یک ماه؛ سی بزنگاه
– من معمولا تا مجبور نباشم از روی پل عابر پیاده رد نمیشوم؛ اول اینکه به نظرم ماشینها به آدمها اولویت ندارند و شهر ارث پدرِ سوارهها نیست. خیابان است و محل عبور ماشینهایی که همیشه عجله دارند؟ برایم مهم نیست. قرار نیست حالا که تمام شهر را زیرِ پایشان خیابان کردهایم، کمکم خودمان نیز از محیط شهری حذف شویم!
دوم اینکه به شخصه بالارفتن از پلهها برایم دردآور و آزاردهنده است؛ من در این یک مورد نیز تنها نیستم. کودکان، افراد کوتاهقامت، معلولان جسمی-حرکتی، یا افراد دارای بیماریهای مزمن مفصلی، تنفسی و قلبی و همچنین میانسالان و سالمندان بسیاری هستند که هر کدام به دلایل مختلف و با توجه به وضعیت شخصیشان، ضروری است از امکان پلهای عابر دسترسپذیر برخوردار باشند. احترام به حقوق و وظایف شهروندی پیششرطی اساسی دارد؛ در ساختار یک شهر، باید تا جای ممکن، نیاز تمام اقشار ساکن در شهر مدنظر سیاستگذاران و معماران شهری قرار بگیرد.
سوم اینکه در نوجوانی روی یکی از پلهای این شهر درندشت توسط یک بیمار جنسی مورد تعرض قرار گرفتم و ترس آن روز و لحظه همچنان در من تازه و زنده است.
به طور کلی برای اینکه شهروندان در یک شهر احساس تعلق و امنیت خاطر کنند، باید نسبت به آن حس تملک داشته باشند و مشارکتشان در شهر تضمین شود. شهر مطلوب، شهری است که با نیاز افراد بیگانه نیست، آدمها از تمام اقشار در آن راحت و ایمن هستند و میتوانند به یک اندازه و برابر از امکانات شهری بهرهمند باشند.
شهری که تحت سلطهی ماشینهاست، حق گروههای بسیاری از جمله کسانی که از صندلی چرخدار استفاده میکنند، پیادهها، دوچرخهسوارها و کودکانِ سوار بر کالسکهها را بر شهری که در آن زیست میکنند، نقض میکند.
شهری که پر است از محیطهای ناایمن و تنگ و تاریک و بخشهای عمدهی آن در سیطرهی مردان است، قطعا حق زنان را نسبت به محیطهای عمومی و زندگی شهری زیر پا میگذارد.
شهری که ساختمانها، مبلمان، معماری، رنگولعاب و سرویس حملونقلش منطبق با نیاز بزرگسالان و بر قدوقامت آنها بنا شده است، طبیعتا برای حضور کودکان به عنوان شهروندان صاحب حق، ناایمن است و آنها را از مشارکت و حضور در شهر، بازمیدارد.
زنان نیز سهمی از مشارکت و تصمیمگیری در ارتباط با محیطی که در آن زیست میکنند، ندارند. خالی بودن صندلیهای مدیریت شهری از زنان و به تبع آن ساخت شهری خنثی نسبت به نیازهای زنان از یک سو و رواج باورها و قوانین زنستیزانه مبتنی بر طرد زنان از ساحت عمومی و استقرار آنها در خانه از سوی دیگر، باعث میشود نقض حق بر شهر زنان نه تنها مورد توجه نباشد بلکه عامدانه و آگاهانه در دستور کار سیاستگذاران شهری قرار بگیرد.
این موضوع باعث میشود زنان به سان بیگانگانی در این شهر احساس امنیت نکنند و به جای بهره بردن از آن، به حضور بیشتر در خانه تمایل داشته باشند.
سهم ناچیز تمامی مردم از سیستم حملونقل شهری، نبود روشنایی کافی در معابر عمومی، پارکها و پلها و سرویسهای بهداشتی آلوده و ناایمن همگی از مصادیق بارز نقض حق بر شهر زنان است.
در کنار این موارد، غلبهی فرهنگ آزار کلامی و جسمی، هجوم نگاههای جنسی در اماکن عمومی، سکسیمِ حاکم بر بدن زنانه و نیز نبود برنامههای مدون و مشخص برای فرهنگسازی و مناسبسازی شهر نیز به ناامن و نامتناسب شدن هر چه بیشتر شهرها برای زنان دامن میزنند.
ما کنار شما در این شهر زندگی میکنیم. این شهر بخش بزرگی از زندگی ماست. حضور بدون واهمه در شهر حق ماست. ما این شهر را باهم شریکیم! به حق دیگری احترام بگذاریم!
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_و_خشونت
#بیست_و_پنج_نوامبر
@bidarzani
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.