آیت الله منتظری، و ولایت فقیه

(ولی فقیه سوم؛ خطری که در کمین است!) شماره ۴۳

این قسمت آخرین شماره از فصل اول مجموعه ی حکایت حکومت  ولایت فقیه در سرزمین ایران است و فصل دوم   هم بزودی منتشر خواهد شد!

۴۲ سال از انقلاب ۵۷ گذشته و همه ما می دانیم که علت وضعیت اسف بار کنونی ولایت فقیه است. با این وجود فقط تعداد اندکی(در داخل کشور) شهامت و شجاعت آن را دارند که به صراحت از این علت سخن بگویند و یا بنویسند.

و برخی هم بنا بر توجیه، تقیه می کنند!

و عده ای بر نفس نفاق، هم از توبره ی ولایت فقیه می خورند و هم از آخور باصطلاح شیوه ی شبه روشنفکری، مدعی اصلاح ورزی و اصلاح طلبی هم هستند!!

آنچه در این ۴۲ شماره (با توجه به منابع در اختیار) نوشتیم مربوط به اظهار نظرها در پیش از تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اول بود.

فصل اول در این شماره به پایان می رسد. و فصل دوم با آغاز بکار مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه و تا زمان تغییرات قانون اساسی و آوردن کلمه «مطلقه» به اصل ولایت فقیه(در زمان مرگ خمینی و در سال ۱۳۶۸)ادامه خواهد یافت.

و درنهایت، فصل پایانی هم از آغاز تعمیم و تغییر قانون اساسی و تصویب قدرت بیشتر برای ولایت فقیه و حکومت یکسویه علی خامنه ای(با اختیاراتی بیشتر از خمینی)، که بیش از ۳۲ سال است همچنان ادامه دارد، این مجموعه هم به پایان می رسد.

نویسنده آنچه از مطبوعات در اختیار داشت، از جمله «روزنامه جمهوری اسلامی» و «روزنامه انقلاب اسلامی» را به طور کامل مرور کرد و آنچه فقط مربوط به ولایت فقیه بود را عینا آورد. تمامی آن مطالب (یکجا) از یک هارمونی برخوردار است و تا حدودی قصه ی پر غصه ی انقلاب۵۷، که این سرنوشت را بر مردم ایران تحمیل کرد را عیان و آشکار می کند!

پیش نویس قانون اساسی فاقد اصل ولایت فقیه بود و قدرت ریاست جمهوری آنطور تنظیم شده بود که برخی از انقلابیون و روحانیون و مردم احساس خطر کردند و احتمال دادندبجای شاه، یک شخص (ناآشنا) بتواند به نام«رئیس جمهوری»،سال ها قدرت را در قبضه ی خود نگاه دارد. این هراس و نگرانی را در مجموعه ی آنچه بیان و نوشته می شد، می توان در پیش از آغاز بکار مجلس خبرگان قانون اساسی به وضوح درک کرد!

و از سوی دیگر، انقلاب مردمی و فراجناحی بهمن۵۷ (چه می خواستیم و چه نمی خواستیم) کاریزماتیک توسط خمینی هدایت می شد! لذا بدیهی بود با توجه به سرنوشت  قانون اساسی در دوره ی مشروطیت (که وجود ۵ مجتهد را برای انطباق قوانین با اسلام ملزم می دانست)، برای محکم کاری (با توجه به کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه خمینی که در سال ۱۳۴۸ در درس های حوزوی خود در نجف بیان کرده بود و ما درشماره های نخست بخشی از آنرا نقل کرده ایم) همزمان با شروع بررسی تصویب قانون اساسی، اصل ولایت فقیه (و با توجه به اختیاراتی که قانون اساسی به مجلس خبرگان رهبری می داد تا حق استیضاح و برکناری  رهبری (اگر خودکامه شد) را داشته باشد و نمایندگانش هم توسط مردم انتخاب شوند، و نه توسط شورای نگهبان منصوب رهبر!!) اصل ولایت فقیه تصویب شد.

وقتی پای تحلیل تاریخ معاصر و این ۴ دهه دراز شود، عده ای در مورد تصویب اصل ولایت فقیه، صرفا  آیت الله متتظری را مقصر می دانند؛ و این کمال بی انصافی است. برخی هم عامل آن را حسن آیت (از مُریدان مظفر بقایی، رهبر حزب زحمتکشان ایران) و (از اعضای کادر مرکزی حزب جمهوری  اسلامی) می دانند.

آنچه مسلم و مبرهن است کتاب ولایت فقیه خمینی(حکومت اسلامی) قبل و ابتدای انقلاب چاپ شده بود و لااقل آن هایی که باید بدانند می دانستند که خمینی چه در سودا دارد؛ و البته مردم قاصر،که بخاطر جهل استضعافی، دفاع بی بدون شناخت و بعضا کورکورانه می کردند و از روی تعصب و قطب بندی های کاذب _که پشت پرده هدایت و مهندسی می شد_ وارد صحنه ی موضع گیری و شعار له و علیه این و آن می شدند. که در این معرکه و انقلاب زدگی، دفاع از اسلام و روحانیت و ولایت فقیه بر همه ی امور غلبه پیدا کرد و لذا همزاد با انقلاب، «باند ولایت فقیه» هم متولد شد؛ که تا الان نَحسی آن، که جهل و نفاق و ریا و شارلاتانی باشد، مانند یک ویروس خطرناک در همه جا ریشه دوانیده است!

از آن زمان با محدویت هایی که بوجود آوردند، مردم در قرنطینه ی «باند ولایت فقیه» قرار گرفتند. و حتی با وجود سرعت بیش از حد تصور تکنولوژی، و آمدن ماهواره، اینترنت، خط تلفنی موبایل  و شبکه های اجتماعی و تاسیس بنگاه های ریز و درشت اطلاع رسانی،و رسانه های فارسی زبان، مثل «بی.بی.سی» و «ایران اینتر نشنال»، بازهم می بینیم این قرنطینه، مهندسی شده  شکل و شمایلی مردم پسند پیدا کرد! ما وقتی به آنچه از آن ور مرز و از سوی مخالفین و اپوزیسیون، که برای مردم ما بازتاب داده می شود نگاهی کنیم، مشاهده می شود کارشناسان مصاحبه شونده (که در هر مورد، مثل جامعه شناسی،روانشناسی و پزشکی و سیاست و اقتصاد و غیره جامعیت و تخصص دارند!!) _و برخی مصاحبه کننده ها هم که صادراتی و بسته بندی شده و آنالیز و مهندسی شده ی نظام ولایت فقیه هستند_  تمامی این افراد تعدادشان از انگشتان دست و پا بیشتر نیست و فقط به نوبت در دایره ی آنان می چرخد!! و دائما توسط آنان، افکار عمومی شستشوی مغزی داده شده و روی مخ مردم رفته و با کمک مطبوعات داخلی (که نویسندگان و ناشرین آن ها هم تعداد محدود و معدودی از باصطلاح اصلاح طلبان و راست افراطی و محافظه کارهستند)همراه باصدا و سیمای ولایت فقیه، مستقیم و غیر مستقیم  به هم نان قرض داده و به حفظ نظام (که اوجب واجبات است) مشغولند!!

درمورد «حسن آیت»، آنچه که از منابع در اختیار داشتیم (برخی نشریات و مطبوعات آن دوره)، تاقبل از شروع کار مجلس خبرگان قانون اساسی، (لااقل من) اظهار نظری تا قبل از تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی از ایشان  ندیدم که نشان دهد وی عامل و آغازگر تصویب این اصل بوده باشد!؟ و یا اینکه حسن آیت به آیت الله منتظری خط داده و از کانال وی توانسته اصل ولایت فقیه را وارد بازی سیاست کند!!؟ پوچی این ادعا همان خود این ادعاست. و نیاز به اثبات ندارد!

چنین به نظر می رسد که حسن آیت (با توجه به سوابق وی) و نه بر اساس اعتقاد و ایمان به ولایت فقیه، بلکه بر تمثیل «کلمه الحق»[اگر ولایت فقیه حق باشد!!] «یراد بهاالباطل» داشته و به آن پرداخته است. و نه تنها ایشان، بلکه برخی،و از جمله بخشی از روحانیون، همان هایی که الان زیادی ذوب در ولایت فقیه هستند!! (بخشی از همان باند ولایت فقیه)که هم مخالف خمینی و هم منتظری بودند و اصلا به حکومت اسلامی و… اعتقادی نداشتند، جزو همین قماش هستند. مصباح یزدی را می توان مصداق آن دانست.

به گمان من حسن آیت به دلیل فهیم بودن او به اهمیت ولایت فقیه _که عامل اختلاف و شکاف بین نیروهای انقلاب و انحصار در قدرت خواهد شد_  همان رویه ی حزب زحمتکشان بقایی در مورد دکتر مصدق و آیت الله کاشانی را پیشه ی خود کرد!

و در مورد آیت الله منتظری، آنطور که همه ی تقصیر متوجه وی باشد، قابل قبول نیست و بعضا این نوع تحلیل و قضاوت بر اساس عُقده ی حقارت و کینه و بعضا هدایت شده از سوی نظام ولایت فقیه است که چنین تحلیل های ناروایی را صرفا متوحه وی می کنند! [۱]

آیت الله منتظری شارح ولایت فقیه بود، اما نه سلطنت فقیه؛ آن انتظار و توهّمی که او از خمینی و ولایت فقیه داشت درست از آب درنیامد! و ایضا ترس از شکست انقلاب و گرفتار شدن دوباره ی مردم به یک شاه دیگر که نامش «رئیس جمهوری» است!

همه خوب می دانیم او بیشترین ضربه را از «باند ولایت فقیه» خورده است. او برخلاف خمینی،که اکثر عمرش را در دایره ی بسته و تنگ حوزه علمیه نجف عراق سپری کرد و تقریبا هم در عراق و هم در بازگشت به ابران دریافت اطلاعاتش از جامعه، از دایره ی چند نفر روحانی مورد وثوق (و از جمله فرزندش سید احمد خمینی)فراتر نرفت،آیت الله منتظری سال ها هم در زندان و هم در تبعید و هم پس از انقلاب با دیدگاه های متنوع نشست و برخاست کرد و از او یک مرجع تقلید سنتی اصلاح ورز روشنفکر ساخت؛که عملکرد و رفتار بعدی وی، آن را ثابت می کند!

به اعتراف تاریخ و مستندات موجود، آیت الله منتظری چه در حد یک شخصیت باسابقه ی انقلابی و چه درمنصب قائم مقام رهبری، از همان سال نخست، همواره روحیه ی انتقادی داشت و بر علیه ظلم و نابرابری و تبعیض و بی عدالتی بود و با رویه ی ساختارشکنانه ی دادگاه های انقلاب در زندان ها و اعدام های ناصواب، بخصوص اعدام های فله ای سال۶۷ به مقابله برخاست و حتی حاضر نشد بخاطر حفظ قدرت (قائم مقام رهبری) سکوت کند!

وی آن «گوساله سامری» که از «ولایت فقیه» ساخته شد و مردم را به پرستش آن وادار کردند، همچون ابراهیم بت شکن، آن بت را شکست! و اتفاقا برخلاف دیگر مدعیان (از جمله در جامعه روحانیت) شجاعت و شهامت آن را داشت که هم به انتقاد ازخود بپردازد و هم از ولایت فقیه_که به سلطنت فقیه منجر شد_ تبری جسته و با آن مخالفت کرده و آن را نقد کند!

و نکته آخر و پایانی پاورقی فصل اول اینکه:

قصد نداشتم و ندارم همچون مجموعه [چنین روزی در چند سال پیش] در ذیل مطالب گرد آوری شده، پاورقی تحلیلی بنویسم؛ وگرنه گفتنی نوشتنی بسیار است!

انشاالله وقتی این مجموعه پایان یافت و در زمان تنظیم و تدوین به صورت کتاب(جهت چاپ)،بر آن حاشیه آن خواهم نوشت!

با توجه به آزارهای «شنود»ی و محدودیت های ایجابی و سلبی که مدام تکرار می شود و وقتی هم به سوابق نوشته ها و تاریخ انتشار و … _که غالبا محتوای آن مطالب تولیدی و تحلیلی است و نه باز نشر اخبار_ نگاهی کنید، با یک حساب سرانگشتی هر مبتدی تاره واردی هم که بازخورد و عدم حمایت ها را ببیند! (جز عده ای انگشت شمار، که خود آن دلیل مدعای ماست،آفتاب آمد دلیل آفتاب)مهندسی شدن آن را درک می کند که چگونه است و ازکجا سرچشمه می گیرد؟!؟

و یک دلیل عدم نوشتن پاورقی ذیل هرشماره ی این مجموعه این است  که نخواستم خودم را هزینه ی یک عده ی محدود و خاص کنم که به هر دلیل و یا با هر توجیه، حداقل ترین حمایت را هم نکردند؛ و ما روزی کارنامه ی آنان در مورد خودم را بررسی خواهیم کرد.

به استناد اسناد موجود، «شنود» کنندگان و آزار دهنده های «شنود»ی، نمی توانند مسئولیت جنایت و کارهای کثیف و ضد اخلاقی خود را برعهده بگیرند. آنان همچون یک فرد«مازوخیسم» حاضرند حتی به خودشان آسیب برسانند و با صرف هزینه های گزاف، یا با رانت و یا ارعاب و یا فشار و یا هر نوع فریب دیگر، خیلی ها را(هم در داخل ایران و هم خارج از کشور) وادار به سکوت کنند.

یک دلیل ساده و آشکار و غیرقابل انکارش، (که در آستانه سالگرد آن هستیم) «تبانی سکوت» در مورد زندانی شدنم همزمان با تعطیلی «روزنامه سلام» است، که این جانب  علاوه بر اینکه یکی از نویسندگان آن روزنامه بودم، مسئولیت اداره حروفچینی روزنامه را هم بر عهده داشتم. و ایضا استمرار این «تبانی سکوت» پس از تعطیلی «روزنامه سلام» تا الان و حال حاضر! که جز تحمیل بیکاری و ایجاد وضع بد معیشتی حاصلی نداشته است؛ و البته این حق الناس همواره بر سکوت کنندگان سنگینی خواهد کرد!

قصد آنان هم این است تا بدون پذیرفتن رسمی مسئولیت، مرا از نوشتن(که حرفه و عشق است) بازدارند…! تا مثل یک فرد عادی و عوام، با وضعیت بد معیشتی، زندگی را سپری کنم!

مجوز ندادن به کتاب هایم، به تاخیر انداختن چاپ کتاب هایی که مجوز می گیرند و ندادن مجوزتاسیس یک انتشارات،آنهم به دلیل واهی وموهومی که اصلاوجودخارجی نداشت و… از جمله روندی است که با تعطیلی روزنامه سلام در پیش گرفته اند و هر روز و هر سال هم بر شدّت آن  افزوده اند.(در همه ی این موارد نوشته ام. به آنجا رجوع شود).لذا در این وضعیت، اگر بخاطر مصلحت خاصی نبود (و حداقل برای رو کم کنی)،همین مقدار حضور در شبکه های اجتماعی و اینترنت هم زیاد است… در این فضای آلوده و رانتی و شارلاتان بازی و کلاشی و حُقه بازی، از دیگ شبکه های اجتماعی و اینترنت، آشی پخته نشده و نمی شود. دائم دیگی را بهم می زنند که در آن سر سگ می جوشد!

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد…تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس!

و اینکه:چون غرض آمد هنر پوشیده ماند!

محمد شوری(نویسنده و رونامه نگار)

۱۰تیر ۱۴۰۰

t.me/shourimohammad

پاورقی[۱]:

آیت الله منتظری:

[پس از اینکه بعضی از روزنامه های مزدورو متملق همچون سابق هرچه خواستند از تهمت و اهانت دریغ نکردند،در روز چهارشنبه ۱۸رجب مطابق با ۲۸/۸/۱۳۷۶ به بهانه حمایت از ولایت فقیه جمعی از افراد بی منطق را به نام حزب الله به راه انداختند و به زور و تهدید و اغفال، بعضی ازمحصلین بی گناه دبیرستان ها را هم با آنان همراه کردند و ضمن راهپیمایی در خیابان های قم آنان را به طرف حسینیه شهدا و دفتر اینجانب حرکت دادند؛ و با شکستن درب ها و قفل ها آن ها را اشغال کردند و هرچه توانستندشکستند و پاره کردند و هرچه خواستند گفتند و اهانت کردند، و دراین میان همکاری بعضی از افراد اطلاعاتی باحمله کنندگان بسیارمحسوس بود. در این میان اصرار داشتند -به بهانه محافظت از من- مرا از اطاق وکتابخانه ومنزل شخصی خارج نمایند و ببرند و همه هستی مرا در اختیار رجاله ها و غارتگران قرار دهند،و معلوم نبود مرا به کجامی‎خواستندببرند،وهمین بی سیم به دست ها حتی می‎خواستند برای این منظور درب خانه اندرونی را با دیلم از جا بکنند تا به من دسترسی پیدا کنند و به زور ببرند. جمعی از فضلا و طلاب و برادران را بازداشت و تلفن ها را قطع کردند و بلندگوهای حسینیه را دراختیار گرفتند، و مانند لشگر مهاجم پیروزشده با شعارهای انحرافی و توهین آمیز و به نام حمایت از ولایت فقیه و ولی فقیه، خودشان هرچه خواستند گفتند و پخش کردند و موجبات ناراحتی همه همسایگان محترم را فراهم نمودند. معلوم شد در منطق آقایان ولایت فقیه یعنی غارت اموال و شکستن و پاره کردن کتاب ها و حتی قرآن کریم، ولایت فقیه یعنی تصرف غاصبانه در خانه و ملک دیگران، ولایت فقیه یعنی اهانت به حوزه های علمیه و علما وفقه و علم و بی احترامی به همه مقدسات. خوب شد نمردیم و ثمره ولایت فقیه آقایان را برای چندمین بار لمس کردیم.فرستادن رجاله ها برای غارت هستی من سابقه دارد؛ در بهمن ۱۳۷۱ نیز همین عمل را انجام دادند و هستی مرا و حتی آرشیو چهارده ساله مرا بردند و پس ندادند؛ و بالاخره در زمان عملیات وحشیانه آقایان، من مشغول مطالعه نهج البلاغه بودم،ولی زنان وهمسایگان همه گریه و زاری می‎کردند، این ولایت فقیه چماقی وآمیخته باغارت و فحاشی برای آقایان مبارک باد.و برحسب اخبار واصله موثقه،آتش بیار معرکه رئیس قوه قضائیه -که باید مظهر قانون و عدالت باشد- بوده است، ایشان در شب چهارشنبه به قم آمدند و فرمان آتش را صادر کردند و به تهران بازگشتند…در خاتمه متذکر می‎گردد که آقایان با شعار«مرگ بر ضد ولایت فقیه» دست به همه خرابکاری ها می‎زنند].

 

 

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)