آقای لنگرودی ساختار شعر کرد را با مولفهها و ساختار شعر فارسی یکی میدانید؟ چرا که ما که از نظر فرهنگی تفاوت زیادی نداریم و خیلی جاها نیز تشابهات فرهنگی زیادی داریم. آیا مولفههای شعر کرد را با شعر فارسی زبان یکی میدانید یا براش تعریف و فاکتورهای دیگری قائل هستید؟
شمس لنگرودی: برای مقایسه لازم است از هر دو تا فرهنگ و زیباییشناسی اطلاعات کافی داشته باشد. من از ادبیات کرد اطلاعات کافی ندارم زیرا که زبان کردی بلد نیستم و شناخت من از ادبیات کرد یک شناخت با واسطه است به این معنا که من بعد از ترجمه ادبیات کرد که آن ادبیات را میشناسم یعنی شعر کردی را بعد از ترجمه است که میشناسم و این در حالی است که در ترجمه بسیاری از قوائد شعری که اگه نگیم از بین میره که به نظرم میرود دست کم کمرنگ میشه بنابراین اظهار نظر من اظهار نظر دقیقی قطعا نیست اما تا آنجایی که من احساس کردم و میشناسم شعر کردی یک برجستگیهایی داره و یک آسیبهایی. برجستگیهایش هم واقع گراست و چون مشخصی از سورئالیسم دارند رگههای قوی از سورئال در شعرهایشان به چشم میخورد. این دو تا عنصر، توجه به واقعیت و توجه به عناصر سورئال باعث میشود شعرهایشان شکیل و زیبا و دلچسب شود.
من اما خبر دارم که شعرهایی هم در زبان کردی وجود دارد که این عناصر در آنها وجود ندارد اشاره من به این شعرها نیست بلکه اشاره من به شعرهای مسلط کرد است. این دو عنصر در شعر کردی است که من را به سمت خود جذب میکند اما دو نکته هم هست که من را پس میزند. یکی از این نکات بلندی شعر است و این بلندی باعث میشود فرد نتواند شعر را بخواند و زمانی که ترجمه میشود فرد احساس میکند که با یک داستان بریده بریده مواجه است. یکی از این آسیبها طولانی بودن آن در ترجمه است که باعث میشود خیلی از این عناصر یا از بین برود یا کمرنگ بشود. آسیب دیگری که در داستانهایش به چشم میخورد اندوه گزاری فراوان است. من میدانم که زندگی مردم کرد زندگی بسیار دشواری است اما برای بیان اندوه لازم نیست اندوهگساری شود. نمونه آن در دنیا فراوان است در ایران حافظ را داریم و در دنیا مارکز را. من آن دو جنبه پر ارزش و این دو مشکل را در شعر کردی میبینم.
این معرفی گسترده شعر کردی در ایران و معرفی شیرکو در ایران را به خاطر ترجمههای خوب از سوی مترجمین میدانید یا فرهنگ مشابهای که بین زبان فارسی و زبان کردی است سبب این گستردگی شده است؟
شمس لنگرودی: من دقیقا نمیدانم اما ترجمههایی که خواندم هیچکدام به دلم نچسبید. این به این معنا نیست که ترجمه خوب بوده یا بد بوده است. آشنایی من با شیرکو بیکس از طریق یک مجله ایی بود به نام کیهان فرهنگی که این به اصطلاح روشنفکران دینی مسئول آن بودند تعدادی از شعرهای کوتاه شیرکو بیکس در آنجا چاپ شده بود و از آن روزها بود که شیرکو بیکس در ایران مطرح شد یعنی قبل از آن اصلا اسمی در ایران نداشت و بعد از آن هم ترجمههای فراوانی شد اما نظری جلب نکرد. شعرهای کوتاه شیرکو بیکس بود که نظرها را جلب کرد.
آقای سید علی صالحی اظهار دارند که شیرکو بیکس را اولین بار در مجله دنیای سخن ایشان معرفی کردند و اولین نفر بودهاند.
شمس لنگرودی: شاید ایشان این کار کرده باشند و من ندیده باشم. من خودم شیرکو بیکس را از کیهان فرهنگی شناختم. کسانی را هم که دیدم بعدها شعر شیرکو بیکس را از بر میخواندند و صحبتش را میکردند از همان نشریه بود. حالا شاید واقعا یک عده هم هستند که از طریق آقای صالحی ایشان را شناخته باشند.
در مورد القابی که گاهی به شاعرها داده میشوند بر فرض به شیرکو بیکس گفتنهاند امپراطور شعر. آیا این القاب را مناسب یک شاعر میدانید؟
به نظر من این القاب مربوط به جامعه پیشا مدرن است. حالا کاری نداریم که در این دوره به قول پست مدرنها در دوره ایی؟؟؟ که غولها زیاد میشوند و گم میشوند که به این دوره من کاری ندارم. اما همینجوری هم دیگه دوره این القاب امپراطور (حتما آنها هم با حسن نیت میگویند) اما ما نمیدانیم امپراطور در دنیا چه کارهایی کرده اگر کارهای مثبت کرده بله آقای شیرکو بیکس هم امپراطور شعر کرد است. به گمان من این لقبها و این لقب توهین به شیرکو بیکس هست این مردم هستند که مشخص میکنند، یک شعر را در حافظه خود نگه میدارند یا از حافظهشان پاک میکنند من به شخصه با این چیزها میانهای ندارم، مثل این میماند که حافظ امپراطور شعر ایران باشد بعد سعدی نخست وزیر و فردوسی مشاور امنیتی آن باشد این لقبها برای من و مخاطب اهمیتی ندارد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.