متنی که پیشِ رو دارید مربوط است به سخنرانی‌ای که در روز ١۴ نوامبر٢٠٢١، مصادف با ٢٣ آبان ١۴٠٠، در برنامه‌ای به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان در زوم انجام دادم. این برنامه به دعوت انجمن زنان ایرانی دالاس و با حضور تعدادی شرکت کننده در این مراسم برگزار شد. در اینجا متن سخنرانی مزبور را، با اندکی تغییر، در اختیار عموم قرار می‌دهم.

پیش‌گفتار

من این گفتار را به دو بخش تقسیم کرده‌ام: بخش اول شامل تعاریف مربوط به خشونت، خشونت علیه زنان، خشونت ساختاری و نقش آن در تعمیم خشونت علیه زنان، و انواع خشونت پنهان یا خُرد است.

در بخش دوم در مورد متخصصین بهداشت تن و روان صحبت خواهم کرد؛ همچنین به نقش قدرت و خشونت پنهان (خُرد) در روابط درمانی و چگونگی تبلور این خشونت در این روابط، اخلاقیات در حرفه‌های مربوط به بهداشت تن و روان، حقوق مراجعین برای خدمات درمانی و اهمیت نقش آگاهی و حفاظت ما از حقوق خود در این روابط خواهم پرداخت.

از نظر من روی سخن این گفتار می‌تواند از یک سو با متخصصین باشد، به‌عنوان همکاران خود من. یعنی این بحث ممکن است مطالبی را روشن بکند و انتقادی به‌نظر بیاید. اما همه ما متخصصین وظیفه داریم، وقتی می‌بینیم در حق بیمار بی‌عدالتی و کارهای غیر اخلاقی صورت می‌گیرد، در حمایت از بیمار دست به عمل بزنیم. و البته روی سخن این بحث از سوی دیگر با مراجعین به خدمات بهداشتی-روانی نیز هست، که خب خود متخصصین هم در هر مقطع زمانی می‌توانند جزءِ مراجعین باشند و نیاز به خدمات بهداشتی-روانی داشته باشند.

چرا پرداختن به این موضوع مهم است؟

ممکن است برخی بگویند این همه خشونت علیه زنان در جامعه هست، در خیابان و بوسیله مردان در خانواده، قتل‌های ناموسی و غیره و چرا به مسئله متخصصین می‌پردازیم. پاسخ من به این سوال این است که در حقیقت برای من پرداختن به این موضوع یک وظیفه اجتماعی- اخلاقی و حرفه‌ای است. من سال‌هاست که شاهد انواع ستم بر زنان از جمله سوء استفاده از بیماری به عنوان نقطه ضعفی در زنان، بهره‌برداری و سوء استفاده از جایگاه امر تخصص در امور بهداشتی و درمانی مربوط به زنان و پخش اطلاعات غلط از طرف برخی متخصصین بوده‌‌ام، اطلاعاتی که خشونت علیه زنان را در جامعه ما بازتولید می‌کند، و در حد خودم سعی کرده‌ام با این مسئله مبارزه کنم. اما اخیرا با موارد مشخصی روبرو شدم که صحبت در این مورد را به امری اضطراری در ذهن من تبدیل کرد و وقتی اعضای انجمن زنان دالاس برای انجام یک سخنرانی به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان با من تماس گرفتند، فرصت را مناسب دیدم که این موضوع را انتخاب کنم و به این موضوع بپردازم. البته اشتباه نشود، همانطور که قبلا اشاره کردم، این از وظایف اخلاقی هر کسی است که در جایگاهی مشابه من قرار دارد، و من فکر نمی‌کنم کار خارق العاده‌ای انجام می‌دهم، و در حقیقت در برخی از کشورها زنگ خطر به صدا در آوردن، وقتی در حق بیمار بی‌عدالتی، سوء استفاده و بی‌اخلاقی صورت می‌گیرد، وظیفه قانونی متخصصین به حساب می‌آید.

زنان و مردان در ایران، تحت ستم مشترک؛ زنان تحت ستم مضاعف

می‌خواهم بحث اصلی امروز را با بیان برخی از فرضیات شروع کنم. اول این که: می‌خواهم بگویم صحبت در مورد خشونت علیه زنان به معنی عدم برسمیت شناختن این حقیقت نیست که زنان و مردان در ایران، تحت ستم مشترک قرار دارند.

همزمان باید این را به رسمیت بشناسیم که زنان تحت ستم مضاعف هستند. تمامی قوانینی که علیه زنان وضع شده‌اند با فرهنگ و مذهب دست به دست هم می‌دهند و آن‌ها را به‌طور سیستماتیک تحت سرکوبی چندگانه‌اند قرار داده و فرودست نگه می‌دارند. بنابراین می‌خواستم در اول بحث این را روشن کنم که صحبت در مورد سرکوب و خشونت علیه زنان در ایران به معنی کتمان سرکوبی که مردان در آن جامعه متحمل می‌شوند نیست.

خواست برابرحقوقی زنان و مردان

جنسیت و تقاطع هویت‌ها

همچنین می‌خواهم به این موضوع اشاره کنم که ما همه دارای هویتی چندگانه هستیم. مثلا ما می‌توانیم زنی باشیم سالخورده از یک اقلیت قومی که متعلق به طبقۀ کارگر است و علاقمند به جنس مخالف، یا زنی جوان، فارس‌زبان، متعلق به طبقۀ ثروتمند، همجنس‌گرا، با یک ناتوانی یا معلولیت جسمی.

پس مهم است که ما نسبت به مسئلۀ تقاطع و تلاقی هویت‌ها آگاه باشیم و آن را برسمیت بشناسیم. مهم است بدانیم که بر اساس این تقاطع هویت‌ها، هر یک از ما از مزایای خاصی برخوردار هستیم و به‌خاطر این تلاقی و تقاطع هویت‌ها مورد تبعیض و ستم قرار می‌گیریم. در اینجا می‌خواهم به مواردی خاص که مربوط به بحث ما است بطور گذرا اشاره‌ای داشته باشم:

به‌طور نمونه، زنان و مردان متعلق به اقلیت‌های مذهبی و قومی تحت ستم و سرکوب چندگانه هستند، و زنان متعلق به اقلیت‌های مذهبی یا قومی تحت ستم مضاعف‌اند. زنان و مردان طبقه کارگر و زحمتکشان تحت ستم اقتصادی و محرومیت‌های اجتماعی هستند، و زنان متعلق به طبقه کارگر و زحمتکشان تحت ستم مضاعف قرار دارند. و اگر این تقاطع هویت‌ها را گسترش دهیم، می‌بینیم که چگونه ستم بیشتری نسبت به زنان و مردانی که متعلق به اقلیت‌های قومی یا مذهبی هستند و همزمان متعلق به طبقه کارگر یا جزئی از زحمتکشان‌اند اعمال می‌شود.

برای پرداختن به مسائل مربوط به سلامت زنان می‌بایست به موارد متعددی توجه کرد، از جمله جنسیت و تقاطع و تلاقی هویت‌ها و موارد دیگری مانند خشونت و سایر موارد نقض حقوق بشر، فقر، ناتوانی، حاشیه نشینی، نیازهای خاص بهداشتی برآورده نشده، عدم برخورداری کافی از امر آموزش، عدم دسترسی برابر به اطلاعات بهداشتی، عدم دسترسی کافی به خدمات بهداشتی و غیره. شاید بتوانیم بگوییم که بحث امروز بیشتر در مورد زنانی است که تا حدودی دسترسی به خدمات و اطلاعات بهداشتی و روان‌درمانی داشته‌اند یا دارند، با تاکید بر این امر که محرومیت مردم از دسترسی به خدمات بهداشتی و روانی نتیجۀ اهمال از طرف سیستم و ثمرۀ ظلم و ستم و نابرابری‌های اجتماعی است که خود بخشی از خشونت ساختاری محسوب می‌شود. و اما خشونت:

بخش اول : خشونت

خشونت به عنوان ابزاری برای اعمال فشار و زور از طرف فرد یا گروهی بر فرد یا گروهی دیگر و با هدف محدود کردن آزادی و اراده آن دیگری و در خدمت پیشبرد منافع خویش تعریف شده است.

خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان عبارت است از هر گونه عملی که منجر به وارد آمدن صدمات جسمی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، و یا جنسی شود و رفتارهایی که شامل اعمال قدرت و محدود کردن آزادی چه در سطوح اجتماعی یا سایر سطوح زندگی خصوصی است. این خشونت در رفتار، کلام و نظرات تبلور پیدا می‌کند. خشونت از اشکال توهین، تهاجم، و بی‌اعتبار کردن و نادیده گرفتن خُرد، تا اشکال صریح، آشکار و شدید را در بر می‌گیرد، و در تمام سطوح جامعه اعمال می‌شود؛ در خانواده، اجتماع و بوسیلۀ دولت‌ها. و همان‌طور که گفتم، اقداماتی در خدمت بسط و گسترش تسلط یک بخش از جامعه بر بخشی دیگر، در تمامی عرصه‌های اجتماعی، بر اساس مناسبات طبقاتی، صورت می‌گیرد. خشونت علیه زنان فاجعه‌ای فراگیرو جهانشمول و هسته اصلی سرکوب و ابزار برای فرو دست نگهداشتن زنان است.

نابرابری جزئی جدایی‌ناپذیر از ماهیت جامعه طبقاتی است، و اگر بهره‌برداری از انسان و کسب سود هدف اصلی چنین جامعه‌ای است، و پرورش کودک و مدیریت خانه مستقیماً درآمدزا نیستند، در مناسبات اجتماعی جاری، در جامعه طبقاتی، واضح است که زنان انسان‌هایی درجه دوم محسوب شوند.

ایران جامعه‌ای است که در آن نابرابری طبقاتی بیداد می‌کند. استمرار موقعیٌت برترِ مرد در جامعۀ نابرابرِ طبقاتی، از جمله در ایران، از دو راه کلی به دست می‌آید. یکی سرکوب عریان و خشن پلیسی و سیاسی، و دیگری کنترل روان‌شناسانه و غیر مستقیم جامعه در همۀ عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی از جمله رسانه‌ها، هنر، آموزش و پرورش و مذهب، که مذهب از جایگاه و ویژگی خاصی در کنترل فرهنگی و روان‌شناسانه جامعه از دیدگاه مردسالارانه برخوردار است و نقش بسزایی را در تحقیر و تحمیق و ایجاد از خودبیگانگی و تحمیل پذیرش فرودستی از طرف زنان بازی می‌کند.

وقتی دربارۀ جامعه‌ای مثل ایران حرف می‌زنیم، می‌بینیم که همه شواهد ثابت شده نشان می‌دهند که خشونت علیه زنان در قوانین، سیاست‌گذاری‌ها و سنت‌ها، یک امر ساختاری و یک بیماری همه‌گیرِ بومی شده در آن کشور است، یک پاندمی؛ بنابراین، در توضیح مسئله خشونت علیه زنان، بویژه در ایران، نمی‌توان آن را صرفا با تعاریف “خشونتگری مردان” و “خشونت‌پذیری زنان” توضیح داد، زیرا این پدیده در آنجا به معضلی عمیقا اجتماعی و نهادینه تبدیل شده است.

خشونتی که تشخیص آن سخت است

تا اینجا تعاریفی از خشونت، خشونت علیه زنان، و خشونت ساختاری و نقش سیستم‌ها در بازتولید و حفظ این مناسبات ارائه دادیم. حالا می‌خواهیم بپردازیم به “خشونتی که تشخیص آن آسان نیست” و بنابراین وقتی افراد با آن روبرو می‌شوند، به شک می‌افتند که آیا خشونتی علیه آن‌ها اعمال شده است یا نه. پرداختن به این نوع خشونت ما را نزدیک‌تر می‌کند به بحث‌مان در مورد خشونت پنهان در رفتار و اعمال متخصصین.

یکی از انواع خشونت پنهان، “عدم به رسمیت شناختن با ابعادی خُرد” است. این نوع خشونت شامل اظهار نظر یا رفتاری است که افکار، احساسات یا واقعیت تجربی افراد متعلق به اقلیت‌های اجتماعی در جامعه، از جمله زنان را نفی کرده و آن‌ها را بی‌ارزش و باطل به حساب می‌آورد. به‌عنوان مثال، هنگامی که فردی متعلق به گروه‌های اجتماعی غالب جامعه تبعیض علیه اقلیت‌های اجتماعی را کتمان می‌کند و مدعی می‌شود که تبعیض علیه شما وجود ندارد.

نوع دیگری از خشونت پنهان “توهین خُرد” است. این رفتاری است که توام است با بی‌ادبی و عدم حساسیت، همراه با پیامی پنهانی و تحقیرآمیز نسبت به نژاد، جنسیت یا هویت افرادی که جزئی از اقلیت‌های اجتماعی جامعه هستند. به‌طور نمونه، پرسش همکاری متعلق به گروه غالب اجتماعی از همکاری متعلق به اقلیت‌های اجتماعی با این مضمون که چگونه به این شغل دست یافته است، پرسشی که به‌طور پنهان اشاره به دست‌یابی به شغل مورد گفتگو از طریق اقدامی خاص یا سهمیه‌بندی یا امثالهم دارد. یا مخاطب قرار دادن مردان حتی در محاوره‌های روزمره با القاب و تیترهای تخصصی‌شان چون دکتر و مهندس و استاد ووو… و نام بردن از زنان با همان درجات تحصیلی، حتی در مکالمات تخصصی، با صفات و القابی چون بانو و خانم یا حتی بدون اجازه از آنان استفاده از نام اول‌شان.

نوع سوم خشونت پنهان “خشونت خُرد” نام دارد. خشونت خُرد، هر گفتار، اقدام یا حادثه‌ای است که به عنوان نمونه‌ای از تبعیض غیرمستقیم یا ظریف علیه اعضای یک گروه اقلیت، مانند زنان یا اقلیت قومی انجام می‌شود. برای مثال بسیاری از مردان از شستن ظرف تحت عنوان اینکه این کار امری زنانه است خودداری می‌کنند. یا القاء حس بیگانگی در سرزمین محل تولد خویش، مانند وقتی که فرض می‌شود، یا تلاش می‌شود چنین القا شود که عرب‌های ایران خارجی هستند.

“تهاجم خُرد” نوع دیگری از خشونت پنهان است. این عمل هنگامی صورت می‌پذیرد که شخصی به گونه‌ای تبعیض‌آمیز رفتار می‌کند در حالی که ادعا می‌کند قصد توهین ندارد. برای مثال، هنگامی که فردی جوکی نژادپرستانه می‌گوید و سپس مدعی می‌شود که فقط شوخی کرده است، نمونه‌ای از تهاجم خرد بوقوع پیوسته است. یا هنگامی که جوک‌هایی گفته می‌شوند که در آن زنان کم‌هوش و مردان قدرتمند و باهوش ترسیم می‌شوند، تهاجمی خرد صورت یافته است.

مهم است بدانیم که این درجه از توهین، خشونت و تهاجم خُرد به زنان در حقیقت خشونت‌های روانی‌ای هستند که با قصد تحکیم سلطه مردان اعمال شده و در فرهنگ و زبان و کلام و ادبیات تبلور پیدا می‌کنند. همچنین مهم است که آگاه باشیم و به رسمیت بشناسیم که این رفتارها پدیده‌های خنثی و منفعل نبوده و حتی فقط انعکاسی از روابط اجتماعی نیستند، بلکه خود این‌ها نقش مستقیمی در مشروعیت بخشیدن به خشونت علیه زنان دارند و این خشونت را بازتولید می‌کنند.

بخش دوم : متخصصین

حالا که در مورد خشونت پنهان و انواع آن صحبت کردیم، در اینجا می‌توانیم به بخش دوم بحث‌مان بپردازیم، تا ببینیم چگونه این خشونت پنهان در رابطۀ بین بیمار و متخصصین درمان تبلور پیدا می‌کند.

یادگیری مقابله با خطر قربانیِ خشونت شدن به بخشی طبیعی از دوران رشد دختران و زنان به‌طور عمومی، و به‌خصوص در جامعه‌ای مانند ایران، تبدیل شده است. اما وقتی تهدید، تعرض و خشونت جزئی از مکانیزمِ روش و منشِ سیستم حاکم ‌است و به‌طور ارگانیک بوسیله این سیستم اعمال و تشویق و ترویج می‌شود، زنان مجبورند که هزینۀ بالایی برای مقابله با این تهدیدات و حفاظت از خویش بپردازند؛ زنان حتی گاه مجبور می‌شوند که در رابطه با درمانگرانِ متخصص نیز بهای مزبور را بپردازند.

اشتباه نشود؛ ما می‌دانیم که متخصصین رشته‌های درمان تن و روان جزءِ امدادگران هر جامعه‌ای به حساب می‌آیند و از آن‌ها ممنون هستیم و جایگاه آن‌ها را در کمک رساندن به مردم می‌دانیم. همچنین می‌دانیم که فرهنگ، سیستم آموزش و پرورش و قوانین جاری حاکم بر جامعه، بر آموزش متخصصین رشته‌های درمان تن و روان و چگونگی عملکرد آنان تاثیر می‌گذارند. همچنین می‌دانیم که از طرف دیگر، در جامعه طبقاتی، تخصص به عنوان ابزاری در خدمت طبقات مسلط اجتماعی و رژیم سیاسی حاکم قرار می‌گیرد. رژیم سیاسی حاکم با سیاست‌گذاری فرهنگی در حوزه‌های مختلف تخصص از آن امری صرفا برای سودجویی ساخته وهمزمان به پیشبرد سیاست‌های اجتماعی‌اش می‌پردازد. و به‌طور مشخص می‌توان گفت که با توجه به نگاه رژیم سیاسی حاکم بر ایران نسبت به زنان، سیاست‌های آموزشی و فرهنگی حاکم در دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی چنان است که برخی متخصصین آموزش‌دیده در آن‌ها به زنان به چشم انسان درجه دوم و ابزاری در خدمت جامعۀ مردانه نگریسته و از هر گونه رفتار تحقیرآمیز نسبت به آنان ابایی ندارند.

اما تبعیض و خشونت علیه زنان در مراقبت‌های بهداشتی و امدادی توسط متخصصین و نخبگانی چون پزشکان و روان‌درمانگران شاید در وهلۀ اول قابل تشخیص نباشد. این غیرقابل تشخیص بودن خشونت خود محصول موذی نهادینه شدن و عادی‌سازی ستم و تبعیض جنسیتی است؛ تاثیر همه گیر شدن یک بیماری بومی که آنچه غیر طبیعی است را طبیعی جلوه می‌دهد و افراد حتی خودشان نمی‌توانند تشخیص بدهند که تحقیر شده‌اند و مورد ستم و خشونتی قرار گرفته‌اند که طبیعی نیست و نباید باشد.

وقتی متخصصین رشته‌های بهداشت تن و روان رفتارهایی نشان می‌دهند که افکار، احساسات یا واقعیت تجربی زنان را نفی کرده، بى‌ارزش یا باطل به حساب می‌آورد یا رفتارشان تواٌم است با بی‌ادبی وعدم حساسیت، همراه با تحقیر و پیام توهین‌آمیز پنهان، باید این رفتارها را به عنوان بخشی از خشونت پنهان علیه زنان ارزیابی کرد و به تبعات‌اش، از جمله پیامدهای اجتماعی، روانی و جانی آن برای زنان توجه کرد. من در اینجا چند نمونه را با شما در میان می‌گذارم که این مسئله بیشتر روشن شود.

نمونه‌ای از این رفتار را در یک بُعد بزرگتر در مورد اهالی روستای چنار محمودی در لردگان دیدیم، یکی دو سال پیش، بعد از اینکه بوسیلۀ «سرنگ آلوده» در انجام تست قند خون، اهالی چنار محمودی با شیوع ایدز در این منطقه مواجه شدند.

وزیر بهداشت، یعنی کسی که مسئول حفاظت از جان و روان مردم است و حفظ سلامت آنان، ادعای آلوده ‌شدن این افراد به‌ وسیله سرنگ آلوده را رد کرد و در نامه‌ای به وزیر دادگستری از ورود و بیان «مطلب غیرکارشناسانه» مقامات قضایی استان چهارمحال و بختیاری و بازداشت بهیار مربوط انتقاد کرد و خواستار رسیدگی سریع به این پرونده و اعاده حیثیت کارمند نظام بهداشتی درمانی شد. مقامات مردم را متهم به داشتن روابط جنسی پرخطر کردند و ادعا کردند منشا ایدز در معتادان آن روستا پیدا شده. بعد از اعتراض نماینده لردگان در مجلس، وزیر بهداشت وقت در جریان یک سخنرانی در شهرک صنعتی کاوه گفت: «در مسیر مبارزه با فساد نیاز به آدم سالم داریم و آدم سالم کسی است که توسعه یافته باشد، دروغ نمی‌گوید، مالیاتش را انکار نمی‌کند و اچ آی وی نمی‌گیرد». بسیاری از افراد خانواده‌های مبتلا در روابط و فعالیت‌های روزانه زندگی خود دچار مشکل شده و به «خانه‌نشینی» روی آورده‌اند. بعضی از مدارس حتی در خود لردگان و شرکت‌های خارج از استان از پذیرش فرزندان و کارگران جلوگیری می‌کنند. متاسفانه این نحوه برخورد با دانش آموزان در مدارس دخترانه زیادتر و بیشتر است.

می‌خواهم در اینجا یادآوری کنم که خشونت عملی خنثی نیست. عدم وضع قوانین حفاظتی برای تامین حقوق بیماران و پشتیبانی از آن خشونتی ساختاری است. خشونت دولتی (ساختاری)، که در اینجا در سطوح مختلف خدمات پزشکی انجام گرفته، عواقب دهشتناکی برای افراد و جامعه به همراه دارد و باعث بروز آسیب‌دیدگی در ابعادی متفاوت می‌شود و از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد شد.

نمونۀ دوم خشونت علیه زنان در مناسبات درمانی را می‌توان در روایت یکی از زنانی دید که در پاسخ به پرسشنامه‌ای از جانب من در همین زمینه شرح داده است. اسم او را می‌گذاریم مینا. مینا می‌گوید:

«… برای مشکل درد فراوان من در رابطه جنسی با همسرم… به پزشک‌ متخصص زنان مراجعه کردم. من ‌واقعا نمی‌دونم که ایشون خشن برخورد کردند یا مشکل از من بود، اما حس میکنم که حین معاینه خیلی درد کشیدم، خیلی زیاد. حتی صدام هم‌ کمی ‌بالا رفت. بعد از معاینه، بدون اینکه آگاه سازی‌ای کنند یا توضیحی بدن، من رو ‌اجباری به آزمایشگاهی فرستادند که آزمایشی که در یک آزمایشگاه تخصصی در تهران داده بودم رو ‌دوباره تو ‌کرج‌ هم بدم؛ به بهانه اینکه این آزمایشگاه نتیجه دقیق‌تری می‌دهد. و همه بیمارها رو ‌اجبارا‌ به همون آزمایشگاه میفرستادند. برای مشکل واژینیسموس به من پیشنهاد تزریق بوتاکس شش ماه یک بار هم‌ دادند و ذکر کردند که ممکنه اثر بکنه و ‌یا نه. بدون هیچ‌ آگاه سازی ای که این مشکل باید با روانشناسی حل بشه و خطرش از بوتاکس کمتر هست، اصرار به خرید بوتاکس داشتند. و من از رفتارهای مادی‌گرانه ایشون اصلا خوشم ‌نیامد و ترجیح دادم که با پزشک ‌دیگری مشورت کنم اما همیشه بخاطر تجربه بدی که بعد از این دکتر و هم روان‌درمانگر اولی داشتم دیگر به هیچ پزشک‌ متخصصی در این موارد مراجعه نکردم.»

مینا همچنین می‌گوید: «با من طوری رفتار کردند که گویا مشکل من حل شدنی نیست. بی‌اهمیت براشون هست و هیچ آگاه‌سازی ای نکردند. این مشکل عواقب عدیده‌ای به عنوان انسان برای من داشت و من ناآگاه بودم احتیاج داشتم در اون شرایط کسی فقط سرنخ به من بده تا بتوانم خودم رو‌ جمع و جور کنم.» مینا در مورد تاثیرات و پیامدهای چنین رفتارهایی از طرف متخصصین با خودش چنین توضیح می‌دهد: «نوعی افسرد‌گی، سرخوردگی، و احساسات مختلفی که هیچوقت با هیچکس نمی‌توانم در میان بگذارم و‌ نه حتی می‌توانم تصمیم بگیرم ‌راجع ‌به مشکلاتم، چون پیگیری یک‌بار اوضاع رو ‌بدتر کرده، میترسم که باز با مراجعه مشکلاتم بدتر شه… از خودم ناامید شدم و اعتماد بنفسم رو از دست دادم، و اینکه همه مشکلات از سمت خودم هست…. فکر می‌کنم تمام پزشکان به علت درآمد این رشته بهش وارد می‌شوند و چون اعتقاد بیشتر سمت مادیات هست اخلاقیات راجع به بیمار خصوصا زنان که صدایی ندارند برایشان معنی ندارد. تمام دوستان من که تجربه خشونت جنسی داشتند همه شان از طرف حداقل یک‌ پزشک‌ اذیت شدند.»

و روایت سحر، یک پاسخ‌دهندۀ دیگر، نمونه دیگری از خشونت پنهان علیه زنان در اتاق معاینه برخی پزشکان متخصص زنان در ایران را روشن می‌سازد، جایی که هنگام معاینه، «دکتر در پشت پرده در اتاق معاینه مریض دیگری می‌نشاند که حامله است.» سحر در این مورد می‌گوید: «دکتر پرده را باز می‌کنه، میره و میاد؛ شما همونجور روی تخت بدون اینکه ملحفه‌ای روی پات انداخته باشند خوابیدی.» تصور کنید با وجود حضور بیماری دیگر در اتاق، بیمار چطور می‌تواند حرف‌هایش را به‌طور محرمانه با پزشک مطرح کند و از خدمات پزشکی آن‌طور که باید بهره ببرد، وقتی شرط ابتداییِ اخلاقی مربوط به ارائۀ خدمات به بیمار، که محرمانه بودن این خدمات است، رعایت نمی‌شود؟ سحر، در ادامه همچنین می‌گوید، او نیز هنگامی که برای درمان واژنیسموس، که حالت درد شدید در واژن به هنگام برقراری رابطۀ جنسی است، به پزشک زنان مراجعه کرده بود، آن پزشک به او «بدون دادن هیچگونه اطلاعات، گفت که بهتر است بروی و سعی کنی روی خودت کار کنی تا ازدواجت بهم نخورد.» سحر می‌گوید، پس از این تجربه نه تنها احساس گناه می‌کرده، بلکه خود را مجبور دیده که به پزشک دیگری در یکی از گران‌ترین بیمارستان‌های خصوصی در تهران مراجعه کند، جایی که بسیاری به‌ خاطر نداشتن امکانات مالی، از دسترسی به خدمات آن محرومند.

پریسا، پاسخ دهنده‌ای دیگر می‌گوید: «در کل، داخل مطب دکتر احساس امنیت و آرامش نداری.»

«وقتی اومد بالا سرم گفت: ما از دست شما چکار کنیم که نمیذارین یک لحظه راحت باشیم. البته به شوخی گفت. ولی بعد گفت چون که داد بیداد راه ننداختی از دستت راضیم و بعد از زایمان موقع بخیه زدن، پرستاری که داشت به دکتر کمک میکرد از دکتر پرسید که فامیلتونه؟ دکتر گفت نه. پرستار گفت آخه داری سفارشی بخیه میکنی. گفت درسته که نذاشت من بخوابم ولی منو اذیت نکرد. اونجا بود که متوجه شدم دکتر میتونه بخیه سفارشی بزنه و یا اینکه بخیه‌ای بزنه که تا مدتها نتونی بشینی.»

اگر این‌ها نمونه‌هایی از تعرض نیستند، نمی‌دانم اسمشان چیست.

قبول پرخاش و تحقیر از سوی متخصصین

شیوه‌های رفتاری آرام، معصومانه، از طرف زنان با صدایی لطیف که از عمق دیافراگم بر نمی‌آید، جایی از بدن که قدرت درونی ما در آن نهفته است، رفتارهایی مثل چشم گفتن به متخصصین، حتی وقتی می‌دانند متخصصین اشتباه می‌گویند و در حال تحقیر و تحمیق ایشان‌اند، رفتارهایی هستند که آسیب‌دیدگی را نشان می‌دهند، که به‌واسطۀ آن، صدای زن خاموش شده و در عوض نیازها و وضعیت متخصص، که در جایگاه قدرت است، تأمین می‌شود. این رفتاری است که باید آن را به‌عنوان شیوه‌ای برای حفظ بقا دانست و به محافظت از خود مربوط است، رفتاری که زنان در اثر مناسبات تبعیض و سرکوب مداوم، در سطوح مختلف جامعه تجربه و درونی کرده‌اند و حتی در مناسباتی که باید تامین‌کننده سلامت و امنیت آن‌ها باشد هم از خود نشان می‌دهند.

این رفتار‌ها ممکن است بی‌خطر و بدون پیامدهای مضر جلوه کنند، اما باید بدانیم که هیچ تعرضی بدون پیامد برای افراد نیست. در بسیاری موارد، تعرض و تحقیر باعث می‌شود که افراد اعتماد خود را به درمانگران از دست بدهند، اعتماد خود را نسبت به خود از دست بدهند و از دیدن پزشک اجتناب ورزند و بیماری‌شان تشدید شود. این حس گناه و درونی کردن مسئولیت برای بیماری، می‌تواند به ایجاد اختلال در روابط دیگر، اضطراب و افسردگی بیانجامد. همچنین، این تجربیات می‌توانند به‌عنوان محرکی برای والدین عمل کنند، به این ترتیب که به فرزندان‌شان آموزش دهند که در محیط خود با شرایط سخت سازگار شوند، و بنابراین رفتارهایی مشابه از نسلی به نسل دیگر آموزش داده می‌شود و و انتقال پیدا می‌کند.

رابطۀ بین درمانگر و بیمار و عدم تعادل در برخورداری از قدرت

عدم تعادل در میزان قدرت در رابطه بین بیمار و درمانگر جزِءِ طبیعی ماهیت این رابطه محسوب می‌شود، زیرا ما برای کمک گرفتن در جهت درمان بیماری‌مان به متخصصین رجوع می‌کنیم. در چنین رابطه‌ای، اِعمال خشونت خُرد یا پنهان، و تسلط بر دیگران می‌تواند با تعریف‌های قانونی یا حرفه‌ای در چارچوب آن روابط توجیه شده، طبیعی جلوه کرده و پذیرفته شود. برای همین است که یکی از آموزش‌ها برای متخصصین، به‌خصوص در رشته روانشناسی، این است که چگونه درمانگران از این عدم یکسان بودن درجه قدرت آگاه باشند و چگونه از آن به نفع درمان بیمار استفاده کنند. متخصصین همچنین لازم است از قدرت خود آگاه باشند و به جای استفاده از قدرت خود برای تسلط بر بیمار، از آن در جهت استقرار عدالت در روند درمان استفاده کنند. و در رابطه با درمان زنان، لازم است که متخصصین بهداشت تن و روان اهداف تبعیض جنسیتی را بهتر بشناسند، درک و ارزیابی کنند و به یاری زنان بشتابند، بجای این که زنان را برای مشکلاتی که دارند سرزنش کنند.

متخصصین رشته‌های درمان تن و روان در ایران بخشی از کل جامعه سرکوب شده

در ایران این وضعیت به حالتی حاد درآمده، شاید به‌خاطر اینکه متخصصین رشته‌های درمان تن و روان در ایران خود بخشی از کل جامعه سرکوب شده ایران هستند. زندگی انسان سرکوب شده، از زمان تجربۀ سرکوب‌اش، به تسلط بر دیگران و کنترل شرایط پیرامونش وابسته می‌شود. این سرکوب به درک انسان ازا رزش خود صدمه می‌زند و می‌تواند باعث شود که فرد خود را دوست نداشته باشد.

انگار در جامعه ما هیچ چیز سر جای خودش نیست. هر کسی که می‌تواند به دیکتاتوری تبدیل می‌شود، در ابعاد و اشکال و اندازه‌های متفاوت. وقتی سرکوب درونی می‌شود، برخی افراد را بر آن می‌دارد تا ستمی که بر آنان وارد شده را بر دیگران تحمیل کنند. از طرف دیگر سیستم ارائه خدمات بهداشت تن و روان، بازتاب‌دهندۀ همان مناسبات تعیین شده، از جمله مناسبات مردسالارانه، در جامعه بزرگتر است. در این سیستم، ارزش و نگرش‌های جامعه بزرگتر اغلب، با وجود بهترین نیت متخصصین، خودشان را نشان می‌دهند.

وظایف متخصصین درمانی

برای کمک به درمان جراحات زنان، متخصصین باید نسبت به تجربۀ سرکوب و جراحتی که خود متحمل شده‌اند آگاهی پیدا کنند و به درمان آن جراحات بپردازند. همچنین، آن‌ها باید نسبت به نقشی که در سرکوب زنان بازی می‌کنند آگاهی پیدا کرده و با آن برخورد کنند.

یک نمونه از خشونت پنهان در رفتار متخصصین خدمات درمان روان را در روایت سحر میتوان دید:

«برای مشاوره قبل از ازدواج پیش یک مشاور رفتیم که زن بود. به غیر از چیزهایی که در طول جلسه در رد حرف‌های من و تایید همه حرف‌های نامزدم گفت، در آخر اضافه کرد حمید جان، این سحر بعد از ازدواج کاملا عوض خواهد شد. بعد، رو کرد به من و گفت، سحر خانم، اگر فکر کنی حمید بعد از ازدواج عوض بشه، اشتباه کردی. خوشبختانه نامزد من خوب متوجه رفتار تبعیض‌آمیز این مشاور، که زن هم بود، شده بود و دیگر پیش او نرفتیم. مشاور دیگه‌ای بجای تحلیل شرایط من و کمک به حل مسائل به من میگفت: به مادر شوهرت رو ندی‌ها. مشاوره دیگری که به او رجوع کردیم هم من را میدید و هم همسرم را و به ما مسائل یکدیگر را میگفت. ما بعد از اینکه این را فهمیدیم، مشاوره با او را قطع کردیم. خلاصه هی مجبور شدیم مشاور عوض کنیم.»

«اینجا ایران است! » یعنی چه؟

معمولا وقتی راجع به این مطالب صحبت می‌کنیم، برخی می‌گویند، “بابا اینجا ایرانه” من هم می‌گویم: اینجا ایرانه، اینجوری بهش برخورد کنیم! اگر اینجا ایرانه، باید نسبت به شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی‌ای که افراد را به انقیاد خویش درآورده و محدود می‌کنند واقف بود، و دربارۀ مشکلات و راه حل‌ها بر اساس همان شرایط تحلیل داد و همزمان، راه حل‌هایی جست تا بتوان از شرایط محدود کننده عبور کرد و از حقوق خود چشم نپوشید. و یکی از این کارها این است که ما واقف باشیم به اینکه اینطور رفتارها طبیعی نیستند. این نوع رفتار هیچ ربطی ندارد به روانشناسی، هیچ ربطی ندارد به درمانی که در مرکز آن باید مراقبت از بیمار قرار گیرد. و ما باید نسبت به این مسائل آگاهی بیابیم و برای کسب حقوق خودمان صدایمان را پیدا کنیم.

جامعۀ زن ستیز

اما این را می‌خواهم بگویم که رفتار خشونت‌آمیز پنهانِ متخصصین علیه زنان به جامعه درون ایران ختم نمی‌شود.اولا این نوع رفتار در سراسر جهان و در ابعاد مختلفی دیده می‌شود. اما همانطور که گفتم، ما در ایران درجۀ حادی از این وضعیت را مشاهده می‌کنیم. جامعۀ ایران آن‌چنان زن‌ستیز است که متخصصین خارج از کشور هم، که تحت سرکوب نیستند، خشونت علیه زنان را در کلام خود و در رفتارشان بازتولید می‌کنند. رفتار برخی متخصصین در جامعه ایرانی خارج از کشور بسیار نگران‌کننده است، بویژه که برخی از این به اصطلاح نخبگان، بلندگوهایی در اختیار خود دارند که نظرات و رفتار آن‌ها را از رسانه‌ها پخش می‌کنند و بعد می‌بینیم که از نظرات آن ‌ا بعنوان عقل سلیم استفاده شده و این نظرات بازتولید می‌شوند، و مردم به‌عنوان الگو به آن‌ها رجوع می‌کنند. آن‌ها رفتارهایی دارند که، با وجود ادعای‌شان، هیچ ربطی به علم روانشناسی ندارد!

در اینجا من فقط به دو مورد از رفتارهایی اشاره می‌کنم که نشان از خشونت پنهان علیه زنان دارند، و در کلام و پیام‌های این افراد تبلور پیدا می‌کند:

برای نمونه، این متن از گفتارهای یکی از پرشنونده‌ترین و پربیننده‌ترین به اصطلاح متخصصین ایرانی است:

«متاسفم واسه خانمایی که پول جمع میکنن طلا میخرن، ولی خیلی وقته سفر نرفته، ولی پوستش خرابه، ولی دندوناش خرابن، دلش نمیاد وقتی پسته تازه تو مغازه میبینه واسه خودش بخره، دلش نمیاد یه کرم خوب بخره بزنه واسه ترک کف پاهاش، دلش نمیاد یه کلاس ورزش خوب بره، دلش نمیاد بچشو، یه موسسه آموزشی خوب ثبت نام کنه، دلش نمیاد واسه خودش پول خرج کنه، »

«فقط دوست داره جمع کنه»، «این ذهن فقیر، این خساست، این عزت نفس پائین…از کجا میاد؟ »

پس از شنیدن (خواندن) این متن به شما چه احساسی دست می‌دهد؟

خشونت علیه زنان تبلور ارزش‌های فرهنگی- اجتماعی و نابرابری‌هایی است که این ارزش‌ها به آن دامن می‌زنند، مشروعیت می‌بخشند و آن را اشاعه می‌دهند. تبعیض جنسیتی به عنوان یکی ازعوامل پیش بینی کننده پیامدهای نامطلوب سلامت روانی و جسمی در بین زنان در بررسی تحقیقات تثبیت شده است. متخصصین باید به تجربیات زنان اعتبار بخشند، نه اینکه این تجربیات را بیمارگونه فرض کنند یا زنان را به خاطر مشکلات خانوادگی‌شان سرزنش کنند، به آن‌ها برچسب بزنند و این فرهنگ سرزنش و ستیز با زن را بازتولید کنند. فکر می‌کنید از کجا می‌آید این رفتار، که درمتن بالا به آن اشاره شده است؟ از جایی که قوانین در ایران به هیچ وجه، به هیچ نوع، در هیچ درجه‌ای پشتیبان زنان نیستند. معلوم است که آن زن باید پول جمع کند که اگر اتفاقی برایش افتاد بتواند از خودش حمایت کند. این شرایط سرکوب کننده هستند که زنان را بسوی داشتن چنین رفتاری هدایت می‌کنند. شما کی در مورد شرایط سرکوب زنان و جامعه حرف زده‌اید؟

ادعای خطرناک دیگری بوسیلۀ همین فرد، متخصص، نمونه‌ای از کلی‌گویی‌هایی است که در مورد مباحث روانشناسی می‌شود. او می‌گوید:

«بچه‌ها حدود ۴ تا ۶ و ٧ سالگی گرایشی به والدین از جنس مخالف پیدا می‌کنند، اگر پسر، به مادر، اگر دختر، به پدر. بعد از ٣ سال فکر نکنید پسر یا دختر ٣ ساله دارید، فکر کنید پسر یا دختر همسایۀ غریبه ١۴ ساله دارید که باید بی‌نهایت مواظب باشید.»

شما فکر می‌کنید که چنین “آیۀ صادر شده”‌ای، خارج از چارچوبی که وضعیت مشخص یک خانواده را بررسی و بیان می‌کند، چه تاثیری بر روی اذهانی که کمتر در مسائل کنکاش می‌کنند، اذهانی که اطلاعات کمتری دارند و کمتر به اطلاعات دیگر دسترسی دارند می‌تواند داشته باشد؟ و در نهایت این نوع آیه‌های صادر شده، فکر می‌کنید، چه تاثیری در روند پرورش اجتماعی انسان در آن جامعه خواهد داشت؟ در جامعه‌ای که به مسائل طبیعی مربوط به روابط میان فردی و روابط جنسی طبیعی به‌عنوان ناهنجاری‌ها نگاه می‌کند. ادعاهایی از این دست خطرناک هستند، زیرا خارج از کوتاهی در بررسی چارچوب مشخص درون هر خانواده، پخش غیر مسئولانۀ این اطلاعات برای ایجاد پیوند میان والدین و فرزندان‌شان زیان‌آور و دردناک است، کودکانی که در آن سنین نیازمند برقراری پیوند با والدین خود هستند. بخصوص برای دختران در جامعه‌ای زن‌ستیز پخش چنین اطلاعات کلی بعنوان عقل سلیم عواقب بسیار ناخوشایند و خطرناکی به همراه دارد. و افرادی که برای بهره‌برداری مالی و تشخص، بدون احساس مسئولیت به پخش این مطالب و کلی‌گویی‌ها می‌پردازند در اشاعه و حفظ فرهنگ خشونت علیه زنان شریک هستند.

روی سخن با متخصصین

در اینجا روی سخنم با متخصصین است. همکاران محترم. اول، آسیب نرسانید! اگر نمی‌دانید، آگاه نیستید، وقت ندارید، نه بگویید و مردم را به متخصصین دیگر رجوع دهید. اصل اول: آسیب نرسانید.

همه چیز را همگان دانند: فقط در حوزه‌ای که آموزش دیده‌اید به درمان بپردازید و در مورد تخصص خود نظر بدهید. اگر در رشته روانشناسی کار می‌کنید، اولین چیزی که باید به یاد داشته باشید این است که روانشناسی علم مطلق‌ها نیست: برای افراد آیه و حکم صادر نکنید.

یکی از پاسخ‌دهندگان به پرسشنامه پیش از این یاد شده، در مورد روان درمانگری که به او مراجعه کرده بود نوشت: «ایشون پزشک عمومی بودند، اما روانکاوی هم می‌کردند و خودشون پیج روانکاوی داشتند، هرچند الان در حوزه زیبایی فعالیت می‌کنند اما در پروفایلشون رواندرمانگر هم جزو کارهاشون هست.»

اگر متخصص رشته‌های پزشکی هستید، ادعای روانشناس بودن نکنید!

پرداختن به موضوع مربوط به زنان، خارج از چارچوب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی موجود و بدون درنظرگیری علم موجود و با توسل به نظرات و اعتقادات فردی و تاثیر یافته از مذهب و فرهنگ شخصی شما عملی خشونت‌آمیز علیه زنان است، چون نه تنها به بازتولید خشونت در جامعه علیه آنان کمک می‌کند، بلکه شما را در کنار همان سیستمی قرار می‌دهد که عامدانه به سرکوب زنان می‌پردازد. به شعور و حق انتخاب انسان‌ها احترام بگذارید. یک روان درمانگر مجرب و با اخلاق کمک می‌کند تا فرد مراجعه کننده به او منابع درونی خود را پیدا کند، بکار اندازد و بکار گیرد تا قدرت تفکر، تصمیم‌گیری، انتخاب و درنهایت صدای خود را بازیابد.

متخصصین باید نسبت به ستمی که خود تجربه کرده‌اند آگاه باشند. آنان می‌بایست نسبت به ارزش‌های خود و همچنین نسبت به تبعیض‌هایی که در ذهن خود دربارۀ افراد قائل‌اند آگاه باشند. آنان باید ارزش‌های خود را کنترل کنند. متخصصین اجازه ندارند ارزش‌های خود را به افراد تحمیل کنند. ما اجازه نداریم با افراد خارج از رابطۀ درمان رابطۀ عاطفی یا جنسی برقرار کنیم. این رفتار سوءِ استفاده از بیمار، از زنان، در ضعیف‌ترین نقطه‌ای است که آن‌ها در آن قرار دارند، یعنی در جایی که بعنوان بیمار و برای اخذ کمک به ما رجوع کرده‌اند.

چهار اصل اخلاقی برای مراقبت از بیمار

شما متخصصین به خوبی آگاه هستید که چهار اصل اخلاقی برای مراقبت از بیمار وجود دارد، که همۀ ما باید از آن پیروی کنیم. این چهار اصل مهربانی و شفقت، عدم بدخواهی، احترام به حق خودمختاری بیمار، و اجرای عدالت هستند و ادغام جنبه‌های اخلاقی مربوط به حرفه با تخصص بالینی و فنی مورد یک پزشک یا روان درمانگر بخش دیگری از این اصول است. یعنی فقط در حوزۀ تخصص خود فعالیت کردن. مراقبت از بیمار عنصر اصلی این اصول اخلاقی است. خودمختاری به این معنی است که بیمار با آگاهی نسبت به بیماری‌اش و راه‌های درمانی‌ای که راجع به آن به او اطلاع داده‌ایم بتواند تصمیم گیرد. این اطلاعات با صداقت تمام و در روشی محرمانه از طرف درمانگر به او داده شده و باید بین بیمار و درمانگر همچنان محرمانه باقی بماند.

برقراری عدالت در درمان

درمانی که در آن عدالت برقرار است به دنبال شفاف‌سازی و تغییر روابط، از جمله روابط قدرت بر اساس فرهنگ، طبقه و جنسیت است. درمانی که در آن عدالت برقرار است از هر فرد و درمانگر، از هر بیمار و درمانگر، می‌خواهد با هم همکاری کنند تا یک درک و نگاه انتقادی‌ای ایجاد کنند که چگونگی بازتولید مردسالاری، تبعیض نژادی/قومیتی و ستم طبقاتی در روابط ناسالم، از جمله خشونت خانگی، که افراد و خانواده‌ها به اتاق درمان می‌آورند را به زیر سوال ببرد. در عین حال، انجام این کار مستلزم احترام انسانی به واقعیت هر یک از افراد درون خانواده است.

درمان افراد وقتی واقعاً رهایی‌بخش است که واقعیت‌ها و نابرابری‌ها و تاثیراتی که بر اساس پدرسالاری و ستم جنسیتی بوجود آمده است را برسمیت بشناسد. یکی واقعیت‌های نهفته در فرهنگ و موقعیت طبقاتی درون خانواده است، و دیگری واقعیت‌های طبقاتی جامعه بزرگتر است.

چه رفتاری تعرض به بیمار به شمار می‌آید؟

رفتارهایی که در اینجا بیان می‌کنیم تعرض به بیمار و غیر اخلاقی محسوب می‌شوند: وقتی متخصصین به مریض پرخاش می‌کنند، چه در برنامه‌های تلویزیونی و شوهایی که می‌گذارند، و چه در اتاق درمان و معاینه؛ وقتی آن‌ها را تحقیر می‌کنند، وقتی به آن‌ها دست می‌زنند، بدون اجازه و توضیح: دکتر باید از شما بپرسد، می‌خواهم گلوی شما را معاینه کنم، می‌توانم دست بزنم؟ نگویید اینجا ایران است، بدانید که اینطور می‌بایست باشد! برقراری رابطه خارج از درمان، شامل رابطۀ عاطفی، رابطۀ جنسی، و استفاده از بیمار برای سودجویی یا رابطه‌ای که به آن رابطۀ دوگانه می‌گوییم، به‌طور نمونه: «شما بیا مطب من، من روانشناس تو می‌شوم، بعد شما بیا و لولۀ خانۀ من را تعمیر کن.» عدم رعایت حقوق محرمانه بیمار؛ عدم آگاه‌سازی بیمار از وضعیت خود؛ عدم رعایت حق بیمار برای انتخاب نوع درمان.

حقوق بیمار

شما حق دارید، ما همه حق داریم که بدانیم کسی که به او مراجعه می‌کنیم چه مدرکی دارد، از کجا مدرک خود را دریافت کرده است، چه دوره‌ای دیده است، چگونه درمان می‌کند. ما حق داریم که درمانگر در مورد بیماری‌مان به ما توضیح دهد. اگر توضیح نمی‌دهد، از او بخواهیم که توضیح دهد؛ اگر انواع درمان را توضیح نمی‌دهد، از او بخواهیم که توضیح دهد؛ اصرار کنیم بر حق انتخاب خود در مورد درمان و از او بخواهیم که اگر فکر می‌کند انتخاب ما درست نیست ما را قانع کند؛ حق اجتناب از درمان؛ و ما حق داریم که درمان را نپذیریم. و ما حق داریم که از درمانگر شکایت کنیم.

بدانید با چه کسانی طرف هستید

اگر کسی با مدرک لیسانس یا کارشناسی در رشتۀ روانشناسی به شما گفت، بفرمایید پیش من، من شما را درمان می‌کنم، بدانید که او در حال انجام کاری غیر قانونی و غیر اخلاقی است. دورۀ لیسانس روانشناسی به منظور آماده کردن افراد برای ارائه درمان به اجتماع نیست! بلکه تنها رشته‌ای پایه‌ای و عموما متمرکز بر تئوری‌های روانشناسی است.

اغلب مردم تفاوت بین متخصصین رشته‌های روان‌درمانی را نمی‌دانند. روانشناسان کسانی هستند که دوره دکترای روانشناسی را تکمیل کرده و پس از پایان این دوره و موفقیت در امتحانات سراسری و به پایان رساندن ساعات کار تحت نظارت، جواز کار درمانی دریافت کرده‌اند. این متخصصین، جز در موارد خاص، مانند ایالاتی در آمریکا که به روانشناسانی که دوره خاصی را گذرانده‌اند اجازه تجویز دارو می‌دهند، عموما حق نوشتن نسخه برای دارو را ندارند. روانپزشکان کسانی هستند که ابتدا دوره پزشکی را دیده‌اند و بعد تخصصشان را در روانپزشکی گرفته‌اند. این افراد جز در مواردی خاص، که دوره انجام تراپی یا مشاوره را هم به اتمام رسانده‌اند، برای انجام تراپی دوره ندیده‌اند و عمدتا کارشان تشخیص بیماری و تجویز دارو است. روان درمانگران کسانی هستند که دورۀ فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد را از سر گذرانده‌اند، و پس از گذراندن امتحان سراسری و ساعات کار تحت نظارت، جواز کار درمانی دریافت کرده‌اند.

بنابراین حداقل مدرک تحصیلی برای ارائۀ خدمات درمانی مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی و مشاوره است و دیگر رشته‌های مرتبط با این حوزه، مانند روانشناسی اجتماعی، روانشناسی سازمانی، تحقیقی، روانشناسی کودک، روانشناسی ادبیات و غیره، اجازه فعالیت درمانی ندارند.

متاسفانه در ایران برای مراحل اخذ مجوز مطب روانشناسی و مراکز مشاوره نیازی به مدرک کارآموزی نیست.

خود این مسئله بیمار را در معرض خطر قرار میدهد. روان درمانی کاری کاملا تخصصی است و بدون دیدن دوره‌های آموزشی، افراد مهارت لازم برای درمان بیمار را به دست نمی‌آورند.

«اینجا ایران است! »

متاسفانه با گفتن این جمله که اینجا ایران است، آنچه غیر طبیعی است بطور طبیعی تحمل می‌شود، فرهنگ مدارا. اینجا ایران است، به حقوق خودمان آگاه باشیم و به جای فرهنگ سکوت، فرهنگ صدا را اشاعه دهیم و برای رسیدن به حقوق خودمان تلاش کنیم. در ایران سد راه برای رسیدن به حقوق خود بیشمار است و تغییر سیستم و مناسبات حاکم راه حل اصلی است، من نسبت به این مسئله واقف هستم، و همزمان، در برخی سطوح می‌توانیم دست به عمل بزنیم. اولین قدم برای ما، کسب آگاهی نسبت به حقوق خودمان است و اینکه چه رفتاری از جانب متخصصین طبیعی نیست و نباید آن را بعنوان هنجار پذیرفت. دوم اینکه می‌بایست برای بازیابی صدای خود تلاش کرد. انسانی که با او به شیوه‌ای سرکوبگرانه برخورد می‌شود نه تنها دچار افسردگی بلکه دچار شرم می‌شود؛ انگار اوست که کار بدی انجام داده است. شرم در خفا عمل می‌کند. یعنی اگر تعرضی از طرف متخصص نسبت به ما سر زده ما آن را به‌عنوان یک راز نگه می‌داریم چون فکر می‌کنیم ما تقصیری داشته‌ایم. ما باید صدای‌مان را بازیابیم.

با متخصصین مثل خدا رفتار نکنیم. ما گاهی خود متخصصین را انقدر در جایگاهی دست نیافتنی می‌گذاریم که خودمان را روی صندلی ضعف و ناتوانی می‌نشانیم. ما همه استحقاق برخورداری از بهترین شیوه‌های درمانی را داریم! سوال کنید، به زیر سوال ببرید. می‌توان اعتراض کرد! می‌توان آن متخصص را ندید! برای مثال می‌توان در سنجش‌های اینترنتی به زنان دیگر گفت عملی که از این پزشک سر می‌زند حق اولیه بیمار، یعنی برخورداری از حریم خصوصی و محرمانه نگهداشتن اطلاعات شخصی او را پایمال می‌کند.

هر بیمار حق دارد از روانشناسی به شیوه‌ای بهره‌مند شود که محترمانه و از نظر اخلاقی درست است. تایید و به رسمیت شناختن تجربیات بیماران همراه با احترام و محرمانه نگهداشتن تجربیات آن‌ها یکی از اولین شرط‌های ارائۀ خدمات به بیمار است. اما، آگاهی از استحقاق بیمار برای تعیین سرنوشت خود، مهم‌ترین عنصر اتحاد درمانی است.

در همین جا می‌خواهم از زنانی که شجاعانه تجربیات خود با متخصصین درمان تن و روان را با من در میان گذاشتند سپاسگزاری کنم.

ارجاع‌ها

نورایمان قهاری (۹ مارس ۲۰۱۳). خشونت و ستم بر زنان: آسیب دیدگی اجتماعی در ایران.

متن سخنرانی در اتاق اتحاد زنان آزادیخواه به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن در پالتاک

 نامه انتقادآمیز وزیر بهداشت به وزیر دادگستری درباره ماجرای ایدز در لردگان

 وزیر بهداشت: آدم سالم کسی است که مالیات می‌دهد و ایدز نمی‌گیرد

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)