قرار بود با بابا، بنفشه (خواهر کوچکم) و چند تا از دوستانم قله آرارات در ترکیه، در نزدیکی مرز ایران را صعود کنیم. گذرنامه بابا و بنفشه را در مرز زمینی بازرگان گرفتند و گفتند ممنوعالخروج هستید. طبق معمول نه دلیلی گفتند و نه گفتند چه نهادی حکم را صادر کرده. من چند کیلومتر آن ور مرز منتظرشان بودم. وقتی خبر را شنیدم خشک شدم. یادم نمیآید در این چند سال اینقدر شوکه و ناراحت شده باشم. بیشتر از همه برای بنفشه که قبلا خیلی اهل کوه نبود و به عشق این برنامه چند ماه کوه رفته بود و وسیله خریده بود و خودش را آماده کرده بود.
قرار بود وقتی از کوه برگشتیم به استانبول برویم و مامان و جمیله (خواهر بزرگم) و یکی دو نفر دیگر از اعضای خانواده بهمان ملحق شوند و دو هفتهای با هم باشیم. از سابقه برخوردها میشد حدس زد جمیله و مامان هم ممنوعالخروج هستند. ولی مامان در هر صورت به فرودگاه رفت و البته که گذرنامه او را هم ضبط کردند و به خانه فرستادندش.
پیگیریهای چند روزه بابا و از این اداره به آن اداره رفتنها نتیجهاش این شد که فهمیدیم حکم ممنوعالخروجی را دادسرای اوین صادر کرده ولی به گفته مسئولان خود دادسرا، هیچ کدام از اعضای خانواده آنجا پروندهای ندارند و این حکم دو روز قبل از سفر و به درخواست مستقیم ماموران وزارت اطلاعات صادر شده. اطلاعات که جواب نمیدهد ولی مسئولان دادسرا گفتهاند دلیل ممنوعالخروجی “کسی است که آن ور دارید”.
نمیدانیم این حکم بخشی از یک برخورد گستردهتر است یا محدود است به خانواده ما. من خودم در این روزها خبر ممنوعالخروجی دیگری نشنیدهام و در عین حال میدانم خانوادههای چند نفر از فعالان و روزنامهنگاران مقیم خارج از کشور و همینطور زندانیان، در این هفتهها برای دیدن عزیزانشان از ایران بیرون آمدهاند و ممنوعالخروج نبودهاند.
خانواده خود من هم در کل این چهار سال هیچ وقت مشکل ممنوعالخروجی نداشتهاند، حتی وقتی پروندهشان در جریان بود (گرچه مدتی پاسپورتشان دست ماموران بود و نمیتوانستند سفر کنند). در این چهار سال هر کدام دست کم چهار بار و بدون هیچ مشکلی برای دیدن من از ایران بیرون آمدهاند. آخرین بار مامان و بابا اسفند ۹۱ و جمیله دی ۹۱. بنفشه هم تابستان پیش از ایران بیرون آمده بود و همین دو سه هفته پیش گذرنامهاش را بدون هیچ مشکلی تمدید کرده بود.
شرح عکس: اینجانب بر فراز قله ۵۱۳۷ متری آرارات. به یاد بابا و بنفشه، به یاد کاوه و یاشار، به یاد مالک بساوند همدانشگاهی و همنورد عزیزی که چند سال پیش رفت دارآباد و برنگشت، و به یاد میرحسین موسوی .
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.