مرگ بکتاش آبتین موجی از تأثر و واکنش برانگیخته و طبیعی است که چنین باشد. فرد جوانی را به دلیل آن چه که نوشته و حضور در یکی دو گردهمایی که خوشایند حکومت نبوده، به کام مرگ فرستاده اند. حرکتی که یک ضرب و آنی هم نبوده و از زمرۀ جنایت های پاورقی وار حکومت بوده و مردم را مدتی طولانی به دنبال خود کشیده تا به پایانی نه محتوم ولی قابل پیش بینی برسد. در این مورد، حکومت مثل بیلیارد بازی که گاه گوی هدف را مستقیم به خانه می اندازد و گاه به طور غیر مستقیم روانۀ مقصدش می کند، قربانی خود را به مدد کرونا به کام مرگ فرستاد ـ از این شیرینکاری هایی که قبلاً هم شاهد بوده ایم. طبعاً انتشار تصاویر متعدد از زندانی و زنجیر شدن او و چهرۀ بشاش وی که تصور خوی نرم و مشرب خوش را به ذهن متبادر می کرد، در تحریک عاطفۀ مردم مؤثر بوده است.

 

مطالب بسیاری در توضیح این رفتار حکومت که نه فقط قبول که تعلیلش هم سخت به نظر می آید، منتشر شده که همه دیده اند. من می خواهم روی یکی از ابعاد کار انگشت بگذارم.

 

کانون نویسندگان اسماً نهادی صنفی است. البته از ابتدای پیدایش سیاسی بوده و تمامی تاریخ تحولش هم در درجۀ اول متأثر از تحولات سیاسی کشور بوده است و شاید بتوان گفت که جز این نمی توانسته باشد. دلیل این آمیختگی خواست های صنفی و سیاسی را باید در این جست که مطالبۀ بنیادی کانون نویسندگان، فراتر از مسائل حقوق مؤلف و این قبیل امور، آزادی بیان است.

 

احتیاج نویسنده و شاعر به آزادی بیان، موضعی و موردی نیست، حاجتی است وجودی. چیزی نیست که بتواند بدون آن سر کرد. آنجایی هم که این آزادی نیست، یعنی قرار نیست باشد و حکومت خوش ندارد که باشد، وقت آفرینشگر، حال چه ادبی و چه غیر آن ـ مصروف به دست آوردنش می شود. هر قدمی که بخواهد در راه آفرینش بردارد، در اصطکاک با سیاست نا موافق برداشته می شود و هر چرخش آزاد قلمش خراشی بر جوشن استبداد می اندازد.

 

ممکن است بگوییم که فرضاً آزادی داد و ستد هم برای کسی که به کار اقتصادی می پردازد همانقدر وجودی است که آزادی بیان برای نویسنده. درست است، چون کار اقتصادی هم بدون آزادی خاص خود سخت و گاه ناممکن می شود و باید دائم موانع را بخراشد و پس بزند. اما تفاوتی بنیادی بین طلب آزادی بیان و دیگر آزادی هایی که ممکن است بتوان صنفی شان شمرد، موجود است. این که آزادی بیان آزادی مادر است و زایندۀ دیگر آزادی هاست. آزادی بیان کلیدی است که در دیگر آزادی ها را به روی همه باز می کند. ممکن است درخواستش از سوی نویسندگان به آن لعاب صنفی بزند، ولی صنفی نیست و نمی تواند باشد.

 

وقتی شما آزادی بیان می خواهید یعنی در حقیقت همۀ آزادی ها را یک جا طلب می کنید. کاری از این سیاسی تر به سختی بتوان جست و روشن است که هر دستگاه استبدادی این را آناً درک می کند و در برابرش واکنش نشان می دهد. طلب این آزادی در ذات آفرینشگری هنری است، حتی اگر سیاست گریز باشد. پیامد های بیان این خواست، سرنوشتی است که بر پیشانی هنرمندان نوشته شده. از آن گزیر نیست.

 

rkamrane@yahoo.com

 

 

۱۰ ژانویۀ ۲۰۲۲، ۲۰ دی ۱۴۰۰

 

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)