تا چند ساعت پیش تو را نمی شناختم، حتی نامت را امروز برای نخستین بار شنیدم. اما اکنون انگار سالهاست می شناسمت. دردت آشناست، اما زندگیت، غریبه است. بانویِ هنرمند که در دردمان و راهمان شریک شدی، چقدر زیبا درد را به تصویر کشیدی، آنچنان که نقاشی هایت، تمامی جنایاتِ جمهوری اعدامِ‌اسلامی که در همه این سالها بر ما رفته است، را در خود دارد. تو با نقاشی هایت عمقِ فاجعه را تصویر کردی. و ما گاهی چقدر بی خبر بودیم از عمقِ فاجعه ای که بر ما رفته و هنوز هم می رود. 

بانو! تنها تو نیستی که کودکیت را تباه کردند. همه ما، کودکیمان را از این رژیم طلبکاریم. آنان که پدرانشان شهید نشد، حتی آنان که پدرانشان به جنگ نرفت، آنان که پدرانشان از همان اولِ بسم الله به مخالفت با جمهوری اعدام برخاستند و به زندان افتادند، ماها که پدرانمان اعدام شد و حتی آنان که پدرانشان جزو طبقه خاموشِ جامعه بودند و در کنار خانواده شان ماندند، همه و همه، کودکی نکردیم، نوجوانی نکردیم و در جوانی پیر شدیم.

 داستانِ زندگیت را خواندم، داستانیست پُر آبِ چشم، و صد البته پُر درد برایِ تو که آگاه به درد بودی. برای تو که در آن سن، چاره ای جز تسلیم و رضا نداشتی. و اما درد دارد کسانی که هنوز نمیدانند چه بر سرشان رفته است. کسانی که هنوز پابند خرافه به پای دارند.

 

سوایِ آنچه بر تو رفته است، امروز جمهوری اعدامِ‌ اسلامی، راههای دیگری هم برای شستشوی مغزیِ کودکان و  نوجوانان، در پیش گرفته است. اگر دیروز کاروانهایِ راهیان نور برای بازدید به مناطق جنگی میفرستاد و اکثریتِ قریب به اتفاقِ این کاروانها را خانواده های شهدا تشکیل میدادند، اکنون دامنه تلاشش را گسترده تر کرده و دانش آموزان را صرف نظر از اینکه خانوده شهدا باشند یا خیر، به گورستان گردی می برد. او کارش را بسیار خوب بلد است. او میداند که چگونه انسانها را از تفکر خالی کند. او میداند چگونه بذرِ وحشت را از همان کودکی در دل هامان بکارد. غافل از آنکه ما خود بذریم، هر چند تلاش کند ما را دفن کند، سبز می شویم. ریشه میدوانیم و وطنمان را سر سبز خواهیم کرد.      

 

سپاس که به خیلِ مبارزان و مخالفان جمهوری اعدام پیوستی. قلمت بسیار تاثیر گذار است. اگر چه ما عمرِ از دست رفته را باز نمی یابیم، اما همه تلاشمان را میکنیم که این سرزمینِ آفت زده را باز پس گیریم.

پاینده ایران

علیرضا نوری پور 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)