در روز ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ رفراندومی در ایران برگزار شد تا مردم بتوانند بین حکومتی که کمتر از ۳ ماه پیش آن را سرنگون کرده بودند و سیستم سیاسیای که آمده بود تا انقلاب ۵۷ را سرکوب کند و آنرا از خواستههایش دور کند، یکی را انتخاب کنند.
بجز اینکه یک رفراندوم بین حکومت سابق که مردم از آن بیزار بودند و یک سیستم سیاسی دیگر، از پیش نتیجهاش مشخص است، این رفراندوم برنامهای بود در راستای تجهیز جمهوری اسلامی و سایر جریانات ضد انقلاب برای سرکوب انقلاب مذکور.
اما حتی با وجود آنکه این رفراندوم هم برگزار کردند، به نتیجه دلخواهشان از آن هم رسیدند و سالیان درازی از این نتیجه برای سرکوب تمام افراد و جنبشهای رادیکال و آزادیخواه استفاده کردند و پنجه بر گلوی آن انقلاب مردمی و پیشرو فشردند؛ نتوانستند صدای انقلاب ۵۷ را خفه کنند و در دوره سرکوب اولیه انقلاب ناچار شدند تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” به دانشگاهها حمله کنند، چندین جمع، گروه و حتی تک تک اعضای تعدادی از سازمانهای سیاسی آن دوران را تا سر حد از هم فرو پاشیدن آن سازمانها کشتند و هزار جنایت دیگری که شمردنشان از حوصله این متن خارج است را مرتکب شدند تا بتوانند به حکومت ننگین خود، البته در سایه سنگین مطالبات و خواستههای انسانی انقلاب ۵۷ ادامه دهند.
بله، ما معتقدیم هیچ جامعهای خودکشی نمیکند و انقلاب نمیکند تا یک جریان ارتجاعیتر و عقبماندهتر از سیستم قبلی را روی کار بیاورد. به همین خاطر هم بود که بخشهای زیادی از جامعه در همان سالهای ابتدایی و بعضا حتی از همان لحظات ابتدایی پس از سرنگون کردن حکومت سابق، عملا به هر شکلی از حکومت جمهوری اسلامی “نه” گفتند.
آنهایی به جمهوری اسلامی “نه” گفتند که در انقلاب ۵۷ از نیروهای سازمانده آن انقلاب بودند، همانهایی که شعارشان “آزادی، نه شرقی نه غربی، جهانیست” بود، آنهایی که کمتر از یک ماه پس از سرنگونی حکومت سابق علیه فرمان حجاب اجباری خمینی به خیابان آمدند و مشت بر دهان جمهوری اسلامی زدند. آنهایی که ۹۰ درصد دانشگاههای کشور تا پیش از سرکوب دانشگاهها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” محل نفوذ و حضورشان بود و همانهایی که طی ۴۲ سال اخیر یک لحظه هم سازشی با حکومت اسلامی نداشتهاند.
امروز اما بیشتر از هر دوران دیگری”نه” گفتن به وضع موجود و جمهوری اسلامی سراسری شده. تمام سیاست به کار بستنهای حکومت از جمله اصلاح طلبی رنگ باختهاند و تمام نیروهای سیاسی معترض نسبت به وضع موجود، ساقط کردن جمهوری اسلامی را تنها راه حل سیاسی برای آینده کشور میدانند.
در دوران انقلاب ۵۷، نابودی و سرنگونی حکومت شاه تنها در صورتی موجب سعادت و خوشبختی مردم میشد که تمام مناسبات آن زمان اعم از سیستم سرکوب تحت هر عنوانی، قوه قضایی وابسته و طرفدار حکومت، مناسبات اقتصادی مبتنی بر استثمار و بهره کشی از طبقه کارگر، تحت ستم بودن زنان و جنس دوم بودن زن در آن جامعه، نبود آزادیهای فکری و عقیدتی و هزار مسئله اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگر در سطوح خرد و کلان، به همراه آن حکومت نابود میشدند.
دقیقا همین مسئله برای الان هم صادق است و وقتی در روز ۱۲ فروردین ۱۴۰۰ میگوییم: “نه به جمهوری اسلامی”، این “نه” از نظر ما تنها در صورتی میتواند به سعادت جمعی ما منجر شود که بخواهیم سیستم سرکوب حکومت را هم در هم بکوبیم و فردا تحت عناوین دیگری یک پلیس امنیتی نظیر اطلاعات سپاه راه اندازی نشود که اجازه نفس کشیدن به کسی را ندهد،
این “نه” تنها در صورتی ما را به برابری میرساند که استثمار و بهره کشی از طبقه کارگر کاملا ملغی شود، این “نه” زمانی انسانی است که زنان و رنگینکمانیها بتوانند هویت جنسی خود را ابراز دارند و محاکمه و بازخواست نشوند، این “نه” وقتی افکار و عقاید مختلف را در دل خود میپذیرد که بساط سیاسی مذهب، که افراد را بخاطر نوشتن کتاب، توهین یا تمسخر مقدسات میکشد، جمع شود.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.