به دوستان علاقه مند به مباحث روانکاوی این «ویدئوی صوتی» کوتاه مدت از ژیژک به زبان المانی با زیرنویس و ترجمه ی من و با تدوین ویدئویی دوست عزیز «هادی مولایی» را هدیه می کنم. در این سخنرانی و تحلیل روانکاوانه ی کوتاه مدت ژیژک با قدرت هرچه تمامتر، به کمک تحلیل جوانب روانکاوانه ی یک شیرینی و اسباب بازی کودکان المانی معروف به نام «سورپرایز کودکان»، یا به فارسی «تخم مرغ شانسی»، در واقع معضل انسانی ما با تمنامندی و در حین تلاش برای دستیابی به ارزو و محبوب گمشده خویش را نشان می دهد. محبوب گمشده ایی، بهشت گمشده ایی که ما در هر ارزو و وصال واقعی یا خیالی بدنبالش می جوییم و لکان به آن نام «ابژه کوچک آ» را داده است و در واقع نمی تواند هیچگاه کامل بدست بیاید تا تمنامندی و سوال برانگیزی و تولید راههای نو و ماجراجوییها و خطرات نوین ادامه بیابد. زیرا زندگی تکراری تمنامند است که می خواهد در نهایت از نو نوشته بشود و تفاوت بیافریند و نه انکه به غایتی نهایی دست بیابد. ژیٰژک در این تحلیل فشرده و جذاب نشان می دهد که چرا هیچ کالا و تولیدی نمی تواند وعده اش را براورده بسازد و بر «تُهیگی محوری» تمنامندی انسانی چیره بشود و اینکه هیچگاه نمی توان کامل به هدف و ارزوی خویش دست یافت. چون ابژه کوچک ا یا محبوب گمشده بشخصه دارای بخشی همیشه از دست رفته و در ابهام و ایهام است. یا سخن ژیژک و لکان را در همه عرصه های دیگر زندگی نیز می توان بکار برد. اینکه به خاطر حضور این «تُهیگی محوری» در هر «تمنا و آرزوی» واقعی یا خیالی ما انسانها، در هر واقعیت انسانی، نمی توان هیچگاه به عشق نهایی یا به حقیقت نهایی، به واقعیت عینی یا به کالای نهایی دست یافت.

ازینرو بقول لکان پارادوکس معروف «اشیل و لاک پشت» را فقط اینطور می توان حل کرد که بپذیری که « اشیل می تواند از لاک پشت سبقت بگیرد، اما هیچگاه نمی تواند به او برسد و دست بیابد.».

اینکه ما همیشه دیرتر یا زودتر به هدفمان می رسیم و همیشه کمتر یا بیشتر بدست می اوریم و تیرمان به ناچار جایی خطا می رود. اینکه هر چه می کنیم همیشه کمتر یا بیشتر از آن چیزی هستیم که می خواهیم باشیم. نه به خاطر اینکه خطاکاریم یا زندگی خطاست بلکه به خاطر اینکه هر مفهوم و ایده ال بشری و هر واقعیت بشری دارای یک «خلاء درونی و محوری» است و به این خاطر به شکل ساختاری همیشه «بخشا غایب است و سر جایش نیست». کامل انجایی نیست که می جوییم و شکل و حالتش قابل تحول است. یا به این خاطر نمی توان در نهایت معنای نهایی چیزی را یافت. یا نمی توان گفت که واقعا مردانگی یا زنانگی چیست. تنها تاویلها و پرفورمانسهای قویتر یا ضعیف تر از ماتریکس اولیه بیولوژیک/ دیسکورسیو/روانی ممکن است،‌ بسته به اینکه ایا حاضر به قبول «کمبود و تمنایت» هستی و به این خاطر می توانی به عرصه ی هزار نوع مرد شدن یا هزار نوع زن یا ترانس شدن دست بیابی و یا اینکه اسیر تصویری مطلق از مردانگی و زنانگی بنا به سنت جامعه ات می شوی و در پای او مرتب فردیت خویش را قربانی می کنی. بی انکه ببیینی که همان ایده الت بشخصه دچار کمبود و حالات چندوجهی است. به این خاطر که محبوب و هدفمان بشخصه دچار کمبود و فقدانی چون خود ما هست و حضور این کمبود و فقدان که از یکسو باعث وحشت و غم انسانی است، از طرف دیگر اساس شکوه و خلاقیت بشری است. تا بتوانی مرتب تاویلهای نو از عشق و قدرت و اندیشه بیافرینی و دور باطل را به رنسانس و بلوغی نو تبدیل بسازی.

ازینرو گرفتاری در دام «محبوبی مطلق، تصویر ایده الی مطلق» به معنای گرفتاری در دام «دینگ یا چیز مطلق» است و اینکه به بهایش هرچه بیشتر خراباتی و اسیر دور باطل و بسوی مرگ و بدبختی بشوی. چون می خواهی با دیگری و چیزی یکی و یگانه بشوی و این ناممکن است.. هر ایدئولوژی و تفکر مطلق گرایی با وعده ی این «دینگ و محبوب مطلق»، با وعده ی دست یابی به بهشت گمشده ی دروغین هوادارانش را به قربانی تمتع و کامجویی سادومازوخیستی و منحرفانه ی خویش تبدیل می کند. اینکه مثلا بسان مذهب بنیادگرا به مومنانش وعده می دهد که با سرکوب ارزوها و تمناهای زمینی و تنانه ی خویش به رستگاری ناممکن و دروغین دست بیابند و به بهایش هوادارانش را دچار سترونی و جنگ جاودانه ی «اخلاق/وسوسه» یا «پاکی/ناپاکی» می سازد. اینکه برای خوشی بیمارگونه او مرتب قربانی بدهند. یعنی از تو می خواهد که مثل اسطوره ی نارسیست برای یکی شدن و وحدت وجود با تصویری دروغین و ایده ال از خویش به اب بپری و به خودکشی فردی یا به خودکشی جمعی دست بزنی.

همانطور که هر تبلیغاتی بزعم ژیژک به ما قول می دهد که با خرید کالایش سرانجام به این «گنج پنهان» و به این ابژه کوچک و محبوب گمشده دست می یابیم که لکان به آن «اگلما یا جواهرات و جلاء» نیز می گوید. این دروغ محوری تبلیغات است که ژیژک در این تحلیل کوتاه و چالشی دستش را رو می کند و با مثالهای فراوان از حوزه ی تبلیغات نمایان می سازد.

این بحث و ویدیوی جذاب بدون «تدوین و کار ویدیویی» دوست عزیز آقای «هادی مولایی» بوجود نمی امد. در واقع نصف این کار به او تعلق دارد. یعنی اثر مشترکی از ما دو نفر است. لذتش را ببرید.لذت و تمتعی که امیدوارم سوال برانگیز و کنجکاوافرین باشد. زیرا هیچ چیزی نیست که بتواند به جواب نهایی دست بیابد و بر تهیگی محوری هستی انسانی چیره بشود. البته این «تهیگی» و به همراهش «تمنامندی هشیارانه و خندان» بدنبال «محبوب گمشده» پیش شرط شکوه و اعجاز جهان بشری و توانایی تولید تاویلات نوین و قویتر از هر پدیده ی انسانی از عشق تا سیاست و علم و اندیشه هست. تاویلی تمنامند و راههایی نو که همیشه یک جایش باید بلنگد و با خنده و رندی راههای نو و تاویلهای قویتر یا بهتر و جندوجهی بوجود بیاورد. زیرا بهای بلوغ و «کستراسیون نمادین» را پرداخته است و می داند دست یابی نهایی به بهشت گمشده و به حقیقت گمشده یا به وحدت وجود نهایی با ایده ال و دیگری ناممکن است. زیرا حضور این فقدان محوری پیش شکوه و تمنامندی انسانی است. همانطور که عشق انسانی بدون حس مرگ بوجود نمی امد و به این خاطر خدایان نمی توانند عاشق بشوند. زیرا جاودان و کاملند و بنابراین در نهایت همیشه بخشا رگه ایی «رئال و کابوس وار» یا کانیبالی دارند. اما این «تمنامندی هشیارانه و رندانه» توسط سوژه های بالغ و زمینی می داند که نمی تواند به حقیقت مطلق دست بیابد و به بهایش اما می تواند حال مرتب حقایق نو و تودرتو، کامجوییهای نو و واقعیت های نوین از مسیر چالش و اغوای مدنی یا جمعی بیافریند. همانطور که می داند معشوق گمشده یا «ابژه کوچک ا» مثل خودش و صحنه بشخصه چندوجهی و ملتهب و تاویل افرین است و می خواهد مرتب از نو و قویتر نوشته بشود. زیرا او نیز دچار فقدانی محوری و دااری یک «تهیگی محوری» است. مثل کوزه ایی که بدور خلأ افریده می شود. تا بتوانی با توانایی به این «تمنامندی هشیارانه و با قبول کمبود خویش و دیگری» عاشقی رند و خندان باشی که هم می تواند سراپا تن به عشق بدهد و تاویلهای نو از عشق بیافریند و هم می تواند همزمان به هر عشق بیمارگونه و مسدود و یا بر هر تاویل خراباتی و بدنبال وحدت وجود نهایی با معشوق بخندد و از آنها عبور بکند. یا می تواند مرتب با تولید اندیشه و تاویلهای نو دیسکورسهای مسدود را بلرزاند و راههای نو بیافریند، ذایقه ها و امکانات نوین تحول بیافریند. زیرا می تواند بگونه ایی بیاندیشد که اندیشه بشخصه تمنامند و چندوجهی و ملتهب و تودرتو بشود. اندیشه ایی اندیشه افرین و راهگشا بشود و یگانگی را به چندگانگی تبدیل بکند. زیرا قادر است جهان و هستی را به سان داستان در داستانی، تاویل در تاویلی ببیند. همانطور که می داند «تمنامندی» همان تاویل افرینی است و بالعکس.

زیرا به این «دانش رادیکال و راهگشا» دست یافته است و یا به آن تن داده است که در هر عشق و وصالی و یا در هر ایده و تفکر و تاویلی همیشه یک نقطه ی محوری تهی وجود دارد و به این خاطر می توان مرتب تاویلی نو از عشق و اندیشه افرید، بی انکه هیچگاه به تاویل نهایی دست بیابی. اینکه اینجا هیچ «راوی کل و استاد نهایی یا محبوب و کالای نهایی و هیچ حقیقت و واقعیت نهایی» وجود ندارد. همه تاویل و امکانات و دیسکورسهایی هستند و با پتانسیلها و واقعیت های ویرتوال دیگر در خویش. زیرا محبوب نهایی وتاویل نهایی و خراباتی همان «دینگ یا چیز مطلق» است گه می تواند ترا به شکل هیپنوتیزم وار اسیر خویش بکند و در دور باطل دستیابی به یک ایده ال ناممکن هرچه بیشتر به نابودی بکشاند. تا بتوانی با این «تمنامندی هُشیارانه و رندانه» از میل دست یابی به «دینگ یا چیز مطلق» و از دور باطل بگذری و قادر به دگردیسی و نواوری بشوی. تا بتوانی مرتب خویش را اپ دیت بکنی و از کالاهای مدرن استفاده بکنی، بی انکه اسیر دروغ و کلک تبلیغات بشوی و خیال بکنی کالای بعدی حتما چیزی را به تو می دهد که «کمبودش» را داری . زیرا کمبود و فقدانی هست که هیچگاه از بین نمی رود و به بهایش اما ما انسانها قادر به تمنامندی و تولید تاویلها و ذایقه های نو و متفاوت هستیم و اینکه بدین وسیله مرتب دور باطل را به تحول دورانی و یافتن راهها و وصالهای نو تبدیل بسازیم.

لینک ویدئو صوتی اسلاوی ژیژک در یوتیوب با زیرنویس و ترجمه :

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)