آنچه گروه ستاره، گروه اتحاد کمونیستی و سپس سازمان وحدت کمونیستی نامیده شد از جمع کسانی شکل گرفت که پیشتر در سازمانهای جبههی ملی ایران در داخل و خارج از کشور، جنبش دانشجویی خارج از کشور (کنفدراسیون)، جنبش ضدجنگ ویتنام، جنبش جوانان و ضدآتوریته در اروپا و آمریکا فعال بودند و سودای مبارزهیی گستردهتر با رژیم شاه در سر داشتند و جهانی متفاوت را میجستند.
مشارکت نزدیک در مباحث نظری با مارکسیستهای غربی، پیگیری مستمر نظریات چپ نو، دخالت و مشارکت در مبارزهی سیاسی و نظامی در منطقهی خاورمیانه، تجربهی کوتاه اما غنی «پروسهی تجانس» با سازمان چریکهای فدائی خلق بر مسیری که این جمع پیمود تأثیر گذاشت و از دل این تجارب نحوهی تفکری پدید آمد که پیش از آنکه «ایدئولوژیک» ــ بهمعنای دنبالکردن ملزومات منطقی یک دستگاه فکری یا الگویی از قطب و اردوگاه بینالمللی و رسیدن به نتیجهها و پاسخهای از پیش تعیینشده ــ باشد، ناشی از قضاوتهای ارزشی درونیشدهی فعالانش بود.
کتاب از گروه ستاره تا سازمان وحدت کمونیستی مروری است بر شکلگیری و تکوین این مجموعه از نگاه شماری از فعالان و بنیانگذاران اولیهی آن.
بجز تاریخچهی کوتاهی که «گروه ستاره» / «گروه اتحاد کمونیستی» / «سازمان وحدت کمونیستی» پیش از انقلاب منتشر کرده، و آنچه در وبگاه آرشیو اسناد سازمان وحدت کمونیستی آمده، تاکنون شرحی از فعالیتهای این جریان منتشر نشده است. این امر دلایل چندی دارد:
- نوشتن تاریخچهی فعالیتهای یک جریان سیاسی که بیش از نیم قرن پیشینهی مبارزاتی دارد، و بر جنبش سیاسی و بر تاریخ چپ در ایران تأثیر گذاشته و خود طی آن دگرگون شده، کار آسانی نیست. بهویژه برای کسانی که خود در شکلگیری این تاریخ سهیم بودهاند.
- پرداختن به تاریخچهی جامع یا نسبتاً جامعی از فعالیتهای سیاسی و تحولات فکری این گرایش که پیش از انقلاب سیاسی بهمن ۵۷، در جریان آن انقلاب و پس از آن تبدیل به یکی از مهمترین جریانهای فکری رادیکال، مستقل، و آزاداندیش جنبش چپ ایران شد، احتیاج به گذر زمان و فاصلهگیری از آن دوره و بررسی انبوهی از اسناد و مدارک داخلیِ منتشرنشده و حجم زیادی اسناد انتشاریافته و فضای باز سیاسی برای تحقیق، جستوجو و رایزنی دارد. هیچیک از این پیش ـ شرطها امروز فراهم نیست.
- شماری از فعالان این جریان که پس از انقلاب سازمان وحدت کمونیستی (سوک) نامیده شد با نام واقعی شناخته نشدهاند و مایل نیستند زندگی و فعالیت کنونیشان با گذشته تداخل کند. بعضی به قرائن و برخی در نتیجهی ضربههای وسیع سال ۱۳۶۹ به سازمان وحدت کمونیستی شناخته شدهاند، اما «سنتی» ادامهیافته باعث شده که آنها نیز، بدون توجه به همهی جوانب، در حد امکان دربارهی شخص خود و آن گذشته مطلبی ننویسند. خوشبختانه تشخصطلبی، رهبری فردی یا کوشش برای شکلدادن و پیروی از کاریزما در این جمع و فرهنگ آن معنایی نداشته است.
افزون بر گفتوگوهایی که در سالهای گذشته در تهران با رفیق احمد شایگان در شرح نظرات، دورههای زندان و مقاومت او انجام و در کتابی تنظیم شده و در برنامهی انتشار است، بخش دیگری از تاریخچهی این مجموعه به شکل گفتوگو با تنی چند از فعالان تهیه شده یا در دست تهیه است.
- در گذشته و پس از کشتهیااعدامشدن زندهیادان رفقا منوچهر حامدی، مرتضی سیداسماعیل، یوسف یوسفی، منصور نجفی، ابوالقاسم آقاباباخنجری، ساسان دانش، اسعد جانالی، عمر جانالی، ابراهیم ولیزاده، منوچهر دستنبوو ابوالفضل صالحی، و درگذشت سهراب ملکی، محسن امینینژاد، سیما فرهنگآزاد، محبوبه اشرفزاده کرمانی، فریدون ایلبیگی، محمدعلی خوانساری، احمد شایگان، شهرام وفاییکیش، بیژن مصاحبنیا و کامبیز روستا، مطالبی دربارهی آنان نوشته شده که به جنبههایی از فعالیتهای فردی و جمعی این رفقا اشاره دارد. اما این اشارهها بیانگر تاریخچهی فعالیت گروه و تداوم آن در سازمان وحدت کمونیستی یا حتی خود آن رفقا نیست. برای توضیح بیشتر دربارهی رفقای درگذشته، نگاه کنید به پیوست ۲ ـ رفقای درگذشته، در کتاب حاضر.
حسن ماسالی، یکی از فعالان پیشین این جریان، مطالب مفصلی دربارهی سالهای فعالیت مشترک منتشر کرده که متأسفانه اطلاعات نادرست و اشتباههای زیادی در بر دارد. در نوشتهی حاضر، جز دربارهی سه موضوع در نوشتههای او (اعدامهای درون سازمانی فدائیان، ارتباط با شوروی، و ملاقات او با عباسعلی شهریاری، مرد هزار چهرهی ساواک)، توضیح ویژهیی نیامده است. نگاه به نوشتههای ماسالی در اساس برای روشنکردن این رویدادها است.
در سال ۱۳۹۵، کتابی به نام روابط برون مرزی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران تا بهمن ۱۳۵۷ نوشتهی حیدر تبریزی در خارج از ایران منتشر شد. توضیحات چند تن از دستاندرکاران تدوین نوشتهی حاضر که در ارتباط با گروه ستاره و بعد گروه اتحاد کمونیستی بودند و در پروسهی تجانس نیز شرکت داشتند، و مبتکر یا شاهد ایجاد روابط برونمرزی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران (از این پس سچفخا) بودند، به روشنشدن پارهیی از ابهامها یا کاستیهای کتاب حیدر تبریزی کمک میکند.
در آغاز باید از حیدر تبریزی تشکر کرد که به جنبههای مهمی از روابط برونمرزی و فعالیتهای سچفخا در خارج از کشور پرداخته است. تز اصلی نوشتهی او این است: مشخصهی اصلی فکری و سیاسی سچفخا از همان آغاز شکلگیری «تأکید بر استقلال، عدم وابستگی، تبعیتنکردن از قطبهای جهانی و تأکید بر همبستگی، همکاری و همیاری با نیروهای انقلابی در سراسر جهان، بهویژه در منطقهی خاورمیانه بود.» (ص ۱۶)
این تز که بیشتر سیاسی است تا نظری و چند بار در طول نوشته تکرار شده، تاحدودی از تأیید ما نیز برخوردار است. البته، توضیحات نسبتاً مفصل او دربارهی ارتباط سچفخا با شوروی (ص ۳۱ تا ۴۶) ناقص است و چنانچه توضیح خواهیم داد بر آنیم که حیدر تبریزی دربارهی وجود و زشتی این ارتباط که بهقاعده تصمیم به برقراری آن در ایران و پیش از اعزام او به خارج گرفته شده سکوت کرده است. تأیید تز او در بند بالا به معنای تأیید همهی جنبههای آن نیست. این تأیید نسبی بهرغم وجود همهی اختلاف نظرهای جزیی و اساسی ما با فدائیان و ملاحظهی ردپاهای عملی و نظری است که به استحالهی آنان انجامید. حیدر تبریزی تا آنجا که حیطهی اطلاعات او اجازه میداده مطالبی ارائه کرده که روشنگر بسیاری از جنبههای روابط خارجی سازمان فدائیان است. با وجود این، از پارهیی از موضوعها اطلاع نداشته یا به نقل از بعضی از افراد، بدون راستیآزمایی گفتههای آنها، بسنده یا بدتر از آن در قبال آنها سکوت کرده است.
ما که چند سال در نوک پیکان روابط سچفخا در خارج از ایران بودیم، کوشش میکنیم اطلاعاتی را که احتمالاً وی به آنها دسترسی نداشته یا نکاتی را که دیگران با او مطرح کردهاند و دقیق نبوده، و یا به دلیل تربیت سیاسی یا نظری قادر به تشخیص آنها نبوده است روشن کنیم. این روشنگری از جنبهی دیگری نیز اهمیت دارد: توصیف این سازمان (و تاحدودی حیدر تبریزی) از فعالیتهای گروه ستاره به عنوان «پشت جبهه»ی سازمان فدائیان قطعاً نادرست است (ص ۲۱). همچنین موافق نیستیم که فعالان گروه ستاره در اروپا و آمریکا خود را «هوادار» (ص ۲۵) فدائیان میدانستند. همینکه هیچکدام از آنان در زمان جدایی فعالان گروه ستاره از سچفخا به فدائیان نپیوستند نادرستی این ادعای هواداری را نشان میدهد.
بهعلاوه، این ادعا دربارهی روابط گروه ستاره با فدائیان، اصلاً واقعی نیست. گروه ستاره خود را یک پای متمایز در درون جنبش چریکی میدانست، و چنانکه خواهد آمد در فضای فکری و فرهنگی متفاوتی از فدائیان زندگی میکرد و سوداهای بزرگتری در سر داشت. عنوان پروسهی تجانس در ادبیات سیاسی جنبش چپ جا افتاده است. سچفخا و حیدر تبریزی هم آن را پذیرفتهاند و به کار بردهاند. صرف کاربرد این عنوان و رایجشدن آن بهتنهایی برداشتهای «پشت جبهه» و «هواداری» را نفی میکند و گویای چگونگی محتوا و شکل رابطهی واقعی گروه ستاره و سچفخا است. «تجانس» بین دو جریان جدا و با هویت مستقل رخ میدهد نه میان یک سازمان و هواداران یا پشت جبههی آن. همانگونه که خواهد آمد، اشارههای پرشمار به گروه ستاره و به پروسهی تجانس در نوشتهی حیدر تبریزی به نقل از رهبران اصلی سچفخا در آن دوره، حمید اشرف و حمید مؤمنی، و بهویژه نامهی مرکزیت سچفخا به مرکزیت مجاهدین مارکسیستشده که بهصراحت بر هویت مستقل «جریان سوم» (گروه ستاره)، امکانات و همکاری با آن تأکید میکند (نگاه کنید به فصل ۵ ـ پایان پروسهی تجانس) نیز تأییدی بر این واقعیت است. همکاری نزدیک و ثمربخش گروه ستاره با فدائیان تنها بخش کوچکی از تاریخ این گروه را تشکیل میدهد. زندگی سیاسی این جریان متمایز سیاسی با شکلگیری جریان فدائیان و همکاری با آن آغاز نشد و با جدایی از سچفخا نیز پایان نیافت.
ساختار کتاب
کتاب حاضر شرحی از بخشی از تاریخ گروه ستاره و برخی از مهمترین فعالیتهای این جریان در خاورمیانه و چگونگی روابط آن با فدائیان، شکلگیری و سپس برهمخوردن پروسهی تجانس و پیدایش گروه اتحاد کمونیستی است. کوشش بر این بوده که نگاه و امید این کتاب به آیندهیی فراگروهی باشد و نه به گذشته.
این کتاب در شش فصل تنظیم شده و به توضیح تدریجی و شکلگیری برخی از ویژهگیهای بنیادین گفتمان چپ مستقل، رادیکال، و آزاداندیش از درون جنبش چریکی ایران میپردازد:
۱) گروه ستاره و آغاز فعالیت در خاورمیانه
۲) گروه ستاره و ایرانیان در عراق
۳) سیاهکل و آغاز مبارزهی مسلحانه
۴) پروسهی تجانس
۵) پایان پروسهی تجانس
۶) نگاهی به شکلگیری و نظریات گروه اتحاد کمونیستی.
فصل اول ـ «گروه ستاره و آغاز فعالیت در خاورمیانه» ــ دربرگیرندهی توضیح فشردهیی است دربارهی فضای مبارزاتی دههی شصت میلادی، جنبش سیاسی و دانشجویی ایرانیان در خارج از کشور و تأثیر فرهنگی و سیاسی این فضا در شکلگیری اولین نطفههای جریانی در درون جبههی ملی ایران (اروپا و آمریکا) که بعدها به عنوان گروه ستاره شناخته شد. در این روایت به دو میراث مهم جبههی ملی اشاره خواهیم کرد که در شکلگیری نظریات و عملکرد بعدی این جریان و گفتمان آن تأثیرگذار بودند.
- اولین میراث را «تقدم سیاست بر ایدئولوژی و تأکید بر استقلال سیاسی و دموکراسی» توصیف کردهایم.
با توجه به این نگاه رشد مارکسیسم در میان اعضای گروه را با آنکه تحت تأثیر جو جهانی و دارای بار «ایدئولوژیک» تصویر کردیم، این ایدئولوژیگرایی را «گذرا» دانسته و «مسیر طیشده و نتایج آن» را «متفاوت» ارزیابی کردیم. سپس با اشاره به اینکه «فعالان گروه خود را آگاهانه جزیی از جنبش چپ نوین و ضداتوریتهی جهانی میدانستند،» نتیجه گرفتیم:
«تأکید جبههی ملی بر استقلال سیاسی و دموکراسی تأثیر مهمی بر چگونگی تحولات درونی این جریان و گرایش فعالان آن به سوسیالیسمی دموکراتیک، آزادمنشانه و غیراردوگاهی داشت. استقلال و آزادی هدف بود نه وسیله…. تفاوت عمدهی گروه ستاره با دیگر گروهبندیهای چپ درون جبههی ملی رادیکالیسم سیاسی و عملی آن و مرزبندی با سوسیالدموکراسی بود.»
- میراث دوم تأثیر سنتهای سیاسی و تشکیلاتی جبههیی در زندگی سیاسی و سازمانی گروه ستاره بود و آنچه بعدها از دل آن برآمد. همانگونه که در این فصل توضیح دادهایم:
«این میراث تشکیلاتی آگاهانه پاس داشته شد و رفتهرفته بیان تئوریک خود را یافت…. برای نمونه، گروه ستاره، جبههی ملی بخش خاورمیانه، و بعدها گروه اتحاد کمونیستی و سازمان وحدت کمونیستی، هیچیک دارای مرکزیت (هیئت اجرایی یا کمیتهی مرکزی) نبودند.»
البته در طول زمان بیان تئوریک نحوهی سازماندهی دقیقتر شد. طوریکه گروه اتحاد کمونیستی و پس از انقلاب بهمن، «سازمان وحدت کمونیستی… برخلاف مرکزیت دمکراتیک یا ”سانترالیسم دموکراتیک“ که در احزاب و سازمانهای لنینی رایج بود، در اساسنامهی خود ”دموکراسی مرکزیتیافته“ (یا دموکراسی سانترالیزه) را پذیرفت و در مناسبات تشکیلاتی به کار گرفت.»
در ادامهی این فصل به انتشار دورهی چهارم نشریه باختر امروز پرداخته و تأثیر پنج شمارهی اول این نشریه در زندگی نظری و سیاسی گروه و جبههی ملی را بررسی میکنیم. این نشریه برای اولین بار با ارائهی تز «از جنگ چریکی شهری تا تشکیل ارتش خلق» برداشتی نوین از «مبارزهی مسلحانه» ارائه داد و بر «همبستگی انقلابی» و بعد منطقهیی مبارزه متمرکز شد. این اولین باری بود که این نوع از موضعگیریها از زبان جبههی ملی و با هدف «احیای جبههی ملی ایران» انجام میگرفت. گرچه حالوهوای چریکی در این دوره و پیش از آغاز مبارزهی مسلحانه در ایران در فعالیتها و انتشار باختر امروز آشکار است، وجود جرقههای فکری متفاوت با نظریات رایج دربارهی جنگ چریکی شهری در آمریکای لاتین (ماریگلا) و نظرات بعدی رفیق پویان مشهود است. در این فصل به برخی از مهمترین این تفاوتها، بهایجاز، اشاره میشود.
فصل دوم ـ «گروه ستاره و ایرانیان در عراق» ــ گزارش کوتاهی است دربارهی ارتباطهای این گروه با دولت عراق، ایرانیان مقیم عراق و دیگر بخشهای اپوزیسیون. این گزارش نشاندهندهی استقلال و عملکرد سیاسی گروه در مقابل دولت عراق و یکی از دارودستههای برخوردار از حمایت آن مانند باند پیرو شورویِ پناهیان / رزمآور است. افزونبرآن، در این بخش به توضیح ارتباط اولیهی فعالان گروه از طریق سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور (بخش خاورمیانه) با جریانهای سیاسی اپوزیسیون ایران اشاره میشود. از آن جمله است ارتباط با عدهیی از مبارزان که بعدها گروه فلسطین خوانده شدند. نخستین بار، رفقای گروه ستاره آنها را به این نام خواندند و این نام در جنبش جا افتاد. گزارش کوتاه دیگری دربارهی تماس با جریانی است که بعدها خود را سازمان مجاهدین خلق ایران نامید. توضیح ارتباطهای گروه با روحانیت نیز با این اشاره در این فصل آمده است:
«گروه در آن زمان، همکاری با روحانیت را فعالیتی در چارچوب مبارزات دمکراتیک و جبههیی تلقی میکرد که با توجه به تمامی دادهها و تجارب آن زمان درست بود.»
اما، شاید یکی از مهمترین تجربههای فعالان گروه در آن دوره آشنایی و همکاری با زحمتکشان ایرانی و افغانستانی مهاجر مقیم عراق بود. این اولین تجربهی فعالیت تودهیی این جمع بود که پیشتر فقط در جنبش دانشجویی در خارج از ایران فعالیت کرده بود.
فصل سوم ـ «سیاهکل و آغاز مبارزهی مسلحانه» ـ با گزارشی از کوشش گروه ستاره برای آغاز سازماندهی مستقل در ایران آغاز میشود. شکلگیری برنامههای رادیویی «صدای انقلابیون»، «میهنپرستان» و «سروش» و شروع نظاممند فعالیتها در بیروت، دمشق و عدن برای توسعهی امکانات لجستیکی و برقراری ارتباط بیشتر با نیروهای انقلابی در منطقه در این بخش مرور خواهد شد. دو رادیوی اول قبل از ورود فدائیان به منطقه، بهابتکار و مدیریت رفقای گروه ستاره راه افتاد. گروه از سازمان مجاهدین خلق نیز برای همکاری در رادیو میهنپرستان دعوت کرد. به دنبال این همکاری رادیو سروش ایجاد شد. در تمامی این دوره فعالان گروه سهم عملی فدائیان خلق در گرداندن این رادیوها را حتی پس از ورود آنان به منطقه و مدتی پس از پایان پروسهی تجانس نیز بر عهده داشتند. در این فصل همچنین توضیح کوتاهی از استقرار گروه در بیروت و آموزشهای نظامی در کمپهای فلسطینی در عراق و سوریه و تماسهای اولیه با رفقای ترک ارائه میشود.
در همین دوره است که فعالان گروه در جنگ اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳، بهرغم آگاهی از ماهیت این جنگ، به عنوان داوطلب در کنار نیروهای الفتح در جبهههای سوریه و لبنان جنگیدند و در سازماندهی و اجرای چند عمل نظامی موفق سهم عمدهیی داشتند. این تجربه باعث افزایش اعتمادبهنفس رفقای گروه به عنوان بخشی از جریان مبارزهی مسلحانه در منطقه شد.
آغاز مبارزهی مسلحانه در سیاهکل و انتشار نوشتههای رفقا امیرپرویز پویان (ضرورت مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا) و مسعود احمدزاده (مبارزهی مسلحانه ـ هم استراتژی، هم تاکتیک) که سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور (بخش خاورمیانه) بازتکثیر کرد هم بر استراتژی حرکت گروه در جهت سازماندهی مستقل در ایران تأثیر گذاشت و هم بر حرکت سازمان فدائیان به سوی خارج. پروسهی تجانس ریشه در این تحولات داشت. گروه که فعالیت خود را در منطقه از طریق سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور (بخش خاورمیانه) انجام میداد در آستانهی تماس فدائیان با آن با داشتن کادرهایی باتجربه و برخورداری از امکانات و تماسهای نسبتاً گسترده و همهجانبه مؤثرترین، شناختهشدهترین و شاخصترین جریان اپوزیسیون ایران در منطقه به شمار میآمد.
فصل چهارم ـ «پروسهی تجانس» ـ به بررسی آغاز تماس رسمی با سازمان چریکهای فدائی خلق توجه دارد. بازنگری مباحث تئوریک این دوره که در نوع خود در آن زمان گامی به جلو بود نشاندهندهی اولین کوششهای گروه برای شکلدادن به گفتمان مستقل و آزادمنشانهی چپ رادیکال و غرقشدن تدریجی فدائیان در دام «مارکسیسم» روسی است. در این فصل پس از بازبینی وجوه اشتراک و اختلاف دو جریان، دربارهی گسترش فعالیتهای گروه در لبنان، سوریه، یمن، لیبی و ترکیه نیز توضیحاتی ارائه شده است.
اشارهها به برخی از فعالیتهای عملی گروه در این فصل برای شماری از دوستان و فعالان نزدیک این جمع هم تازهگی خواهد داشت. ضرورت فعالیتهای انجامشده برای عاملان آن امری بدیهی بود و انجام آنها وظیفه تلقی میشد. این اشارهها برای مستندکردن این گزاره است که رشد سازمانی سچفخا در آن سالها در ایران و افزایش امکانات تبلیغاتی، دفاعی، نظامی و مالی آن تا حد زیادی مدیون همکاری با گروه ستاره بوده است. گروه ستاره نقشی اساسی در تقویت بنیهی عملی، سیاسی، تبلیغاتی، مالی، و نظامی جنبش چریکی در ایران داشت. متأسفانه به این سهم در تاریخنگاری جنبش چپ تقریباً هیچ توجهی نشده است. در شرح فعالیتهای عملی گذشته (پیش از ارتباط دوباره با فدائیان در پاییز ۵۲ و پس از آن)، به دلائل گوناگون امنیتی از ذکر برخی از آنان، بهرغم اهمیت فراوانشان، ناچار خودداری شده است. همچنین با اینکه فعالان گروه در اروپا و آمریکا در آن دوره فعالیتهای زیادی انجام دادند، به آنها و فعالیتهایشان جز بهصورتگذرا اشارهیی نشده است. درحقیقت، تمامی این مجموعهی شش فصلی و پیوستهای آن را باید بیشتر تاریخچهی گروه دانست تا تاریخ آن.
همکاریهای گروه با فدائیان در طول «پروسهی تجانس» در اوج بود. در دورهیی که ما آن را اوج انقلاب منطقهیی توصیف کردهایم. رفتهرفته و در تجربه برای فعالان گروه آشکار شد که رهبری سیاسی سچفخا در ایران متفاوت از آن است که در آغاز تصور میشد. نهتنها نظریات جدیدتر آنان با نظریات دورهی احمدزاده ـ پویان متفاوت بود، بلکه فعالان گروه بهتدریج از رفتارهایی آگاه شدند که نشان از حاکمیت رفتار استالینیستی و باندبازی سیاسی در روابط درونی داشت. آنچه رفیق چنگیز (محسن نوربخش) و رفیق داداشی (محمدعلی خسروی اردبیلی) دربارهی اعدامهای داخلی سازمان میگفتند نشان از آن داشت که سازمان فدائیان دیگر آن سازمانی نبود که درفش امید را در ایران برافراشته بود. برای فعالان گروه کمکم آشکار میشد که پروسهی تجانس سرنوشت خوشی نخواهد داشت.
بعدها آگاهی از اعزام رفیق حیدر تبریزی به خارج از ایران از طرف سچفخا و تماس او با جریان «نوزده بهمن» پنهان از نمایندهگان رسمی سچفخا در خارج از کشور ــ محمد حرمتیپور و اشرف دهقانی ــ تأییدی بر ارزیابی گروه بود. داستان ارتباط با شوروی، و سازماندهی موازی سچفخا در خارج از کشور درواقع بخشهای دیگری از این سناریوی سقوط آزاد بود که در فصل بعد به شرح میآید. همزمان با شکلگرفتن این سقوط ضربههای شدید به فدائیان وارد آمد.
فصل پنجم ـ «پایان پروسهی تجانس» _ به بررسی مشکلات و مسائل پیشآمده در این پروسه، اعدامهای داخلی فدائیان، ارتباط سچفخا با شوروی و برخی از ادعاهای حسن ماسالی در این باره و یکی دیگر از نکاتی که او پس از سالها دربارهی این دوره بیان کرده (یعنی ملاقات با عباسعلی شهریاری، مرد هزارچهرهی ساواک، که رفقای گروه بدون استثناء بعد از انتشار خاطرات ماسالی به آن پی بردند) اختصاص دارد.
علاوهبرآن، در این بخش به تحلیل اعدام شهریاری توسط فدائیان خلق میپردازیم. این اقدام و انتشار جزوهی اعدام انقلابی عباس شهریاری، مرد هزار چهره ساواک… را نقطهی عطف جدیدی در تاریخ سازمان فدائیان دانستهایم و آن را آغاز سیاست دیالوگ علنی این جریان با کشورهای «سوسیالیستی برادر» و نزدیکی به شوروی ارزیابی کردهایم. قاعدتاً جاافتادن تدریجی نظریات جزنی در میان فدائیان در این دوره راه را برای نزدیکی به سیاستهای حزب توده و از آنجا شوروی هموار کرده بود.
همچنین اشارهی کوتاهی به دلایل نظری و سیاسی انشعاب «گروه منشعب» از سازمان چریکهای فدائی خلق خواهیم داشت. این گروه پس از رسیدن به مواضعی جدید در درون سچفخا (آبان ۱۳۵۵) در آبان ۱۳۵۶ به سازمان نوید حزب توده پیوست. دلایل این انشعاب، و سرنوشت منشعبین بیش از هر چیز نشان از گستردهگی نفوذ مارکسیسم روسی و روایت تودهئیستی آن در جریان فدائیان در آستانهی انقلاب داشت. گروه منشعب درحقیقت آیندهی فدائیان را رقم زد.
در بررسی دلایل تصمیم رهبری سازمان برای تماس با شوروی به حاکمیت یافتن تدریجی طرفداران نظر رفیق بیژن جزنی در سازمان اشاره کردهایم، تصمیم رهبری سچفخا در این باره را ناشی از انحراف نظری این گرایش دانستهایم و رفیق اشرف دهقانی را که به گفتهی حسن ماسالی در این تماسها حضور فعال داشته فراخواندهایم تا دانستههای خود دربارهی خواست رهبری سازمان برای برقراری این ارتباط و جزئیات تماسها را برای اطلاع جنبش سیاسی ایران اعلام کند.
در ادامهی این فصل به تصمیم رهبری فدائیان در ایران برای اعزام نمایندهیی جدید (حیدر تبریزی) میپردازیم و تأثیر این اقدام را که همزمان با شروع چرخشی نوین در فدائیان به سوی نظریات جزنی بود وامیکاویم. میپرسیم محاسبهی مرکزیت فدائیان برای اعزام نمایندهی جدید به خارج، آن هم به این سبک و سیاق، بر چه اساسی استوار بود؟ آیا این سبک کار حاکی از بحران درونی چریکهای فدائی و باندبازیهای آنها بود یا نشان از انتخاب هوشمندانه و استراتژیک رهبری داشت؟ این اقدام را کودتای تشکیلاتی و سفید رهبری فدائیان علیه یاران و نمایندهگان خود در خارج و گروه ستاره تلقی کرده و دلایل این کودتا را توضیح دادهایم. در همین چارچوب، کنجکاوِ موقعیت و سرنوشت رفیق زندهیاد خود منوچهر حامدی در درون سچفخا هستیم و از تمامی رهبران و مسئولان فدائی، صرف نظر از وابستگی کنونی سیاسی آنها، خواستهایم که کلیهی اطلاعات خود را دربارهی این رفیق قدیمی و مبارز منتشر کنند.
به عنوان کسانی که در پروسهی تجانس شرکت یا ارتباط نزدیک با آن داشتیم توضیح خواهیم داد که چرا به نظر ما مسئولیت مستقیم برهمخوردن این پروسه عملاً بر دوش نمایندهگان فدائیان خلق، محمد حرمتیپور و اشرف دهقانی، قرار دارد که پس از ازدواج با یکدیگر به مثابهی قدرت واحد عمل میکردند. از رفقای فدائی آن دوره میخواهیم نوار مذاکرات دو جلسهی آخر میان نمایندهگان سازمان و اعضای گروه ستاره دربارهی بازسازی سچفخا بعد از ضربات ۱۳۵۵ را (که متأسفانه ما در اختیار نداریم) منتشر کنند. درنهایت، در این فصل ابتدا نگاهی کوتاه به شرایط مبارزهی مخفی و مسلحانه در ایران در سالهای مبارزهی چریکی انداختهایم و پیآمدهای آن را در زمینههای گوناگون بررسی کردهایم. سپس در رابطهی گروه با سچفخا و جبههی ملی درنگ کردهایم.
فصل ششم ـ «نگاهی به شکلگیری و نظریات گروه اتحاد کمونیستی» ـ شرح شکلگیری گروه، نظریات آن و برخی از بنیادهای عملی / تجربی، سیاسی و نظری این جریان در آستانهی انقلاب ایران است. مجموعهی تحولات پیشگفته درنهایت به شکلگیری دوبارهی گروه ستاره و اعلام موجودیت گروه اتحاد کمونیستی ــ تنها جریان رادیکال ضداستالینیستی، ضدمائوئیستی و ضدتروتسکیستی چپ ایران ــ انجامید.
در این فصل به بازگویی نظریات منتشر شده گروه در آستانهی انقلاب میپردازیم و با برشمردن تفاوت نظرهای گروه با دیگر جریانهای سیاسی و نظری، توضیح خاستگاه، روش فکری و منشی این جریان به ظرفیتهای نهفته در تزهای ارائهشده اشاره میکنیم و ادای سهم گروه در شکلگیری گفتمان رادیکال و مستقل چپ را در یک دورهی بحرانی و مهم توضیح میدهیم. با این توضیحات روشن میشود که چرا و چگونه گروه اتحاد کمونیستی توانست به تنها جریان سیاسی و متشکل چپ ایران تبدیل شود که در ماههای پایانی حاکمیت سلطنت پهلوی به مخالفت با جریان مذهبی و متحدان بهاصطلاح لیبرال آن برخاست و پلاتفرمی برای همکاری نیروهای چپ ارائه داد.
در این فصل، همچنین با برشمردن مشخصات ضداستالینیستی نظریات جمع در دفاع از آزادی اندیشه، به ایستادهگی گروه در مقابل تصفیههای خونین درونی مجاهدین مارکسیستشده اشاره کرده و نوشتهایم:
«فقدان موضعگیری روشن و نقادانهی بسیاری از نیروهای چپ ایران، و ازجمله فدائیان خلق، علیه اقدامات سکتاریستی مجاهدین و سکوت دربارهی آن و تأیید صریح شماری از نیروهای دیگر بهویژه در خارج از ایران فاجعهآمیز بود.»
در این فصل کوشیدهایم با برجستهکردن تفاوتهای نظری، سیاسی و عملی گروه با دیگر جریانهای سیاسی به تبیین ادای سهم این جریان در شکلگیری جنبش چپ مستقل، رادیکال و آزاداندیش (ضداتوریته) در ایران بپردازیم. آن دوره را میتوان فصل جدیدی از تاریخ شکلگیری این گفتمان در چپ ایران دانست. گروه به سهم خود در شکلدادن به برخی از ویژهگیهای بنیادین این گفتمان در این دوره نقش مؤثری داشته است.
این کتاب دارای ۱۰ پیوست است، از این قرار: ۱) شرحی کوتاه دربارهی شکلگیری سازمان وحدت کمونیستی؛ ۲) رفقای درگذشته؛ ۳) اعلامیهی مشترک چهار سازمان در خاورمیانه (جبههی خلق برای آزادی عمان؛ سازمان چریکهای فدائی خلق؛ سازمان مجاهدین خلق ایران؛ سازمانهای جبههی ملی ایران)؛ ۴) سرزمین مشترک جنگ انقلابی خلقهای منطقه؛ ۵) «پلاتفرم مشترک» گروه ستاره و نمایندهگان سچفخا؛ ۶) پاسخ سازمان وحدت کمونیستی به چند ادعا؛ ۷) تذکراتی دربارهی «طرح تحقیقی دربارهی بورژوازی ملی ایران»؛ ۸) پلاتفرمی برای شرکت در تدارک انقلاب و ارائهی آلترناتیو چپ؛ ۹) ادامه و تشدید انحراف: تزهای بیژن جزنی دربارهی جبههی ضددیکتاتوری؛ ۱۰) فهرست کتابها، کتابچهها و نشریهها.
مشخصات کتاب:
از گروه ستاره تا سازمان وحدت کمونیستی
راهی به رهایی؛ بازاندیشی یک تجربه در درون جنبش مسلحانه
شماری از فعالان «گروه ستاره / اتحاد کمونیستی»
۴۱۶ صفحه
چاپ اول: دی ۱۴۰۰ / ژانویه ۲۰۲۲
ناشر و پخش: کتاب رها ketabe.raha(at)gmail.com
چاپخش: نشر باران
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.