شبِ عشق. اشعار هزاره سوم/ مجموعه ی چکامه ی هستی/ فرهاد صادقی/ پنجم مردادماه نود و دو/ ۱۱:۳۰ شب
شب
شبی به خیر و دلی سبک ز تقصیر نفس
چـــه فرصـتی از آســمان فــرو رسـیـــد
دو چشـمِ بـی دلم خـشـک بــود بـه قـهــر
شـفای اشـک بـه یـومـنِ قــدر سـررسیـد
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
آفرینشگر مسلط
سلام
با احترام، رفته هایم رفت و آنچه اختیارم نهادی از اکنون به بعد
آرزو دارم نیک فـرجام به آسایشِ هستیَـم در جلـدِ انسانیت باشـد
هــوای نفـس دمِ شـررات انگیزیـست …
گاهِ نفوذ، وسوسه گر و شور انگیز در اختیارش
گاهِ بعد، نفرت انگیز از قاعده ی غفلت، شیطانی
دل آشوب افکنده سر به هیچ
نمی فهمم پرگار سنجش ازکدام نقطه
بر من منحنی اختیار کشیده است
شـکیبایــی، رمــز تسلط شماست
بــبــخش و آمـرزش بــده مـــرا.
شنبه, ۵ام مرداد, ۱۳۹۲