امروز به طور اتفاقی با لینک تبلیغاتی یکی از دوستان سبز، به تارنمای «روحانی سنج» رسیدم. راستش با دیدن آن بیاختیار به یاد جوکی افتادم:
آقای Y خسته و کوفته از سر کار به خانه برمیگردد و میخواهد چرتی بزند. اما میبیند که در اتاق خواب قفل است. از قضا سر و صداهایی هم به گوش میرسد. آقای Y از سوراخ کلید به داخل اتاق نگاهی میاندازد تا ببیند آنجا چه خبر است. زنش (خانم X) را میبیند که با مردی دیگر در حال عشقبازی است. آقای Y چشم از سوراخ کلید برمیگیرد. کمی تأمّل میکند و با خود میگوید: «اینجا که خانهی خودمان است؛ آن تخت هم که تخت ماست؛ آن زن هم همسرم است. پس حتماً آن مرد هم خودم هستم … اما صبر کن ببینم. پس آن مردکهی پفیوزی که از سوراخ کلید ماجرا را دید میزد کی بود؟»
به همین ترتیب باید در مورد تارنمای «روحانی سنج» هم پرسید: «پس آن کسانی که از سوراخ اینترنت، کشمکش مردم را با روحانی دید میزنند کیستند؟» درست است که کلید در دست آن کسی است که در درون اتاق نشسته؛ اما اشتباه است اگر فکر کنیم خانه را عوضی آمدهایم.
استقبال از این سایت کم نبوده. چه کسانی که به روحانی رأی داده و چه کسانی که رأی ندادهاند، کمابیش رفتاری شبیه آقای Y از خود نشان میدهند. آنها امیدوارند «روحانی سنج» مطالباتشان را برآورد. این رفتار به هیچ وجه حاکی از اعتدال نیست. چرا که آقای Y میتوانست بدون گول زدن خود، یک طوری با قضیه کنار بیاید. اما وقتی خود را میفریبد، به صورت غیرمستقیم به رنج و عذابش اعتراف میکند.
جوک بالا، نکتهی ظریفی دارد که نباید از آن غافل بود: در اینجا، دستور قدیمی سقراط به هیچ کاری نمیآید. مرد خودش را به خوبی میشناسد و از این بابت مشکلی ندارد. اگرچه آقای Y انسانی دیگر را با خود اشتباه گرفته، امّا این اشتباه، دال بر ضعف در خودشناسی نیست. ساختار این اشتباه بیشتر به مقولهی «ازخودبیگانگی» مربوط است که در آن انسان ویژگیهای خود را به موجودی بیگانه نسبت میدهد. به کسی که گمان میکند خانه را اشتباه گرفته بگویید: «خودت را بشناس!». اما به مواردی چون آقای Y فقط باید گفت: «دیگری را بشناس!» دقیقاً همچون مارکس که به انسان ازخودبیگانه می گفت: «سرمایه را بشناس.» دیگری همان امر واقعی و عمیقاً آزاردهندهای است که جای خالی ما را پر کرده و اکنون نامش «مانک» (Munk) است.
بنابراین در قدم اول باید پرسید:
مانک چیست؟
مانک گردانندهی اصلی سایتهایی چون «روحانی سنج» و «مرسی سنج» است. این بنیاد بخشی از دانشگاه تورنتو کاناداست که مطالعات و دورههای آموزشی آن اکثراً بر روی جهانیسازی متمرکز گشتهاند، یعنی بر ادغام هر چه بیشتر کشورهای توسعهنیافته در بازار جهانی. این مؤسسه در ماه گذشته توافقنامهای با سفیر ترکیه به امضا رساند؛ آن هم درست در گرماگرم بحران میدان تقسیم. مدیر این مؤسسه، خانم یانیس استین (Janice Stein) قبلاً متخصص امور خاورمیانه در کالج دفاعی ناتو (ایتالیا) بوده است. داستان این بنیاد به همین جا ختم نمیشود. تا سال ۲۰۱۰ آن را با نام «کالج ترینیتی» میشناختند، اما پس آن که تاجر بزرگی به نام «پیتر مانک» مبلغ ۳۵ میلیون دلار در این مؤسسه سرمایهگذاری کرد، نام مؤسسه نیز تغییر کرد. پیتر مانک، علیرغم چرخاندن چند مؤسسهی خیریه چندان خوشنام نیست، نه به این خاطر که یهودی است و نه به این خاطر که پیوند تنگاتنگی با لابیهای اسرائیلی در ایالات متحده دارد.
پیتر مانک سهامدار اصلی و مدیرعامل شرکت طلای بریک (Barrik Gold Corporation) است که بزرگترین کمپانی استخراج فلزات گرانبها به شمار میرود. فعالیتهای استخراجی این شرکت محدودهی وسیعی را از آمریکای جنوبی گرفته، تا آفریقا و استرالیا پوشش میدهد. بیشتر فعالیتهای آن در کشورهای توسعهنیافته انجام میشود: آفریقای جنوبی، تانزانیا، جمهوری دومینیکن، گینهی نو و بسیاری از جزایر دورافتادهی اقیانوس آرام. برای مثال گینهی نو کشوری عمدتاً فقیر است که فقط ۱۸ درصد جمعیت آن شهرنشین هستند. در این شرایط بریک با حفاریهای غیرقانونی و مخفیانه (البته به کمک مافیای قدرت گینهی نو) منابع ملّی کشور را به تاراج برده و اعتراضات بسیاری را برانگیخته است. علاوه بر این در چندین مورد، جان شمار زیادی از جمعیت بومی را به خطر انداخته که به شکایتهای بینالمللی انجامیده است. همچنین بنا به اذعان دولتهای ملّی، شرکت بریک در «افزایش فشار، کاهش آزادیها و تشدید سرکوب بومیان» نقش مؤثری ایفا کرده است.
بریک هرگز خود را در دایرهی تنگ استخراج فلزات گرانبها محدود نکرده و در زمینهی فلزات صنعتی نیز به فعالیت میکند. همچنین با حمایت مالی از فعالان جامعهی مدنی در سراسر جهان، برای گسترش تجارت آزاد و «صلح» میکوشد. میتوان به راحتی تصور کرد که تارنمای «روحانی سنج» چه چیزی را نشانه رفته است.
اکنون میتوانیم بپرسیم:
«روحانی سنج» چه کار میکند؟
بر تارک تارنمای «روحانی سنج» این جمله نقش بسته: «ما برآنیم تا در طول صد روز نخست ریاست جمهوری حسن روحانی و پس از آن٬ بر نحوه اجرای وعدههای وی نظارت کنیم و کیفیت پیگیری و تحقق آنها را بازتاب دهیم.» کمی پایینتر ۴۶ وعدهی ریاست جمهور یازدهم لیست شده است.
واقعیت آن است که این سایت، بارزترین شکل کنش پوپولیستی است: مجموعهای از مطالبات برآوردهنشده که بر روی هم تلنبار شدهاند و به خاطر «بالقوگی مبارزاتیشان میتوانند مردم را از نو بسازند.»
بنا به فرض پوپولیستها، دو حالت برای مطالبه پیش میآید: یا دولت آن را میپذیرد و مطالبهگر را به یکی از متحدان خود تبدیل میکند؛ یا اینکه مطالبه را برآورده نمیسازد. طبق فرض پوپولیستها اگر دولت انبوهی از مطالبات را بیپاسخ بگذارد، مردم در برابر آن با هم متحد میشوند.
اما این پروژه خیلی مشکوک است. اولاً فشار مطالبات میتواند به سادگی، هر چیزی غیر از دولت را هدف بگیرد: «بیکارید؟ تقصیر افغانیهاست! آمار اعتیاد بالاست؟ تقصیر افغانیهاست! امنیت ندارید؟ تقصیر افغانیهاست! و …»
دوماً به فرض محال، انباشت مطالبات روی هم، مردم را در برابر دولت قرار دهد. اما هنوز این مطالبات با هم در تضادند و نمیتوانند بدیل منسجمی را در برابر دولت ارائه دهند: ممکن است گروهی طالب خصوصیسازی آموزش و پرورش باشند و گروهی دیگر آموزش رایگان را مطالبه کنند. به همین خاطر، جنبشهای پوپولیستی فقط میتوانند دولت را متزلزل کنند؛ اما نمیتوانند از مردم نیروی ایجابی بسازند. از قضا این خلاء قدرت ایجاد شده، بهترین فرصت برای گروهکهای غیرمردمی است تا دولت را قبضه کنند. در یک جنبش پوپولیستی هر کسی میتواند تبدیل به یک پیشوا شود: خواه دانشگاهی در ینگهی دنیا باشد، خواه اسلامگرایی وطنی، خواه ژنرالی نظامی. قدر مسلّم آن است که چیزی برای «مردم» تغییر نمیکند.
اگر اینطور است باید پرسید:
«مردم» چرا ساخته میشوند؟
پسزمینهی تارنمای «روحانی سنج» تصویری از شمال شهر تهران است. در این تصویر مردمی به چشم نمیخورد. مردم در خانههایشان نشستهاند. از قضا این سایتی است که میخواهد مردم را به مشارکت سیاسی بکشاند. پس چرا مردم آن وجود ندارند؟
پوپولیستها ادعا میکنند که باید سعی کرد ناهمگونی و تفاوتهای مردم را حفظ کرد. آنها میگویند بایستی مردم را به همین شکلی که هستند دوست داشت. خب ببینیم سایت «روحانی سنج» چطور این کار را میکند: در زیر وعدههای اقتصادی، در درجهی اول بر «بهبود وضعیّت معیشتی مردم» تأکید شده است. اما بلافاصله پس از آن از رئیس جمهور خواسته شده تا بر طبق اصل ۴۴ قانون اساسی، طرح خصوصیسازی را به انجام برساند.
این دو مطالبه، به وضوح دو گروه متضاد را بازنمایی میکنند: کارگران میدانند «بهبود وضعیت معیشتی مردم» مستلزم افزایش هزینههای دولت در بخشهای اجتماعی است، اما سرمایهداران هم میدانند «خصوصیسازی» معنایش دقیقاً برعکس است.
گونهگونی و غنای مردم یک چیز است، تناقضگویی یک چیز دیگر. از قضا خودِ رویکرد پوپولیستی بیش از هر گرایش دیگری مردم را یکدست میکند و اختلافات میانشان را نادیده میگیرد. تا جایی واقعیت به یک برهوت خالی و عریان تبدیل میشود که در آن خر پر نمیزند. «بهبود وضعیت معیشتی» مستلزم تشکیل شوراهای کارگری، مبارزه بر سر دستمزد، افزایش سهم دولت در بیمه و دیگر خدمات اجتماعی است. «خصوصی سازی» نیز به نوبت خود مستلزم گسترش فقر و بیکاری برای ایجاد رقابت در نیروی کار، خروج سرمایه از کشور و کاهش خدمات رایگان است که آنها هم مسکوت ماندهاند.اما در یک رویکرد پوپولیستی از هیچ کدام از این موارد حرفی زده نمیشود. چون هر یک از این وجوه میتوانند امکان همنشینی مطالبات منتفی کنند.
حقیقیترین تصویر از پوپولیسم همین خیابانهای خالیاند. در جنبشهای پوپولیستی «مردم وجود ندارند.» بلکه هر آنچه هست پیشواست و باقی همه هیچ است. پوپولیسم مردم را با «مردمزدایی» میسازد.
باید پرسید:
آیا تارنمای روحانی سنج خود از این تناقضات آگاه است؟
برای پاسخ دادن به این سوال، یک بار دیگر به مطالبهی «تحقق خصوصیسازی بر طبق اصل ۴۴» میرویم. اصل ۴۴ قانون اساسی میگوید: «نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیهی صنایع بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها، شبکههای آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راه آهن و مانند اینهاست که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است. بخش تعاونی شامل شرکتها، مؤسسات تعاونی تولید و توزیع است که در شهر رو روستا بر طبق قوانین اسلامی تشکیل میشوند. بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، دامداری، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی و دولتی است. مالکیت در این بخش تا جایی که با دیگر اصول این فصل مطابق باشد و از محدودهی قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعهی اقتصادی کشور گردد و مایهی زیان جامعه نشود، مورد حمایت قانون جمهوری اسلامی است.» هر کسی که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، به راحتی درمییابد که تأکید اصل ۴۴ بیش از هر چیز بر اقتصاد دولتی و در درجهی بعد بر سیستم تعاونی است. قانون اساسی با بیمیلی و اکراه فراوانی «بخش خصوصی» را به رسمیت شناخته و برای آن کلی قید و شرط تراشیده است. آقایان هم میدانند که مناسبترین ارجاع به این قانون چنین چیزی است: «دولتیکردن بر اساس اصل ۴۴». وگرنه مردم در عقل و شعورمان شک خواهند کرد.
همچنین بد نبود در مورد «بهبود وضعیت معیشتی مردم» آقایان اشارهای هم به اصل ۴۳ میکردند تا این شائبه پیش نیاید که از کل قانون اساسی فقط اصل ۴۴ را طوطیوار تکرار میکنند؛ آن هم بدن آنکه معنایش را بدانند. نخستین بند اصل ۴۳، حکومت را ملزم میکند که برای گسترش رفاه عمومی، حق اشتغال همگان را به رسمیت بشناسد. اما آقایان خصوصیساز احتمالاً با خواندن این اصل کهیر میزنند. زیرا اجرای قانون «اشتغال کامل» آنان را از نعمت «ارتش ذخیرهی بیکاران» محروم میکند. طرفداران بازار آزاد ترجیح میدهند با گسترش بیکاری، رقابت بر سر استخدام را تشدید کنند و بدین وسیله نرخ دستمزدها را در بازار کار پایین بیاورند.
تارنمای «روحانی سنج» آشکارا تناقضگویی میکند. و اشتباه است اگر بپنداریم خود از این موضوع آگاه نیست.
اکنون وقت آن است که بپرسیم:
چرا مردم با «روحانی سنج» همدلی میکنند؟
مردم خواستار مشارکت سیاسیاند. در این بحثی نیست. مردم میخواهند خود، به دست خویش، سرنوشتشان را تعیین کنند. در این هم بحثی نیست. پوپولیستها راست میگویند که رأی به روحانی، نه آری به روحانی، که یک نه به دولت قبلی بود. مسإله کلاً بر سر این است که چه کسی این نه را، به چه صورت تفسیر میکند؟ خوشامدگویی به تارنمایی «روحانی سنج» هم از منطق مشابهی تبعیت میکند: این کار به معنای حمایت از پیتر مانک نیست. بلکه فقط نطفههای نه آینده به روحانی است. باز هم مسأله بر سر این است که چه کسی این نه را معنا میکند.
اشتباه پوپولیستها این است که در تفسیر معنای نه بسیار نسبیگرایند: در سیاست پوپولیستی، هر کسی که در جایگاه پیشوا قرار بگیرد، میتواند هر برداشتی که دلش خواست از آن ارائه دهد. به همین خاطر نه معناهای بیشماری مییابد. دست آخر اینطور به نظر خواهد رسید که خود مردم هم به اندازهی پیشوایانشان درگیر گزارههای متناقضند.
میرحسین موسوی در جریان مناظره با محسن رضایی گفت: «بنده بر طبق اصل ۴۴، فرایند خصوصیسازی را متوقف خواهم کرد.» مردم هم آن زمان پشت میرحسین بودند. اما سال ۹۲ سیاست مقدورات آنان را واداشت پشت کسی باایستدند که اعتقاد دارد: «راه دمکراسی از بازار آزاد و خصوصیسازی میگذرد.» در اینجا مردم نیستند که مقصرند. تقصیر بر گردن سیستمی است است که مردم را بدین صورت بازنمایی میکند. اوج تفوق سیستم پوپولیستی وقتی است که مردم شعار بدهند: «دیکتاتور، دیکتاتور … تشکر تشکر»
اکنون باید بالاخره پرسید:
چه باید کرد؟
شاید هیچ چیز دیگری به اندازهی سرنوشت سرود «سر اومد زمستون» ما را در فهم پوپولیسم یاری نکند. این سرود را سعید سلطانپور در سال ۱۳۵۸ خلق کرد. سلطانپور خود عضو سازمان فدائیان خلق و یکی از الهامبخشترین چهرههای آن بود. پس از سرنگونی شاه، سازمان فدانیان خلق بر طبق تحلیلهای ضدامپریالیستیش کوشید با جمهوری اسلامی همکاری کند. این خط مشی به انشعاب در حزب انجامید، اما نتوانست جلو خشونتهای دولت بنیصدر را بگیرد. بسیاری از اعضا و هوادران سازمان فدائیان (چه اکثریت و چه اقلیت) در نخستین سالهای پیروزی انقلاب کشته شدند. خود سلطانپور هم یکی از آنان بود. از قضا کسانی که در آن سالها مأموریت اجرای تصفیههای خونین را بر عهده داشتند، دو دهه بعد به کسوت اصلاحطلبی و مدارا درآمدند. همینان در جنبش سبز نیز نقشی مسلط ایفا کردند. تقدیر هم چنین خواست که «سراومد زمستون» به سرود اصلی جنبش سبز تبدیل شود. به احتمال فراوان قاتلان سلطانپور بارها این سرود را به همراه مردم سبز زمزمه کردهاند و احساساتشان منقلب شده است. بسیاری از لیبرالها هم در جنبش سبز حضور فعال داشتند. آنان نیز که تا بیخ جانشان از چپها متنفرند، این سرود را بسیار دوست دارند. اما سرنوشت پوپولیستی این سرود به همین جا ختم نمیشود. پس از آنکه جنبش سبز شکست خورد و نتوانست چیزی را تغییر دهد، به ناچار خود سرود تغییر کرد و جرح و تعدیل شد. چیزی که در اصل از فعالیت چریکی سخن میگفت، به تبلیغ سازش انتخاباتی تبدیل شد.
راه حلها و تاکتیکهای پوپولیستی، از طریق اصلاحات گام به گام، زمینه یک تغییر کیفی تاریخساز را مهیا نمیکنند، بلکه با تغییرات تدریجی، مردم را به صورت خدمتگزاران نظم موجود در میاورند.
مطمئناً نسل اول چریکهای فدائی خلق نیز میتوانستند همچون ما، به اسم واقعگرایی تن به سازش دهند. آنان نیز میتوانستند منتظر بنشینند تا نخست «مردم» همراهشان شوند و بعد دست به انقلاب بزنند. اما آنان راه دیگری را برگزیدند. «جنبش سیاهکل» نتوانست شاه را سرنگون کند. اما دست کم توانست نه مردم را قاطعانه معنا کند. امروز نیز اگر ما به نه معاصر خود معنایی ندهیم، دیر یا زود وحشیانهترین گرایشهای موجود آن را تفسیر خواهند کرد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.