندوق‌های صدقات می‌پردازد. این فرد که مدتی مقیم آمریکا بوده به دلیل خلاف‌های مختلف به ایران بازگردانده شده و پس از بازگشت به ایران، یک کارتن‌خواب است.

آبتین در سال ۱۳۹۰ درباره مستند «موری ‌زن می‌خواد» که به ازدواج یک سرایدار میانسال می‌پردازد، گفته بود: «مشکلات جنسی بخش مهمی از معضلات جوامع را شکل می‌دهند و من دراین فیلم می‌خواستم مشکلات بخشی از جامعه در این باره را به نمایش بگذارم.»

او ادامه داد: «من به عنوان یک فیلم‌ساز که علایق اجتماعی دارم برایم مهم بود که کار درست را انجام دهم، تاکنون هم هرچه ساخته‌ام دچار ممیزی شده است.»

هم‌چنین آبتین که درباره فرهاد فخرالدینی آهنگ‌ساز ایرانی مستند ساخته بود، مستندی هم با عنوان «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» درباره زندگی و آثار لوریس چکناواریان، دیگر آهنگ‌ساز ایرانی ساخت.

آبتین درباره این فیلم گفت تلاش کرده بود چکناواریان را «همان‌گونه که هست با همان صفا، صمیمیت و کودکی درونش» نشان دهد.

جایزه بهترین فیلم مستند پُرتره ششمین جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت به این فیلم اهدا شد، اما آبتین درباره جشنواره‌های هنری و سینمایی در ایران گفت: «وزارت ارشاد اجازه نمی‌دهد صدای هنرمندان مستقل شنیده شود و این مشکل در تمام جشنواره‌های ما وجود دارد.»

وی تاکید کرد سانسور در سینمای مستند «بیش‌تر و خشن‌تر» است «چون در سینمای داستانی می‌توان همه چیز را به داستان ارجاع داد اما از آن‌جا که مستند آیینه تمام نمای جامعه معاصر است، دچار مشکلات و محدودیت‌های بیش‌تر می‌شود.»

این فیلم‌ساز با اشاره به این که با تغییر روسای جمهور در حکومت اسلامی «به هیچ‌وجه خط قرمزها تغییر نمی‌کند»، از وجود یک نظام «ضد فرهنگ و هنر» در ایران سخن گفت و اضافه کرد: «تا زمانی که این شیوه وجود دارد، در بر همین پاشنه می‌چرخد.»

این شاعر و فیلم‌ساز هم‌چنین در گفت‌وگوی دیگری درباره جشنواره‌های دولتی گفت: «معتقدم کسانی که برای جشنواره‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند، ممیزها و سانسورچی‌ها هستند؛ نه مسؤولان برگزاری آن‌ها.»

آبتین با وجود فیلم‌سازی، هرگز عضو خانه سینما نشد: «من علاقه‌ای ندارم که عضو خانه سینما باشم به همین دلیل هم است که فیلمساز مستقل هستم. من عضو کانون نویسندگان هستم و همیشه موضع‌گیری‌های این کانون برایم مشخص، مستدل و محکم بوده است.»

فیلم‌های این فیلم‌ساز با این که در ایران اجازه نمایش نداشتند، اما در جشنواره‌های خارجی به نمایش درمی‌آمدند و همین موضوع تبدیل به یکی از اتهام‌ها علیه او شد: «وقتی داشتم روی موضوعات خاصی مانند سانسور در ایران فیلم می‌ساختم می‌دانستم حتما عواقبی خواهد داشت و یا می‌دانستم فعالیت‌هایم در کانون با عواقبی همراه خواهد بود، اما ترجیح می‌دادم کار کنم تا بیکار یک کنجی بنشینم و یا کارهایی برای پول انجام دهم که اعتقادی هم به آن‌ها ندارم.»

در سال ۱۳۹۱، پس از آن‌که منیژه نجم عراقی، منشی منتخب کانون نویسندگان ایران به زندان افتاد، هیات دبیران وقت، بکتاش آبتین را به جای او برگزید و از آن به بعد بکتاش همواره یکی از اعضای موثر کانون نویسندگان ایران بود.

در شهریور ماه ۱۳۹۳، آبتین عضو هیات دبیران کانون نویسندگان شد. اما چند ماه بعد، در اردیبهشت ۱۳۹۴ به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت: «در سه روز متوالی از تاریخ ششم تا هشتم اردبیهشت ماه برای فیلم‌ها، عضویتم در کانون نویسندگان و شرکتم در اعتراضات خیابانی سال ۸۸ بازجویی شدم، اما به گفته آن‌ها هنوز یک جلسه دیگر بازجویی برای شعرهایم باقی مانده است.»

در آذر ۱۳۹۵، ماموران امنیتی و نیروی انتظامی با اعمال خشونت از برگزاری مراسم یادبود برای قتل‌‌های زنجیره‌ای نویسندگان جلوگیری و چهار نفر از اعضا و دوستداران کانون از جمله بکتاش آبتین را بازداشت کردند.

دستگاه قضایی حکومت اسلامی ایران سرانجام پس از بازجویی‌های متعدد، وی را با اتهام‌های سیاسی و امنیتی به همراه دو عضو دیگر کانون‌(رضا خندان مهابادی و کیوان باژن) به شش سال زندان محکوم کرد. یکی از دلایل پرونده‌سازی برای این نویسندگان، مشارکت در تدوین کتاب تاریخچه‌ کانون و هم‌چنین صدور بیانیه از سوی کانون نویسندگان ایران بود.

کانون نویسندگان ایران در اطلاعیه‌ای که برای اعلام خبر درگذشت بکتاش آبتین منتشر کرد تأکید کرد که این شاعر و فیلم‌ساز «زنده است چون روح آزادی‌خواهی و ستیز با پلشتیِ استبداد و ستم زنده است.»

تاکید بر «زنده بودن» آبتین از سوی کانون نویسندگان ایران در حالی است که خود این شاعر پیش‌تر هرگز زندانی شدن خود را باور نکرده بود:

«سبک بال

از دیوار بلند زندان‌ها و

سیم‌خاردارها
می‌گریزد

هوای خوش آزادی!»

قاضی محمد مقیسه رییس شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی تهران در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹ هر یک از این سه نویسنده را به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» به شش سال زندان محکوم کرد. مصادیق و مستندات این اتهامات انتشار نشریه داخلی کانون نویسندگان، مشارکت در تدوین کتاب تاریخچه کانون نویسندگان و بیانیه‌های آن و حضور در مراسم سال‌گرد دو تن از قربانیان قتل‌های زنجیره ای، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری و هم‌چنین حضور در مراسم سالمرگ احمد شاملو بوده است.

رضا خندان‌(مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن این اتهامات را بهانه خوانده و گفته‌اند که دلیل اصلی محکومیت آنان مخالفت با سانسور و دفاع از آزادی بیان است.

دادگاه تجدید نظر حکم بدوی رضا خندان‌(مهابادی) و بکتاش آبتین را تایید کرده و حکم کیوان باژن را یک سال و شش ماه کاهش داده است. به این ترتیب این سه نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران جمعا به پانزده سال و شش ماه زندان محکوم شده اند.

رضا خندان مهابادی پژوهش‌گر و منتقد ادبی نویسندگی را در سال ۱۳۵۷ آغاز کرد و از میان آثار وی می‌توان به این عناوین اشاره نمود : «بچه‌های محل»، «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، مجموعه هفت جلدی «داستان‌های محبوب من» و «دانه و پیمانه»‌(دو کتاب اخیر با همکاری علی‌اشرف درویشیان نوشته شده‌اند). «جنگ رازی» و مجموعه ۱۹ جلدی «فرهنگ افسانه‌های مردم ایران»‌(با همکاری علی‌اشرف درویشیان) از دیگر آثار رضا خندان هستند. وی از سال ۱۳۷۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران در آمد و پنج دوره عضو هیات دبیران آن بوده است.

کیوان باژن نویسنده و روزنامه‌نگار در دهه‌ ۷۰ خورشیدی داستان‌نویسی را آغاز کرد. «دیروز تا بی‌نهایت صفر…!»‌(رمان)، «از پشت دیوارهای خاکستری»‌(مجموعه داستان) و «در کوچه‌های اضطراب»‌(مجموعه داستان) عناوین برخی آثار او هستند. کیوان باژن در دهه‌ ۸۰ خورشیدی به کانون نویسندگان ایران پیوست و دو دوره به عضویت هیات دبیران آن انتخاب شد. 

رضا خندان مهابادی عضو کانون نویسندگان ایران، ۱۶ فروردین ۱۴۰۱ – ۵ آوریل ۲۰۲۲ به زندان اوین بازگردانده شد.

دو روز پیش از این تاریخ کانون نویسندگان ایران از ابلاغیه دادیاری زندان اوین به وثیقه‌گذار خبر داده بود که بر اساس آن، این عضو کانون نویسندگان ایران باید خود را به زندان معرفی می‌کرد.

به‌گفته کانون نویسندگان ایران، آقای خندان در حالی به زندان بازگشته که دوره نقاهت خود را در اثر ابتلا به کرونا و هم‌چنین انجام یک عمل جراحی، بیرون از زندان سپری می‌کرد.

در ادامه این بیانیه آمده است: «بازگرداندن رضا خندان‌(مهابادی) به زندان در شرایطی که هنوز با عوارض بیماری و جراحی اخیرش درگیر است، چیزی جز به خطر انداختن جان این عضو کانون نویسندگان ایران نیست و مسئولیت هر گزندی به سلامت او متوجه حکومت و قوه‌ قضاییه آن است.»

رضا خندان مهابادی در زندان اوین به ویروس کرونا مبتلا شده بود و با مرخصی استعلاجی از زندان تحت درمان بود.

رضا خندان مهابادی همراه با دو عضو دیگر کانون نویسندگان ایران، کیوان باژن و بکتاش آبتین، پیش‌تر در دادگاه به حبس محکوم شده بودند، و مهرماه ۱۳۹۹ برای گذراندن دوره حبس به این زندان منتقل شدند.

خندان و بکتاش آبتین در زندان به ویروس کرونا مبتلا شدند اما آبتین به دلیل عدم رسیدگی به موقع مقامات زندان، زمانی که دیرهنگام برای درمان به بیمارستان منتقل شد، درگذشت.

کانون نویسندگان ایران در اطلاعیه‌ای مقامات ایرانی را مسئول مرگ این شاعر و فیلم‌ساز دانست.

سپس رضا خندان برای مداوای بیماریش با وثیقه ۴۰۰ میلیون تومانی به مرخصی استعلاجی آمد. در اواخر اسفندماه ۱۴۰۰ دادیار زندان اولین خندان را احضار کرد اما به‌گفته کانون نویسندگان ایران، او در وضعیتی نبود که به زندان برگردد.

دادیاری زندان در ابلاغیه‌ای رسمی از وثیقه‌گذار خندان خواسته بود او را به زندان معرفی کند در غیر این صورت، وثیقه به نفع دولت ضبط خواهد شد.

کانون نویسندگان ایران در این باره گفت: «مطلع شدیم با توجه به تمام این فشارها و آزارها، خندان در دو سه روز آینده به زندان باز می‌گردد. بی‌شک مسئولیت هر گزندی به رضا خندان‌(مهابادی) بر عهده‌ حکومت است و بازگرداندن او به زندان تهدیدی برای سلامت و جان اوست.»

رضا خندان‌(مهابادی) نویسنده و پژوهش‌گر ایرانی در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمد و از سال ۱۳۷۷ عضو کانون نویسندگان ایران است و پنج دوره عضو هیات دبیران این نهاد بوده است.

انجمن قلم آمریکا، پن، شهریور ۱۴۰۰ «جایزه آزادی نگارش باربی» یکی از جوایز سالانه این انجمن را به رضا خندان همراه با دو عضو دیگر کانون نویسندگان ایران، بکتاش آبتین، کیوان باژن اعطا کرد و خواهان آزادی آن‌ها شد.

اخیرا کانون نویسندگان ایران به‌مناسبت پنجاه و چهارمین سالگرد تاسیس خود بیانیه‌ای منتشر کرده و نوشته است:

«ستیز پنجاه و چهار ساله‌ کانون نویسندگان ایران با سرکوب‌گرانی که بنیادشان بر لگدکوبِ آزادی مردمان بنا شده است، رنج‌ بسیار و نام سربلند کم ندارد. حالا سالی از پی سالیان این ستیز بی‌امان می‌گذرد؛ سالیان قتل و بند و ربودن و سربه‌نیست کردن، سالیان متعهد ماندن و دم فرو نبستن و ایستادن؛ سالیانی که شرح زیر و بم‌اش، شرح تاریخ بالیدن یک نهاد مستقل روشنفکری در سرزمینی استبداد‌زده است؛ نهادی ناوابسته به قدرت که از آرمان‌هایش پا پس نمی‌کشد؛ چه آن‌جا که حکومت به قصد تصاحب، پیشنهاد روشن کردن «چراغش» را بر میز می‌گذارد، چه آن‌جا که با طناب خفه می‌کند و چه آن‌جا که نیمه‌جان به تخت بیمارستان می‌بندد و به کام مرگ می‌کشاند.

سالی بر عمر کانون نویسندگان ایران افزوده شده است. سال در بند ماندن رضا خندان‌(مهابادی) و آرش گنجی، آزادی مشروط کیوان باژن، تکرار احضارها و پرونده‌سازی‌ها و سال قتل بکتاش آبتین؛ هم ‌او که بر تخت بیمارستان، نیمه‌جان و بریده‌بریده هم‌چنان از ضرورت مبارزه می‌گفت؛ هم ‌او که مرده‌اش هم زنده‌ترینِ زندگان است و آزادی‌ستیزان را به هراس می‌اندازد.»‌(متن کامل این بیانیه ضمیمه همین مطلب است)

چاپ و انتشار کتاب در غرب قدمت طولانی دارد. چاپ نخستین کتاب جهان از سوی گوتنبرگ، مبتکر آلمانی ۲۵ ژانویه سال ۱۴۵۶ میلادی انجام گرفت. تا قبل از این تاریخ کتاب‌ها با زحمت بسیار و البته با اشتباهات فراوان رونوشت می‌شدند. 

نگارش کتاب قدمتی پنج‌هزار ساله دارد. کتاب‌های نخستین به‌شکل لوح‌های گلی بودند. در حقیقت تا قبل از اختراع ماشین چاپ، نسخه‌برداری از کتاب‌ها تنها از طریق رونویسی از آن‌ها امکان‌پذیر بود و این امر تولید کتاب را بسیار کند و دشوار می‌کرد. چرا که درصورت کوچک‌ترین اشتباهی در نوشتن نویسنده مجبور به نوشتن دوباره آن برگ از کتاب می‌شد. در آن زمان، نوعی چاپ موسوم به چاپ قالبی وجود داشت که با حک کردن حروف و مطالب به‌صورت معکوس، آن را به سطح نرمی می‌‏فشردند تا نقش ایجاد شود.

تا این‌که در سال ۱۴۵۲، گوتنبرگ آلمانی به ایده چاپ متحرک تحقق بخشید. وی در کارگاهش فناوری ساخت. ورق، جوهر پایه روغنی و پرس را برای چاپ یک کتاب گردهم آورد و چاپ را اختراع کرد. در واقع او همه فناوری‌هایی که سال‌ها قبل برای آن‌ها فکر و تلاش شده بود را به ثمر رساند. 

گوتنبرگ، چاپگر آلمانی، نخستین کسی بود که برای هر حرف قطعه فلزی جداگانه درنظر گرفت. وی قطعه‌ها را برای ترکیب کلمات مناسب کنار هم قرار داد، بر آن‌ها مرکب مالید و بر ورق‌های کاغذ فشرد و به این ترتیب چاپ نوین را باب کرد. وی حروف را ابتدا از جنس چوب، سپس از سرب و بعدها از آلیاژ سرب، قلع، و آنتیموان ساخت. گوتنبرگ روزانه بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ برگ چاپ می‌کرد. نخستین کتابی که او به این شکل پدید آورد کتاب مقدس ۴۲ سطری بود. کتاب‌هایی که در این زمان به‌چاپ می‌رسید به «اینکونابولا» معروف است.

گوتنبرگ برای چاپ نخستین کتاب از ماده‏ای ارزان‌قیمت که قابل دسترسی همگان بود، استفاده کرد. وی پس از تهیه مرکب مخصوص چاپ، حروف ریز و نازک و یک اندازه را از فلز تهیه کرد و با قالب‏بندی آن‌ها و زحمت فراوان موفق شد تا در تاریخ ۲۵ ژانویه سال ۱۴۵۶ میلادی، صنعت چاپ را به جهان علم عرضه کند.

ابداع گوتنبرگ ظرف مدتی حدود ۴۰ سال در همه کشورهای بزرگ اروپایی رواج یافت و چاپ‌خانه‌هایی با این روش به‌وجود آمد. در فاصله سال‌های ۱۴۶۰ تا ۱۴۷۰‌م. چاپ‌خانه‌هایی در آلمان و سایر کشورهای اروپایی به‌وجود آمد. در نیم‌قرن نخست پس از کار گوتنبرگ، حدود ۴۰ ‌هزار کتاب به چاپ رسید و شمارگان مجموع آن‌ها از ۱۲ میلیون نسخه فراتر رفت. در پایان قرن ۱۵ در اروپا، بیش از ۲۰۰ چاپ‌خانه در ۶۹ شهر فعالیت مستمر داشتند. از جمله چاپ‌خانه‌های مهم آن دوره می‌توان به چاپ‌خانه آنتون کابرگر در شهر نورنبرگ اشاره کرد که تعداد ماشین‌های چاپ آن ۲۴ دستگاه بود و صدها نفر در آن چاپ‌خانه کار می‌کردند.

گوتنبرگ برای چاپ اولین کار چاپی خود که کتاب مقدس در ۱۲۸۲ صفحه بود، اقدام به قرض کرد و چون نتوانست دِین خود را ادا کند، سر و کارش به دادگاه کشیده شد و محکوم شد تا چاپ‌خانه و کلیه لوازم چاپ را به طلبکارانش تسلیم کند. امروز به‌جز چند برگ، چیزی از چاپ اول کتاب مقدس باقی نمانده که آن‌ها نیز در موزه‏های مهم جهان نگه‌داری می‌‏شوند. هرچند گوتنبرگ مقروض و ورشکسته شد اما دیگران کار او را ادامه دادند و این اختراع بزرگ در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفت و نام او را بلندآوازه کرد. یوهان گوتنبرگ سرانجام در ۲۳ فوریه ۱۴۶۸‌م در سن ۶۸ سالگی درگذشت.

 

اگر چه درباره شروع چاپ سنگی در ایران روایات متعددی وجود دارد، به‌نظر می‌رسد چاپ سنگی را برای نخستین بار میرزا صالح شیرازی در تبریز راه‌اندازی کرد. میرزا صالح که از سوی دولت ایران برای فراگیری هنرهای جدید به اروپا رفته بود، در بازگشت یک دستگاه چاپ سنگی با خود به تبریز آورد که آن را در سال ۱۲۵۰ قمری راه انداخت. چاپ‌خانه مدت کوتاهی در تهران و بعد اصفهان و سپس سایر شهرهای ایران تاسیس شد و بیش از ۵۰ سال تنها روش چاپ در ایران بود و تا اواخر دوره قاجار، هر چه در ایران چاپ می‌‌شد، به روش چاپ سنگی بود. البته هشت سال قبل از ورود چاپ سنگی به ایران چاپ سربی نیز راه‌اندازی شده بود، ولی به‌علت هزینه و زحمت زیاد آن، پس از ورود چاپ سنگی، کنار گذاشته شد و بعدها در اواخر دوره قاجار دوباره حروف سربی و استفاده از آن رایج شد.

طریقه چاپ سربی روش نسبتا ساده‌ای بود: کاغذ روی صفحه‌ای متشکل از حروف برجسته سربی و آغشته به مرکب فشرده می‌شد و بر اثر فشار، حروف بر صفحه کاغذ نقش می‌بست. حروف‌چینی روزنامه نیز نخست به صورت دستی انجام می‌گرفت، ولی بعدها این کار با دستگاه‌ها‌یی که معمول‌ترین آن‌ها «لاینو تایپ» بود، صورت پذیرفت. دستگاه حروف‌چینی خودکاری لاینوتایپ در سال ۱۸۸۶ میلادی ساخته شد و به این ترتیب سرعت چاپ به تدریج فزونی یافت.

 

در پایان می‌توانیم تاکید کنیم که با این همه سانسور و سرکوب فزاینده در جامعه ایران، باز هم حکومت اسلامی ادعا کرده است: در ایران براساس برنامه سند چشم‌انداز نهاد کتاب‌خانه‌های عمومی کشور، باید تا سال ۱۴۰۴ از نظر سرانه مطالعه در دسته ۱۵ کشور نخست دنیا قرار بگیرد و هم‌چنین کشور نخست خاورمیانه باشد. علاوه بر آن تا تاریخ مشخص‌شده ۳۰ درصد از افراد جامعه باید عضو کتاب‌خانه‌ها باشند. اما واقعیت میزان سرانه مطالعه در ایران و فاصله واقعی جامعه ما تا رسیدن به این چشم‌انداز محل بحث‌های اساسی است. به خصوص با حکومت نکبت اسلامی ایران!

هنوز فاصله کوتاهی از انقلاب ۵۷ گذشته بود که آیت‌الله روح الله خمینی، بنیان‌گذار حکومت اسلامی ایران، در جمع تعدادی از روحانیون نگاه دیگری از آزادی بیان و احزاب ارائه داد و گفت: «انقلاباتی که واقع می‌شود پشت سر انقلاب چند هزار از این فاسد کارها را در مراکز عام دار می‌زنند و آتش می‌زنند، تمام می‌شود قضیه. نمی‌گذارند یک روزنامه‌ای حاکم شود جز روزنامه خودشان. الان انقلاب اکتبر که این قدر از آن رفته است باز روزنامه مردم ندارند، باز حزبی در کار نیست، یک حزب بیش‌تر نیست. این‌ها دارند برای آن‌ها سینه می‌زنند، اگر در این‌جا از یک حزب فاسد جلو بگیرند، می‌گویند شد یک حزبی و شد رستاخیز. ما می‌خواهیم رستاخیز شود ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل می‌کنند می‌گذاریم عمل کنند و مابقی همه را ممنوع اعلام می‌کنیم و همه نوشتجاتی که این‌ها کردند و برخلاف مسیر اسلام و مسیر مسلمین است ما همه این‌ها را از بین خواهیم برد.»

رشد مداوم سرکوب‌ها از جمله زندانی کردن، دادگاه‌های ناعادلانه، شکنجه و اعدام، کشتن زندانی با توجیهات مختلف باعث شده که حکومت اسلامی از سوی نهادهای بین‌المللی آزاید بیان و اندیشه یکی از کشورهای سرکوبگر آزادی بیان و مطبوعات معرفی شود و بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران و نویسندگان در جهان معروف گردد.

البته قربانیان سانسور آزادی بیان در فقط به جامعه مطبوعاتی محدود نمی‌شود و در بسیاری دیگر از اقشار جامعه هم قربانی آزادی بیان وجود داشته است.

قلع و قمع آزادی بیان فقط بر سر روزنامه‌نگاران و اصحاب مطبوعات نیست بلکه نویسندگان و شاعران و آهنگ‌سازان جوان و فعالان سیاسی و جنبش‌های اجتماعی بی‌شماری هستند که در زنداند و یا تحت فشار و تعقیب هستند. ناشرانی که مجوز نشرشان لغو شده و تحت پیگرد هستند. این‌ها همه قربانیان سانسور آزادی بیان در ایران هستند، بنابراین آزادی بیان قربانیان زیادی میان همه اقشار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد.

۴۳ سال از انقلاب ایران می‌گذرد و شاخص‌های آزادی بیان و اندیشه در بسیاری از حوزه‌ها از آزادی در حوزه کتاب، موسیقی، سینما و تئاتر گرفته تا فعالیت احزاب، انجمن‌ها و اقلیت‌ها هر سال در حکومت اسلامی پایین‌تر می‌آید و دورنمایی شفاف از گشایش در زمینه آزادی‌ها در ایران دیده نمی‌شود، هر چند مقامات حکومت اسلامی وقیحانه و بی‌شرمانه بر این نکته تاکید داشته باشند که حکومت اسلامی ایران آزادترین کشور دنیا است!

نهایتا هم در دوره حکومت محمدرضا پهلوی و هم در دوران حکومت اسلامی، فعالیت کانون نویسندگان با محدودیت‌هایی رو‌به‌رو بوده است و اعضای آن از طرف حکومت تحت فشار بوده‌اند.

شماری از اعضای کانون نویسندگان ایران هم‌چون سعید سلطانپور پس از انقلاب اعدام شدند و در دهه ۱۳۷۰ نیز چندین نفر از آنان کشته شدند که در مورد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نقش ماموران وزارت اطلاعات در قتل آن‌ها به اثبات رسید. اکنون بکتاش آبتین را نیز به قتل رساندند.

تردیدی نیست تا روزی که این حکومت جانی و تبه‌کار و مافیایی بر ایران حاکمیت می‌کند نه تنها هیچ بهبودی در جامعه ایران به‌وجود نخواهد آمد، بلکه اوضاع کشور هر روز بدتر و وخیم می‌گردد. با این وجود ما باید از هر امکانی بهره بگیریم و با صدای بلند فریاد بزنیم: آزادی بیان و اندیشه و تشکل به‌رسمیت شناخته شود. رضا خندان مهابادی و کیوان باژن و سایر نویسندگان و روزنامه‌نگاران در بند و همه زندانیان سیاسی و اجتماعی باید فوری و بدون قید و شرط آزاد گردند!

یک‌شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۱ – بیست و چهارم آوریل ۲۰۲۲

بهرام رحمانی / bahram.rehmani@gmail.com 

ضمیمه:

بیانیه کانون نویسندگان ایران:

پنجاه و چهارمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران را گرامی می‌داریم

ستیز پنجاه و چهار ساله‌ی کانون نویسندگان ایران با سرکوب‌گرانی که بنیادشان بر لگدکوبِ آزادی مردمان بنا شده است، رنج‌ بسیار و نام سربلند کم ندارد. حالا سالی از پی سالیان این ستیز بی‌امان می‌گذرد؛ سالیان قتل و بند و ربودن و سربه‌نیست کردن، سالیان متعهد ماندن و دم فرو نبستن و ایستادن؛ سالیانی که شرح زیر و بم‌اش، شرح تاریخ بالیدن یک نهاد مستقل روشنفکری در سرزمینی استبداد‌زده است؛ نهادی ناوابسته به قدرت که از آرمان‌هایش پا پس نمی‌کشد؛ چه آنجا که حکومت به قصد تصاحب، پیشنهاد روشن کردن «چراغش» را بر میز می‌گذارد، چه آن‌جا که با طناب خفه می‌کند و چه آن‌جا که نیمه‌جان به تخت بیمارستان می‌بندد و به کام مرگ می‌کشاند.

سالی بر عمر کانون نویسندگان ایران افزوده شده است. سال در بند ماندن رضا خندان (مهابادی) و آرش گنجی، آزادی مشروط کیوان باژن، تکرار احضارها و پرونده‌سازی‌ها و سال قتل بکتاش آبتین؛ هم ‌او که بر تخت بیمارستان، نیمه‌جان و بریده‌بریده همچنان از ضرورت مبارزه می‌گفت؛ هم ‌او که مرده‌اش هم زنده‌ترینِ زندگان است و آزادی‌ستیزان را به هراس می‌اندازد. 

جز این‌ها، در میان این دو اردیبهشت، حاکمیت به سیاق همیشه‌اش در گسترش دوزخ کم نگذاشت؛ تیغ تیز بر آزادی اندیشه و بیان کشید، نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزادی‌خواه را سانسور کرد، زندگی بسیارانی را به تاراج برد، بر فقر و فساد و تباهی و نیستی افزود، زندان‌ها را از معترضان انباشت و بیماری همه‌گیر را چون تازیانه‌ای به دست گرفت. 

تداوم سرکوب‌ها و آزارها اما خللی در عزم راسخ کانون نویسندگان ایران وارد نکرده است. این نهادِ اکنون پنجاه و چهار ساله همچنان بانگِ بلند آزادی‌خواهی است و خواب استبداد را می‌آشوبد. کانون با افروختن شعله‌هایی چند در این تیرگی بسیار، همواره نشان داده که عزم راسخش با قتل و بند خاموش نخواهد شد. اکنون که حق آزادی بیان بیش از هر زمان دیگری به خواست همگان بدل شده و در فریادهای معترضان به گوش می‌رسد، می‌توان یقین داشت که پایداری در روشن نگاه داشتن آن شعله‌ها بیهوده نیست و آن عزم و اراده‌ منتشر می‌شود.

این پایداری ۵۴ ساله شده است؛ با تمام فراز‌ها و نشیب‌هایش. در تمام این سال‌ها نویسندگانی پیش آمده‌اند و با یقین به ضرورت آزادانه اندیشیدن و آزادانه گفتن و با یقین به همگانی بودن حق این آزادی بر ستیز جمعی با قدرت سرکوب‌گر پای فشرده‌اند و رودرروی استبداد و ارتجاع ایستاده‌اند؛ آن‌ها که نیرویشان نه در کمیت، بلکه در عزم استوارشان برای دفاع از آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا نهفته است. نویسندگانی که همواره باور داشته‌اند «کار جمعی‌شان ضامن استقلال فردی آن‌هاست» و این استقلال معنا پیدا نمی‌کند مگر با ناوابستگی تام و تمام به قدرت. کمترین بهای این پیش آمدن، یقین داشتن، پای فشردن و ایستادگی کردن، عمر و زندگی آن‌ها بوده و نتیجه‌اش پنجاه و چهار سالگیِ این استواری است. پس اکنون با یادِ آن‌ها که بارِ بالیدن این نهاد یگانه را به دوش کشیده‌اند، با یاد فروزان محمدجعفر پوینده، محمد مختاری و بکتاش آبتین، در غیاب یاران در بندمان و در غیاب تنی چند از یارانِ دیرینِ درگذشته‌ی این سال‌، اسماعیل خویی، منوچهر هزارخانی و رضا براهنی، پنجاه و چهارمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان ایران را گرامی می‌داریم.

 

کانون نویسندگان ایران

۳۱ فروردین ۱۴۰۱

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)