بنا به آمارها ۳۳ درصد از مردم ایران دچار «فقر مطلق» هستند و ۶ درصد از آنان نیز در زیر خط گرسنگی به سر می‌برند. در دی ۱۳۹۹ با توجه به آمارهای گوناگون همچون حقوق دریافتی و گرانی‌ها، اعلام شد که نزدیک به ۵۸ درصد مردم ایران برای زنده ماندن تلاش می‌کنند نه زندگی کردن. بالای ۲۵ میلیون نفر در اسکان‌های غیررسمی (اعم از بدمسکن‌ها و زاغه‌ها) سکونت دارند و روزانه بر شمار کودکان کار و خیابان افزوده می‌شود.

اینها مشتی اعداد و ارقام نیست و ما هر روز به هنگام خرید کردن و کرایه‌ی تاکسی و اتوبوس و مترو دادن عملا فقیر شدن خویش و بی‌ارزش شدن میزان درآمدی که داریم را لمس می‌کنیم. امروز نگاهی به صفحه‌ی اجتماعی و اقتصادی روزنامه‌های رسمی کشور خبر از وجود اوضاع وخیم معیشتی‌ای می‌دهد که چیزی شبیه به یک فروپاشی اجتماعی است.

گور خوابی، اتوبوس خوابی، پیوستن بیش از یک میلیون نفر ظرف یک سال گذشته به جمع رانندگان اسنپ و پُر شدن متروها از دست‌فروشان از یک سو، در کنار خانه‌های اعیانی باستیهیلز و لواسان، حقوق‌های نجومی مدیران بانک‌ها و شرکت‌های دولتی، و مدرسه‌های غیرانتفاعیِ با شهریه‌های میلیونی از سوی دیگر، سیمای جامعه‌ای را رقم زده که حتی مسئولانش هم معترفند در اوج «شکاف طبقاتی» است.

تحلیل طبقاتی چیست؟

«شکاف طبقاتی» اما دقیقا ناظر بر چه مناسباتی است؟ بیشتر وقت‌ها وقتی از این اصطلاح استفاده می‌شود منظور بیان فاصله‌ی بین فقیر و غنی در کشور یا بیان نابرابری در توزیع ثروت است. اما «شکاف طبقاتی» ابداع شد تا چیزی بیش از این‌ها را بگوید. ما وقتی از «تحلیل طبقاتی» صحبت می‌کنیم و در جریان آن به وجود «شکاف طبقاتی» در جامعه هم صحه می‌گذاریم، به مناساباتی اشاره داریم که حاکمان مدافع منطق سود و استثمار و کالا کردن همه چیز، سازمان تولید مملکت را طوری چیدند که ضرورتا از آن فقیر و غنی بیرون می‌زند و همچنین امکان‌های اعتراض و چانه‌زنی برای اکثریت مردم مُزدبگیر در قیاس با امکان‌های سرکوب‌گری و فساد سیستماتیک برای اقلیتِ حاکم، نزدیک به هیچ است.

تحلیل طبقاتی داشتن اشاره به عینکی است که اگر به هنگام دیدن مناسبات اجتماعی آن را بر چشم داشته باشیم، قادریم تا صف‌بندی‌هایی را ببینیم که خبر از وجود تضاد منافعی جدی میان اکثریت مردم و اقلیت حاکم می‌دهد؛ تضاد منافعی که در هیأت اعتراضات مردمی که گاه بدل به خیزش و قیام می‌شود و حاکمیت را وادار به خشن‌ترین نوع سرکوب با توسل به کشتار زیاد می‌کند.

اجزای تحلیل طبقاتی

تحلیل طبقاتی دستکم سه مؤلفه‌ی مهم دارد:

– اقتصاد: یعنی نیروهای حاضر در صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی چه موقعیتی در ساختار تولید وضعیتی استثماری دارند؟

– سیاست: یعنی نیروهای حاضر در صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی چه موقعیتی در کشمکش‌های سیاسی دارند یا می‌توانند داشته باشند.

– ایدئولوژی: یعنی نیروهای حاضر در صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی مخاطب بالقوه و بالفعل چه نهادها و شرایط عینی سلطه‌گرانه هستند.

به این ترتیب ما متوجه می‌شویم که در نظامی نابرابر، چه کسانی سودها را تولید می‌کنند اما از آن بی‌بهره می‌مانند و چه کسانی سودها را به جیب می‌زنند؛ نیروهایی تقسیم شده به این دو گروه در چه نهادهای سیاسی‌ای حاضرند و چه منافعی دارند؛ و دست آخر به چه مناسبات عینی‌ای جلوه‌ی عقلانی و طبیعی می‌بخشند یا جذب چنین جلوه‌هایی می‌شوند. بر این اساس برندگان و بازندگان وضعیت موجود در هر زمینه‌ای مشخص می‌شود: کار، مسکن، شهر، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و … .

برای مثال اگر حوزه‌ی آموزش و پرورش را درنظر بگیریم:

– معلمان نیروهای کاری هستند که با ارائه‌ی خدمات آموزشی در حال آماده‌سازی دانش‌آموزان به عنوان نیروهای کارِ آینده برای حکومت هستند و نیز اگر در مدارس غیرانتفاعی باشند، سود خالصی برای مالکان مدرسه تولید می‌کنند.

– زمانی که معلمان در هیأت کانون‌های صنفی برای رتبه‌بندی و حق آموزش رایگان مبارزه می‌کنند در یک سو می‌ایستند و نمایندگان مجلس و دولتیانِ مخالف با این مطالبات در سوی دیگر یک نزاع طبقاتی با منافعی متضاد.

– و در نهایت زمانی که آموزش ایدئولوژیک از طریق بخشنامه‌هایی به معلمان و دانش‌آموزان حُقنه می‌شود یا اعتصاب کردن معلمان ضربه به دانش‌آموز تفسیر می‌شود، دستگاه ایدئولوژیکی کار می‌کند که حامی مناسبات مادی موجود است.

تحلیل طبقاتی چه نیست؟

تحلیل طبقاتی بناست روابطی را افشا کند که در جریان آن صف‌بندی‌هایی اتفاق می‌افتد و آنچه ممکن است طبیعی و عقلانی به نظر برسد، لحظه‌ای از فریب است که اما زندگی ما را عملا شکل می‌دهد و باید بر آن غلبه کرد.

زمانی که ما از دوگانه‌ی فقیر و غنی سخن می‌گوییم به افشای چنین روابطی راه نمی‌بریم. در اینجا ما صرفا متوجه می‌شویم که توزیع ثروت به خوبی اتفاق نیفتاده و کافی‌ست تا ثروتمندان هنگام نوشیدن آب کمی دست‌ها را شُل بگیرند تا قطرات آبی بر دهان پایینی‌ها هم بریزد. اینجا آن ساختار اقتصادی‌ از بنیان فاسدی که در جریانش یکی باید به ناگزیر و برای زنده ماندن، نیروی کارش را به قیمتی کمتر از آن میزان خدماتی که ارائه می‌دهد بفروشد و دیگری که خریدار آن است، سود بر سود می‌انبارد؛ و سپس در جریان فعالیت سیاسی یکی نگه‌دارنده‌ی مناسباتی می‌شود که این انباشت سود برایش برقرار بماند و دیگری به زندان می‌افتد و کشته می‌شود تا وضعیت را عوض کند و در نهایت تفکری که چنین مناسبات نابرابری را نه به ساختار که به فساد این و آن، یا ناکارآمدی دولت ربط می‌دهد و تلاش برای ساختن زندگی بهتر را راه به ناکجاآباد نام‌گذاری می‌کند.

تحلیل طبقاتی یک عکس فوری از شکاف فقر و غنی نیست، بلکه فیلم مستندی است از یک نبرد در جریان میان اکثریت بازندگان و اقلیت برندگان وضع موجود. به اعتبار تحلیل طبقاتی روشن می‌شود که در چه صفی ایستاده‌ایم یا باید بایستیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)