۱. آنچه ستمکشان جغرافیای ایران برای آن میجنگند، در معنای دقیق کلمه “حق تعیین سرنوشت” است. حق تعیین سرنوشت یعنی مردمان ساکن در این سرزمین بتوانند هویتشان را حفظ کنند، خود بر زیست خود مدیریت داشته باشند و از منابع و مواهبشان خودشان هم بهره ببرند.
۲. این جغرافیا سرزمین تکثر هویتی است و هرگز هیچ ساخت سیاسی پهناوری بدون لحاظ و حفظ این تکثر نتوانسته در آن دوام آورد.
ناسیونالیستهای نژادگرای آریایی که باد در غبغب میاندازند و مستقیم خودشان را به کوروش کبیر و امپراتوری هخامنشی متصل میدانند یک واقعیت تاریخی ساده را نمیخواهند ببینند: هرگز هیچ ساخت سیاسی پهندامنهای در این جغرافیا بدون واگذاشتن “حداقل” امور روزمرهی مردم به خودشان امکان تثبیت و تداوم نیافته است.
ارجاع بیواسطه به امر باستانی، مغالطهی محض است، اما اگر در همین مغالطه با باستانگرایان و نژادگرایان همراه شویم بهسرعت تناقضشان آشکار میشود: رابطهی امپراتوری بزرگ هخامنشی با ساتراپی*هایش تنها مبتنی بر مبادلهی مالیات و سرباز بود (اقتصادی/نظامی) و آن ملت یکپارچهی آریایی با زبان یکدست قند پارسی اساسا موجودیت تاریخی ندارد.
اگر راه دور هم نرویم فقط تعداد زبانهایی که تحت عنوان خانوادهی زبانی “فارسی میانه” طبقهبندی شدهاند و هرکدام یک زبان جداگانه هستند این تکثر را نمایش میدهد.
۳. ملتسازی یک پروژهی استعماری_استثماری مدرن است که از اساس بر سرکوب هویتها و سلب حق تعیین سرنوشت از گروههای جمعیتی مختلف سوار است.
در قرن بیستم، عمدتا واکنش به دولت_ملت یا امپریالیسم مسلط، ناسیونالیسم بود. ناسیونالیسم نوعی تورم هویتی است که تشکیل یک دولت ملی مستقل را مبنا میگیرد. تشکیل دولت_ملتهای جدید در قرن بیستم به خوبی آشکار کرد که ناسیونالیسم نه تنها راه رهایی نیست بلکه خود در تداوم ستم ملی و سلب حق تعیین سرنوشت وجود دارد.
۴. ستمکشان امروز در جغرافیای ایران برخاستهاند. قیام تشنگان قیامی برای حق تعیین سرنوشت است. از آنجا که دیرزمانی حق تعیین سرنوشت با ناسیونالیسم گره خورده بود، بدون شک در قیام تشنگان و هر قیام دیگری که حق تعیین سرنوشت را میخواهد باید شاهد وجوه ناسیونالیستی هم بود، اما
اولا این وجوه صرفا پاسخی به دولت ملی مرکزی مسلط هستند که نه تنها منابع و هویت یک مردم را نابود کرده بلکه خود در متورم کردن تنشهای هویتی نقش عامدانهای بازی کرده تا از این میان بهرهی امنیتی خود را ببرد،
ثانیا این وجوه به ناگزیر شرایط تاریخی کمرنگند، آنچنان کمرنگ که با آگاهی، همبستگیهایی را فراتر از ناسیونالیسم شکل میدهند و درمقابل ستمگر بزرگ، دولت ملی مرکزی، دست اتحاد بههم میدهند.
۵. امروز شاهد آنیم که مردم تحت ستم در جای جای ایران که برای حفاظت از هویتشان، حیاتشان و منابعشان میجنگند خط اتحاد را در پیش گرفتهاند.
در حالیکه دستگاه سرکوب تلاش میکند برای ایجاد تفرقه بیشتر بین لر و عرب علاوه بر ایجاد نابرابری و تنشهای پیشینی، برای سرکوب معترضان عرب، از مناطق لر نیرو بسیج کند، لرهای خرمآباد و دیگر شهرهای لرنشین خوزستان با همبستگی به قیام تشنگان میپیوندند و جادهها را میبندند تا کار برای سرکوبگران دشوار شود.
دایه شریفه، از کردستان بهعنوان مادر یک اعدامی کُرد (رامین حسینپناهی) پیام همبستگی برای خوزستان میفرستد و ستمکشان بلوچ کنار قیام تشنگان میایستند.
فعالان تُرک در شهرها پوستر میچسبانند و فراخوان تجمع در همبستگی با معترضان عرب میدهند.
اینها نمودهای هنوز کوچکی از شکلگیری تازهی اتحاد مردم تحتستم برای تعیین سرنوشت خود است.
بدون شک تنشهای تاریخا شکلگرفته بین ملل ساکن در ایران با سادگی رفع نخواهد شد، اما قطعا تنها راه رسیدن به حق تعیین سرنوشت، در گام نخست مقابله با دولت مرکزی مستقری است که این حق را بهطور عام سلب کرده.
این مقابله شامل مقابله با هر نوع دولت ملی مرکزیای که سالب حق تعیین سرنوشت مردم هم باشد میشود.
شکی نیست که تنشهای تاریخا شکلگرفته از طریق مذاکرات برابرانه و توزیع عادلانه منابع از جانب یک دولت سرزمینی مردمی و دموکراتیک که همه گروههای مردمی در آن امکان واقعی مداخله دارند، بیشتر امکان رفع و رجوع دارد.
اما آنچه امروز به نظر ضرورتی تاریخی میرسد این است که دستیابی به حق تعیین سرنوشت برای هویتهای مختلف ملی، مذهبی، جنسیتی و… جز از طریق همبستگی در مقابل نظم طبقاتی مستقر موجود، ابدا قابل تصور نخواهد بود.
۶. مردم راه دشواری پیش رو دارند، سیاست تفرقه که بهصورت تاریخی و عینی هم عمل میکند در کنار بحران آلترناتیو سیاسی قرار گرفته.
به این معنا هیچ نیروی سیاسی منسجمی حامل حق تعیین سرنوشت نیست، مردم تنها هستند و در این تنهایی فقط همبستگی و آگاهی خودشان را دارند.
بیش باد #همبستگی_ستمکشان
*تقسیمات سرزمینی هخامنشی
@sarkhatism
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.