ماجرای اخیر رقص جوانهای سلیمانیه در یکی از محلههای این شهر و متعاقبا اقامه نماز اعتراضی در همان مکان از جانب اسلامگراهای افراطی، صورتبندی موضوع را بر مدار میل به تحمیل و وضع دگماتیسم سوق میدهد تا به قول نیچه آب را برای عمیق به نظر رسیدن گل آلود نمایند.
وجود عریان اسلام رادیکال در باشور (جنوب) کردستان مصداق بارز اجحاف و ظلم تقدیس یافته توسط اسلامیستها و دولتمردان جیرهخوار این سرزمین است، زیرا هر دو از یک جامعه بیصدا یا تک صدا استقبال میکنند تا مشفقان شادی و تکثرگرا را به بر هم زدن صفوف اسلام ناب محمدی متهم کنند.
سلیمانیه در باشور کردستان، شهری با تنوع فعالیتهای ادبی، هنری، موسیقی، دارای کافهها، پارکهای تفریحی و مکانهای تاریخی متعددی است. به همین دلیل پایتخت فرهنگی باشور کردستان قلمداد میشود، زیرا همواره مرکز ثقل نویسندگان، فیلسوفان، شاعران و مورخان کرُدی بوده است. به بیانی دیگر سلیمانیه ذیل عنوان پایتخت روشنفکری، گالری وسعت موسیقی و هنر را به تصویر میکشاند.
چنین به نظر میرسد که شرایط کنونی این شهر بر امر قدسی (اسلامگرایی) اصرار میورزد و برای هر نوع پویایی و فعالیتی، تصویبی آسمانی میطلبد که در این میان امر سیاسی (ساختار سیاسی) نیز تابعی از امر قدسی شده است. در صورت همراهی اهرمهای قدرت با این خوانش پوپولیستی، از تبانی نامشروع آنها در یک منظومه تهی شده از اندیشه خبر میدهد. زیرا سیستم سیاسی مقلد وابستهای که از مرجعیت عقلانی برخوردار نباشد، غفلت و تسلیم را در سلوک رفتاری جامعه قرار میدهد.
بدون شک شادی و غم به بعد عاطفی و احساسات انسان ارتباط ناگسستنی دارد، اما پیدایی غم در تقابل با شادی تعریف میشود که بدترین جلوه از حیات انسانی را متبادر میسازد. بنابراین میزان شادی و غم تابعی از متغیرهای سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خواهد بود. اگر نقبی موشکافانه از دلایل فرهنگ غم و اندوه در زیست جهان کُردی وجود داشته باشد، وجهی تاریخی را برای ملت کُرد به بیان میآورد که به گذشته آن رجعت دارد. حوادثی که در مفهوم تراژیک جنوساید میگنجند و بر پیکره نحیف جامعه کُردی همچون تار عنکبوت تنیده شدهاند.
انفال، بمباران شیمیایی، آوارگی، تجاوز، غارت و مرگ روی سخت افزاری مبدا ناخوشایند ملی میباشند. اما روی دیگر این پدیده ناشکیل به انحاء مختلف از جانب جریانهای اسلامی بر روش زندگی جامعه کُردی باز تولید میشود.
پرسشهای ذیل فرا روی مبحث قرار میگیرند، اینکه تجربه غم معطوف به چه شرایطی است؟ چرا جریانهای اسلامی وجود شادی را در جغرافیای کردستان بر نمیتابند؟ دشمنی فقه اسلامی با موسیقی، رقص و شادی معطوف به چه عواملی است؟ ساز و کار اتخاذی جامعه متجدد کنونی برای رفع فرهنگ غم و اندوه القایی چیست؟
فضای حاکم بر کردستان با دال مرکزی فاجعه، تصویر جامعهای با دوگانه درد و التیام، عذاب و تسکین، غم و شادی را کانالیزە میکند.اما آنچه که فرهنگ غم را به شیوهای سیستماتیک بر این شهر چند فرهنگی فرموله میکند، به عناصر بر جای مانده از این رویه و سطح نرم افزاری یعنی سوداگران اسلامی باز میگردد که لطافت قلب را از طریق غم و اندوه جستجو میکنند.
به رغم ادعای پوچ اسلامگراهای افراطی، دینداری و نزدیکی به خدا، نه از طریق گریه بلکه از کریدور شادی میگذرد. در واقع شادی نوعی ستایش خدا به حساب میآید و جامعه افسرده در مسیر نزدیکی به خدا و تعالی گام بر نمیدارد. فریدون فرخزاد در این باره میگوید: «متاسفم در فرهنگی بزرگ شدیم که مردمانش فکر میکنند با غم و اندوه میتوانند به خدا نزدیک شوند.» نگره فوق، اسکلتبندی مواعظ غم و ماتم (منافع صنفی) را بر اساس رژیم سایکولوژیک این طیف تعریف مینماید.
دینزدگی آفت بزرگ کادر ایدئولوژیک به شمار میآید. دینزدگان امنیت جامعه را سلب کرده، قصد آن دارند «ایمنی وز تو جهانی در امان» مصداقی نداشته باشد. زیرا فرد دین زده قلمروی عمومی را خاموش میکند تا وجدان اجتماعی خوابیدن گیرد.
شاکله دینزدگان، شاکله فرسایشی است، کما اینکه عداوت آنها با موسیقی و رقص بر موضع سلبی است اما به نقل از ویتگنشتاین، آغاز اصالت خوب همین است که نخواهی چیزی باشی که نیستی. از اینرو هر زمان که تصویری شیطانی از جامعه آزاد متبادر میکنند و ماهیت فصلالخطابی خویش را استوار مینمایند، هاضمه روشنفکری جامعه، آنها را پس خواهد زد.
در تعریف شادی آن را به مثابه امری احساسی و واجد اعتبار در زندگی هر انسانی به شمار میآورند. مطالعات تاریخی قدمت شادی را به درازای حیات بشر میداند و ابعاد شادیبخشی انسان را در فرهنگهای مختلف به نمایش میگذارد. به گونهای که در تاریخ روشهای متنوعی برای ابراز شادی توسط انسان ثبت و ضبط شده است.
تاریخ پر فراز و نشیب شهر سلیمانیه نشان میدهد که دریافت فرهنگ شادی در این شهر بر بضاعت فرهنگی زیاد آن دلالت دارد و با وجود حوادث متعدد ناگوار، همواره هنر و موسیقی در خیابانها و کوچههای آن به حیات خود ادامه دادە است. شادی دسته جمعی و جلب شادی به جمع در یکی از مناطق سلیمانیه، واقعیات شهر را به مثابه آفتاب آشکار میسازد.
اگر موضوع رقص به شیوهای واقعبینانه مورد امعان نظر قرار گیرد، فراگیری رقص در کلیت هستی محرز خواهد شد. مسئلەای کە واکنش احساسی اخیر جریانهای اسلامی را در سلیمانیه به چالش میکشاند. بە عبارتی دیگر رقص یک اصل هستی شناسی به شمار میآید و در میان تمامی موجودات آن هم برای جلب توجه و راضی نگه داشتن طرف مقابل (خدا، معشوق) شمولیت عام دارد. بنابراین رقص به قانون جذب و جلب که در ساحت هستی فراهم بودە، تمکین میکند.
مگر غیر از این است که فرد مسلمان در هنگام اقامه نماز به قصد وصلت و رضایت خدا با انجام رکوع، سجود و حرکاتی خاص به رقص میپردازد؟ کدام پرنده نر را سراغ دارید که برای جذب ماده از هنر رقص و صدای زیبای خود بهره نگیرد؟ به نعرههای متنوع حیوانات بنگرید، آیا برای بدست آوردن جنس مخالف و بە صورت حرکات موزون (رقص) انجام نمیشود؟ آیا کرات آسمانی با رقص ادواری و صدای مهیب خود از وجود این حرکت زیباشناختی پرده بر دارند؟ چرا رقص، موسیقی و شادی در تمام هستی جایز شمرده میشود، اما از جانب اسلامیستهای افراطی برای دختران و پسران سلیمانیه مورد نکوهش قرار میگیرد؟
بدون تردید موضوع رقص و موسیقی یک اصل زیبا شناختی در کلیت هستی قلمداد میشود. بە یک معنا، هستی از انواع رقص تبعیت میکند و رقاصهها هنر هستی را از طریق رقص به نمایش میگذارند. اساسا هستی یک هنر بزرگ است و رقاصهها زیباترین هنرمندان آن محسوب میشوند. به قول سیمین دانشور «سیمهای ریز و زیر تار زنانه است و سیمهای بم مردانه و از تلفیق این دو است که موسیقی زندگی نواخته میشود.»
خوانشی که نماز خواندن در یک مکان آلوده به گناه حاصل از رقص جوانها را برای پاک کردن ضروری میداند، ذوب شدن شعور و عقلانیت خود را روایت میکند. این نگرش در برابر واقعیات اجتنابناپذیر دنیای امروز، واژگان اخلاقی را از کانتکست و کارکرد خود خارج مینمایند، به تفسیر غیر واقعی آنها مبادرت میورزد و با صبغه بیغیرتی و بیناموسی بخشیدن به علاقمندان رقص، بر مانع تراشی، محدودیت و حذف مخالفان اصرار دارد تا پای بست ویران ایدئولوژی انسدادی خود را به منصه ظهور برساند. به نقل از نیچه، مجریان این خدای قهار مستبد، خوار شمارندگان زندگیاند زیرا آنها دنیا را بر نمیتابند امری که از نظر نیچه کفران زمین سهمگینترین کفران است.
متصدیان دینی از دیگری کردن هر چیزی خشنود هستند دیگری که سارتر آن را جهنم میداند. در واقع بایدها، نبایدها، محدودیتها، دخالتها، مخالفتهای مبتنی بر فرضهای وهمی، دیگری هستند و باید از دیگری و ساخته دیگری بودن پرهیز کرد.
آنچه که از راویان و مبلغان جهل مقدس به دست میآید نوعی سمبولیسم انگاری از دین است که با گفتن نه به هر مسئلهای بدون داشتن آلترناتیو محوریت مییابد و با وجود توصیه به تعقل و تفکر در قرآن، آن را مرجع شناخت قرار نمیدهند. معضلی که مارک تواین سختترین کار دنیا را در بحث کردن با کسی میداند که به خودش قول داده است نفهمد.
سیاست اغواگرانه کادر ایدئولوژیک بر پایههای بیبنیان سمعا طاعتا استوار گشته است و مصداق در غار کهف خوابیدن آنها است. از اینرو چنین پارادایم مالیخولیایی فقط در دوران پیشا تاریخ قابل دفاع بوده و برای عصر کنونی از حیز انتفاع ساقط شده است. زیرا از منظر آنها اطاعت و الزام به آن عبادت است و به قولی هر چه خسرو کند شیرین بود.
اسلام فقاهتی در برابر واقعیات اجتناب ناپذیر امروزه، خواهان پنج اصل تقدس، انطباق، عادت، تقلید و تسلیم است. این رویکرد در دنیای مدرن چالشی جدی بهوجود میآورد، چالشی که انسان را به هوشیاری دعوت میکند و با افسون زدایی از جهان پیرامون، عملکرد خود را نه به ماوراءالطبیعه بلکه پیامد و نتیجه مستقیم وقایع میداند.
بطور کلی نظامی که بر اساس ایدئولوژی دینی شکل می گیرد برای مشروعیت بخشی به قانون یا همان شریعت نیاز دارد. مشکل زمانی بوجود می آید که تلقی فقهی زعمای دین اسلام در بسیاری از مسایل زندگی انسانی با الگو واره ی سنتی دست و پا گیر ارائه می شود. یعنی آنچه را که در ارتباط با ابد و ازل می بینند ، عرف جزیره العرب زمان پیامبر و قبل از آن بوده است. اما این عرف محلی / عربی در دستگاه فقهی کنونی ممالک اسلامی تقدیس شده و به یک قانون ایدال جهانشمول بدل گشته است در حالیکه مفاهیمی که در صدر اسلام بوجود آمده و به آن فکر می کردند بدون توجه به مقتضیات آینده و پدیده ی دموکراسی عصر جدید می باشد. ازینرو نسخه پیچیهای سلبی کوته بینانه ی سوداگران در کردستان از یک مغالطه و توهم همه گیر نشات می گیرد تا اینکه بستری از تحلیل و برهان را ارزانی دارد.
ذهنیت علیلی که رقص و شادی را ناقض حقوق مسلمانها میداند یک مفروضه نااندیشیده و حاکی از یخزدگی فکری سوداگران دین است، در حالیکه شادی یک تجربه است و ما انسانها از شادی ادراکی غیر زبانی داریم. به تعبیری دیگر شادی در وصف نمیگنجد همچنان کە رقص به مثابه انعکاس ماه در آب زلال لمس شدنی نیست بلکه ادراکی است، اما زیبایی بخش ظلمت شب تیره است.
اینجاست که عقل در یک تناقض عمیق گرفتار میشود، زیرا دین و خدایی که به زندگی نه میگوید و آن را تعطیل میکند و امید را از امید خلع میکند ارزش و اعتبار خود را از دست میدهد. شاید واکنش مردم سلیمانیه در برابر هجمه اخیر اسلامگراهای افراطی، در گفته آلدوس هاکسلی فیلسوف بریتانیایی مجال بروز یابد که میگوید: «پس از سکوت، موسیقی ابزاری توانمند برای گفتن ناگفتههاست. اما یادآوری این نکته ضروری است که استبداد (دینی) در سایە اکثریت خاموش مشروعیت مییابد.»
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.