این مقاله برخی از ابعاد مهم مفهومی مارکسیسم کارگرگرای ایتالیایی [اپرایسمو] را کندوکاو میکند و هم نیروی محرک و هم محدودیتهای اساسی آن را به ویژه در تفسیرهای مفاهیم مارکسی مشخص میسازد. تأکید ویژه بر روشی گذاشته میشود که در آن کانون توجه کارگرگراهایی مانند ماریو ترونتی و آنتونیو نگری بر کار زنده، تضاد و ترکیب طبقاتی را میتوان در چارچوب نوعی فلسفهی سوبژکتیویته که بر اساس برداشت مارکسی از تفاوت بنا شده درک کرد.
چنانکه به خوبی میدانیم، تفوق کارگرگرایی به دلایل مختلف پدید آمد ــ که بسیاری از آنها، شاید اغلب، فوق نظری بودند – که به یک تاریخیگری و همگونسازیِ (نه همیشه) مشروع امکان بروز میداد، بهرغم این واقعیت که کارگرگرایی، در چارچوب فلسفه سیاسی بههیچ محصولی همگن نبود. من علاقهای به شناسایی یک سنت ظاهراً «خالص» ندارم. خیلی خوب میدانم که با مجموعهای از عناصر مشترک سروکار داریم.
اما اگر بخواهیم دربارهی سنت فکری کاملاً تعریفشدهای سخن بگوییم که بخشی ــ ولو بسیار بیقاعده ــ از مارکسیسم غربی دههی ۱۹۶۰ تلقی میشود، باید نه تنها ویژگی آن بلکه این واقعیت را نیز در نظر داشته باشیم که ما دربارهی سنتی محدودشده و بسته سخن میگوییم. هدف قضاوتی از این دست، زیر سوال بردن اهمیت نظری اندیشهی کارگرگرا نیست. برعکس، مثلاً مایلم بر موضوعیت «روش» آن تأکید کنم؛ اما زایایی بیشکوشبههی آن توجیه کافی برای بیان این مطلب نیست که فقط یک سنت کارگرگرایی، جدا از گسستهای داخلیاش و دگرگونی بزرگی که از اواخر دههی ۱۹۶۰ آغاز شد، وجود دارد. خود تکامل به اصطلاح پساکارگرگرایی ــ که در واقع بیان خطوط مختلف فکری است ــ آنچه را که میگویم تأیید میکند.
کارگرگرایی از دیدگاه نظری در وهلهی نخست بازتفسیری جدید از مارکس بود که بدون توجه به سنت مارکسیستی غربی تدوین شده و بر روشی نوآورانه برای تفسیر پویههای تعارض طبقاتی در ایتالیا پس از گذار دشوار به دنبال پایان جنگ جهانی دوم استوار بود.
در این بافتار، که سرشتنمای آن بحرانی جدی بود، یک سوبژکتیویتهی سیاسی جدید، که نیازهایش حتی با زبانبازی قدیمی حزب کمونیست ایتالیا برآورده نمیشد، شکل گرفت. سیستمهای عصبی مرکزی این فرایندهای اجتماعی جدید را شهرهای بزرگ صنعتی تشکیل داده بودند که بر اساس آنها جریانهای مهاجرتی متقاطع از جنوب و شمال شرقی کشور به هم میپیوستند.
میتوانیم به اهمیت قاطع گروندریسه در اندیشه کارگرگرایی اشاره کنیم. به نظر نمیرسد هیچ چیز بهتر از شکل پولی ماهیت شیوهی تولید سرمایهداری و بنابراین، پیوند توسعه/بحران در بازار جهانی را توضیح دهد. همانطور که سرجیو بولونیا خاطرنشان کرد، نظام پولی سریعتر از نظام صنعتی گسترش یافت و نظام پولی از نظر مارکس در حکم تجسم بازار جهانی در مادیت مشخص آن ظاهر شد.
بدون تردید، آنچه مورد بحث بود فقط مسئلهی قدیمی درباره نقش حزب کمونیست ایتالیا نبود، بلکه مفصلبندی ممکن معانی سیاسی مختلف «خودگردانی طبقاتی» پس از ۱۹۶۸ «طولانی» ایتالیا بود. در حالی که ترونتی دوباره تأکید میکرد که دگرگونی خودگردانی طبقه کارگر از طریق حزب کمونیست ایتالیا به رهبر طبقاتی، آخرین و تنها راه مثبت خروج از قرن کارگری (siècle ouvrier) است ــ زیرا فرار سیاسی متفاوت تصورناپذیر مینمود و شکست طبقهی کارگر بسیار محتمل به نظر میرسید ــ نگری، با اصرار بر دگرگونی «کارگرـ توده» به «کارگر اجتماعی»، آخرین گامی را که ترکیب طبقاتی سیاسی ایجادشده درون سناریوی نهایی شرکت بزرگ فوردیستی یا بدون آن باید بردارد ترسیم میکند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
#نقد_نگری
#آدلینو_زانینی
#حسن_مرتضوی
#ماریو_ترونتی
#کارگرگرایی
#گروندریسه
#آنتونیو_نگری
@naghd_com
Workerism Beyond Fordism: On the Lineage of Italian Workerism
Autonomia – Post Political Politics
The only first-hand document and contemporaneous analysis of the most innovative post-’۶۸ radical movement in the West, the creative, futuristic, neo-anarchistic, postideological Autonomia
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.