بخش اول – چه شد که همسویان جمهوری اسلامی در انتخابات پیروز شدند؟
پیشدرآمد
انتخابات اخیر کنگره ایرانیان کانادا نقطه عطف مهمی در تحولات چند دهه اخیر جوامع ایرانی خارج کشور بود. این انتخابات با بیش از یک سال و نیم تاخیر در روز ۱۳ دسامبر ۲۰۲۰، زیر نظر مستقیم نماینده دادگاه استان انتاریو و بدون دخالت هیئت مدیره بهصورت مجازی در سراسر کانادا برگزار گردید. اهمیت این انتخابات، از سویی به دلیل برگزار گردیدن آن زیر نظر دادگاه بود که برای اولین بار یک انتخابات سالم و بهدور از تقلب را تضمین کرد. از سوی دیگر – و مهمتر – اینکه همسویان جمهوری اسلامی با اختلاف اندکی نسبت به نیروهای مدنی در آن پیروز شدند. این دو نکته، یعنی تجربه یک انتخابات سالم و پیروزی همسویان ج.ا.، درسهای باارزشی به همراه داشت که نه تنها برای افرادی که در آن انتخابات سهیم بودند، بلکه برای کنشگران اجتماعی در کانادا و دیگر کشورها میتوانند آموزنده باشند.
تعداد اعضای کنگره کمی بیش از سه هزار نفر بود که از این تعداد، نزدیک به ۲۸۰۰ نفر در رایگیری شرکت کردند. این سطح از مشارکت، چه در مقایسه با تاریخچه کنگره و چه با نهادهای غیر انتفاعی دیگر در کانادا، رکورد قابل توجهی بود. در این انتخابات، دو گروه، یکی همسویان جمهوری اسلامی، و دیگری نیروهای مدنی مستقل از ج.ا.، به مصاف یکدیگر رفتند. نتیجه رایگیری شگفتآور بود. اگرچه اختلاف آرای دو گروه کمتر از صد رای بود، بهدلیل دو-قطبی بودن آرا و رای افراد غیر ایرانی، هشت کرسی از نه (۹) کرسی هیئت مدیره به همسویان ج.ا. رسید و تنها یک کرسی نصیب نیروهای مدنی گردید.
توضیح این نکته شاید مهم باشد که بهعنوان یکی از دستاندرکاران کهنهکار این تلاش، گرایش فکری و تمایل شخصی من بیتردید به سمت نیروهای مدنی و رو در روی همسویان ج.ا. بوده و هست. با اینحال، در نوشته زیر تلاش کردهام در حد توان، بدون جانبداری به بررسی زمینهها و نتایج این انتخابات بپردازم. در بخش اول این نوشته به علل شکست نیروهای مدنی پرداختهام و در بخش دوم، به تلاشهای پیشین و تاریخچه این نهاد اشاره کردهام.
تاریخچه کوتاه کنگره
در این بخش، برای آگاهی خوانندگان ناآشنا با کنگره معرفی کوتاهی ازاین نهاد میکنم و جزئیات را برای بخش دوم میگذارم.
کنگره ایرانیان کانادا یک نهاد اجتماعی غیرحزبی، غیر دینی، وغیر انتفاعی است که در سال ۲۰۰۷ برای پیشبرد منافع مشترک ایرانیان کانادا بنیان گذاشته شد. تنها چند سال پس از تاسیس، هم مخالفین و هم موافقین جمهوری اسلامی به تواناییهای این نهاد در تاثیرگذاری بر سیاستگذاران کانادایی پی بردند. از آن پس، کنگره به میدانی برای کشمکش این دو گروه تبدیل شد. امروزه بیش از هفت سال است که گروهی کنشگر مدنی برای دموکراتیزه کردن این نهاد تلاش میکنند. این گروه سوم، در عین حال که با ج.ا. مخالف هستند بر این باورند که کنگره، بهعنوان یک نهاد اجتماعی، ابزار مناسبی برای دفاع یا براندازی ج.ا. نیست. هر تلاشی برای سوءاستفاده ابزاری از این نهاد تنها به چندپاره شدن جامعه ایرانی-کانادایی و نزاعهای پایانناپذیر داخلی منجر میگردد. قوانین کانادا به همه فرصت گردآمدن در گروههای سیاسی و اجتماعی خشونتپرهیز را داده است. هرکس میتواند با تشکیل چنین گروههایی در خارج از چارچوب کنگره برای پیشبرد اهدافش تلاش کند.
از سال ۲۰۱۶ تا کنون، کنترل کنگره در دست همسویان جمهوری اسلامی است. درباره همسویان ج.ا. در بخش دوم به تفصیل صحبت کردهام. در اینجا اشاره میکنم که این گروه از افرادی تشکیل شدهاند که سیاستگذاریها و تلاشهایشان همسو با منافع سیاسی ج.ا. است. ممکن است بخشی از این گروه مستقیما با ج.ا. در تماس باشند، اما باید از تعمیم اتهاماتی مانند وابستگی به ج.ا. به هواداران این تفکر پرهیز کرد. در چهار سالی که همسویان در هیئت مدیره حضور داشتند تقریبا تمامی حرکتهایشان در امتداد سیاستهای مورد علاقه ج.ا. بود، تا جایی که مثلا از افزایش صادرات آلمان به ایران صحبت میکردند بی آنکه ربط آن را به منافع جامعه ایرانی-کانادایی توضیح دهند. در برابر، در جلسهای که در سنای کانادا برگزار شد، مسئول سیاستگذاری کنگره در پاسخ به سناتوری که از سرکوب بهائیان در ج.ا. پرسید از شرایط این اقلیت دینی در ایران اظهار بیاطلاعی نمود.
شکایت قانونی از هیئت مدیره، زمینه انتخابات
نزدیک به دو سال پیش، چهار تن از اعضای کنگره از هیئت مدیره این نهاد به دادگاه شکایت کردند. زمینه و دلایل این شکایت را در بخش دوم بهتفصیل توضیح دادهام. در اینجا تنها به ذکر این نکته بسنده میکنم که این شکایت با پیروزی بزرگی بهنفع این چهار نفر همراه بود که در اغلب موارد بهمراتب بیش از تقاضایی بود که آنها از دادگاه کرده بودند. این شکایت چند دستآورد مهم داشت از جمله اینکه بر اساس توافقنامهای که هیئت مدیره ناچار از پذیرشش شد برگزاری انتخابات کاملا از کنترل هیئت مدیره خارج گردید و در اختیار نماینده دادگاه قرار گرفت۱. همچنین تمام مدیران – که پیش از این بدون رقابت انتخاباتی وارد هیئت مدیره شده بودند – موظف شدند – اگر بخواهند در هیئت مدیره بمانند – در انتخابات شرکت کنند.
به این ترتیب، راه برای برگزاری یک انتخابات سالم و دور از دسترس هیئت مدیره در اوایل ۲۰۲۰ هموار شد. اما همه گیری کرونا چند بار آن را بهعقب انداخت و نهایتا، به تشخیص دادگاه، شکل رایدهی از حضوری به آنلاین تغییر کرد. انتخابات آنلاین یکی از مواردی بود که اعضای شاکی به آن اعتراض داشتند چون امکان تقلب و دست بردن در نتیجه را زیاد میکرد. به این دلیل، دادگاه برگزاری این انتخابات را به یک شرکت مشاور غیر ایرانی و بیطرف سپرد که احتمال تقلب را کم میکرد (اگرچه از بین نمیبرد).
رقابتهای انتخاباتی
با هموار شدن راه برای برگزاری یک انتخابات سالم دو گروه اصلی، نیروهای مدنی و همسویان جمهوری اسلامی، برای رقابتهای انتخاباتی آماده شدند. بهجز این دو، تلاشهای دیگری هم برای حضور در انتخابات صورت گرفت که به دلیل نداشتن تجربه و ناتوانی در جلب اعتماد جامعه بینتیجه ماندند. نیروهای مدنی کارزاری به نام “تغییر و بازسازی” (از این پس، “کارزار”) را سامان دادند که بازتابی از گوناگونیهای فکری و اعتقادی موجود در جامعه ایرانی-کانادایی بود. کارزار چتر بزرگی بود که گرایشات گوناگون اجتماعی و سیاسی را در بر میگرفت که در میان آنها، سیاستگرایان و سیاستپرهیزان، مسلمانان و بهاییها و نوکیشان مسیحی و دینناباوران، و همجنسگرایان حضور داشتند. آنچه این گروه را به یک تشکل همراه و همگون تبدیل میکرد احترام به گوناگونی فکری، اعتقاد به شیوههای دموکراتیک، و تلاش برای بازسازی کنگرهای مستقل و غیر حزبی بود.
کارزار با یک برنامه کار (پلتفرم) واقعگرا به میدان آمد که سه هدف و یک پروژه را دنبال میکرد. آن سه هدف شامل بازنویسی اساسنامه، مشارکت همگانی، و نیازسنجی علمی میشد، و پروژه بر پشتیبانی از دادخواهی خانوادههای جانباختگان در جنایت شلیک موشک به هواپیمای مسافربری بهوسیله سپاه پاسداران تاکید میکرد. در چارچوب این پلتفرم، کارزار نه (۹) نامزد معرفی کرد که برای اولین بار پژواکی از گوناگونیهای فکری و اجتماعی حاکم بر جامعه ایرانی بودند. پنج زن و چهار مرد شامل سیاستگرا و سیاست پرهیز، چپ و راست، پادشاهیخواه و جمهوریخواه، بهایی و مسلمانزاده و بی دین، همجنسگرا و دگرجنسگرا با هم همپیمان شدند تا فارغ از دیدگاههای سیاسی و عقیدتیشان برای بهبود شرایط جامعه ایرانی-کانادایی تلاش کنند. نامزدهای کارزار در شانزده نشست همگانی برنامههایشان را با جامعه در میان گذاشتند و به دغدغههای مخاطبینشان گوش دادند. دهها نفر از هنرمندان، کنشگران اجتماعی، و اقلیتهای دینی و قومی پشتیبانی خودشان را از برنامهها و نامزدهای کارزار اعلام کردند. گفتگوها در اطراف کارزار، کنگره، و انتخابات، رسانههای فارسیزبان و فضای مجازی را پر کرد و در چندین مورد به رسانههای انگلیسی زبان کانادا نیز کشیده شد. رقابتهای انتخاباتی در همه شهرهای اصلی کانادا شکل گرفتند و اخبار کنگره مرزهای کانادا را پشت سر گذاشت و در آمریکا، اروپا و داخل ایران مطرح گردید.
همسویان، برای شرکت در انتخابات، “پویش صلح و همبستگی” را بوجود آوردند (از این پس، “پویش”). پویش تنها یکی دو هفته پیش از شروع انتخابات نامزدهایش را معرفی کرد، تنها یک نشست همگانی برای معرفی آنان ترتیب داد، و هیچگاه نتوانست پشتیبانی هیچ فرد شناخته شدهای در جامعه ایرانی-کانادایی را بهخود جلب کند. پلتفرمی که پویش معرفی کرد در ظاهر از سیاستهای پیشین همسویان فاصله گرفته بود و شباهت عجیبی با پلتفرم کارزار داشت. گویی میخواستند از موفقیت اجتماعی کارزار بهره ببرند.
افزون بر تفاوتهای کیفی بالا که کفه کارزار را در برابر همسویان سنگینتر میکرد باید به ترکیب اجتماعی جامعه ایرانی-کانادایی نیز اشاره کرد. نفرت جامعه ایرانی از جمهوری اسلامی را نظرسنجیهایی که در سالهای اخیر انجام گرفته با عدد و رقم همراه کرده است. این نظرسنجیها حکایت از این دارند که در یک رفراندم آزاد تنها ۱۵% مردم به ج.ا. رای آری میدهند۲. اگر این آمار را مبنا قرار دهیم باید انتظار داشت در یک انتخابات سالم که یک سوی آن نزدیکان به ج.ا. باشند، به نسبت مشابهی نیروهای مستقل از ج.ا. پیروز شوند. با اینحال، در شرایطی که تمام شواهد بر پیشی گرفتن کارزار بر پویش حکایت میکرد، در عمل، پویش موفق شد انتخابات را برنده شود، گیرم با اختلاف ناچیز ۵۱% در برابر ۴۹%. چه شد که چنین شد؟
دلایل شکست در انتخابات
اگرچه کارزار تنها با همسویان ج.ا. به رقابت انتخاباتی پرداخت، اما در عمل، از سوی سه گروه مورد تهاجم قرار گرفت. دو گروه دیگر، که همسو با همسویان تمام تلاششان را کردند تا کارزار پیروز نشود، شامل براندازان تمامیتخواه و سهمخواهان بودند. در زیر به نقش هر یک از این چهار گروه (همسویان، براندازان تمامیتخواه، سهمخواهان، و کارزار) در شکست کارزار میپردازم.
- همسویان
همسویان پایگاه اجتماعی کوچکی داشتند/دارند که تنها محدود به بخشی از نسل جدید مهاجر میشود. این نسل شامل دانشجویان و دانشورانی است که در دهه اخیر از ایران به کانادا مهاجرت کردهاند. درصد کوچکی از این افراد به ج.ا. وابستهاند، یعنی همانها که به آقازاده معروفند و پشتیبانان اصلی همسویان هستند. بخش بزرگتر این مهاجرین کسانی هستند که نهتنها رابطه مالی یا سیاسی با حاکمین ج.ا. ندارند بلکه مانند باقی مردم ایران با آنها مخالفند. با اینحال، با تحریمهایی که زندگی را بر مردم در داخل ایران تنگ کردهاند نیز مخالفند و تبلیغات همسویان مبنی بر اینکه کنگره توان این را دارد که بر برداشتن این تحریمها تاثیر بگذارد را باور میکنند. همینطور، دانشجویانی که خانوادههایشان با سختی بخشی از مخارج آنان در کانادا را تامین میکنند نگران روابط تیره سیاسی غرب، و بهویژه کانادا، با ج.ا. هستند. این گروه نیز تبلیغات همسویان مبنی بر اینکه سیاستهای غرب تنها علت این تیرگی روابط است و اینکه گویا کنگره میتواند بر بهبود این روابط تاثیر بگذارد را باور دارند.
واقعیت این است که همسویان در طول پنج سال حاکمیت بر کنگره هیچ برنامه عملی برای رفع تحریمها و ازسرگیری روابط دیپلماتیک بین کانادا و ج.ا. ارائه ندادهاند و طبیعتا هیچ موفقیتی نیز در این زمینهها در کارنامهشان نیست. استراتژی آنان کپیبرداری دقیقی از سیاستهای پوپولیستی ترامپ است با تکیه بر تبلیغ گسترده شعارهای ساده و عامیپسند مبنی بر اینکه تحریم بد است، دیپلماسی خوب است، و اگر تحریمها برداشته نمیشوند و سفارت باز نمیشود همه زیر سر عدهای تحریمچی و جنگطلب است که زیر پرچم کارزار جمع شدهاند. اینان هیچ توضیحی نمیدهند که نهادی که تا پیش از انتخابات تنها دو صدم درصد از جمعیت ایرانیان کانادا را نمایندگی میکرد و امروز، در بهترین شرایط، کمتر از یک درصد این جامعه را با خود همراه دارد چگونه قادر است تحریمها را بردارد یا بگذارد؟
همسویان میدانستند اگر بخواهند تنها بر بخشی از تازه مهاجرین ایرانی تکیه کنند شکستشان مسلم است. از این رو دست بهدامان غیر ایرانیها شدند. برای این منظور، آنها روی طیف چپ کانادا حساب باز کردند. اینان مدتی به حزب لیبرال نزدیک شدند، اما روشن شد که سیاست این دولت نسبت به ج.ا. همچنان سختگیرانه است. این بود که به حزب چپگرای نیودموکرات روی آوردند تا با تحریک حساسیتهای ضد آمریکایی آنان سیاستهای ج.ا. را پیش ببرند. این نزدیکی نیز با رسوایی روبرو شد و در عمل به بنبست رسید. دست آخر، به حزب سبز رو آوردند. در یک نامه مخفیانه که افشا گردید۳ رئیس هیئت مدیره کنگره با بستن اتهاماتی به کارزار از قبیل جنگطلبی و وابستگی به مجاهدین از یکی از مسئولین بلندپایه این حزب درخواست کرد اعضای حزب را تشویق به عضویت در کنگره و رای دادن به نامزدهای مورد حمایت هیئت مدیره کند. اگرچه با افشای این نامه و کشیده شدن ماجرا به روزنامههای انگلیسی زبان کانادا۴ این تلاش متوقف گردید، اما نزدیک به دویست نفر از گروههای گوناگون چپگرا (یا بهعقیده من، چپنما)، که بسیاری از آنها از امریکای لاتین و بهویژه ونزوئلا بودند، به عضویت کنگره درآمدند. آسیبی که حزب سبز از این نزدیکی سهلانگارانه از سوی رسانههای همگانی کانادا خورد باعث شد آنها نیز در چنین روابطی تجدید نظر کنند و عاقلانهتر عمل نمایند. به این ترتیب، بهنظر میرسد سیاست نزدیکی با احزاب کانادایی با چالشهای جدی روبرو باشد. با اینحال، این آخرین تیر ترکش همسویان در برهم زدن تعادل شکننده انتخابات بهسود آنان موثر افتاد. نقش تعیین کننده این دویست نفر زمانی برجسته میشود که بهخاطر داشته باشیم همسویان تنها با اختلاف کمتر از صد رای پیروز شدند. به کلام سادهتر، سرنوشت جامعه ایرانیان کانادا را دویست غیر ایرانی رقم زدند۵.
با اینحال، پتانسیلی که کارزار در آغاز مبارزه انتخاباتی برای جذب جامعه داشت بسیار بزرگتر از این بود که با عضویت دویست غیر ایرانی به شکست منجر شود. سیاست بزرگتری که همسویان در پیش گرفتند ناامید کردن جامعه ایرانی از حضور در انتخابات بود. آنان استراتژی ناامیدسازی خود را بر سه عامل استوار کردند. یکی اینکه بخش بزرگتر جامعه ادعاها، نقدها، و اتهامات دو طرف را با دقت دنبال نمیکند. دوم اینکه، بدبینی نسبت به حرکتهای اجتماعی در طی سالیان به یکی از ویژگیهای جوامع ایرانی تبدیل شده است. با استفاده از این بدبینی، همسویان، کارزار و داوطلبینش را متهم کردند که جنگطلب و تحریمچیاند، هوادار مجاهدیناند، و وابسته به اسرائیل و عربستان هستند. در یک مورد، شخصی که ساکن انگلیس است در نوشتهای که بهشکل وسیع پخش شد دو تن از افراد کارزار را به “دریافت میلیونها دلار” برای شکست طرفداران صلح و دیپلماسی متهم کرد. به همین ترتیب، آنها به این تفکر دامن زدند که “این نیز یکی دیگر از جنگهای جناحهای سیاسی بر سرقدرت است و بهتر است ما (افراد جامعه) درگیر آن نشویم”. چنین تفکری مشابه این است که رودررویی ایرانیان داخل کشور با پاسدارن و حاکمین ج.ا. را به درگیری دو گروه بر سر دستیابی به قدرت تقلیل بدهیم. در روزهای آخر پیش از انتخابات استراتژی سومی هم بهکار گرفته شد که آن بخش از جامعه را که تا به آخر بر حضور در انتخابات راسخ بودند مخاطب قرار داد که “بهتر است برای ایجاد تعادل در هیئت مدیره به نامزدهایی از هر دو سو رای بدهیم”. این استراتژیها موفقیتآمیز بودند و بخش بزرگی از جامعه را از حضور در انتخابات ناامید کردند یا رایشان را بین کارزار و پویش تقسیم کردند. تحلیلهایی که پس از انتخابات از آرا شد موفقیت این استراتژیها را تایید میکردند. این تبلیغات منفی بسیار حرفهای و هوشمندانه طراحی شده بودند و بهروشنی از سطح تجربه و دانش چند جوان که اغلب خودشان را دانشجو معرفی میکردند فراتر بود.
- براندازان تمامیتخواه
براندازان تمامیتخواه (در برابر براندازان کثرتگرا) در سال ۲۰۱۴ هیئت مدیره را در دست داشتند و بهنوبه خود از آن استفاده ابزاری کردند. شکستی که اینان در انتخابات ۲۰۱۵ خوردند باعث شد از آن پس نیروهای مدنی را بهعنوان دشمن اصلی برگزینند. این تصمیم تا جایی پیش رفت که در همان سال با همسویان همدست شدند و باعث بهقدرت رسیدن آنان شدند. دراینباره در بخش دوم صحبت کردهام. این کینه در انتخابات اخیر یکبار دیگر بهشکل همراهی با همسویان جلوهگر شد.
تمامیتخواهان در آغاز، به تلاش ناموفقی برای ارائه یک لیست انتخاباتی سوم دست زدند. مهمترین دلیل ناتوانی آنها انزوای آنان نه تنها در جامعه ایرانی بلکه حتا در بین نیروهای برانداز بود (براندازان کثرتگرا از کارزار حمایت میکردند). پس از شکست در ارائه لیست، آنها استراتژی خود را تغییر دادند و تلاششان را بر به شکست کشاندن کارزار متمرکز کردند. اتهامات این گروه از جنس همانهایی بود که همسویان به کارزار میزدند. برای نمونه، در شرایطی که همسویان، کارزار را به وابستگی به مجاهدین، اسرائیل، و عربستان متهم میکردند اینان کارزار را عامل ج.ا. معرفی مینمودند. همچنین، تمامیتخواهان و همسویان در ناامیدکردن جامعه نسبت به شرکت در انتخابات همراه و همزبان بودند. تلاش تمامیتخواهان بر این بود که با شبیهسازیهای عوامپسند، اختلاف کارزار و همسویان را به تفاوتهای اصلاحطلبان و اصولگرایان در داخل ایران تشبیه کنند. هواداران این گروه اگرچه از چند ده نفر تجاوز نمیکردند اما شیوههای خشونتگرا و ادبیات رکیکی که استفاده میکردند بخشی از جامعه را بر این باور راسختر کرد که این انتخابات یکی دیگر از زد و خوردهای معمول بین اپوزیسیون است.
- سهمخواهان
سهمخواهان افرادی بودند که هر یک بهدلیلی سهمی که برای خودشان در ترکیب نامزدها قائل بودند را بهدست نیاوردند و بههمین دلیل عزمشان جزم شد تا نگذارند کارزار به پیروزی برسد. تعداد این گروه از سه چهار نفر بیشتر نبود. اما دو موضوع باعث میشد تواناییهایشان بهمراتب بزرگتراز تعدادشان باشد. یکی اینکه هرکدام رسانههای مجازی و خوانندگان خودشان را داشتند. دوم اینکه بهدلیل نزدیکیشان با کارزار و گردانندگان آن بهخوبی میدانستند کجا توان تخریب بیشتری دارند. برای نمونه، یکی بر این پافشاری میکرد که فلان نامزد کارزار معتقد به جدایی کبک از کانادا است و تنها با قصد سوءاستفاده از کنگره برای رسیدن به اهداف سیاسی خود نامزد شده است. اما هیچگاه توضیح نداد که – به فرض درست بودن چنین ادعایی – نهادی مانند کنگره ایرانیان کانادا چگونه میتواند باعث جدایی کبک از کانادا بشود. دیگری ادعا میکرد که هزاران دلار به کارزار کمک کرده اما دستاندرکاران بجای سپاسگزاری، او را کنار گذاشتهاند. او هم هیچگاه مشخص نکرد که چرا کارزار باید دست به چنین رفتار بچهگانهای بزند.
- کارزار
تمام آنچه در بالا در مورد عوامل بیرونی شکست گفتم، اگر استراتژی و مدیریت مناسبی بر کارزار حاکم میبود قابل پیشگیری یا مقابله میبود.
فکر میکنم بزرگترین مشکل کارزار نبود ارتباط مستقیم و موثر با جامعه بهقصد آگاهیرسانی بود. در شرایطی که سه گروه مخالف بهترین بهره را از رسانهها و فضای مجازی برای تبلیغات برعلیه کارزار و پخش دیدگاههای خود میبردند، کارزار در این زمینه ناتوان بود. برای نمونه، دو سند بسیار باارزش، یکی اعترافات رسمی هیئت مدیره وقت در حضور دادگاه، و دیگری، بازجوییهای رسمی (Cross examination) – باز در حضور دادگاه – از نایب رئیس و مدیر سیاستگذاری هیئت مدیره هیچگاه بهشکل گسترده در اختیار همگان قرار نگرفت۶. ترجمه به فارسی و انتشار گسترده این دو سند میتوانست دست همسویان را در پخش بسیاری اخبار و تحلیلهای دروغ ببندد. با اینحال، تعداد کسانی که تا به امروز این دو سند را مطالعه کردهاند از انگشتان یک دست بیشتر نیست.
ضعف کارزار در زمینه آگاهیرسانی بیش از هرچیز ناشی از هراس از اشتباه بود. هراس از اینکه اگر کلامی به اشتباه گفته شود ممکن است به تحریک بیشتر طرف مقابل بیانجامد و پیامدی سختتر در پیش داشته باشد. اما ریسک کردن بخش جداییناپذیر کنشگری اجتماعی است. اگر برای برداشتن هر قدم بخواهیم صبر کنیم تا از موفقیت آن اطمینان کامل حاصل کنیم تقریبا هیچگاه از جایمان تکان نخواهیم خورد. در این زمینه، همسویان از سه گروه دیگر چندین گام پیشتر بودند، گرچه عامل اصلی این موفقیت، بیاعتنایی به اخلاقیات بود. آنها از دروغ گفتن، توجیه کردن اشتباهات، و حتا پیروزی جلوه دادن شکستهایشان ابایی نداشتند. شیوهای که شباهتی باور نکردنی با سیاستهای ج.ا. دارد. کارزار بیتردید نه میخواست و نه میتوانست چنین شیوهای در پیش بگیرد، اما پرهیز از هرگونه ریسک مقولهای است متفاوت از بی توجهی به اخلاقیات. این پرهیز حتا نتوانست از حملات بیشتر طرفهای مقابل پیشگیری کند. برعکس، دست همسویان، تمامیتخواهان، و سهمخواهان را در تولید ناامیدی عمومی بازتر گذاشت. تلاشهایی که برای زدودن این فرهنگ شد بینتیجه ماند. تنها در دو سه هفته آخر بود که با فعال شدن چند عضو جوان، پاسخگویی به اتهامات جان گرفت اگرچه دیر بود.
چهره دیگر فرهنگ هراس از اشتباه را در شیوه مدیریت افقی میشد دید. در این شیوه، همه کس در همه چیز دخالت دارند. این شیوه، انرژیها را بههدر میدهد و عملگرایی را بیتاثیر مینماید. کنشگری اجتماعی، در بیشتر موارد به واکنش سریع نیاز دارد. کارآمدترین – و هم زمان، دموکراتیکترین – شیوه، واگذار کردن تصمیمگیریها به گروههای کوچک تخصصی، مستقل، و موازی است. دخالت همهکس در همهچیز گاه جلسات را چنان طولانی میکرد که چند موضوع حتا فرصت مطرح شدن پیدا نمیکردند. یکی از مهمترین پروژههایی که هیچگاه به تصمیمگیری و عمل نرسید تدوین راهکار برای آگاهیرسانی به بخشهای گوناگون جامعه بود. بیتردید اگر چنین راهکارهایی به اجرا درمیآمدند نه تنها بخش خاموش جامعه را با کارزار همراه میکردند بلکه موفق میشدند رای بخشی دیگر که ناآگاهانه با همسویان همراه شده بودند را برگردانند. نمونه دیگر، تاخیر در اعلام لیست کامل نامزدهای کارزار بود. موضوع این بود که یکی از نامزدهای کارزار چند روز پیش از انتخابات و زیر فشار تهمتهای تمامیتخواهان تصمیم به کنارهگیری گرفت. کارزار خواست بهجای او از یکی از نامزدهای منفرد پشتیبانی کند. با اینحال، لیست کامل کارزار تنها بعد از شروع انتخابات اعلام شد. در نبود این لیست، بخش قابل توجهی از جامعه به لیست دیگری رای دادند که در آن افزون بر نامزد کنارگیرنده، نام یک نامزد دیگر کارزار نیز حذف شده بود. این حذف باعث شد آن نامزد دیگر تنها با ۵۸ رای – از ۳۰۰۰ رای – انتخابات را واگذار کند. به کلام سادهتر، اگر کارزار بهموقع لیست کاملش را اعلام کرده بود با احتمال نزدیک به یقین دست کم ۵۸ رای بیشتر به آن نامزد داده میشد و او پیروز میشد.
مشکل دیگر کارزار، رفتار واکنشی بود. به این معنا که همیشه در موضع دفاعی باشیم و ابتکار عمل را به طرف مقابل واگذار کنیم. همیشه صبر کنیم تا طرف مقابل حملهای بکند و ما تلاش کنیم به بهترین شکل آن را دفع کنیم. این شیوه به این میماند که در بازی فوتبال یک طرف تمام مدت دفاعی بازی کند، که در اینصورت، بهترین نتیجهای که ممکن است بهدست آورد مساوی است. در زمینه کنشگری اجتماعی، جامعه واکنش مطلوبی نسبت به این شیوه نشان نمیدهد. از سویی، چنین افرادی را ناتوان از مدیریت و رهبری میبیند و به آنها اعتماد نمیکند. از سوی دیگر، چون ابتکار عمل در ارائه اطلاعات در دست کانالهای مسموم است، آنها دیر یا زود در دلسرد کردن جامعه موفق میشوند.
همسویان از سویی موفق شدند با طرح جدلهای فیسبوکی طولانی و خسته کننده بخش خاموش جامعه را از دنبال کردن موضوعات حساس دلسرد کنند. از سوی دیگر، با طرح گسترده اتهامات و اخبار دروغ، بسیاری را به این نتیجه برسانند که دست کم بخشی از این اتهامات باید درست باشند (تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها). برای نمونه، همسویان، کارزار را متهم میکردند که میخواهد تحریمها را افزایش دهد، یا اینکه دانشجویان ایرانی را مزدور جمهوری اسلامی میداند۶. در رویارویی با آن جدلها و اتهامات، کارزار ناتوان عمل کرد. در نبود استراتژی موثر برای آگاهیرسانی میتوان گمان برد که بخش قابل توجهی از جامعه از شرکت در انتخابات ناامید شدند و در رایگیری شرکت نکردند.
نتیجه
در مجموع، همگامی همسویان، تمامیتخواهان، و سهمخواهان، کارزار را در شرایطی نابرابر قرار میداد. همسویان نه تنها تمام توانشان را بر تخریب کارزار متمرکز کرده بودند، بلکه از همراهی تمامیتخواهان و سهمخواهان نیز سود میبردند. کارزار، برعکس، مجبور بود دائم در سه جبهه بجنگد و توانی را که میبایست تنها صرف مقابله با همسویان جمهوری اسلامی کند، در دو جبهه دیگر، برای مقابله با کسانی که خود مدعی مبارزه با جمهوری اسلامی بودند به هدر دهد.
نتیجه اینکه در شرایطی که همهچیز بهسود کارزار بود و میبایست با فاصله چشمگیری انتخابات را برنده شود، با اختلاف ناچیزی آن را به اتحاد همسویان جمهوری اسلامی، براندازان تمامیتخواه، و سهمخواهان واگذار کرد. این در شرایطی بود که همسویان بهتر از هر کس دیگر از شکستشان اطمینان داشتند، و همین بود که پیشدستی کردند و دست به دامان غیر ایرانیان شدند.
پس از انتخابات
شوکی که این شکست به جامعه وارد آورد بسیار بزرگ بود. اینکه همسویان توانستند در یک انتخابات سالم به پیروزی برسند برای جامعه بسیار ناگوار بود. و اینکه تنها چند ده رای بیشتر میتوانست سرنوشت انتخابات را – حتا بهرغم حضور غیر ایرانیان – بهنفع جامعه برگرداند بسیاری را همعقیده ساخت که میتوان و میباید به تلاش ادامه داد. با اینحال، در نبود یک رهبری توانمند این انرژی نیز دارد به هدر میرود. دو تلاش تمامیتخواهان، یکی برای انحلال کنگره، و دیگری برای استعفای دستهجمعی اعضا هر دو با شکست روبرو شدند. بهنظر می آید که بخشی از جامعه متقاعد شده باشد که تلاش برای انحلال و استعفا بهترین هدیههایی است که ممکن است به همسویان داد. اما در نبود راه حل سوم، بخشی از جامعه به این دو راه حل فکر یا عمل میکنند.
چه میتوان کرد؟
آنچه مسلم است این است که کنگره متعلق به اعضایش است. اگر اعضا متشکل شوند و برنامههای مورد علاقه خودشان را پیش ببرند هیئت مدیره مجبور به پیروی خواهد گردید. این نیز روشن است که همسویان توان بسیج هوادارانشان را ندارند در حالیکه این توانایی، ویژگی برجسته هواداران کارزار است. هنوز هم برای تشکل دادن به هواداران کارزار برای به اجرا درآوردن برنامههای سهگانه دیر نشده. در غیاب چنین تشکلی، همسویان باز موفق خواهند شد در دیدارهای پنهانی با سیاستگذاران و دولتمردان کانادا برنامههای خودشان در جهت پیشبرد منافع ج.ا. را دنبال کنند. همسویان بیش ازهر کس دیگری با انحلال کنگره موافقند چون خواهند توانست بلافاصله از این نام برای به ثبت رساندن نهاد مشابهی استفاده کنند (و این نهاد، دیگر عضو-محور نخواهد بود و لازم نخواهد بود به کسی حساب پس بدهد). آنها همچنین از استعفای اعضا بسیار استقبال میکنند چون بهشکلی قانونی نشان خواهند داد که اعمالشان مورد تایید اکثریت قاطع اعضا (آنها که استعفا ندادهاند) است، همچنانکه بار پیش، کنگره را با ۱۵۰۰ عضو تحویل گرفتند و با حدود ۷۰ عضو تحویل دادند.
همچنین، در پنج سال گذشته، همسویان نشان دادهاند که نه اهل گفتگو هستند و نه مصالحه. آنها تنها زبان قدرت را میفهمند، همچنانکه تا زمانی که از آنان شکایت نشد و دادگاهی نبود که با قدرت، اختیارات آنان را بگیرد هیچگاه حاضر به کوچکترین مصالحهای نشدند. دوران نصیحت و تلاش برای آموزش دموکراسی و قانونمداری به اینان نیز مدتهاست بهسر آمده. تنها با تشکل دادن به جامعه و اعمال قانونی قدرت است که میتوان همسویان را وادار به تن دادن به حقوق جامعه ایرانی-کانادایی کرد. قدرت ما – و ضعف همسویان – در این است که ما پشتیبانی جامعه ایرانی-کانادایی را با خود داریم و آنها ندارند. این دقیقا همان نقطه ضعفی است که همسویان را وادار کرد دست به آن رسوایی بزنند و با کمک ونزوئلاییها انتخابات را پیروز شوند.
تنها عاملی که ما به آن احتیاج داریم درس گرفتن از اشتباهات گذشته و تلاش برای از بین بردن دلسردی اجتماعی است.
پینویسها:
- ترجمه قارسی بیانیه مشترک را اینجا بخوانبد:
Set_The_Records_Straight_-_Persian_Translation.pdf (d3n8a8pro7vhmx.cloudfront.net)
- برای نمونه، به بند آخر نظرسنجی “گمان” در اینجا نگاه کنید:
- متن نامه آقای لاسکاریس (از رهبران حزب سبز) و پاسخ کارزار به ایشان را در اینجا ببینید:
Open Letter to Dmitri Lascaris .pdf – Google Drive
- دو مقاله زیر در دو روزنامه مهم انگلیسی زبان کانادا، ناشنال پست و آتاوا سیتیزن، در رابطه با دخالت حزب سبز در انتخابات کنگره ایرانیان کانادا منتشر شدند:
Glavin: An odd venture into Iranian-Canadian politics | Ottawa Citizen
- اخیرا کسی به طنز نوشته بود بهتر است اسناد کنگره به زبان اسپانیایی نیز ترجمه شوند تا همه اعضا از آنها بهره برند.
- این دو سند را در اینجا میتوانید ببینید. جالب است بدانید این دو سند و سندهای مشابه بهشکلی در سایت کنگره جاسازی شدهاند که کسی با یک جستجوی معمولی نمیتواند به آنها دست یابد.
- در این زمینه به گفتگویی که نشریه شهروند با من کرد در زیر نگاه کنید. دراین گفتگو، من به مدت ده دقیقه (از حدود دقیقه ۴۸ تا ۵۸) با صراحت میگویم دانشجویانی که از ایران میآیند وابسته به ج.ا. نیستند. همسویان، اما درست برعکس، در صفجه فیسبوکی آیسیسی فکتز (زیر) مدعی شدند که من گفتهام این دانشجویان مزدور ج.ا. هستند.
https://www.youtube.com/watch?v=Pw-wPCxw7bo
https://www.facebook.com/iccfacts/posts/182696960161907
نظرات
نویسنده مقاله یعنی شهرام تابع محمدی در سال ۲۰۱۵ کارزار دیگری به راه انداخت به نام “من هم یک ایرانی-کانادایی هستم”. خروجی و نتیجه آن کارزار انتخاب بیژن احمدی و سوده قاسمی بود که مورد حمایت همین آقای تابع محمدی بودند. بیژن احمدی و سوده قاسمی همان کسانی هستند که شهرام تابع محمدی آنها را امروز “همسویان جمهوری اسلامی” میخواند.
مضحک و عجیب این است که همین آقای تابع محمدی بعد از شش سال میخواهد گندی که سال ۲۰۱۵ زده را جمع کند. همانها را که سر کار آورده میخواهد ببرد و موفق هم نمیشود.
کسی با این کارنامه مفتضح هنگام تحلیل شکست به جای اینکه نوک پیکان را سمت خودش بگیرد, آن را به همه دنیا نسبت میدهد. شهرام تابع محمدی, تو خود مشکل هستی. خودت مشکل را درست کردی, خودت گندها را زدی, خودت “همسویان جمهوری اسلامی” را سر کار آوردی و خودت در شکست کارزارت مقصر هستی. از تاریخ خجالت بکش.
جمعه, ۲۰ام فروردین, ۱۴۰۰