مقدمه‌ی مترجم: در تاریخ ۲۴ فوریه، روسیه یورش نظامی به اوکراین را با حمله‌‌ی موشکی به چندین منطقه من‌جمله پایتخت اوکراین، کیف، آغاز کرد و از آن زمان به حملات زمینی و هوایی خود ادامه داده‌ست، آن‌هم به‌رغم محکومیّت کمابیش جهانیِ چنین اقداماتی.

همان‌طور که طبق گزارش نیویورک تایمز[۱] روس‌ها برای «محاصره و تسخیر شهرهای کلیدی اوکراین» مشغول پیش‌روی هستند، شهروندان عادّی اوکراین سلاح برگرفته‌اند و برای دفاع از کشورشان دربرابر تهاجم روسیه داوطلب شده‌اند. درهمین‌حال، جامعه‌ی بین‌المللی با تحریم‌های اقتصادی و دیگر تمهیدات از خود واکنش نشان داده‌ست تا روسیه را وادار به پایان این یورش کند، و کشورهای متعدّدی دست به تأمین کمک‌‌های بشردوستانه و نظامیِ اوکراین زده‌اند. یک شرح ویدیویی فایده‌مند درباره‌ی پیشینه‌ی حمله‌ی روسیه به اوکراین را می‌توان در این پیوند اینترنتی[۲] یافت، نیز می‌توانید برای فهم این‌که اوضاع در داخل اوکراین از چه قرارست به دو حساب توییتری اوکراین نیوز ناو[۳] و نیز کیف ایندیپندنت[۴]، در میان دیگر منابع مشابه رجوع کنید.

در میانه‌ی جنگ که مردمان کشته و زخمی می‌شوند، خانه‌ها ویران، و زندگی‌ها ازهم‌ می‌پاشد و دیکتاتوری سایه‌‌ی تهدیدآمیز خود را می‌گسترد، شاید زمان چندان مناسبِ فلسفیدن به نظر نرسد. بااین‌حال، اضطرار جنگ و گران‌سنگیِ آثار آن بر اهمیّتِ تمام‌وکمال مشارکت در گفتمان عمومی تأکید می‌نهد برای آن‌هایی که کردوکارشان اندیشیدن است در متن مسائل اخلاقی ناخوش‌آیندی‌ که جنگ پیش می‌آورد. پرسش‌های اخلاقی که جنگ پیش می‌کشد از دیرباز موردعلاقه‌ی فلاسفه بوده‌ست، و فلسفه‌ی جنگ معاصر[۵] حوزه‌ای شدیداً فعّال[۶] است.

در این اقتراح، از فلاسفه‌ای که به مسائل اخلاقی جنگ و منازعه پرداخته‌اند درخواست شد تا به‌ویژه مسائلی را مطمح‌نظر قرار دهند که حمله‌ی روسیه به اوکراین اینک علَم کرده‌ست. مشارکت‌کنندگان در اقتراح صبا بازرگان فوروارد (دانش‌گاه کالیفرنیا، سن دیگو)، یوانا داویدوویچ (دانش‌گاه آیوا، دانش‌کده‌ی نیروی دریایی آمریکا)، کریستوفر جی. فینلِی (دانش‌گاه دورهام)، و هلن فِرو (دانش‌گاه استکهلم) هستند.

***

 

اخلاق جنگ و حمله‌ی نظامی روسیه به اوکراین

صبا بازارگان فوروارد

 

ممکن است درظاهر پژوهش در حوزه‌ی جنگ چیز چندانی در چنته نداشته باشد وقتی بحث از ارزیابی اخلاقی جنگ روسیه در اوکراین است. انگیزه‌های ولادیمیر پوتین را برای این یورش در نظر آورید. اهداف یادشده ممکن است وجهی امنیّتی و ناظربه گسترش ناتو در شرق اروپا داشته باشد. یا شاید آن‌چه پوتین را برمی‌انگیزد یک‌جور نوستالژی کینه‌توزانه در هوای احیای امپراطوری روسیه باشد. یا شاید او به‌دنبال طرح دعویِ دوباره پیرامون نتایج جنگ سرد باشد. یا شاید پوتین می‌ترسد که لیبرال‌سازی و دمکراتیک‌سازی جدید اوکراین به روسیه نیز گسترش یابد و تهدیدگر بساط دزدسالاری اقتدارگرایانه‌ی او باشد. چیزی که درباره‌ی این توضیحات محتمل (یا نظایرشان) نظرگیر می‌نماید این است که هیچ‌کدام اخلاقاً توجیه‌گر یورش به ملّتی صلح‌طلب و برخوردار از حاکمیّت خودمختار نیست. توجیهات بی‌اساس او خنده‌آورند و حتی از پس یک وارسیِ سرسری نیز برنمی‌آیند. پُرواضح است که جنگ پوتین در اوکراین ناعادلانه‌ست. با در نظر گرفتن این نکته، پژوهش در اخلاق جنگ، با اصول، آموزه‌ها، و تمایزهای فراوان‌اش، چه‌چیزی را ممکن است به ارزیابی اخلاقی این جنگ بیفزاید؟ این‌که پژوهشِ اخلاقِ جنگ را با یورش به اوکراین مرتبط و متناسب سازیم، اگر بخواهیم تعبیری از هرمین ویتگنشتاین[۷] به کار بریم، ازقرار شبیه آن است که با چاقوی جرّاحی بخواهیم درِ صندوق‌های چوبی را باز کنیم.

هرچند، خواهیم دید که مسائل فراوانی این وسط نیاز به امعان نظر دارند. این‌جا فقط بر یکی از این‌ها متمرکز می‌شوم. اصلی بنیادی در اخلاق جنگ این است که ما نباید دست به خون‌ریزی بی‌اثر و غیرضروری بزنیم. شاید استدلال شود که اوکراین از این اصلِ الزام‌آور تخطّی می‌کند. به‌هرحال، دست‌زدن به خشونت دفاعی منجر به ویرانی تن‌ها و جان‌ها خواهد شد. و با کدام هدف؟ هرچند نیروهای اوکراینی در کمال غافل‌گیری روسیه و بقیّه‌ی دنیا بسی توان‌گر و سرسخت ظاهر شده‌اند[۸]، نیروهای پوتین می‌توانند با وحشی‌گری مقاومت‌ناپذیری از زمین و هوا و دریا مقابله‌به‌مثل کنند. استفاده از تسلیحات هسته‌ای نیز دور از ذهن نیست. درمقابل، پوتین ممکن است روی‌کردی نابه‌کارانه‌تر اختیار کند و بنادرِ دریای سیاه را در ماریپول، خِرِسون، و اودسا مسدود سازد که برای تداوم حیات اقتصادی اوکراین اهمیّتی تعیین‌کننده دارد. سپس، پوتین می‌تواند منتظر آن باشد که اوکراین چون دولتی ازهم‌پاشیده سقوط کند. به‌هرترتیب، اگر فرض بگیریم که ارتش اوکراین بخت چندانی برای پیروزی دربرابر نیروهای روسی نداشته باشد، تداوم ازدست‌رفتن جان‌ها – به‌ویژه در میان شهروندان غیرنظامی اوکراینی – درظاهر خیرِ چندان چشم‌گیری فراهم نمی‌آورد که چنین خون‌ریزی‌ای را توجیه کند. درنتیجه، شاید استدلال شود که اوکراین باید خود را تسلیم کند و، ازاین‌طریق، جان بسیاری از اوکراینی‌ها را نجات دهد که درغیراین‌صورت بی‌هیچ هدف ظاهراً کارآمدی جان خود را از دست می‌دهند.

جهت روشنی بحث، این استدلال از نوع صلح‌طلبانه نیست. دعوی این نیست که دفاع از خود دربرابر تهاجم ناعادلانه کاری‌ست غلط. نیز اشتباه نیست که آدم «ستهینده بمیرد». درعوض، مسئله این است که آیا نیروهای مسلّح اوکراین، در کلیّت‌شان، می‌باید تا پای جان به نبرد ادامه دهند آن‌هم درحالی‌که چنین کاری به‌معنای آن باشد که افراد تحت‌حفاظت آن‌ها – یعنی، غیرنظامیان اوکراین – در این منازعه‌ی ادامه‌دار آسیب جسمی ببینند یا کشته شوند. در برخی شرایط، اقدامی قهرمانانه‌ست که جان خود را فدا کنی وقتی اسارت تنها گزینه‌ی بدیل باشد. ولی گاه هم ای‌بسا که بهترین راه برای حفاظت از دیگران رجحان‌ِ تسلیم به مرگی قهرمانانه باشد. و ازهرچه هم که بگذریم، هدف از نیروهای مسلّح حفاظت از مردم است. پس، دعوی این است: اگر فرض بگیریم که خشونت دفاعی بخت چندانی برای پیروزیِ فرجامین نداشته باشد، و اگر فرض بگیریم که دست‌آویزی به چنین خشونتی به‌بهای زندگی بسیاری از شهروندان غیرنظامی بی‌گناه باشد (که همیشه نتیجه‌ی جنگ است)، پس آن‌گاه تسلیم نظامی رجحان دارد. یا درواقع، بتوانند این‌طور احتجاج کنند.

بااین‌حال، به باور من، این استدلال هرچند مجاب‌کننده می‌نماید، نهایت‌الأمر، اشتباه است. سه دلیل برای این حرف وجود دارد.

نخست، نبرد تا پای جان حقیقتاً در خدمت هدفی‌ست کارآمد و اخلاقاً مهم: این کار هزینه‌ای را به تهاجم بین‌المللی ناعادلانه تحمیل می‌کند و ازاین‌حیث این احتمال را تخفیف می‌دهد که نیروی مهاجم در آینده دست به چنین اقداماتی علیه کشوری دیگر بزند. اگر نیروهای پوتین فارغ‌البال به اوکراین وارد شوند، احتمال این‌که وی با دیگر کشورهای اقمار سابق بلوک اتّحاد جماهیر شوروی چنین کند نیز بیش‌تر خواهد بود. مقاومت نظامی اوکراین، حتی اگر در پس‌زدن نیروهای روسی ناکام شوند، باز این بخت را که دیگر کشورها از تهاجم روسیه در امان بمانند افزایش می‌دهد و این خیری‌ست مهمّ.

دوم، هرچند نیروهای مسلّح اوکراینی، نهایت‌الأمر، مسئول حفاظت از شهروندان اوکراین هستند، این شهروندان ممکن است به‌واقع ترجیح دهند نیروهای مسلّح به نبرد خود ادامه دهند حتی اگر این کار امکان کشته‌شدن و جراحت‌برداشتنِ آن شهروندان را افزایش دهد. در چنین موردی، تصمیم به ادامه‌ی نبرد به‌‌معنای نقض حقوق آن شهروندانی نیست که بر اثر این تصمیم جان می‌بازند اگرکه آن‌ها ازپیش اراده‌ی خود به پذیرش چنین خطری را بروز داده باشند. البتّه، ممکن است همه‌ی شهروندان بر سر چنین قماری داو نزنند. و برخی، نظیر کودکان، حتی نمی‌توانند دراصل توافقی با آن اعلام کنند. ولی گزارش‌ها نشان می‌دهد[۹] که نه تنها شهروندان از مقاومت نظامی پشتیبانی می‌کنند، بل‌که هم‌چنین مشارکت وسیع شهروندان غیرنظامی در چنین مقاومت‌هایی نیز در میان است که نشان می‌دهد دست‌کم عجالتاً اراده‌ی آنان‌ بر این است که به‌‌رغم احتمالات ناموافقِ فزاینده این خطر را به جان و تن بپذیرند.

سوم، و مرتبط با بحث پیشین، نبرد به‌رغم احتمالات ناموافقِ فزاینده در خدمت یک هدف کارآمد و اخلاقاً مهمّ دیگر نیز هست: این کار به عزّت نفسِ مردم اوکراین یاری می‌رساند. عزّت نفس به‌ندرت مطمح‌نظر دیگر اخلاق‌پژوهان جنگ قرار می‌گیرد. شاید گرایش خاطر آن‌ها این فکر باشد که هرچند عزّت نفس مهمّ است، آن‌قدری مهمّ نیست که مجوّزی برای کشتن و کشته‌شدن باشد. ولی به‌باورم این کار اهمیّت عزّت نفس را تخفیف می‌دهد[۱۰]. شاید تأثیرگذارترین نظریّه‌پرداز سیاسی سده‌ی بیستم، جان راولز، در اثر دوران‌ساز خود، نظریّه‌ی عدالت، می‌گوید «ای‌بسا که عزّت نفس مهمّ‌ترین خیر بنیادی باشد». طبق تعریف او، عزّت نفس شامل «…حسّ فرد از ارزش خویشتن اوست، این باور استوار که درک او از نیکی، طرح‌اش برای زندگی، ارزش آن را دارد که به سرانجامی برسد». در پرتوی چنین تفسیری، عزّت نفس فرد هیچ از اهمیّت زندگی او چیزی کم‌وُکاست ندارد[۱۱]. اگر دورنمای تسلیم به سرکوبِ بیگانه به‌قدر کافی مغایر با عزّت نفسِ مردم اوکراین باشد، آن‌گاه چنین مقاومتی در غایت خود خیری مهمّ را فراچنگ می‌آورد، فارغ از این‌که آیا از حیث نظامی نیز پیروزی‌ای به دست می‌آورد یا نه.

بنابراین، حتی اگر فرض بگیریم که مقاومت اوکراینی‌ها بخت موفقیّت چندانی ندارد، کماکان [این مقاومت] ارزش خود را دارد. مقاومتی ازاین‌دست از اصل الزام‌آور [پرهیز از] خون‌ریزی بی‌اثر و غیرضروری تخطّی نمی‌کند، حتی اگر فرض بگیریم که نیروهای روسی سرآخر چیرگی خواهند یافت. نیز، این وظیفه‌ی نیروهای اوکراینی دربرابر شهروندان غیرنظامی‌شان را خدشه‌دار نمی‌کند، حتی اگر چنین مقاومتی شهروندان را در معرض خطر قرار دهد. (هرچند این مطلب ممکن است بسته به تاکتیک‌های نظامی‌ای که روسیه اختیار می‌کند تغییر کند).

تا جایی‌ که جنگ اوکراین مطرح است، بسیار چیزها در میان هستند که اخلاق‌پژوهان جنگ می‌باید ارزیابی کنند. برای مثال: آیا پیکارگران روسی که جنگی ناعادلانه را به راه انداخته‌اند به حقوق سربازان اوکراینی تجاوز کرده‌اند؟ آیا نظر به بن‌وُبنیانِ شک‌برانگیز جنگ عراق تحت رهبری آمریکا در سال ۲۰۰۳، این کشور اخلاقاً در آن جای‌گاهی هست که از روسیه انتقاد کند؟ دیگر کشورها چه وظایف کمک‌رسانی‌ای در قبال اوکراین دارند، به‌ویژه کشورهایی که در ثروت‌‌اندوزی روسیه نقش داشته‌اند و بدین‌وسیله غیرمستقیم با خرید نفت و گاز آن کشور قوای نظامی‌اش را تأمین مالی کرده‌اند؟

ترس‌ام از آن است که مسائل بغرنج اخلاقی بی‌شماری سربرآورد که دهشتی عظیم در راه است.

***

 

چرا سربازان روسی باید سلاح‌ بر زمین گذارند؟

یوانا داویدوویچ

 

ویدیو[۱۲] از پس ویدیو[۱۳]، صف‌هایی از زنان و مردان اوکراینی را می‌بینیم که منتظر ثبت‌نام، پیوستن به ارتش و نبرد دربرابر یورش روسیه‌اند. آن‌ها در هیئت شهروندانی عادّی وارد می‌شوند؛ زاخار، که آرزوی هنرپیشگی دارد، هیلْب، یک برنامه‌نویس کامپیوتری ژولیده‌‌پولیده، اُلنا، مدیری بازرگانی از شهر کیف، استپان، دانش‌جویی که هنوز بیست‌سالگی را پشت‌سر نگذاشته‌، و سرگِیی، توان‌باخته‌تر از بقیّه، ولی هم‌پاشان آماده‌ی جنگ، همه منتظر پیوستن. چون شهروندانی عادّی از این سمت وارد می‌شوند و مثل یک‌جور سرباز از سمت دیگر بیرون می‌روند. همان‌طور که هیلب می‌گوید، «من صرفاً شهروندی معمولی‌ هستم. اساساً دخلی به جنگ و این‌جور چیزها ندارم. و حقیقت‌اش نمی‌خواستم در یک‌ چنین داستانی شکرت کنم، ولی چاره‌ای ندارم، این‌جا خانه‌ی من است».

از نظر من که در کشورهای بالکان به دنیا آمده‌ام و بزرگ شده‌ام، این‌ صحنه‌ها سخت آشناست. در خانواده‌ام همه تا جایی که از گذشته‌ها خبر دارم عمرشان را در میانه‌ی جنگ و در حال نبرد سپری کردند. پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هام، از هردو سو، به‌همراه پارتیزان‌ها علیه نازی‌ها جنگیده‌اند. مادربزرگ پدری‌ام سه سال را به‌خاطر جنگیدن در کنار ارتش زیرزمینی سارایوو[۱۴] در اردوگاه کار اجباری[۱۵] گذراند و تنها چندهفته بعد از آزادی از اردوگاه دوباره به پارتیزان‌ها پیوست، این‌بار بر فراز تپه‌ها. او نیز چون هیلب می‌دید چاره‌ای جز این ندارد، این‌جا خانه‌ی او بود.

کدام آدم عاقلی او را با سرباز نازی برابر می‌دانست، و کدام آدم عاقلی می‌تواند هیلب را هدفی مشروع برای نیرو‌های نظامی روسیه بداند؟ و باز، آن‌طور که سنّت جنگ عادلانه‌ست، و درعمل از حیث حقوقی هم، پیکارگران در حال مبارزه در جنگ را فارغ از عدالت هدفی که دنبال می‌کنند از زاویه‌ی اخلاقی و قانونی برابر می‌شمریم. برابری اخلاقی و قانونی پیکارگران چندان عمیق در جوامع ما جاگیر شده‌ست که دیگر در حمایت از نیروهای شرکت‌کرده در جنگ، حتی وقتی از خود جنگ حمایت نمی‌کنیم، هیچ ناسازه‌ای نمی‌بینیم. سربازان هرگز بابت مشارکت در جنگی ناعادلانه تعقیب و مسئول دانسته نمی‌شوند. و پیکارگران تمامی جناح‌ها چون اهدافی مشروع در نظر آورده می‌شوند؛ که یعنی در کشتن دشمن خود به‌طرزی برابر توجیه‌‌پذیرند. دلایل نهفته در این هنجارِ وسیعاً فراگیر و ناظربه برابری پیکارگران (از زاویه‌ای اخلاقی، اجتماعی، و قانونی) متفاوت‌اند.

سه استدلال متداول که در حمایت از برابری پیکارگران عرضه می‌شود که دربرگیرنده‌ی استدلال‌های ناظربه رضایت، استدلال‌‌های ناظربه جهالت، و استدلال پای‌داری نهادی‌‌ست. برای مثال، برخی پژوهندگان باور دارند آن‌ها که سلاح برمی‌گیرند، به‌صرف چنین کاری، رضایت داده‌اند که هدفی نظامی در نظر آورده شوند. نظریّه‌پردازانِ رضایت‌باور استدلال می‌کنند که همین کار آن‌ها را هدفی مشروع می‌سازد و بدین‌شکل آن‌ها را با هرکس دیگری که در این جنگ شرکت کرده برابر می‌گیرند. دیگران استدلال می‌کنند که نمی‌توان پیکارگران را بابت تصمیم‌هایی که سیاست‌مداران می‌گیرند مسئول دانست؛ «پرسش از چراییِ تصمیم نه کار آن‌هاست»[۱۶]. این پژوهندگان استدلال می‌کنند که نمی‌توان از سربازان انتظار داشت تا بدانند یا بپرسند آیا نبردشان عادلانه‌ست، و همین مسئله، به‌‌نحوی برابر، از برای مشارکت‌ در جنگی که سیاست‌‌مداران به آن روانه‌شان می‌کنند موجّه‌شان می‌سازد. و جز این، برخی هم نگران تضعیف نهادهای نظامی‌مان هستند. طبق استدلال آن‌ها، چه‌طور می‌توانیم از حاکمیّت و حقوق بشر صیانت کنیم اگر سربازانی داشته باشیم که از فرمان اعزام به نبرد سرپیچی کنند چون به آن باور ندارند. چه استدلال‌شان بر رضایت، جهالت، یا پای‌داری نهادی بنیان شده باشد، این پژوهندگان معتقدند نمی‌توان سربازان را تنها به‌خاطر شرکت در جنگی ناعادلانه مسئول دانست. می‌توان آن‌ها را بابت این‌که چه‌گونه در جنگ شرکت جسته‌اند مسئول دانست، می‌توان از منظر الزام [یا عدم‌الزام] به معاهده‌ی ژنو مسئول‌شان دانست، می‌توان بابت چیزی که در ید اختیارشان است مسئول‌شان داست، ولی نمی‌توان به‌صرف شرکت‌جستن در جنگی ناعادلانه مسئول‌شان دانست.

اگر هرگز زمان‌اش بوده باشد که در این دیدگاه بازبینی کنیم، ازقرار، اکنون آن زمان است. نظر به استدلال‌های مبتنی‌بر رضایت، آن‌ها که تنها به جنگی منفرد می‌پیوندند تا علیه اشغال‌گری بجنگند نمی‌توانند اخلاقاً برابر با اشغال‌گران باشند. «سلاح‌ برگرفتن‌شان» نمی‌تواند در معنای رضایت آن‌ها باشد از این‌که هدف قرار گیرند، حتی اگر که پیوستن به ارتشی برقرار و بردوام معمولاً در نظرمان چنین معنایی داشته باشد. درباب استدلال‌های جهالت‌بنیاد، آن سربازها که ارتش‌شان از مرزهای دیگری می‌گذرد نمی‌توانند دعوی جهالت کنند. دست‌پایین، آن‌ها که از مرزهای دیگران می‌گذرد دلایلی گل‌درشت دارند تا از خود بپرسند آیا کشورشان به دفاع از خود برآمده‌ست. و درباره‌ی آن‌ها که دل‌واپس هستند که بدون ارتش‌های فرمان‌بَردار، در جنگ عادلانه شکست خواهیم خورد، باید صرفاً معاینه بنگرند چه می‌شود وقتی‌ به نبردی‌ عادلانه و تدافعی نیاز می‌افتد، آن‌سان که هم‌اینک اوکراینی‌ها مشغولِ آن‌اند.

استدلال‌های مبتنی‌بر رضایت و جهالت، و نیز استدلال ناظربه اهمیّت فرمان‌بَرداری وقتی با مثال‌هایی نظیر یورش روسیه به اوکراین مواجه شوند جملگی به دیوار بسته می‌خورند. ولی یک استدلال آخری هم درباره‌ی برابری پیکارگران باقی می‌ماند. حتی اگر بپذیریم که سربازی روسی امروز با شهروندی اکراینی که به‌تازگی سلاح برگرفته اخلاقاً برابر نیست (و از همین‌ زاویه، سربازی اوکراینی)، از این مطلب چنین افاده نمی‌شود که باید قوانینی در میان باشد تا شرکت‌ در نبردی ناعادلانه را ممنوع اعلام کند و از سربازان بخواهد که درباره‌ی عدالتِ جنگ‌هایی که در آن مشارکت دارند به پرسش‌گری بپردازند. اگر بر سر آن بودیم که قوانینی تصویب کنیم تا سربازان را به‌خاطر شرکت‌ در جنگی ناعادلانه مسئول قلمداد شوند، فرجام کارمان جنگ‌هایی می‌بود خون‌بارتر و مرگ‌آورتر که نبرد در آن‌ها تا پای جان ادامه می‌یافت. کدام سربازی حاضر بود سلاح خود را زمین بگذارد اگر می‌دانست صرفاً به‌خاطر مشارکت در جنگی تحت پی‌گرد قرار می‌گیرد. ولی آیا مطلب واقعاً از این قرارست؟ این استدلالِ معمول چنین می‌گوید که به‌جای برابری پیکارگران و توجیه سربازانی که در جنگی ناعادلانه شرکت می‌جویند، آن‌چه در دست می‌ماند صرفاً اعلام ممنوعیّت است. امّا دلیلی ندارد چنین تخیّل را به بند کشیم. بدیلِ برابریِ اخلاقی و قانونی صرفاً ردّ و طرد آن نیست، بل [ابداعِ] ساخت‌کارهایی‌ست خلّاقانه‌ برای امکان‌دادن به سربازان که راهی در پیش گرفته، فهمی به هم زنند تا در جنگ‌های تهاجمی شرکت نکنند. این مطلب می‌تواند شکل سرپیچی وجدانی از دستور[۱۷] را به خود بگیرد، دگرگونی‌هایی در هنجارهای اجتماعی حول این‌که چرا و چه‌زمانی به ستایش سربازان‌مان برمی‌آییم، و نیز تشویق سربازان تا جنگ ناعادلانه را پایان دهند. در روزهای اخیر، تشویقی ازاین‌دست را شاهد بوده‌ایم از رئیس‌جمهور زلینسکی[۱۸]، رئیس‌جمهور استونی[۱۹]، و دریابانِ بلاروسی[۲۰] و دیگران. تشویق سربازان روسی، امروز، برای آن‌که به یاد آورند جنگی شرافت‌مندانه چه جلوه‌ای دارد، و نیز آن‌که سلاح بر زمین نهند ای‌بسا سودایی خام باشد، ولی دگرگون‌ساختن هنجارهای ما درباب برابری پیکارگران و این‌که جنگِ مشروع چه سروُشکلی دارد، سودایی خام نیست. مشاهده‌ی همین مسئله که برخی از نیروهای نظامی روس دربرابر یورش ناعادلانه قیام می‌کنند به‌معنای احقاق حقّ نسل‌های بعدی در روزها و سال‌های در راه است. صلحی دیرپا تنها می‌تواند از احترام و آشتی برآید. و دانستن این‌که دست‌کم برخی از روس‌ها[۲۱] و سربازان روسی کار صحیح را انجام دادند می‌تواند روزی در برپایی و نگاه‌داشت صلحی شکوفا مؤثّر باشد.

***

 

تسلیح شورشیان دمکرات در خارج کشور

کریستوفر  جی. فنلِی

 

تصمیم ولادیمیر پوتین برای یورشی همه‌جانبه به اوکراین، دولتی تحت حاکمیّت خودمختار و دمکراتیک، دمکراسی‌های غربی را با مسئله‌ی راه‌بردی و اخلاقی بغرنجی مواجه کرده‌ست. یک راه برای حلّ این مسئله تسلیح مقاومت‌های مردمی[۲۲] علیه اشغال محتمل نظامی‌ روسیه‌ست. این واقعیّت که بسیاری از اوکراینی‌ها پشتیبانی خود از قیام علیه نیروهای روس را اعلام داشته‌اند به این معناست که انجام چنین کاری یحتمل موجّه باشد. ولی این امکان سرراست ما را به حدود چهارچوب «جنگ عادلانه» می‌برد که خیلی از فلاسفه در معناپذیرساختنِ اخلاقِ ناظربه نیروی [قهریّه] از آن استفاده می‌کنند. اگر مسائل سهل‌وُساده‌تر از این می‌بودند، کار درست روشن به نظر می‌آمد: دمکراسی‌ها می‌بایست از حقوق حاکمیّتی اوکراین و حقوق دمکراتیک شهروندان آن حمایت می‌کردند، آن‌هم با ارسال نیروهای نظامی خود در یاری‌رسانی به دفاع ملّی آن کشور. این هم برای اوکراین و هم مردم آن کار درست محسوب می‌شد و نیز برای دیگر دولت‌های منطقه که از بابت اقدام بعدی یک نیروی مهاجم جسارت‌یافته و مقاومت‌ندیده ممکن است به آن دست زند.

ولی مسائل به‌ندرت چنین ساده‌اند و مورد دردست نیز استثناء نیست. هرآن دولتی که در اتحّاد با اوکراین نیرو گسیل کند خود را در میانه‌ی نبرد با روسیه خواهد یافت. دولت‌های اروپایی به‌حقّ از این در هراس‌اند که چنین کاری جنگ را به قلمروی خودشان گسترش دهد. و تمامی دولت‌ها می‌باید خطر گزاف تشدید منازعه با قدرتی را مدّنظر داشته باشند که هم‌الان نیز اراده‌ی خود را در جهت در نظر گرفتن استفاده از تسلیحات هسته‌ای به جهان مخابره کرده‌ست.

تنش بین وظیفه‌ی اخلاقی حفاظت از قربانیان تهاجم و وظیفه‌ی اجتناب از تشدید بی‌مهار وضعیّت برخی از سیاست‌گذاران آمریکایی واداشته تا یک راه میانه‌ی ممکن را در نظر آورند: عوض ارسال نیرو به اکراین در مقابله با برنامه‌های یورش‌گرانه‌ی روسیه، شاید بهتر باشد که برای این وضعیّت محتمل آمده شد که نیروهای نظامی معمول اوکراین شکست خورده، سپس ازطریق تسلیح نیروهای پارتیزانی در اوکراین، مقاومت علیه اشغال‌‌گری روسیه ترتیب داده شود.

فلاسفه اغلب این پرسش را به بحث گذاشته‌اند که آیا تسلیح شورشیان مسلّح در خارج از کشور توجیه‌پذیرست یا خیر[۲۳]. احتمالاً اثرگذارترین استدلالی که تاکنون ارائه شده‌ست دفاع مایکل والزر[۲۴] باشد از عدم‌مداخله که از مقاله‌ی سال ۱۸۵۹ جان استورات میل تحت‌عنوان «کلامی چند درباب عدم‌مداخله» مایه برگرفته‌ست. میل و والزر، هردو، چنین می‌اندیشیدند که مداخله در منازعه‌ای تماماً درگرفته بین نیروی داخلی در کشوری بیگانه – بین شورشیان و نیروهای دولت محلّی – اصرار در خطاکاری‌ست. این کار فرآیند تاریخی نزاع سیاسی در کشور بیگانه را از شکل می‌اندازد، و حقّ تعیین سرنوشت مردمان آن‌جا را خدشه‌دار می‌کند. البتّه، قیام شورشیان در اوکراین تماماً نزاعی داخلی محسوب نمی‌شود: بل نبردی‌ست در جهت رهاسازی ملّی که علیه یک نیروی اشغال‌گر خارجی ترتیب داده شده‌ست. و باز، ازدیگرسو، ممکن است روسیه دولتی دست‌نشانده را بر سر کار آورد که اوکراینی‌های فرمان‌بَردار در رأس آن قرار دارند. امّا، در این صورت نیز میل و والزر استدلال می‌کنند که یاری‌رسانی به نیروهای شورشی کشوری بیگانه ممکن است در مواردی مجاز باشد که قدرتی دیگر پیشاپیش در فرآیند تعیین سرنوشت ملّی مداخله کرده باشد. بنابراین، در مورد اوکراین، حتا شرح‌وُبسط میل و والزر نیز پذیرنده‌ی «مداخله‌ی متقابل» است اگرکه این کار به آن مردم توانایی شکل‌دادن به سرنوشت سیاسی خودشان را بازگرداند. این کار از ره‌گذر مقاومت دربرابر آن نیروهایی صورت می‌گیرد که روسیه به سیاست اوکراین تحمیل کرده‌ست.

مناظره‌های عمومی اخیر معطوف به مشروعیّت‌بخشی به شورشیانِ سر به قیام گذاشته‌ی اوکراینی‌ست منتها از زاویه‌ی منافع دیگران و نه حقوق اوکراینی‌ها برای دفاع از استقلال‌شان. وزیر دفاع پیشین اوکراین، آندریس زاگورودنیوک[۲۵]، مدافع تسیلح مقاومت است هم‌چون ابزاری برای تحمیل هزینه به روسیه و، ازاین‌طریق، گرفتن این بخت و امکان از پوتین تا به «ساختمان امنیّتی اروپای بعد از جنگ سرد را یک‌سره اوراق کندد و یک حوزه‌ی نفوذ روسی را در اروپای شرقی و مرکزی از نو برقرار سازد». افزایش هزینه ممکن است مانع از «اقدامات فزاینده‌ی تهاجمی روسیه از دریای بالتیک تا کشورهای بالکان شود». در سوی دیگر این مناظره، تد گالِن کارپنتر[۲۶] استدلال می‌کند که آمریکا نباید شورشیان را تسلیح کند جراکه «یاری‌رسانی به نیروهای چریکی با هدف آسیب‌رسانی و کشتن سربازهای روس ممکن است شکافی پرناشدنی را بین روسیه و غرب شکل دهد».

این استدلال‌‌ها توجّه‌ را از آن ملاحظات اخلاقی‌ای منحرف می‌سازند که اغلب فلاسفه را برمی‌انگیزانْد تا در پیامد شرح‌و‌بسط ملهَم از میل که والزر به دست داده بود در این باره به بحث‌و‌فحص بپردازند. هرآن تحلیل درباب اخلاقِ یاری‌رسانی به گروه‌های مقاومتی می‌باید مطمئناً کار را با حقوق و منافع خود اوکراینی‌ها آغاز کند. منافع شهروندان دیگر دولت‌ها نیز که زیر سایه‌ی تهدید بالقوّه‌ی پوتین در آینده هستند خود بخشی از دورنمای اخلاقی فراخ‌تر به شمار می‌رود. ولی اگر دراساس پای این واقعیّت در میان نبود که اوکراینی‌ها حقّ مقاومت[۲۷] دربرابر نیروهایی را دارند که در تلاش برای پایان‌بخشیدن به آزادی سیاسی‌شان هستند، دیگر جای دعوی چندانی باقی نمی‌ماند نه درباره‌ی خود شورشیان و نه یاری‌رسانی دولت‌ها به این شورشیان.

ازدیگرسو، در نتیجه‌گیری شتاب هم نباید کرد. درحالی‌که دعاوی اوکراینی‌ها ممکن است مدافع یک توجیه اصولی برای یاری‌رسانی به شورشیان باشد، می‌‌توان تصوّر کرد که این دعاوی سر از نقطه‌ی مقابل درآورند. همان‌طور که کارپنتر نشان می‌دهد، آن‌چه مداخله‌ای موفّق بنماید، آن هم از نوعی که رئیس‌جمهور آمریکا، بایدن، در سر می‌پرورانَد، چیزی‌ست از جنس یک جنگ داخلی تمام‌عیار. و نیاز چندانی نیست که توماس هابز را به خاطر آوریم[۲۸] تا دریابیم که چرا نیروهای خارجی نباید در طلب چنین چیزی برای اوکراینی‌ها شتاب‌زده عمل کنند – تنها کافی‌ست آن‌چیزی را به خاطر آورید که در حدود یازده‌سال گذشته در سوریه رخ داد.

بنابراین، ازقرار شهروندان اوکراین با دوراهی صعبی مواجه‌اند: آیا باید تن به کاپیتولاسیون ناشی از سلطه‌ی روسیه بدهند یا جنگ داخلی را به جان بپذیرند؟ در این مورد، تضادّ منافع آن‌ها عینی‌ست، بنابراین دست‌آویزی به حقّ مقاومت آن‌ها به‌تنهایی یک راه‌‌نمای عمل بی‌خدشه و روشن به دست نمی‌دهد. حال که مطلب از این قرارست، آن‌ها که به مداخله می‌اندیشند باید از خود بپرسند: ترجیح مردم اوکراین چی‌ست؟[۲۹] می‌باید حقّ انتخاب اوکراینی‌ها را محترم بشمرند: آیا حامی مقاومت هستند و موهبت گسیل سلاح‌های بیش‌تر از غرب را خوش می‌دارند؟

درحالی‌که برخی از فلاسفه استدلال می‌کنند که معمولاً تا مقاومت مسلّحانه اخلاقاً مشروع قلمداد شود، به یک پشتیبانی گسترده‌ی همگانی نیازست. آلن بوکانان[۳۰] این پرسش را پیش می‌کشد که چه‌قدر واقع‌بینانه‌ست اگر از رهبران شورشی دربرابر رژیم‌های سرکوب‌گر و خشن انتظار داشته باشیم تا این شرط را برآورند. مداخله‌‌گران نباید انتظار چندانی داشته باشند. ولی اوکراین موردی‌ست نامعمول. نه‌تنها هم‌الان نیز رهبری مشروعی دارد که نتیجه‌ی نهادهای دمکراتیک است، بل مستندات نظرسنجی نشان‌دهنده‌ی حمایت [عمومی] از مقاومت است. اندکی بیش از ۵۰٪ شرکت‌کنندگان گفته‌اند که مقاومت خواهند کرد، یک‌تن از هر پنج پاسخ‌دهنده که گفته‌‌اند در مقاومت مدنی شرکت خواهند جست، و یک‌تن از هر سه پاسخ‌‌دهنده که گفته‌اند سلاح برخواهند گرفت[۳۱]. گزارش‌ها و تصاویر شهروندانی که پا پیش می‌گذارند و سلاح به دست می‌گیرند و تحت‌نظارت دولت تعلیم نظامی می‌بینند سر به فراوانی گذاشته‌ست.

این‌که آیا چنین سطحی از پشتیبانی برای توجیه تن‌دادن به مخاطرات شورش و قیام [علیه نیروهای روسیه] کافی‌ست یا نه خود پرسش جالب‌توجّهی‌ست. ولی، همان‌طور که اخیراً جوناتان پَری[۳۲] استدلال کرده‌ست، می‌تواند توجیه‌گر باشد: خیر نهفته در دفاع از بیش از ۵۰٪ از اوکراینی‌ها ممکن است به‌‌خودی‌خود برای توجیه مخاطرات و هزینه‌های مقاومت کافی باشد. کارپنتر اصرار بر این می‌کند که یک نگرانی دیگر نیز سوابق تاریخی آمریکاست در حمایت از گروه‌هایی که بارها بدتر از رژیم‌هایی بودند ظاهراً سرکوب‌‌گر که ازطریق آمریکا برای به چالش کشیدن این رژیم‌ها تأمین مالی می‌شدند. او بر این خطر تأکید می‌نهد که ممکن است حمایت‌‌ها راه خود به گردان آزوف[۳۳] بگشاید که واحدی‌ست متعلّق به راست‌ افراطی در گارد ملّی اوکراین.

اگر آمریکا از شورشیان حمایت کند، یقیناً باید مراقب باشد که به کدام عوامل و عناصِر یاری می‌رساند[۳۴]. این مسئله اهمیّتی فزاینده می‌یابد چون بخش‌هایی که از حیث نظامی از این حمایت بهره‌مند می‌شوند نیز محتمل است که بر نفوذ سیاسی خود بیفزایند. تحلیل‌گران جنگ داخلی نظیر استاتیس کالیواس[۳۵] نشان داده‌اند که چه‌گونه موفقیّت‌های نظامی وفاداری سیاسی به‌همراه می‌آورند. این بدان‌معناست که هر نیروی نظامی که خارجی‌ها درون اوکراین علَم کنند به احتمال زیاد نقش خود را بر سیمای سیاسی آن کشور بر جای گذارد. و این در مورد هر دو سر طیف صدق می‌کند. حمایت از دمکرات‌‌ها ممکن است از حیث سیاسی فایده‌مند باشد. امّا ناکامی در حمایت از آن‌ها می‌تواند زمینه را برای نفوذ سیاسی فراهم کند. رهبری فعلی روسیه فهمی دقیق از این دارد که چه‌طور نقشه‌ی سیاسی دولتی خارجی را به هرآن نحوی که منافع‌اش را بهتر تأمین کند از نو شکل دهد، همان‌طور که در سوریه و دیگرجاها نشان داد می‌تواند چنین کند. و یورش به اوکراین نشان داد که روسیه در این مورد حتی بسیار کم‌تر از آنی که ناظران انتظار داشتند به خود تردید راه می‌دهد.

بنابراین، سلاح‌رسانی به شورشیان اوکراین بی‌تردید مخاطراتی در بر دارد، ولی عدم‌مداخله نیز همین‌طور. اگر کمک بیش‌تری بناست از راه برسد، می‌باید هرچه سریع‌تر و تا هنوز نیروهای سیاسی دمکراتیک در اوکراین بر سر قدرت‌اند فراهم شود.

***

 

اوکراین و اخلاق جنگ

هلن فِرو           

 

واقعاً نیاز چندانی به یک نظریّه‌پرداز جنگ عادلانه نیست تا بر یورش روسیه به اوکراین پرتویی بیفکند. کارزار ولادیمیر پوتین هم‌اینک نیز صدها تن از مردم را کشته و مجروح کرده و هزاران‌تن را آواره. بهترین حدس‌ و گمان‌ها درباره‌ی انگیزه‌ی پشت این جنگ طیفی را شامل می‌شود از این‌که پوتین کتاب‌های تاریخی ناصوابی را بر اثر آشفته‌‌حالی ذهنی ناشی از قرنطینه خوانده باشد، تا اشتیاقی از دیرباز برقرار برای بازگرداندن روسیه به دوران ظفرنُمون اتحّاد جماهیر شوروی – دستورعمل سیاسی‌ای که حالا دارد در پناه شامورتی‌بازی دنبال می‌شود در هیئت نجات مردم از نسل‌کشی در کشوری که در آن هیچ نسل‌کشی‌ای رخ نمی‌دهد. جای شگفتی نیست که هیچ‌یک از این دو توضیح – و ترکیب‌شان هم – دلیل موجّهی برای برپایی جنگ به دست نمی‌دهد.

بااین‌حال، این جنگ بر یکی از مباحث محوری در آثار اخیر پیرامون اخلاق جنگ پرتوافکنی می‌کند. برطبق آن‌‌چه می‌توان نگاه سنّتی به اخلاق جنگ نامیدش، این‌که جنگی خود موجّه نباشد هیج دخلی به این ندارد که آیا به‌شکلی موجّه اجرا می‌شود یا نه. دفاع مایکل والزر از این موضع در کتاب دوران‌سازش، جنگ‌های عادلانه و ناعادلانه[۳۶] در سال ۱۹۷۷، از همه مشهورترست. موضعی که کماکان بر گفتمان عمومی و سیاسی درباب جنگ سایه انداخته‌ست، بر قوانین بین‌المللی نیز ایضاً. از این منظر، این واقعیّت که جنگ پوتین ناموجّه است هیچ منافاتی با اجرای موجّه آن ندارد. به همین دلیل است که وقتی تفسیرگران با جنگی ناموجّه مواجه می‌شوند، به‌طور معمول تن به این‌قبیل بحث‌ها می‌دهند که آیا فلان عملیّات تهاجمی مشخّص متناسب بوده، یا [بین نظامیان و غیرنظامیان] فرقِ فارقی گذاشته‌ست، یا معیار ضرورت را برآورده‌ست یا خیر. امّا چنین جنگ‌هایی [یعنی جنگ‌های ناعادلانه] معیارهایی ازاین‌دست را از لوثِ بی‌معنایی می‌آلایند. هیچ‌میزان تلفات غیرنظامیان متناسب با توفیق در اشغال نظامی اوکراین نیست. ربط و تناسب داشتن مستلزم آن است که هدفی واجد خیر (که امید معقولی می‌رود تا) برآورده شود بر آسیب‌های اخلاقاً خطیری که انتظار می‌رود در راه این هدف وارد آید بچربد. این واقعیّت  که تهاجم در خدمت پیش‌برد اهدافی باشد نادرست و ناظربه اشغال نظامی اوکراین و سرنگونی دولت دمکراتیک آن کشور چیزی جز یک شرّ اخلاقی افزون‌تر نیست که نمی‌تواند توجیه‌‌‌گر هیچ آسیب وارده‌آمده‌ای ازسوی نیروهای روسی باشد.

درباب ضرورت هم مطلب از همین قرارست. این واقعیّت که آسیبی اجتناب‌ناپذیرست اگر بناست هدفی اخلاقاً خیر به دست آید می‌تواند واردآوردن آن آسیب را موجّه سازد. ولی این واقعیّت که آسیبی اجتناب‌ناپذیرست اگر بناست هدفی ناروا و غیرمجاز حاصل آید از هرآن قدرت توجیهی خالی‌ست. افزودن پیش‌وند «نظامی» – که تلویحاً به‌معنای یک مقوله‌ی خاصّی از ضرورت نظامی باشد – به طریقی این امکان را فراهم نمی‌آورد که بتوانیم سئوال‌هایی معنادار طرح کنیم در این باب که، فی‌المثل، محاصره‌ی کیف، درمقام ضرورت، واقعاً توجیه‌پذیر باشد. پرسش‌هایی ازاین‌دست ممکن است در بحث از راه‌برد و مصلحت معنایی داشته باشند – بهترین راه برای واداشتن مردم به تسلیم چی‌ست؟ – ولی پرداختن به آن‌ها هم‌چون جوانبی پذیرفتنی در بحث‌های ناظر به اخلاق جنگ ازاساس مایه‌ی گم‌راهی‌ست. چنین کاری اعتباربخش به این ایده‌ست که شماری از عملیّات‌های تهاجمی روسیه – جوانب ضروری تهاجم – ممکن است اخلاقاً روا و مجاز باشند، و دراین‌صورت، پیکارگرانی که این عملیّات‌های تهاجمی را پیش می‌برند نتیجتاً هیچ خطایی مرتکب نمی‌شوند. این شکل از دلیل‌آوری اخلاقی پریشانی‌آفرین به‌وضوح راه به خطا می‌برد.

چون همیشه، از الان هم شاهد تمایزی دقیق هستیم که بین تلفات شهروندان و پیکارگران در اوکراین گذاشته می‌شود، گویی تفاوتی دارد که بر سر راه اهداف توسعه‌طلبانه‌ی پوتین کدام آدم بی‌گناه جان می‌بازد. به گمان من، باید نوعاً از این تمایز تن زد: اخلاقاً کشتن پیکارگران در تعقیب اهدافی ناموجّه از کشتن شهروندان غیرنظامی بهتر نیست. به‌واقع، همان‌طور که ویکتور تادروس[۳۷] استدلال کرده‌ست، تاجایی‌که کشتن پیکارگران موفقیّتِ این جنگ ناموجّه را محتمل‌‌تر می‌سازد، دست‌کم از یک جنبه‌ی مهم، کشتن پیکارگران اخلاقاً بدتر از کشتن شهروندان غیرنظامی‌ست. کشتن پیکارگران تنها فی‌نفسه خطا نیست، بل ابزاری‌ست برای دست‌یابی به خطاهایی بارها سهم‌ناک‌تر.

این واقعیّت که دفاع از اوکراین عمدتاً بر عهده‌ی شهروندان و سربازان وظیفه‌ای‌ست که داوطلبانه سلاح در دست گرفته‌اند، طبیعتِ ویران‌گر این تمایز را هرچه آشکارتر می‌کند. البتّه که می‌خواهیم کشتار غیرنظامیان را محکوم کنیم. ولی انجام این‌ کار با تأکید بر این‌که قربانیان غیرنظامی هستند، روکشی ظاهرفریب از مشروعیّت بر کشتار پیکارگران می‌نشاند و دست‌کم متضمّن آن است که آن‌ها هدف نظامی مشروعی قلمداد می‌شوند. باید صریح باشیم و بی‌ابهام: روسیه هیچ اهداف مشروعی در این جنگ ندارد. نیروهای مسلّح موجود در اوکراین تشکیل‌شده از اوکراینی‌هایی هستند که یا به خدمت فراخوانده‌ شده‌اند یا پیوستن به ارتش را انتخاب کرده‌اند چون بیش‌و‌پیش از هرچیزی، کشورشان در سایه‌ی تهدید روسیه قرار گرفته‌ست. هیچ‌یک از این مردمان از حقوقی که دربرابر آسیب صیانت‌شان می‌کند به‌خاطر سعی در دفاع از خود و هم‌‌وطنان خویش دربرابر حملات ناموجّه روسیه محروم نمی‌شوند. مرگ آن‌ها هیچ ارزشی کم‌تر از مرگ شهروندان غیرنظامی و غیرمسلّح ندارد. البتّه، مراد از آن‌چه گفته شود این نیست که جنگ‌های ناموجّه نمی‌توانند بهتر یا بدتر باشند. جنگی غیرموجّه که آسیب بیش‌تری به بار می‌آورد از جنگ ناموجّه کم‌آسیب‌تر بدترست. ولی همه‌ی آن‌چه در میان است طیفی از خطاکاری‌ست. تمامی آسیب‌هایی که روسیه وارد می‌آورد ناروا و غیرمجازند.

از دست ماهایی که کردوکارمان اخلاق جنگ است برای تخفیف تهاجم روسیه کاری برنمی‌آید. ولی می‌توانیم دست‌کم از لاس‌زدن با این ایده تن بزنیم که شاید شیوه‌هایی روا و مجاز در پی‌گیری این تهاجم وجود داشته باشد. این حرف از جمله بدین‌معناست که باید مقاومت کنیم دربرابر عادت ارجاع به فهرست مفادّ قوانین وضعیّت جنگی[۳۸] وقتی که رسانه‌های خبری ازمان می‌خواهند درباب جنگ به تحلیل و تفسیر بپردازیم. اوکراین درسی‌ست شرم‌آور در این باب که چرا باید این ایده را مردود بشماریم که پرداختن به نبرد در جنگ اخلاقاً مستقل‌ از عدالت خود آن جنگ است. نیز درسی‌ست در این باب که چرا می‌باید نوعاً از این ایده تن زنیم که اصول اخلاقی خاصّی جنگ را اداره می‌کند. اصول اخلاقی بس معمول ما که در زندگی هرروزه برامان آشناست به ما می‌گوید که استفاده از زور برای به‌دست‌آوردن چیزی که حقّ شما نیست از همان بدو امر ناروا و غیرمجازست. وقتی این زور را دولت‌ها یا دیگر مجموعه‌‌های سیاسی به کار برند نیز هیچ‌چیزی تغییر نمی‌کند: رژیم روسیه نمی‌تواند از هیچ جواز ویژه‌ای در اعمال خشونت برخوردار باشد که از افراد عادّی دریغ شده‌ست. از سر و روی جنگی که پوتین به راه انداخته بی‌عدالتی می‌بارد؛ این جنگ را آشناترین و بنیانی‌ترین باورهای ما درباره‌ی حقوق مردم دربرابر آسیب محکم می‌کند. باز، نیازی نیست که یک نظریّه‌پرداز جنگ عادلانه این را به شما بگوید.

 

‌پانوشت‌ها:

[۱] اشاره به مقاله‌ای در این نشریه تحت‌عنوان «در روز هفتم یورش روسیه به اوکراین چه گذشت؟» تحت پیوند زیر:

https://www.nytimes.com/live/2022/03/02/world/ukraine-russia-war

[۲]  https://www.youtube.com/watch?v=If61baWF4GE

[۳] https://twitter.com/NewUkraineNews

[۴] https://twitter.com/KyivIndependent

[۵] https://plato.stanford.edu/entries/war/

[۶] https://philpapers.org/browse/war-and-violence/

[۷] خواهر نقاشِ ویتگشنتاین، فیلسوف معروف.

[۸] اشاره به مقاله‌ای‌ست منتشرشده در سایت شبکه‌ی خبری الجزیره تحت‌عنوان «نیروهای روسی با مقاومت وسیع و قدرت‌مند اکراین مواجه شده‌اند در پیوند زیر: https://www.aljazeera.com/news/2022/2/26/russian-forces-meeting-strong-and-wide-ukraine-resistance

[۹] اشاره به گزارشی منتشرشده در نیویورک تایمزست تحت‌عنوان «در کشور ما همه باید دست به دفاع بزنند» در پیوند زیر:

[۱۰] اشاره به مقاله‌ای‌ست به‌قلم مؤلّف همین یادداشت تحت‌عنوان «کرامت، عزّت نفس، و یورش‌های بدون خون‌ریزی» که پی‌دی‌اف آن را از پیوند زیر می‌توان تهیّه کرد:

https://philosophy.ucsd.edu/_files/facultysites/sbazargan/bazargan-forward—dignity,-self-respect,-and-bloodless-invasions.pdf

[۱۱] محض روشن‌سازی، حقیقتاً می‌توان افراد مجبور به شکلی از اقدام کرد که حسّ عزّت نفس‌شان را خدشه‌دار کند اگر عزّت نفس آن‌ها بر رفتاری ناروا در حقّ دیگران بنیان شده باشد. برای مثال، نژادپرستی که از جداسازی نژادی حمایت می‌کند ممکن است مدّعی شود که غذاخوردن آن در کنار خانواده‌ای سیاه‌پوست در رستوران حسّ عزّت نفس او را خدشه‌دار کند. فرد نژادپرست نمی‌تواند از رفتار خود با پیش‌کشیدن حسّ عزّت نفس دفاع کند چراکه عزّت نفس او بر رفتاری بنیان شده‌ست که اخلاقاً ناروایی در حقّ دیگری مسحوب می‌شود.

[۱۲] https://www.youtube.com/watch?v=SfkzOwoDB2A

[۱۳] https://www.nytimes.com/live/2022/02/25/world/russia-ukraine-war/armed-with-assault-rifles-civilian-volunteers-prepare-to-defend-kyiv

[۱۴] اشاره به‌مقاومت پارتیزانی و مردمی زیرزمینی در مبارزه با نازی‌های اشغال‌گر در جنگ جهانی دوم در سارایوو

[۱۵] اشاره به اردوگاه کار اجباری یاسِنوواک در یوگسلاوی اشغالی جنگ جهانی دوم که یکی از ده اردوگاه‌ عمده‌ از این نوع در اروپای وقت بود. برای اطّلاعات بیش‌تر به پیوند زیر مراجعه کنید:

https://en.wikipedia.org/wiki/Jasenovac_concentration_camp

[۱۶] تلمیحی‌ست به سطری از شعر «یورش بریگاد نور» ناظر بر عدم قدرت تصمیم‌گیری سربازان در جنگ که برگرفته از شعری‌‌ست از شاعر شهید انگلیسی، لورد آلفرد تنیسون، درباره‌ی عملیّات ناموفّق سواره‌نظام انگلستان علیه قوای روس در ۲۵ اکتبر سال ۱۸۵۴ در جنگ‌های کِریمه که با همین عنوان موجود در شعر صورت گرفت. متن انگلیسی شعر را در پیوند زیر می‌توانید بخوانید:

https://www.poetryfoundation.org/poems/45319/the-charge-of-the-light-brigade

[۱۷] ن.ک. به کتاب «وقتی سربازان می‌گویند نه»، نوشته‌ی آندرئا اِلْنِر، پاول رابینسون، و دیوید وِت‌هام. در پیوند زیر:

https://www.routledge.com/When-Soldiers-Say-No-Selective-Conscientious-Objection-in-the-Modern-Military/Ellner-Robinson-Whetham/p/book/9781138246058

[۱۸] اشاره به نطق زلینکسی در تاریخ ۲۸ فوریه‌ی ۲۰۲۲ خطاب به سازمان ملل که در پیوند زیر آمده‌ست:

[۱۹] اشاره به سخن‌رانی الن کاریس است در گردهم‌آیی‌ای در حمایت از اوکراین که تحت‌عنوان «این جنگ پویتن است نه مردم» در تاریخ ۲۶ فوریه‌ی ۲۰۲۲ ارائه شد و از پیوند زیر دست‌یافتنی‌ست:

https://news.err.ee/1608513740/karis-this-is-not-the-russian-people-s-war-this-is-putin-s-war

[۲۰] نطق یادشده در پیوند زیر دست‌یافتنی‌ست: https://www.youtube.com/watch?v=a4PShicIQHA

[۲۱] گزارشی از اعتراضات خیابانی مردم روسیه به جنگ پوتین در پیوند زیر: https://apnews.com/article/russia-ukraine-vladimir-putin-europe-arrests-moscow-cf5dda5528937de907f8916820cfab75

[۲۲] اشاره به مقاله‌ای در گاردین تحت‌عنوان «اگر روسیه اوکراین را اشغال کند، غرب طرح تسلیح مقاومت‌کنندگان را دارد» منتشرشده در تاریخ ۱۹ فوریه ۲۰۲۲ در پیوند زیر: https://www.theguardian.com/world/2022/feb/19/west-plans-to-arm-resistance-if-russian-forces-occupy-ukraine

[۲۳] ن.ک. مقاله‌ای از انگارنده‌ی یادداشتِ دردست تحت‌عنوان «کمک‌ به شورشیان خارجی: اخلاق خشونت در حدود پارادایم دفاعی» منتشرشده در مجله‌ی «فلسفه‌ی کاربردی» در پیوند زیر:

https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/japp.12456

[۲۴] مایکل والزر، فیلسوف و نظریّه‌پرداز علوم سیاسی آمریکایی که در حوزه‌های وسیعی و متعدّدی در علوم سیاسی آثار مهمی نوشته‌ست من‌جمله در حوزه‌هایی نظیر مدارا، ملّی‌گرایی، صهیونیسم، رادیکالیسم، نقد اجتماعی، قومیّت، عدالت اقتصادی، و نیز بحث اخلاق در جنگ که یکی از مهم‌ترین آثار این حوزه را تحت‌عنوان «جنگ‌های عادلانه و ناعادلانه» در سال ۱۹۷۷

[۲۵] اشاره به مقاله‌ی «چه‌گونه حمله‌ی نظامی روسیه به اوکراین را به‌شکلی بازدارنده پرهزینه کنیم» است که در تاریخ ۹ ژانویه‌ی ۲۰۲۲ در سایت شورای آتلانتیک در پیوند زیر منتشر شده‌ست:

[۲۶] اشاره به مقاله‌ای از نویسنده‌ی نام‌برده در سایت «دولت‌گردانی مسئولانه» است باعنوان «چرا تسلیح پیکارگران مقاومتی اوکراین فکر بسیار بدی‌ست»، منتشرشده در ۲۳ فوریه‌ی ۲۰۲۲ در پیوند زیر:

[۲۷] اشاره‌ی نویسنده‌ی یادداشت دردست به کتابی‌ست نوشته‌ی خود او باعنوان «تروریسم و حقّ مقاومت: نظریّه‌ای درباب جنگ انقلابی عادلانه» که در پیوند زیر یافتنی‌ست:

https://blackwells.co.uk/bookshop/product/Terrorism-and-the-Right-to-Resist-by-Christopher-Finlay-author/9781107612563

[۲۸] در مقاله‌ی منتشرشده در سال ۲۰۱۸ باعنوان «چه‌ هنگام شورش‌کردن درست (یا خطا) است؟» که در آن نویسنده‌ی یادداشت دردست با استفاده از آرای تامس هابز، فیلسوف سیاسی سده‌ی هفدهمی، بحران انقلاب و شورش‌ در سوریه را بررسیده‌ست. مقاله را در پیوند زیر می‌توان یافت:

[۲۹] نویسنده‌ی یادداشت به مقاله‌‌ای از خود ارجاع می‌دهد باعنوان «مشروعیّت و خشونت غیردولتی» که در پیوند زیر یافتنی‌ست:

https://onlinelibrary.wiley.com/doi/abs/10.1111/j.1467-9760.2009.00345.x

[۳۰] اشاره به مقاله‌ای از آلن بوکانان باعنوان «اخلاق انقلاب و پیامدهای آن برای اخلاق مداخله» که در سال ۲۰۱۳ منتشر و در پیوند زیر یافتنی‌ست:

https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/papa.12021

[۳۱] نظرسنجی یادشده در سایت کیف ایندپندنت به‌تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ در پیوند زیر منتشر شده‌ست:

[۳۲] اشاره به مقاله‌ی «آسیب دفاعی، رضایت و مداخله» به‌قلم جوناتان پری و منتشرشده در سال ۲۰۱۷ که نسخه‌ی مجازی آن در پیوند زیر یافتنی‌ست:

http://eprints.lse.ac.uk/101686/

[۳۳] درباره‌ی گروه‌های راست افراطی اوکراین به پیوند زیر مراجعه کنید:

[۳۴] ن.ک. اخلاق ناظربه تسلح شورشیان نوشته‌ی جیمز پَتیسون، منتشرشده در ۱۱ دسامبر ۲۰۱۱ در پیوند زیر:

https://www.cambridge.org/core/journals/ethics-and-international-affairs/article/ethics-of-arming-rebels/5EEBE300BCD35D2882FB4515C3069497

[۳۵] اشاره به کتاب «منطق خشونت در جنگ داخلی» نوشته‌ی استاتیس ان. کالیواس، انتشارات کمبریج، سال ۲۰۱۲ و درج‌شده در پیوند زیر:

https://www.cambridge.org/core/books/logic-of-violence-in-civil-war/3DFE74EA492295FC6940D58CA8EF4D5C

[۳۶] https://www.amazon.co.uk/Just-Unjust-Wars-Historical-Illustrations/dp/0465037070

[۳۷] اشاره به مقاله‌ی «تمایز اخلاقی بین پیکارگران و غیرپیکارگران: آسیب‌پذیر و بی‌دفاع» منتشرشده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۸ به‌قلم ویکتور تاردوس در پیوند:

https://link.springer.com/article/10.1007/s10982-018-9327-7

[۳۸] in bello: اصطلاحی‌ست حقوقی و اشاره به قوانین و حقوق در وضعیّت جنگی‌ دارد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)