“شهرِ یک داستان” هفتمین اثر آرش آذرپناه و دومین کار غیرداستانی (تحلیلی- پژوهشی) او پس از کتاب “داستان­های پشت پرده (تمثیل در داستان کوتاه معاصر ایران)”، است که توسط نشر آسمون ریسمون در تهران و در روزهای پایانی قرن گذشته منتشر شده است. کتابی در حدود ۴۵۰ صفحه که به قصد بررسی و تحلیل یک سده داستان کوتاه شهری در ایران، سامان یافته است. اثر دارای دو بخش کلی است و ابتدا از طریق یک پیشگفتار در بابِ چیستی داستان شهری و سپس بخشی در بیش از ۴۰۰ صفحه و با تحلیل ۲۰ داستان کوتاه – که از نویسندگان متولد پیش از دهه ۵۰ انتخاب شده­ اند- می­ کوشد تعریف روشنی از داستان شهری ارائه دهد.

کتاب تازه آذرپناه اثر محترمی است که در کنار محفوظ بودن حق انتقاد از هر کتاب منتشر شده می­ توان با خیالی آسوده از ارزش ­هایش سخن گفت. گرچه به صورت روزانه در نشریات کاغذی و مجازی شاهد هزاران یادداشت و نقدهای(بخوانید ریویوهای) به ظاهر پر زرق و برق بر آثار داستانی ایران هستیم، ابزار نقد و سنجش برای روشن کردن ارزش حقیقی آثار ادبی منتشر شده بسیار کم­تر از سطح انتظار است. جدا از جای خالی چنین تحلیلی به صورت جامع و روشن، کیفیت اثر نیز قابل توجه است. از سویی، تحلیل و نگاه نویسنده را می­ توان به نحوی ادامه مواضع ادبی پیشین او دانست و آنچه در همه این سال­ ها بر آن پای فشرده و نه تنها در این کتاب که در غالب مقاله ها و حتی مصاحبه­ هایش تکرار کرده است. نکاتی پُرپرداخت در کار او و البته کم ­پرداخت در فضای کم ­وسع نقد و تحلیل داستان کوتاه و رمان فارسی. غلبه داستان هایی خنثی با ساختی ضعیف در دو دهه اخیر البته موضوعی است که بسیاری به آن اشاره کرده اند؛ چرایی و چگونگی افزایش چنین داستان های سست پایه ای اما کمتر به بحث گذاشته شده و  همچنین راه برون رفت از آن نیز چندان مورد توجه قرار نگرفته است. نقطه قوت این اثر و بسیاری از مقاله های آذرپناه -در صورتی که به نفع آثار گفته شده نادیده گرفته نشوند- توجه به همین چرایی و چگونگی و ابزار تشخیص داستان شهری و مدرن از غیر آن است. در شهر یک داستان از طریق ارائه معیار و تحلیل نمونه هایی نزدیکتر به داستان مدرن و شهری راهی به این منظور پیش روی مخاطب قرار می­ گیرد. نقطه قوت تحلیل های آذرپناه این است که متر و معیار روشنی دارد، گنگ نیست و باج نمی­دهد. تلاش نمی­کند از مجرای تئوری فلان فیلسوف و بهمان جامعه­ شناس چیزهایی را به اثر حقنه کند که مخاطب به هیچ ترتیبی در آن نمی­ یابد. پافشاری است بر موضعی که بر اصالت و ریشه­ دار بودن داستان تاکید می­ کند. اصالت نگاهی که ادبیات ایران و بخصوص نویسندگان جوان به آن نیازمندند. انتقادهایی ارجمند و البته ضروری برای فضای ادبی ایران، که نویسنده مصرانه و مستقیم و بی­ تعارف بیانشان می­ کند. اصولی که اگر پژوهشگران و منتقدان بیشتری همراهی ­اش می­ کردند، شاید راه بر نویسندگان و نوقلمان و خوانندگان داستان فارسی با سرعت بیشتری روشن می­ شد تا هر متن آشفته و سست ­پایه ­ای را داستان فرض نکنند. تا به هر نوشته­ ای برچسب داستان شهری و مدرن یا که اصلا داستان نزنند. جریانی که نیاز به همراهی و تقویت بیشتری از سوی سایر منتقدان و نویسندگان دارد بلکه بتواند کمکی موثر به ادبیات حال و آینده ایران باشد.  این تحلیل ها را می توان هم زمان اعتراضی دانست به داستان ­نویسی کم­ رمق و سردرگم دو سه دهه اخیر*. آنچه در اغلب آثار نویسندگان دهه ۸۰ و ۹۰ و بخشی از دهه ۷۰ گم شد، یا نویسندگان بسیاری از آن فاصله گرفتند. شکافی که اتفاقا از منظر داستان هایی بروز کرد که خود را به عنوان داستان شهری جا زدند در حالی که گسست مطلق از ادبیات شهری به معنای واقعی آن بودند.

وضعیت داستان کوتاه شهری در ایران شاید از لحاظ­ هایی از رمان فارسی شهری نیز بدتر باشد. داستان کوتاه در حجم اندک خود کمتر مجال پرداخت به شهر به عنوانِ یک « کاراکتر مستقل دارای هویت» را دارد بنابراین نمی­ توان انتظار داشت از ادبیاتی که بهترین رمان­ هایش شهر ادبی نساخته­ اند ، داستان­های کوتاه شهری قَدَری خواند که شهر را به مثابه یک هویت ادبی ماندگار کرده باشند…

در ادامه همین گفتار نویسنده از طریق ۶ ویژگی معیارهایی را بر اساس آنچه در مقدمه اثر ذکر کرده است بیان می کند، یعنی همان خصوصیاتی که داستان ها بر اساس آن انتخاب شده اند. هر چند که به گفته او شهر در آن ها به عنوان یک شخصیت مستقل، هویت ادبی- تاریخی ماندگاری نیافته باشد، دست کم به پوسته اکتفا نکرده اند و اغلب ویژگی های بیان شده را  به عنوان یک داستان کوتاه شهری دارند.    پیشگفتار،  صفحات ۳۰ و ۳۱

به گفته آذرپناه در چشم انداز شهریِ دو دهه اخیر ارتباط نویسنده با مراکز اجتماعی شهر از میان رفته و کمتر اثری در میان آن ­ها توانسته است وجه جامعه شناسی و سیاسی به خود بگیرد.**

هر چه در دهه چهل و پنجاه دغدغه نویسندگان شهری یافتن وجوه مشترک انسان شهرنشین و یافتن نقاط خاص و در سایه­ شهر، در تعمیمِ تجربه شهری راوی در آن نقاط به کل کشور، بود؛ در دهه هشتاد و نود برعکس، سبک های متفاوت زیست در شهر احتمالا اصلی ترین دغدغه شهری نویسان این دهه ها به شمار می رود. یعنی نویسنده امروز به جای تعمیم جزء خاص از شهر به کل کشور یا به یک تحول اجتماعی، صرفا نظر به همین جزئیات جذاب سبک های شخصی زندگی دارد و این در وجه بدبینانه همان شگفتی زندگی لوکس شهری، بدون سویه های تعهد اجتماعی به شمار می رود. در حقیقت نویسنده شهری امروز به جای از جز به کل رسیدن از کل به جز می رسد و روی همان جز هم می ماند؛ به نحوی که در سراسر داستان ذره بین  اش را از روی جز برنمی دارد و نمی تواند به جای دورتری برود. او به جای یافتن نقاط مشترکِ جزء های شهر، نقاط افتراق را می بیند و بی جهت مجذوب تفاوت بی معنای آن می گردد. پیشگفتار، ص ۲۵   

داستان هایی که نه تنها قدرت ایجاد تصویری عمیق از زیرپوست شهر و لایه های پنهان  آن را ندارند بلکه به گفته نویسنده جسارت حرکت و تغییر را از خود کاراکترها نیز سلب می کند. آثاری که به جای یافتن وجوه تمثیلی یا تشخص هویتی بدل به نوعی رنگ آمیزی فضا برای جذب مخاطب عام می شود. و همچون رمان چراغ ها را من خاموش می کنم از زویا پیرزاد به رمانی توریستی و خنثی بدل می شود، بی هیچ قدرتی برای تغییری اجتماعی. ص ۱۸

در کنار این ها و در داستان نسل های پیش نیز که به عنوان نمونه آورده شده هر جا که نیاز به نگاهی انتقادی احساس می شده یا عواملی تردیدزا وجود داشته­ اند که بر حسب احتمال ممکن است در شهری بودن داستان -مطابق معیارهای برشمرده نویسنده – خللی وارد کنند نویسنده به آن پرداخته است. نمونه این نگاه انتقادی را می توان در بخشِ تحلیل و نگاهِ داستانِ “جشن فرخنده” از جلال آل احمد یا “شهر کوچک ما”  از احمد محمود دید.      صفحات ۹۴ و ۱۳۸

همچنین در تحلیل داستان “مهمان ناخوانده در شهر بزرگ” از بهرام صادقی نیز نویسنده با اشاره به دو تکنیک مهم در کار صادقی، او را درتقابل با نویسندگانی که نکوهش از شهر را به نفع تجلیل از روستا پیش بردند قرار می­ دهد. نویسنده ای شهری که موفق شده است با حفظ انتقاد خود به مشکلات هر دو محیط و پرهیز از بازگشت به گذشته و محیط روستایی همچنان همذات پنداری مخاطب را با آدم شهرنشین اش نگه دارد. و به این ترتیب تقابل او با رئالیست های ساده پنداری همچون آل احمد، علی اشرف درویشیان ، جمال میرصادقی (و حتی دلیل انتقاد احتمالی وارده به داستان احمد محمود (شهر کوچک ما) در همین کتاب نیز) روشن می شود. ص ۱۲۱

بنابراین در کنار انتقاد به فضای شهریِ داستان ها در ۲۰-۳۰ سال گذشته، نگاه انتقادی دیگری نیز قرار می گیرد که این بار تمایلات واپس گرایانه برخی نویسندگان نسل های پیش و نگاه ساده انگارانه آن ها به تحولات و ظهور شهر را نشانه می رود.

مقاله مفصل بخش ابتدایی کتاب حاوی توضیحات کامل و جامعی است و نکات مهمی در خود دارد، بررسی تاریخچه داستان شهری در ایران و تحلیل های پاکیزه ای که در انتهای هر داستان قرار گرفته اثر آذرپناه را به آنتولوژی خواندنی و جانداری تبدیل کرده است. کتاب سوای امتیازاتی که در مقایسه با آثار تحلیلی مشابه اش دارد و پیش تر به برخی از آن ها اشاره شد، در قیاس با آثار داستانی نویسنده اش نیز ظرفیت بالاتری برای لذت بردن و آموختن و اندیشیدن دارد. اثری که به معنای واقعی راهگشاست. آن هم در زمانه ای که علیرغم حجم انبوه آثار منتشر شده در فضای ادبی ایران آثاری که بتوان با خیالی آسوده معرفی شان کرد اندک اند.

پی نوشت:

 شَهرِ یک داستان؛ بررسی و تحلیل یک سده داستانِ کوتاه شهری در ایران/ نویسنده: آرش آذرپناه/ چاپ اول: زمستان ۱۳۹۹ ،انتشارات آسمون ریسمون: تهران. 

*روشن است که اشاره به جریانی غالب است و استثنات و آثاری خارج از این تعاریف وجود دارد، که اتفاقا و به دلیل سلطه همان جریان غالب نادیده گرفته می شوند یا از نظر دور می مانند.

** در بخش پیشگفتار مثال هایی از اندک آثار قابل قبول یا استثنائات قابل توجه و ارزشمند در رمان شهری آورده شده است.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)