دو روز پیش همراه با سه تن از شخصیت های برجسته ی آپوزیسیون راستین میهن مان، در یک گفتگوی تلویزیونی در رابطه با زادروزِ مصدق؛ به جان لوئیس، نماد مبارزه برای برابری و عدالت در آمریکا اشاره کردم.

جان لوئیس سال گذشته پیش از مرگش، باور و روش زندگی اش را چنین بیان کرد:

“وقتی چیزی را می بینید که درست نیست، منصفانه نیست، عادلانه نیست؛ باید اعتراض کنید. باید نظرتان را بیان کنید؛ باید حرکتی یا کاری بکنید.” پیام جان لوئیس، که روش زندگی اش بود، الگوئی است برای یک شهروندِ مسئول. انسانی که درک و شعورش را، تسلیم نمی کند؛ آگاهانه تصمیم می گیرد، هوشمندانه انتخاب می کند و شجاعانه گام بر می دارد.  

باید اقرار کنم، بخاطر تربیت خانوادگی، و یا عوامل طبیعی؛ پدیده ی “درست نیست، منصفانه نیست، عادلانه نیست”، بطورِ ناخودآگاهانه، رفتار و روش و زندگی ام را تحت شعاع قرار داده بوده است. بارها و بارها نیز صدمات ناشی از آنرا دیده و تحمل کرده ام. در سن دوازده سالگی در کلاس هفتم دبیرستان، به نمایندگی از طرف رسدِ پیشاهنگی دبیرستان، در اردوی ویژه ی راهنمای رسد، در منظریه شرکت کرده بودم. روز دوم اردو، دو تن از مربیان زیر درختان در گوشه ای نشسته و مشغول گفتگو بودن، من بفاصله چند متری از آنان گذر می کردم، یکی از آنان با لحنی غیر دوستانه و پرخاشگرانه گفت چرا سلام ندادی؟ گفتم شما سرگرم یکدیگر بودید و نمی خواستم مزاحمتی ایجاد کنم، دومآً ما پیشاهنگ هستیم نه سرباز؛ سلام در پیشاهنگی داوطلبانه و برای ادای احترام است.

آن شخص خواست از من بازخواست کند، و من بخاطر رفتارِ پرخاشگرانه اش، زیر بار نرفتم. او به دفتر رئیس اردو، آقای صدری، از من شکایت کرد. رئیس اردو، مرا خواست و بدون پرس و جو مرا از اردو اخراج کرد. از دید من که یک دانش آموز ۱۲ ساله بودم، قضاوت رئیس اردو، حرکتی نادرست، غیرمنصفانه و ناعادلانه بود. پس از بازگشت به خانه، نامه ای اعتراض آمیز خطاب به سازمان پیشاهنگی کشور نوشتم و ماجرا را دقیق بازگو کردم. پیش از ارسال نامه، آنرا به پدر و مادرم نشان دادم. آنها آدرس سازمان پیشاهنگی کشور را گرفتند و من نامه را پست کردم.

خوشبختانه، بی عدالتی رئیس اردو، و عدم پاسخ به نامه ی اعتراضی، رویِ یک نوجوان ۱۲ ساله تأثیر معکوس داشت، یعنی بجای تلخ کامی و بی تفاوتی، آموختم که هیچگاه بدون پرس و جو و گفتگو، نباید قضاوت کرد. در ضمنی که هیچگاه این حرکت نادرست، غیرمنصفانه و ناعادلانه را فراموش نکردم و نبخشیدم.

پس از انقلاب مردمی ۵۷ و یکماه پس از بازگشت خمینی به ایران، جزو اولین گروهی بودم که اسیر و زندانی خمینی شدند. در زندان قصر، مدتها بود که در انفرادی بودم. نمایندگان عفو بین الملل، برای بازدید از زندانیان، به قصر آمده بودند. مسئولان زندان، برای اینکه نشان بدهند انفرادی ندارند، مرا به بند عمومی انتقال دادند. در آنجا با کمال تعجب، حسین بنائی، رئیس پیشاهنگی را دیدم، و از ایشان پرسیدم که چرا دستگیرش کرده اند؟ پاسخ داد: از نظر اداری، رئیس پیشاهنگی بطور اتوماتیک، معاون نخست وزیر است؛ و این آقایون تصور می کنند که شغل من سیاسی بوده.

روز بعد، دکتر بنائی از من خواست، چند لحظه بنشینم تا ایشان تصویر مرا با مداد بکشد (تصویر همراه با این نوشتار منتشر شده است). من ضمن نشستن برای تصویر، ماجرای دوران نوجوانی و اردوی ۲۳ سال پیش و نامه ی بی جواب را برای او بازگو کردم. بلافاصله عذرخواهی کرد و گفت: متأسفم که آقای صدری، بدون پرس و جو از شما، قضاوت کرد و الگوی مناسبی برای شما نبود؛ و از اینکه کسی به نوشته تان پاسخ نداد، پوزش می طلبم. پاسخ دادم، خوشبختانه حرکت ایشان و عدم پاسخ، اثر منفی روی من نگذاشتند و گرنه به دروغگوئی خمینی اعتراض نمی کردم، و امروز در کنار شما نمی بودم!؟ پیشانی مرا، پدرانه بوسید.

ماجرای میرزاده عشقی، که شاعری میهن دوست و شهروندی شجاع و در بیان حقیقت بی باک بود، نیز نموداری است از پدیده ی جان لوئیس. عشقی، چندین مقاله و شعر در مورد فساد اخلاق نوشت. وثوق الدوله، نخست وزیر را که با گرفتن رشوه و امضای قراداد ۱۹۱۹، ایران را در اختیار انگلستان قرار داده بود، مخاطب قرارداد. بویژه بخاطر این نوشته ی وثوق الدوله: “هر کس پول داد برای او باید کار کرد – وجدان، عقیده، مسلک موهوم است!”

عشقی در چارچوب باور لوئیس: “وقتی چیزی را می بینید که درست نیست، منصفانه نیست، عادلانه نیست؛ باید اعتراض کنید، می نویسد: “وثوق الدوله علاوه از بستن قرارداد ایران و انگلیس، یک گناه بزرگتری را مرتکب شده و آن اینست که الفبای فساد اخلاق را در جامعه تدریس کرد. باین معنی که مردم را دله کرد، احزاب سیاسی را کاسبی از راه تغییر عقیده آموخت، بالاخره ایمان و عقیده و وجدان را از اذهان اغلب آزادیخواهان محو ساخت.”  کلیات میرزاده عشقی  

فاجعه ای بنام آخوند

اینروزها، یک شعرِ فکاهی – تراژدی در رابطه با “فاجعه ای بنام آخوند” در شبکه های اجتماعی در گردش است که با روش جان لوئیس همراه  است. این شعرِ خارج از نزاکت، تصویری از عقب افتاده ترین قشر جامعه، یعنی “آخوندها” را به نمایش می گذارد. قشری که با گسترش موهومات و خرافات مذهبی – فرهنکمان را منحرف و مبتلا به بیماریِ تقدیر و سرنوشت و “امداد غیبی” کرده، حقوق مردم را غصب نموده، و آنان را تبدیل به اُمت کرده است. اُمت، کسانی هستند که تسلیم شده و کوسفندوار دنبال ملاهای کم دانان در حرکت هستند!؟ قصدم این نیست که شعر را با شما در میان بگذارم، بل که مرور چند خط از آن می تواند روشنگر باشد.

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است    بسکه این ملت خر است {بلا نسبت شما}

مغزها له شد به زیر سُمِ ملایان قم    وای در عصر اتم

نکته ی مثبتِ این شعر اینستکه یکطرفه قضاوت نمی کند! نخست، آخوندهای شارلاتان، فاسد و عوامفریب را مسئول می داند، سپس، مردمی که “عامیانه” گولِ این شیادان را خورده و به آنان اقتدا می کنند! شعر، از یکطرف، آخوندها را خائن و غارتگر می خواند که مغزهای مردم را زیر سُم هایشان له کرده و آماده ساخته برای سواری دادن ؛ و از سوی دیگر، مردمی که با مغزهائی به زنجیر کشیده شده، در دامِ عمامه و تسبیح افتاده، تسلیم شده و سواری می دهند را نکوهش می کند! آخوندها طی چهار دهه ی گذشته، در زمان های متفاوت و بعناوین مختلف، آنچه در دلشان است به زبان آورده اند، اقرار کرده اند و خطاب به مردم گفته اند که “سوارتان هستیم”.

میهنمان، در موقعیت بسیار حساس و سرنوشت سازی قرار دارد. این هفته، زمان رأی گیری برای انتخاب رئیس جمهور رژیم است. با در نظر گرفتن، کهولت سن و اوضاع جسمانی علی خامنه ای، این رأی گیری با دوره های پیشین، تفاوت بزرگی دارد. زیرا این بار رئیس جمهور جدید، در تعیین جانشینِ ولی فقیه و انتخاب رهبر بعدی، نقشِ کلیدی خواهد داشت. از اینرو، بخش عظیمی از هم میهنانمان، در این رأی گیری مهندسی شده و کاندیدهایِ ساختگیِ منتخبِ رژیم، شرکت نخواهند کرد. بخشی از این نوشتار، خطاب به آنهائی است که هنوز در مورد شرکت در رأی گیری، خاطرجمع نیستند و یا بی تفاوت هستند. به این عده، پیشنهاد می کنم از خودشان بپرسند: آیا رأی گیری چهار سال پیش، زندگی شان را بهبود داد؟ آیا وضع مالی شان، بهتر شد؛ و از آرامش خاطر و زندگی انسانی برخوردار شدند؟ چنانچه پاسخ شان مثبت است، در رأی گیری شرکت کنند. ولی، چنانچه می دانید حکومت فاسد است، سیاستش درست نیست؛ رفتار و برخوردِ سپاه و بسیج با مردم  منصفانه نیست؛ و روش قوه ی قضائیه بیطرفانه و عادلانه نیست؛ به دیگر هم میهنان تان به پیوندید و در رأی گیری، شرکت نکنید.

“وقتی چیزی را می بینید که درست نیست، منصفانه نیست، عادلانه نیست؛ باید اعتراض کنید. باید نظرتان را بیان کنید؛ باید تکانی بخورید و کاری بکنید.” چنانچه از رژیم فقاهتی، چیزی درست، منصفانه و عادلانه دیده اید؛ تسلیم شوید، تقلید کنید، سواری و رأی بدهید. در غیر اینصورت، باید شهروند مسئول باشید و با اتکا به شعور تان، نه تنها خودتان نمی بایستی در این رأی گیری مهندسی شده و ساختگی شرکت کنید، بل که خانواده و دوستان و نزدیکان تان را نیز راهنمائی کنید تا گولِ ترفند آخوندهای شیاد را نخورند و در رأی گیری شرکت نکنند، چهل سال سواری دادن کافی است.

سرنوشت ساز بودنِ این رأی گیری از اینروست که یکی از وظائف مهمِ دولت جدید، زمینه سازی “به هر قیمتی” برای تعیین رهبر بعدی خواهد بود. آیا آماده اید که سی سال دیگر در چنین وضعی زندگی کنید؟ یعنی شرکت در این رأی گیری، تنها رأی دادن به دولت جدید نیست؛ رأی دادن به بقایِ حکومت فاسد و چپاولگر است. رأی دادن به بیکاری، تورم، گرانی، و درماندگی است. رأی دادن به سیاست غیر مردمی و غیر ایرانی رژیم است که ثروت های ملی را، صرف ساختن لبنان و عراق می کند، نه ساختن خرابی های کشور، و نه برای دوباره سازی فاجعه ی محیط زیست و کم آبی!؟ خرجِ جنگ حوثی ها در یمن و شرکت در کشتارِ ملت سوریه می کند؛ نه خرج نیاز های مردم، کمبودهای جامعه و احتیاجات کشورمان. رأی دادن این بار، انتخابِ ادامه ی این زندگی نکبت بار و تحت ستم و سواری دادن است. 

همه مان با شعر معروف و زبانزد بی نظیرِ

مرد خردمند هنرپیشه را عمر دو باید در این روزگار    تا به یکی تجربه آموختن، با دگری تجربه بردن به کار 

آشنا هستیم.

جمهوری اسلامی و رژیم آخوندی را چهل سال تجربه کردیم. رژیم پس از چهل سال زورگوئی و پایمال کردنِ حقوق مردم، و چهل سال فساد و دزدی و دروغ، از هیچ مشروعیتی برخوردار نیست و هیچگونه پایگاه مردمی ندارد. آیا پس از چهل سال تجربه، چیزی نیآموخته ایم و زمان آن فرا نرسیده که از تجربه مان بهره گیری کنیم و آنرا به کار ببریم و تکلیف خودمان را یکسره کنیم؟ آیا زمان آن فرانرسیده که خودمان تصمیم بگیریم و خودمان انتخاب کنیم؟

انتخاب یا تسلیم – مردمسالاری یا خداسالاری

تا بامروز، چه در دوران سلطنت و چه طیِ ۴۲ سال رژیم فقاهتی، حکومت های مان خداسالار  و خودکامه بوده اند. نتیجه اش همین است که امروز شاهد آن هستیم: زورگوئی و خشونت؛ ستمگری و بی عدالتی؛ فساد و فقر و درماندگی؛ چپاول ثروت های ملی؛ و دزدی و حیف و میل اندوخته های مردم. با شرکت در یک رأی گیری دیگر، مانند گذشته، نه کوچکترین تغییری ایجاد می شود و نه کمترین تأثیری خواهد داشت، به جز مشروعیت دادن به رژیم آخوندی. زمان آن فرارسیده که از این کاروان فرسوده یِ سنتی و قافله ی عقب مانده و شکست خورده، فاصله بگیریم و از قارقارک خداسالاری پیاده شویم. زمان آن فرارسیده که با اتکا به شعور و خرد خودمان، و با باور به ارزش و اهمیت انسان، ارزش ها و ارجحیت های مان را دوباره نگری و ارزیابی کنیم. و بالاخره، زمان آن فرارسیده که برای کاهش شکاف طبقاتی، افزایش فرصت های برابر اقتصادی، و ایجاد برنامه های رفاه اجتماعی؛ یک حکومت مردمسالار ایرانی بر پا کنیم. 

ما در اندیشکده آگاهی و شناخت بر این باور هستیم که طی چهار دهه ی گذشته، رژیم فقاهتی ماهیت اش را روشن و شفاف به نمایش گذاشته، و همه مان نیز به باطن آخوندها پی برده ایم. با شناخت ِواقعیت های رژیم فقاهتی و پی بردن به  حقایق درونی آخوندها، شک و تردیدی نباید داشت که جمهوری اسلامی – نه درست است، – نه منصف است، و – نه عادل. آنهائی که در چنین شرایطی، هنوز در رأی گیری شرکت می کنند؛ اعتراضشان به رژیم، تنها حرفِ پوچ و شعار است؛ و نمی توانند و نباید هیچکس به جز خودشان را مسئول بدانند و نکوهش کنند.

چنانجه پدیده ی “وقتی چیزی را می بینید که درست نیست، منصفانه نیست، عادلانه نیست؛ باید اعتراض کنید … ” را الگوی زندگی مان کنیم؛ تبدیل به شهروند مسئول و پویا می شویم. در مقابل رژیم فقاهتی ساکت نمی نشینیم، اعتراض می کنیم و برای نجات خودمان و میهن مان، گام بر می داریم. ما در اندیشکده بر این باور هستیم که “رهائی خودمان و نجات میهن مان، در گروی سیستم مردمسالار است. مردمسالاری بخودی خود بوجود نمی آید و نیاز به شهروند مسئول و پویا دارد. مردمسالاری، تنها در پرتوی وجود و حضور شهروند شکوفا می شود و بقا دارد. در ضمنی که مردمسالاری یا شرکت مردم در تعیین سرنوشت خود، تنها سیستم خردگرائی است که قانونمندی آن از مردم و مسئولیتش به مردم می باشد”. دیباچه اندیشکده   

وظیفه و مسئولیت شهروند ایرانی

براندازی رژیم ضد ایرانی و فرقه ای آخوندی و

برپائی حکومت مردمسالار ملی ایران است.

امیرحسین لادن

جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)