معنی فقیه  آخوند و عمامه بسر نیست!
حکایت حکومت ولایت فقیه در سرزمین ایران
[ قسمت ۱۲۱ ]
بخش دوم از فصل دوم (۱۱)
ولی فقیه سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
محمد شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
جمهوری مرحله ای  قبل از امامت است!
[روزنامه انقلاب اسلامی] :
شورا، امامت، و مرجعیت (در حاشیه میزگرد)در دومین نشست با نمایندگان مجلس خبرگان که در میزگرد انقلاب اسلامی شرکت جستند در انتظار نمایندگانی که با توجه به مشغله فراوان خود، تاخیر داشتند، گفت و گویی با حجت الاسلام موسوی اصفهانی [ سید موسی موسوی قهدریجانی، نماینده مردم قهدریجان اصفهان ] در باره شوراها و امامت جامعه داشتیم که با توجه به اهمیت این دو مساله و حاد بودن بحث، آن ها را در این ایام از نظر خوانندگان می گذرانیم.
… شوراها علاوه بر مطالبی که در مورد حقانیت آن ها می توان گفت عمده ترین وسیله ای هستند که ما در اختیار داریم و می توانیم به کمک آن بسیج مردم را به صورت سازمان یافته و متشکل، بدل به یک نیروی قابل اتکا بسازیم.
شوراها می توانند اساس نهاد قدرت را در کشور دگرگون سازند و عمده ترین متحد ما در برابر این بدنه اداره و حکومتی که غصب قدرت عادت ثانویش شده است، می باشد. چرا به شوراها و اختیارات آنها بدبین باّشیم؟ چرا از قدرت یافتن آن ها نگران باشیم؟ در امامت پذیرفته شده؟!
حجت الاسلام موسوی اصفهانی:
خاطره ای که هرگز فراموش نمی کنم صحبتی بود که روز آخر حیات مرحوم طالقانی در باره مساله شورا در این مجلس کردم و هیچ روز من ندیده بودم که مرحوم طالقانی اینقدر دقیق گوش بدهد و روحش در مطلب باشد! خیلی عجیب مشتاقانه گوش می داد. بعد هم به من گفتند که یک خرده خستگی مرا رفع کردی. و من آنروز همین مطلب را طرح کردم.
جامعه ای بر اساس اعتقاد به ایده ای حرکت های مشخصی را به سوی هدف معین شروع می کند و حرکتش هم سو و همگام به طرف آن هدف ها است. طبیعی است که در ابن مسیر جامعه احتیاج به رهبری دارد و امامت چیزی جز این نیست.
در جامعه ای که تضادهای درونی و برونی خودش را حل کرده است و به سوی هدف مشترکی در حرکت است اصل امامت ضروری است، ولی در یک جامعه ای که عده ای انقلاب بکنند و قدرتی را بدست گیرند و بخواهند امامت را مطرح کنند و برای دیگران آن را به صورت یک قانون در بیاورند مشخص است که این امر غیر ممکن است!
مساله امامت الان برای ما به این معنا است که همانطوری که مساله جمهوری برای اکثریت قاطع مردم ایران به صورت یک مساله ضروری و حیاتی مطرح بود، امامت هم به همین شکل است و در آن صورت ما حق  داریم امامت را به صورت یک اصل در قانون اساسی مطرح کنیم که عین مساله جمهوری خواست اکثریت قاطع مردم باشد.
[روزنامه] انقلاب اسلامی]:
مساله رهبری را جوامع دیگر نیز مطرح کرده اند. حرف در اینجا این است که آیا این رهبری به عنوان حق ویژه عده ای، به این امر ختم می شود که باید همه قدرت ها را در راس متمرکز کنیم؟ راسی که تنها حق تصمیم گیری دارد؟و یا وظیفه رهبری نظارت و پخش کردن قدرت است؟ آیا اعمال قدرت را باید بدست مردم بدهد و یا در دست خود متمرکز سازد؟ این نکته است که اگر در قانون اساسی مشخص شود ما را از خطراتی که جوامع دیگر به آن ها دچار شده اند مصون نگاه خواهد داشت.
فرضا مساله شوراها در شوروی نیز از ابتدا مطرح شد ولی نه در شوروی و نه در چین و نه در دیگر کشورهایی که مدعی آن بودند و طرفدارانشان سنگ آن ها را به سینه می زدند عملی نشد. چه رهبری همه تصمیم گیری ها را منحصر بخود کرد و شوراها فقط بدل به یک مساله برای قدرت یک گروه شدند. حال آنکه اسلام عکس این است. و اگر بخواهیم واقعا بر اساسس سیستم اسلامی عمل کنیم و بتوانیم راه جدیدی نیز به جهان عرضه کنیم، نباید از این ترسی داشته باشیم که اختیار اعمال قدرت را بین مردم توزیع کنیم؟
موسوی اصفهانی:
امامت یک نهاد کاملا حساس و فوق العاده است. اگر چهارچوب قطعی و قاطع آن مشخص شود همه اعتراف خواهند کرد که عالی ترین و کامل ترین در زمینه حکومت است که می تواند در همه دنیا مطرح شود.
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
شاید یکی از دلایلی که می گوئیم اسلام دارای کامل ترین نظام ها است همین امر باشد و اگر آن را حذف کنیم دیگر کامل ترین نظام ها نیست!
موسوی اصفهانی:
درست است! منتها با این خصوصیت که جامعه ای مشترکا با امامش راه  را پذیرفته است، هدف ها را پذیرفته است. و حکومت امام بر مردم هم معنایی جز حکومت قانون و حکومت این ایده و این مرام ندارد!
امامت از طرفی ترجمانی است برای مکتب و مرام. و از طرفی سمبلی و نمونه ای و راهبر و راهروی در مسیری که مردم دارند. پس اصل امامت درصورتی مطرح می شود که جامعه ای ایده آل و آن حرکت و آن مسیر را پذیرفته باشد و در این مجموعه نیز هماهنگ باشد و در آن صورت طبیعی است که هم سمبل و هم رهبر و هم راهرو برایش مطرح شود.ولی آنچه که اکنون موجب تاریکی شده است، اینست که اگر ما جامعه را امت مومنه می دانیم که اکثریتش امامت را می پذیرد، دیگر این همه دلهره داشتن و وحشت داشتن در دادن اختیارات به مردم به چه معنا است؟ چون وقتی مساله امت مطرح می شود همه می گوئیم مردم خودشان خواستند! مسلمان هستند! اصلا مبارزه بخاطر نان و آب نکردند! مبارزه بخاطر فرهنگ اسلامی و قرآن کردند، خوب جامعه ای که به این حد از رشد رسیده باشد که برای ایده مبارزه کرده است و پذیرای امامت است در آن مساله شوراها، آزادی ها و اختیارات مردم و کمک گرفتن از آن ها و پخش رهبری در بین آن ها نیز باید حل شده باشد. اما اگر جامعه ای است که در آن از اینکه یک مقدار زیادتر اختیاراتی به شوراهایی که از دل همین مردم بر می خیزند داده شود، اینقدر وحشت و اضطراب داریم پس معلوم می شود اطمینان نداربم از اینکه مردم پیش از آب و نان و بالاتر از آن به یک فرهنگ و رشد و شناختی رسیده اند که می توانند مسئولیت و بار امامت را بپذیرند. و اگر مردم به این حد از رشد نرسیده اند پس بپذیربم که جمهوری یک مرحله ای است قبل از امامت و در مسیر امام بسیاری از دوستان نیز برداشت شان این است که امام هم هنگامی که پیشنهاد رفراندوم جمهوری اسلامی را داده می خواسته است این امر را از مساله امامت وحکومت اسلامی جدا بکند. یعنی در عین حالی که هدف و ایده آل رسیدن به امت و امامت باشد، الان جامعه را پذیرا ندانسته و این را به عنوان یک زمینه برای آینده انتخاب کرده است.
در رابطه باهمین امر باز ناهماهنگی دیگری بچشم می خورد که واقعا برای خود من حل نشده است. اگر بنا است مساله امت و امامت و ولایت فقیه را به معنای واقعی آن مطرح کنیم و پیاده نمائیم نمی توانیم این را رهبری و شورای رهبری را از مرجعیت جدا کنبم و طرحی که الان مطرح است این است. اگر مرجعیت با تمام تشتتی که دارد به حال خودش باقی بماند و مردم بیایند فردی و جمعی را به عنوان رهبر و شورای رهبری انتخاب بکنند این اصلا عملی نیست. بخاطر اینکه اگر مرجع با قدرت خودش بماند با موقعیت و ایمانی که مردم باور دارند، اگر رهبر جز او باشد نمی تواند جایگاهی را که ولی فقیه دارد پیدا کند و اگر بخواهند این دو درهم ادغام شوند، باید مرجعیت نظامی پیداکند بصورتی که تا بحال بوده که در یک زمان ۵ تا ۶ تا ده سال مشخص نبوده است. این حالت با رهبری سیاسی متشکل مملکت منطبق نیست. این باز یک ناهماهنگی است!
مساله دیگری که مطرح است و باز مقداری موجب همان تاریکی است… این است که ما چون در فقه در بحث هایمان همیشه تماس مستقیم با مسائل دینی و قرآنی داشته ایم و با اتکا به 《ما ینطق عن الهوا ان هو الا وحی بوحی》ترجمانی بودیم برای مسایلی که ازمسیر وحی آمده و نمی خواستیم خودمان کم و زیاد کنیم و لذا عادت کرده ایم در مسائل احتیاط کنیم!در فقه زیاد می بینیم که اگر مساله ای مقداری برای فقیه مشکل بوده احتیاط می کرده است…. در مسائل فرعی فقهی این احتیاط به انجام و یا ترک عمل خیلی طبیعی و خیلی روشن است ولی الان ما داریم قانون اساسی می نویسیم… در اینجااحتیاط به ضداحتیاط بدل می شود. از باب نمونه در مساله حکومت…. یا در مساله ولایت فقیه، حکومت صالح و سالمی حساب شده است که فقیه بالای سرش می باشد. ولی وقتی به مساله مردم می رسیم، مساله اختیارات مردم، مردم همیشه مردمی حساب می شدند که چپ گرا هستند، کمونیست هستند. وقتی آزادی اجتماعات، بیان و عقیده مطرح می شود همه اش از این طرف احتیاط می شود که مبادا روزی در شورای کارخانه ای یک فرد چپ گرا نفوذ پیدا کرد و یا مبادا اینبار اجتماعات تشکیل بدهند، اگر جامعه، جامعه ای بود که واقعا آنقدر متشکل و مومن بوده که انقلابی بوجود آورده و توانسته است رژیم ناصالحی را کنار بزند این قدر هم نمی توان به این مردم بی اطمینان بود. این قدر هم نمی توان به این مردم جبهه گرفت. اگر به این مردم به این اندازه سوء ظن داشته باشیم،  پس به چه می توانیم اتکا کنیم؟
[ روزنامه ]  انقلاب اسلامی]:
اگر درست بیادم بیاد، (باوجود اینکه تقلید بر میت جایز نیست!) من در اسناد مشروطه فتوایی به امضای مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ خلیل تهرانی که از مراجع مهم زمان بوده اند دیده ام که حاکی از این است که در زمان غیبت امام زمان (عج) حکومت با جمهور مسلمین است. فکر می کنم این عین فتوا است.
[محمد جواد]حجت الاسلام حجتی کرمانی:
آقای طباطبایی هم در تفسیرالمیزان همین معنا را بیان کرده اند..
ماخذ:
• روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۶ مهر ۱۳۵۸. شورا، امامت و مرجعیت
معنی فقیه آخوند و عمامه بسر نیست!
«من در اینجا می خواهم یک نکنه را نتیجه بگیرم باز نگوئید تکرار است! این مساله ای که عنوان شده است، مساله ولایت فقیه، که مساله روز است و سر و صدا راه انداخته است، این جو کاذبی است که بعضی از بی دینان ایجاد کرده اند وگرنه من می دانم اکثریت قاطع ملت مسلمان از همه طبقات، حتی جوانان تحصیلکرده ما و اساتید دانشگاه و روشنفکران ما، آن ها هم متوجه اند که معنی ولایت فقیه دیکتاتوری و استبداد و انحصار طلبی نیست. معنایش این است که ملتی که به ایدئولوژی اسلام پایبند است و علاقه دارد یک حکومتی در چهار چوب ضوابط اسلامی در کشور پیاده شود، قهرا باید بر چنین حکومتی کسانی که کارشناس و ایدئولوگ مسائل اسلامی هستند نظارت داشته باشندو این معنایش این نیست که یک فقیه استبداد بخرج بدهد. این معنایش این نیست که همه کارها را بدهیم دست آخوندها. معنی فقیه هم آخوند و عمامه بسرنیست. ممکن است عمامه نداشته باشد ولی این شرایطی که گفتیم، یعنی یک نفرایدئولوگ اسلام باشد، کارشناس مسائل اسلام باشد، شرطی که در قانون اساسی ذکر شده است فقیه عادل، با تقوا، شجاع مدیر و مدبر. اگر پایش را کج گذاشت،ازحکومت می افتد… البته کشور کارهای زیادی دارد. سیاست پیچیده است، و هرکاری به کاردان و به متخصص باید ارجاع شود. همه کارها را که آخوند نمی تواند بکند… برای چندمین مرتبه تکرار می کنم [ولایت فقیه] نه استبداد است، نه انحصار طلبی! شما گول این جو کاذبی که می خواهند درست کنند نخورید.
نمی گویم که فقیه عادل هر کاری بخواهد بکند؛ خیر حق ندارد. هرجا دیدی از اسلام پایش را بیرون گذاشت دیگر پیروی اش نکن. برای اینکه مقیّد است.
استبداد نیست. استبداد یعنی قانون شکنی. یعنی دیکتاتوری.
[آیت الله منتظری. خطبه هفته سیزدهم نمازجمه، ۲۷ مهر ۱۳۵۸ کتاب در مکتب جمعه، ج۱، ص۱۰۰].
ادامه دارد… جمعه ها منتشر می شود
جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰

t.me/shourimohammad

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)