تصویب محدودیت اینترنتی توسط مجلس و خوشحالی بی حدوحصر نمایندگان مجلس از قطع یا سانسور بیشتر اینترنت و جلوگیری از ارتباطات مجازی در واقع باید حال به همگان نشان بدهد که چرا ساختار سلطان منشی یا تمامیت خواه از رشد ارتباطات و فضای باز می ترسد. چرا این موضوع دقیقا پاشنه ی آشیل اصلی او است و چرا برای تحول دموکراتیک و مدرن جامعه ی ما و برای عبور از دیکتاتوری و انسداد کنونی، بایستی هرچه بیشتر خواهان بازشدن فضاها و روابط داخلی و خارجی، خواهان تحقق برجام از یکسو و از سوی دیگر خواهان رشد اعتراضات مدنی و سراسری کردن این اعتراضات بحق بود. همانطور که این تصویب جنجالی همزمان نقطه ی اشتراک و پاشنه ی آشیل مشترک این حکومت انحصارطلب و اپوزیسیون افراطی را نشان می دهد. زیرا این اپوزیسیون افراطی که مرتب در این سالها به جای تلاش برای بازکردن فضاها و بجای تلاش برای تحقق برجام، سعی در نفی مذاکرات و تلاش برای بایکوت و تحریم بیشتر این مردم و کشور کرده است و به پروپاگاندیستهای افراطی ترین جریانات در جمهوری خواهان امریکایی و در منطقه چون اسراییل و عربستان تبدیل شده است، در واقع دارای ساختار و ذایقه مشترکی هستند. ازینرو آنها نیز الان دوباره به شکل سیاه/سفیدی می خواهند «مقابله به مثل» بکنند. یا خواهید دید که جیغ هیستریک می کشند و حتما مقابله به مثل می کنند و می گویند که باید سازمان ارتباطات را تحریم بکنیم و یا مجلس را ترحیم بکنیم و برجام باید بیشتر تحریم بشود. یا از طرف دیگر مثل برخی واکنشها می خواهند موضوع را بی اهمیت جلوه بدهند و می گویند که ما همیشه سانسور و محدودیت اینترنتی داشته ایم و این چیز تازه ایی نیست و در حینی که در اروپا و امریکا نشسته اند و از اینترنت بدون محدودیت و با سرعت زیاد استفاده می کنند. اینجاست که می بینید حکومت تمامیت خواه و اپوزیسیون افراطی دارای شیوه و واکنش مشابه ایی هستند. هر دوی انها خواهان فضای سیاه/سفیدی و نفی ارتباطات هستند. هر دوی انها فقط در پی «مقابله به مثل» و رسیدن حساب دیگری هستند و اینگونه هر دو چون پدر و فرزندی، چون دو قطب متقابل و همپیوند دیکتاتور/قهرمان، در واقع به حفظ یکدیگر و به حفظ وضع موجود تا خطر انفجار نهایی دست می زنند. ازینرو نیز هر اصلاح طلب داخلی وقتی به خارج می اید، معمولا برانداز هیستریک و افراطی می شود و به فکر نون و شهرت خویش است. همانطور که شرایط فاجعه بار کنونی که هرچه بیشتر این جامعه و مردمش را به مرز استیصال و انفجار خشم کشانده است، در قدم اول بخاطر بی لیاقتی حکومت دیکتاتور است و در قدم دوم بخاطر این تحریمها و بایکوتهای خشن و حداکثری و برای به استیصال کشاندن مردم و داغانی این کشور است.

ازینرو مهم است که حال ما نیروهای مدرن با دیدن پاشنه ی اشیل و مشترک حکومت و اپوزیسیون افراطی، دقیقا تن به راه درست و دموکراتیک بدهیم. اینکه خواهان بازشدن فضاها و رفع تحریمها باشیم. اینکه با قدرت هرچه تمامتر به عنوان شهروندان ایرانی واحد و رنگارنگ به دیکتاتور بگوییم که اجازه نمی دهیم اینترنت را محدود بکنی و باید به خواستهای برحق مردم ما بدنبال نان و اب تن بدهی و به برجام تن بدهی. همانطور که می بینی این حاکمیت هرچه بیشتر خنزرپنزری شده است و حتی نیروهای فراوانی از خویش را بعد از انتخابات مضحک از دست داده است. اینکه همه ی این حرکات حکومتی از روی ضعف است و او بدور خودش قلعه ایی می کشد تا احساس امنیت بکند و حال بایستی او را در اینجا گیر بیاندازی، بدینوسیله که ارتباطات درونی و بیرونی حول دموکراسی و سکولاریسم و برای رنسانس مشترک را افزایش می دهی، بدینوسیله که شادی و امید را به درون ارتباطات و اعتراضات می اوری و انها را رنگارنگ و مدرن می سازی تا اسیر خشم کور و گروههای افراطی نشوند که می خواهند از آب گل الود ماهی بگیرند و این کشور را داغان بکنند. زیرا راه تحول مدرن و دموکراتیک با شکاندن انسداد و از مسیر بازشدن فضاها و شاهراههای ارتباطی داخلی و خارجی یا اقتصادی و دیپلماتیک صورت می گیرد. ازینرو چه دیکتاتور و چه اپوزیسیون افراطی و هیستریک مثل مرگ از رشد ارتباطات، از حضور خنده و شادی و امید و از شکست فضای سیاه/سفیدی می ترسند. زیرا با ورود رنگارنگی و با جاری شدن لوله های ارتباطی انها محکوم به مرگند. زیرا انها پدر و فرزند یکدیگر هستند و ازینرو هر دو زبان و ذایقه ایی سیاه/سفیدی و هیستریک دارند و در خدمت اربابان و ارمانهایی جبار و افراطی هستند که جان مردم و منافع دموکراتیک کشورشان برایشان مهم نیست. مهم برای آنها دست یابی به منافع و تمتع سادومازوخیستی خویش است و راه دستیابی به آن حفظ فضای سیاه/سفیدی و هیستریک است.

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

تصویب محدودیت اینترنتی و روشدن پاشنه ی اشیل دیکتاتوری و اپوزیسیون افراطی!

در عکس بالا ببینید اعضای مجلس جمهوری اسلامی چقدر خوشحالند که طرح محدود و سانسور کردن اینترنت را تصویب کرده اند. انگار که فیل هوا کرده اند. یا انگار که اب به مردم خوزستان رسانده اند که اینطور دارند از خوشحالی پر می کشند. اما این شادی مضحک و هولناکشان حقیقت مهمی را برملا می سازد. اینکه ببین انها چقدر از فضای باز، از حضور ارتباطات و از انتقال اطلاعات ترس دارند. اینکه حتی از همین فضای محدود اینترنت درون ایران می ترسند و با ان همه سانسور و فیلترینگ، چه برسد این محدودیتها بیشتر شکسته بشود، انگاه از ترس غش می کنند و وامی روند. یعنی اینجا باید با حقیقت و ترس بنیادین دیکتاتوری ما و هر دیکتاتوری روبرو بشوی و اینکه چطور می شود حسابش را رسید. اینکه درک و لمس بکنی که چرا دیکتاتور و ادم افراطی عاشق فضای بسته و پارانوییک و بحرانی است و از بیرون امدن خورشید، از رشد امید و خنده و از رشد امنیت و ارامش میان مردمش هراس دارد و اینکه نکند مردمش با هم حرف بزنند و با هم ارتباط داشته باشند، یا ارتباط داخل و خارج بیشتر و گسترده بشود و او در خطر تهاجم فرهنگی نرم یا شدید قرار بگیرد. تهاجم فرهنگی که چیزی جز نامی دیگر برای رشد دموکراسی و فضای باز و پس رفتن دیکتاتوری و حکومت انحصارطلبانه نیست.


درین تصویب مایوسانه یک ممنوعیت یا محدودیت و در این شادی مضحک است که راز و پاشنه ی اشیل این حکومت و هر تمامیت خواهی برملا می شود. اینکه چرا انها از مسری شدن یک رقص و شادی، از ارتباطات اینترنتی و انهم با ان سرعت ضعیف در ایران و با قطع مداوم، بیشتر از صد تا فحش و تحریم اقتصادی یا نظامی و جیغ های هیستریک می ترسند. اینکه می خواهی حسابش را برسی، پس بایستی درهای ارتباط و انتقال اطلاعات با خارج و در داخل را باز بکنی، اینکه شاهراههای ارتباطی و اقتصادی را باز بکنی و انسدادها را بشکنی و سپس این شاهراهها را چندخطی و چندمسیری بسازی و شادی و امیدت را به خیابان و در فیس بوک بیاوری. تا اینگونه به دیکتاتور نشان بدهی که دورانش به پایان رسیده است و او چیزی جز یک فیگور خنزرپنزری نیست که هرچه بیشتر از درون هم تهی می شود و هواداران خودش را نیز مرتب از دست می دهد، مثل انتخابات انتصابی اخیرش، که هر چه بیشتر ترس حکومتی و لرزان بودن ساختارهای حکومتی را نشان داد. اینکه می خواست با حذف نیروهای درونی و ناراضیش و با یک انتخابات انتصابی مضحک و بشدت انحصارطلب هرچه بیشتر یک اقلیت متحد حول آقای رئیسی بوجود بیاورد و در عمل هرچه بیشتر خویش را منزوی و در عرصه ی داخلی و خارجی رسوا کرد و دندان حکومتش از اول لق تر شد.( در این باب به مقاله ام در باب انتخاب شدن آقای رییسی به ریاست جمهوری با تیتر «دندان لق ریاست رییس جمهور جدید ابراهیم رئیسی» مراجعه بکنید و به مقالات متعدد دیگرم در باب انتخابات انتصابی در بایگانی تریبون زمانه)

اینکه این حرکاتش برایش هزینه دارد و هر روز ریزشش و خشم مردم را بیشتر می کند و پیوند مردم ایران با بقیه جهان را بیشتر می کند. ازینرو برای نیروی مدرن حرکت از دموکراسی و شکاندن انسدادها و باز کردن فضاها هم استراتژی و هم تاکتیک هست. اینگونه سنگرهای مدنی گرفته می شوند و ساختارهای دیکتاتوری دچار گسست و چنداوایی می شوند و چالش و بحث همه جانبه رخ می دهد که سرانجام سرکوب را فرو می ریزد و هر اجبار دیگر چون حجاب اجباری و ولایت فقیه اجباری و مسخره را.

اما ایا این حقیقت اشکار و این پاشنه ی اشیل این حکومت دیکتاتور و هر دیکتاتور افراطی را این اپوزیسیون عمدتا افراطی فهمیده است؟ نه. برعکس، انها دقیقا مثل اینها خواهان بسته شدن روابط و بسته شدن ارتباطات و تشدید بیشتر فضای سیاه/سفیدی هستند. مرتب می خواهند «مقابله به مثل بکنند» و اینجاست که نشان می دهند فرزندان همین حکومت و خیانت کاران به منافع این ملت و به پروسه ی دموکراسی خواهی ایران هستند. چه بدانند یا چه ندانند. چه برایش مزد بگیرند یا مزد نگیرند. اینکه انها بندگان و ابزار/ابژگان اربابانی سادیستی/مازوخیستی هستند.

به این خاطر، و بقول استاتوس امروز دوستان جوان و دانایی در فیس بوک، حال انها حتما مقابله به مثل می کنند و می گویند که باید سازمان ارتباطات را تحریم بکنیم و یا مجلس را ترحیم بکنیم و برجام باید بیشتر تحریم بشود. یا موضوع را بی اهمیت جلوه می دهند و اینکه ما سانسور و سرکوب داریم، پس کار تازه ایی نکرده اند. یعنی دقیقا نقش هیستریک و قرینه این سیاست سیاه/سفیدی را بازی می کنند و قطب دیگر این دیسکورس خشن سیاه/سفیدی و دور باطلش هستند. یعنی نمی فهمند که گرفتار چه ساختار هیستریک و ادیپالی و سیاه/سفیدی هستند و اینکه چرا انها دیکتاتورهای بعدی و پیرمردان و پیرزنان خنزرپنزری بعدی هستند. البته اگر ما بگذاریم که این حماقت و دور باطل در قالب فاجعه ی بعدی و بدتری اتفاق بیافتد. یا باید گفت که آنها نمی خواهند بفهمند، چون منافعشان اجازه نمی دهد. یا کین توزیشان اجازه نمی دهد.

ازین رو ما نیروهای مدرن، ما نخستزادان نسل رنسانس، بایستی حاملان این سیاست نو و ساختارشکن یا رهایی بخش باشیم. اکنون ما باید بخواهیم همه راهها باز بشود، برجام تحقق بیابد، اینترنت بازتر بشود و قدرتش بیشتر بشود، همانطور که کمبودهای اساسی دیگر این مردم از کمبود اب تا نان و غیره برطرف بشود و با اعتماد به نفس به دیکتاتور بگوییم که تو حق نداری اینترنت را محدود بکنی، باید ان را بازتر و سریعتر بکنی و به برجام تن بدهی. همانطور که به اپوزیسیون افراطی با خنده و رندی می گوییم، به خودت زحمت نده یک تعزیه و نوحه خوانی نو در مورد این ماجرا راه بیاندازی. بازی شما نزد ما رنگی ندارد. اینکه به حکومت تمامیت خواه نشان بدهیم که اگر به خواستهای این ملت واحد و رنگارنگ تن ندهد که به اشکال مختلف و از طریق هر رسانه ایی چون فیس بوک حرفشان را می گویند، آنگاه ما هرچه بیشتر این خواستهای برحق را درهمه رسانه ها و در خیابانها در داخل و خارج به هزار نوع فریاد می زنیم و با شعار محوری «دموکراسی و سکولاریسم ایران و در چهارچوب ایرانی واحد و رنگارنگ» مطرح می کنیم. زیرا ما می دانیم که وقتی ما ملت و شهروند شدیم، انگاه دیکتاتور و انسداد نمی تواند مدت زیادی ادامه حیات بدهد. زیرا دیکتاتور برای ادامه حیاتش از یکسو احتیاج به امت تابع و نگران نان روز دارد و از طرف دیگر احتیاج به اپوزیسیونی دارد که مثل او خشن و انحصارطلب و هیستریک است، سیاه/سفیدی است، مثل مجاهدین یا مثل اپوزیسیون افراطی و هیستریک کنونی و سردمدارانش چون مسیح علی نژاد و امثالهم. همانطور که به خطر مداوم حمله ی خارجی و تحریم خارجی احتیاج دارد تا راحت تر سرکوب بکند. او در این فضای افراطی می تواند بازی بکند و زندگی بکند. حتی اگر در نهایت خودش و کشورش را به باد می دهد و فرو می ریزد. اما انموقع دیکتاتور و فاجعه ی بدتری می اید یا جنگی ناتمام مثل سرنوشت عراق و افغانستان یا مثل یک یوگسلاوی نو و جنگ قومی و برادرکُشی نو.

این راه مقابله ی مدرن و رندانه ی ما با این احمقان و افراطیون داخل کشور و همپالکی هایشان در اپوزیسیون هست که همه شان از بازشدن فضا و از بیرون امدن خورشید و از شکست فضای سیاه/سفیدی می ترسند. زیرا ادم افراطی فقط از تاریکی خوشش می اید و در سنگر خودشیفتگانه و مضحکش خود را بزرگ و دایی‌جان ناپلئون می بیند. چون ذاتا ترسو و کم مایه است و می داند در فضای ارتباطی و چالش مدرن محکوم به مرگ است. ازینرو ما باید حال رنگارنگی و بازشدن بیشتر فضا را بخواهیم و به این طرحها اعتراض بکنیم اما به شیوه ی مدرن و نه انکه مثل اپوزیسیون افراطی جیغ بنفش بکشیم و بگوییم حال بیشتر تحریم بکنید. چون تحریم کردند و سرکوب می کنند. یا مثل انها بگوییم که هیچ اتفاقی نیافتاده است و همیشه سانسور بوده است. در حالیکه در خانه هایشان در اروپا و آمریکا نشسته اند و اینترنت سریع و مداوم دارند و در ارامش می زیند و پول برای این حرفهای جنجالی و بی ارزش نیز می گیرند. با انکه تمام مدت کار انها «هیاهوی هیستریک بدور هیچ» و برای تولید هیچی و خشونت است و برای تولید هیچی . چه بدانند یا چه ندانند. حکایت این اپوزیسیون افراطی برای مردم ایران مثل حکایت « دوستی خاله خرسه» است که همان بهتر که دوستی نکند و دشمن بمانند.

زیرا آنها فرزندان همین ذایقه ی سیاه/سفیدی و این پدر جبار و حکومتند و به این خاطر معمولا اول در ایران اصلاح طلبند و بعد اینجا در خارج برانداز و افراطی می شوند و در همه حال همان ساختار را دارند. یا مثل اپوزیسیون چپ یا سلطنتی افراطی خارج از کشور چهل و اندی سال است در سنگری جا خشک کرده است و چون دایی جان ناپلئون به جنگ دشمن خیالی می روند. یا آنها خیال می کند و به خودشان مدال افتخار می دهند که پاک هستند، چون تاکنون رای نداده اند و مرتب حکومت را افشا و بایکوت کرده اند. یا خواهان فشار و بایکوت بیشتر جهانی به او بوده اند و گولش را نمی خورند. اما نمی بینند که انها با زبان و واکنش افراطی و سیاه/سفیدی، با حفظ سنگر و نبرد «حق با ناحق، قهرمان با دیکتاتور» تمام مدت به حفظ این حکومت و دیکتاتور و به حفظ این فضای بحرانی کمک کرده است که این حکومت عاشق آن است و از آن قدرت می گیرد. اینکه او (یا آنها) همیشه در نقش گوسفند قربانی و مامور بی مواجب همین پدر جبار ظاهر شده است و یا درستتر در خارج نشسته است و مردم ایران را به گوسفند قربانی تبدیل کرده است و به جلو هل داده است. به این خاطر حتی اگر این کوری و حماقت این حکومت و این اپوزیسیون افراطی در نهایت باعث مرگ و باعث نابودی ایران بخاطر انفجار خشم عمومی و ویرانگر بشود، اما اینها به این موضوع فکر نمی کنند. چون موضوعشان و منفعتشان چیز دیگری است. چون هر دو از شکستن سنگرها و انسدادها می ترسند و خواهان حفظش هستند. چون نانشان از انجا تامین می شوند. یا ازینرو چه اصلاح طلب و چه برانداز افراطی در ساختار اصلی مثل کاریکاتور زیر به حالت گوسفند و احمقی ظاهر می شود که در نهایت به حفظ حکومت کمک می کند و مردمش را گوسفند و قربانی شرایط می کند. پس چه عجب هم که اینها راحت به هم تبدیل می شوند و اصلاح طلب افراطی دیروز وقتی به خارج می اید تبدیل به برانداز افراطی می شود. زیرا در هر دو حالت در نقش گوسفند نادان و هیستریکی حضور دارد که می خواهد گُرگ باشد یا گِرگ را رام و مهربان بکند. به جای اینکه سیستم و ساختار ظالم/مظلومی و گرگ/گوسفندی، امت/رهبر را بشکند و به جایش سیستم شهروندی و با وظایف متقابل و دموکراتیک را جایگزین بکند. یا به این خاطر اینها در این چهل سال کاری جز این نکرده اند که یا امید واهی به انتخاباتی داشته باشند یا مرتب تحریم بکنند و بخواهند افشا بکنند و در هر دو حال گوسفندوار بمانند و به حفظ حاکمیت کمک بکنند. زیرا فرزندانه همان ها هستند و دارای همان ذایقه سیاه/سفیدی هستند.

یعنی اگر حکایت این حکومت حکایت یک پیرمرد خنزرپنزری است که هر روز هم ناتوانتر و تنهاتر می شود و با این حال می خواهد مرتب نشان بدهد که تواناست و قدرت جوان سی ساله را دارد، آنگاه حکایت این اپوزیسیون کین توز و افراطی در حالت خوش بینانه حکایت «پیردختر یا پیرپسری است که هیچکس به او نگاهی نمی کند و افتخارش این است که هنوز باکره مانده است.» . در حالت نقادانه موضع گیریشان حکایت انهایی است که حاضرند مثل حکومت مردمشان را به باد بدهند تا به تمتع و کامجویی بیمارگونه ی خویش برسند و به نون و شهرتی برسند.

ازینرو بایستی با خنده و رندی به انها بگوییم که زهی خیال باطل و خواهان بازشدن فضاها و اینترنت بشویم. از حقوق مدنی مان دفاع بکنیم و محدودیتها و انسدادها را بشکنیم تا اصطبل اوژیاس سرانجام پاک بشود. ما باید این دور باطل چهل و اندی ساله را بشکنیم. زیرا ماتریکس و سناریو سیاه/سفیدی و اصلی را می بینیم و آن را می شکنیم. اینکه اکنون ما باید چون فیگور «نئو» در فیلم «ماتریکس ۱» سرانجام با دیدن ماتریکس و صحنه ی اصلی به آن نه بگوییم و آن را بشکنیم و سپس از دروغ هر «منجی» نیز بگذریم که یک سیستم کنترل دیگر دیسکورس و ماتریکس برای بازتولید خویش است، تا بتوانیم حال «انقلابات» همپیوند و خندان سیاسی/اجتماعی/ فرهنگی و فردی را راه بیاندازیم. زیرا قادر بوده ایم فضا و صحنه ی نارسیسیک و سیاه/سفیدی را بشکنیم و بجایش صحنه ی نمادین و تثلیثی یا رنگارنگ و خندان را بر صحنه حاکم بسازیم و اینگونه ساختار دیکتاتورمنشی و روی دیگرش اپوزیسیون افراطی و دیکتاتور بعدی را فروبریزیم. اینکه حال می توانیم دور باطل را با این شناخت رادیکال و با تولید رنگارنگی و فضاهای باز به «تحول دورانی و به نوزایی نو» تبدیل بسازیم و پوست اندازی نهایی را ممکن بسازیم.

ازینرو ما نسل رنسانس بایستی حامل خنده و طنز و رنگارنگی در این فضای بحرانی باشیم و با شکاندن انسدادها و بازکردن فضاها، با اعتراض مدنی و رنگارنگ کاری بکنیم که هم دیکتاتور از ترس خودش را خراب بکند و اینها در مجلس از ترس زیر میز قایم بشوند و دنبال سوراخ موش بگردند و هم اپوزیسیون افراطی حماقت فاجعه بارش هرچه بیشتر برملا بشود و با تصویر واقعی خویش در اینه روبرو بشود. اینکه او مثل نقاشی ذیل در واقع فیگور هولناک نقاشی «پاپ» فرانسیس بیکن از «پاپ» موقر ولاسکز است. زیرا آنها فرزندان و حقیقت فاجعه بار/ مضحک این حکومت سیاه/سفیدی و ادیپالی و دور باطلش هستند و با بازشدن فضاها انها نیز مثل این حکومت می میرند. همانطور که با مرگ «پیرمرد خنزرپنزری» از «بوف کور هدایت»، آنگاه «راوی وسواسی و لکاته هیستریک» نیز می میرند و باید بمیرند، زیرا اینها همه اجزای یک دیسکورس واحد و همپیوند هستند، بقول هدایت سایه های یکدیگر و بازتولید یکدیگر در دوری باطل هستند. همانطور که بوف کور هدایت ماتریکس و سناریوی تاریخ معاصر ما و علت کوری و دور باطلش را سالهاست که نمایان ساخته است و فقط نقادان و اندیشمندان اندکی جرات دیدار با این حقیقت مهم و رهایی بخش را داشته اند. ( در این باب به نقدهای من بر بوف کور و از جمله به نقد جامع و اخیرم به نام «روانکاوی کوری ساختاری نقادان بوف کور! یا چرا نقادان به کوری بوف دچار می شوند» مراجعه بکنید.

زیرا اینها هر دو مثل «وامپیر» احتیاج به تاریکی و به بسته شدن لوله های ارتباطی دارند تا خون و خشونت بطلبند و بیافرینند. یا مثل انسان هیستریک احتیاج به تعزیه و جنگ حسین/شمر دارند تا نوحه بخوانند و پول بگیرند و در نقش قربانی همه چیز را تحت فشار قرار بدهند و باج بگیرند. ازینرو تنها چیزی که برایشان مهم نیست تحقق تمناهای دموکراسی و رنسانس این مردم و مملکت است و اینکه پلهای شکسته دوباره اباد بشوند و اب و نان و آزادی و رنگارنگی و شادی در ایران حاکم بشود. اینکه اینترنت بازتر بشود و برجام راه بیافتد. زیرا چنین شرایطی به معنای مرگ حکومت دیکتاتور خواهان بحران و اپوزیسیون افراطی خواهان نمایش تعزیه و هیستری است که در نهایت پسر و پدر یکدیگر و بازتولید یکدیگر در دور باطل «بوف کور ایران» بوده و هستند.

اما ما باید این سناریو و ساختار را سرانجام تغییر بدهیم و اصطبل اوژیاس را پاک بکنیم، بدین وسیله که راههای نو و مدنی در آن می گشاییم، بدین وسیله که زبان و دیسکورس سیاه/سفیدی و «مقابله به مثل هولناک» را می شکنیم و خنده و نواها و راههای نو و فضای نو در روابط و در ساختارها ایجاد می کنیم. یا مونولوگهای افراطی و هیستریک را به دیالوگ و به اندیشه ی جمعی، به اعتراض جمع. و مدنی در خدمت تحول رنسانس ایرانی و حول دموکراسی و سکولاریسم تبدیل می کنیم. این راه ما و پایان انهاست. زیرا ما پایان انهاییم و شروع پوست اندازی نهایی و تغییر ساختاری هستیم. زیرا ما پایان این پدران خشن و خنزرپنزری و فرزندان وسواسی و هیستریکش هستیم. پایان دور باطل و فاجعه بار «بوف کور و ادیپ کور» هستیم که در این صدساله مرتب به هم تبدیل شده اند. زیرا ما از بحران و کویر عبور کرده ایم و کوری خویش و کوری جمعی را دیده ایم و از آن گذاشته ام. زیرا بهای بینایی را پرداخته ایم و به قدرت خندان نسل رنسانس دست یافته ایم و شروع وحدت در کثرتی نو و رنگارنگیم که تحققش همان تحول نهایی و شروع دوران جدید ایران مدرن و رنگارنگ است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)