بخش هایی از گزارش نوزدهمین نشست یکشنبههای “انسانشناسی و فرهنگ”
[اصل این گزارش چهار بخش طولانی است, که در اینجا فقط دو قسمت آخر آورده میشود؛ دو قسمت اول مقدمه ای خوب است بر تاریخ, جغرافیا, جمعیت شناختی,….بلوچستان.
پیوند ذیل:
یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ: جامعه و فرهنگ بلوچ؛ ساختارها و چشم اندازها
عبدالوهاب شهلیبُر: مصرف رسانهای بلوچها و دلالتهای هویتی آن
آخرین سخنران این برنامه، عبدالوهاب شهلیبُر، مدیر صفحه “فرهنگ بلوچ انسانشناسی و فرهنگ” سخنانی ارائه کرد. وی گفت: سوالی که در ابتدای صحبت مطرح میکنم این است که؛ جدا از نگاه تاریخی و جغرافیایی که وجود دارد، وضعیت کنونی این جامعه چگونه است؟
فرایندهای هویتی که در لایههای زیرین جامعه وجود دارد، در آینده باعث چه ترجمههای سیاسی و جنبشی خواهد شد؟
کسانی که در حوزهی اجتماعی کار میکنند می دانند که اتفاقات سیاسی در لایههای اجتماعی یک جامعه شکل میگیرد و با شناخت وضعیت اجتماعی یک جامعه میتوان چشمانداز درستی از یک جامعه داشت. برای شناخت این جامعه باید به تولیدات و نشانههای یک جامعه نگاه کرد.
در اینجا مصرف رسانهای را به عنوان یک نشانه در نظر گرفته و دلالتهای آن را مورد بررسی قرار میدهم.
پیشینه تئوریک بحث این است که بعد از پایان جنگ جهانی اول و رفاهی که بعد از آن بوجود آمد، مسالهی اوقات فراغت و صنعت فرهنگ مطرح میشود. در نظریههای کلاسیک مارکسیستی، مهمترین عامل اقتصاد است اما وقتی وارد نیمهی دوم قرن بیستم میشویم و با نظریات نئومارکسیستی مانند گرامشی و آلتوسر مواجه میشویم، این مساله مطرح میشود که فرهنگ در ساختن جامعه تاثیرگذار است.
سیاست فرهنگی هم در دل سنت مطالعات فرهنگی و مکتب بیرمنگام ساخته میشود و از مفهوم هژمونی گرامشی و دستگاه ایدئولوژیک آلتوسر بهره میگیرند.
تعریفی که گرامشی از هژمونی ارائه میدهد این است که هژمونی عبارت است از کنترل و ادارهی جامعه توسط نیروهای حاکم از طریق تولید و انتشار معانی خاص، در جهت برساختن سوژههای مطلوب آنها سازمان یافتهاند. برای اینکه نظامهای سیاسی تثبیت شوند در دو فاز کار میکنند؛ یکی در دستگاههای غیرایدئولوژیک و خشن مانند زندانها و ارتش و دیگر هم دستگاههای ایدئولوژیک مانند آموزش و پرورش، رسانه، هنر و خانواده که تلاش میکنند سوژهی مطلوب تولید شود. بر اساس این نگاه، فرهنگ عامه عرصهی تنازع است بین نیروهای فرادست و فرودست جامعه.
چون هژمونی هرگز به تمامیت نمیرسد پس عرصهی اجتماع و سیاست در تنازع هستند. از یک طرف گروههای فرادست تلاش میکنند معانی ایدئولوژیک که منجر به دوام قدرت است را در قالب بستههای فرهنگی به خورد گروههای فرودست بدهند و از یک طرف گروههایی که نمیخواهند به این مناسبات قدرت بها بدهند و میخواهند اتوپیای خاص خودشان را بسازند، تلاش میکنند یک فرهنگ دیگری را شکل دهند.
بر خلاف رویکردهای کلاسیک مانند مکتب فرانکفورت که هیچ آزادیبخشی در فرهنگ عامه نمیبینند، این رویکردهای جدید میگویند نمیتوان با صراحت همهی اشکال فرهنگ عامه را از صحنه خارج کنیم.
استوارت هال، یکی از چهرههای خاص مکتب بیرمنگام، در پی بیان یک نوع جامعهشناسی بود که منجر به بهبود زندگی بشر شود.
او مقولهی “ادراک اجتماعی” را مطرح میکند، به این شکل که همیشه بین ساختار و فرهنگ ارتباط وجود دارد.
یعنی دوام یک ساختار سیاسی در این است که فرهنگ متناسب با خودش را در جامعه تولید کند و یک تعبیر سیاسی از فرهنگ ارائه میشود.
از نظر هال، فرهنگ عامه محلی برای ساخته شدن ادراک جمعی است. اگر در یک جامعه، گروههایی که وجود دارند، جامعه را به شکلی ببینند که مطلوب قدرت نیست، بازتولید قدرت دچار چالش میشود.
در اثر جهانی شدن، این امکان برای قوم بلوچ بوجود میآید که اقدام به تولید و مصرف محصولات رسانهای بکنند.
در اثر جهانی شدن امکانی برای بازگشت محلی پدید میآید.
انواع و اقسام شرکتهای فیلمسازی در پاکستان، امکان تولید متون فرهنگ عامه را امکانپذیر میکند و چون هزینههای توزیع پایین است، انتشار پیدا میکند و به دست قوم بلوچ هم میرسد.
در اینجا مصرف را به سه شکل تقسیم کردهام.
مصرف متون قومی که گفته شد،
مصرف انیمیشنهای جذاب به زبان قومی
و سوم فیلمهای عامهپسند هندی.
این سه شکل منجر به سیاستهای فرهنگی خاصی شده است. روی یک جامعهی آماری این نکته را مورد بررسی قرار دادم که هر کدام از این مصارف رسانهای چه دلالتهای معنایی را در درون خودش دارد؟
اعم از اینکه یک شخص بلوچ سنتی یا مدرن باشد، وقتی یک متنی را استفاده میکند نوعی کنش سمبلیک ارائه میکند و اذعان داشتند که نوعی تعلق قومی را نشان میدهند، چیزی که من بر آن نام “مکانیزم جبرانی” گذاشتهام. فراتر از مرزهای سیاسی که این قوم را از هم جدا کرده این محصولات تعلق قومی را نشان میدهند. مصرف انیمیشنهای مدرن که به زبان قومی پخش میشدند، بین بلوچهای سنتی و مدرن دلالتهای متفاوتی وجود داشت. برای بلوچهای سنتی، شنیدن زبان بلوچی در یک متن مدرن جذاب بود. اما برای بلوچهای مدرن این را تلفیقی از مدرنیته و سنت را میدیدند.
مثل عدم مردسالاری که در تصاویر وجود داشت.
بخش سوم که خیلی جدیتر است، مصرف فیلمهای هندی است. سینمای هند، فضای خالی سینمای ایران را در منطقهی بلوچستان پر کرده است. از نظر برخی، چون توان تولید نداریم، از یک سینمایی که در دسترس است و با ما همخوانی بیشتری دارد استفاده میکنیم. این همخوانی در رنگ لباس و چهره مشهود است. بلوچهای مدرن، نگاه انتقادی موجود در این فیلمها را میپسندند.
اکثر کارهای فرهنگی، تهران محور است. مسائلی که برای یک جوان بلوچ مطرح است برای تهران دیگر اهمیتی ندارد. مانند نقد ازدواج اجباری، و چون در فیلمهای هندی این موضوعات هنوز مسالهی جامعه است، پس مخاطب بیشتری برای این جوانان دارد. نظام کاستی موجود در هند برای بلوچ قابل درک است چون دغدغه مشترک است. اما در سینمای ایران این دغدغهها وجود ندارد.
نتیجهگیری این است که در سطح کلان این مصرف رسانهای بر سه شکل دلالت دارد:
یکی ساختاریابی مجدد هویت قومی است که از یک طرف تضعیف برخی مولفههای هویتهای سنتی بلوچ و ظهور مولفههای جدید. مثلا؛ از بین رفتن قبح نگرشهای جنسیتی و تغییر آن و شکل گرفتن نگرشهای انتقادی به سیستم شبه کاستی قوم بلوچ، تضعیف وجدان جمعی. در این تحلیل به این نتیجه رسیدم، هرچند در سطح سیاسی، روحانیون در سطح مسائل اجتماعی قرار دارند، اما در لایههای زیرین جامعه، جریان سکولاریزم که در کلیت جامعه ایران را در بر گرفته به این منطقه هم رسوخ کرده و حتی نیروهایی که به دانشگاه نرفتهاند هم به این جریان گرایش دارند. اینکه آیا برای انتخابات سیاسی، روحانیون باید حضور داشته باشند؟ این در لایههای زیرین است که ممکن است بعدها ظهور کند.
مورد بعد، چالش هویت ملی ایرانی است. یافتهها نشان داد از یک طرف با رشد شاخصهای هویت قومی و از طرف دیگر با رشد شاخصهای هویت جهانی روبرو هستیم و در این میان هویت ملی دچار چالش شده است. شاخصهای هویت قومی مانند زبان، فرهنگ و مناسک قومی، سرزمین مشخص قومی و محرومیتهای مشترک تقویت شده است. هویت جهانی هم فروپاشی ارزشها و هویت ایرانی و اسلامی است، شیوع امر اروتیک و رواج مصرفگرایی که مد نظر نظام سرمایهداری است که منجر به تضعیف هویت ایرانی، تعلق به زبان فارسی و ارزشهای ایرانی و اسلامی شده است. به بیان دیگر، نوع مصرف رسانهای قوم بلوچ به تقویت هویت قومی و جهانی منجر شده و همزاد پنداری بیشتری با آن دارد.
بروز اشکال کنش سیاسی در بین بلوچها نتیجهی سومی است که به آن رسیدم. به این معنا که به دلیل وجود شکافی که بین ساختار بلوچها و حاکمیت ایران وجود دارد، وضعیت جدیدی در نگرش سیاسی شکل گرفته است به طوریکه عرصههای جدیدی بوجود آمده که به عنوان سیاست فرهنگی نام میبریم. در نیتجه برای اینکه هویت ملی شکل بگیرد باید تغییرات کلان در عرصهی فرهنگ صورت پذیرد و پیشنهاد من این است که مولفههای هویت قومی وارد هویت ملی شود و با تنوع قومیتها این یک سرمایهی بزرگ است. از تهران که پا فراتر بگذاریم میبینیم که افراد کمتر با رسانهها ارتباط برقرار میکنند».
ناصر فکوهی: عدم بازتولید عناصر درونی، سیستم فرهنگی را ضعیف میکند
در پایان این نشست، دکتر فکوهی به عنوان مدیر “انسانشناسی و فرهنگ،” طی سخنانی از برگزاری این جلسه به عنوان اولین نشست یکشنبهها با محوریت یک گروه قومی و استقبال خوب علاقمندان از آن، ابراز خوشنودی کرده و بیان داشت: «این اولین جلسه در مورد یکی از اقوام بود که برگزار شد و خوشحالیم که با قوم بلوچ آغاز کردیم. نکتهای که باید بگویم این است که در انسان شناسی و فرهنگ امکان انتشار مقاله به زبان قومیتهای دیگر وجود دارد و تا به حال هم منتشر شده است. همین روزها بحث تدریس زبان محلی مطرح شده و مواضع متفاوتی مطرح شده است. این مساله خیلی مهم است بخصوص کسانی که عظمت یک فرهنگ مثل بلوچ و کُرد را به مسخره میگیرند و یا به سطح فولکلور کاهش میدهند باید توجه کنند که این مساله خیلی گسترده است و نخبگان ما را زیر سوال میبرد.
نظر من بر خلاف تئوری هژمونی گرامشی است و بیشتر به مطالعات فرهنگی نزدیک است.
سیستمی که نتواند خودش را بازتولید کند از طریق عناصر درونی فرهنگی، نمیتواند هیچ شکلی از هژمونی سیاسی را در داخل خود شکل دهد ضعیف شده و از بیرون مورد یورش قرار میگیرد.
نمونهای که داریم هندوستان است که تنها کشوری است که در مقابل سینمای آمریکا مقاومت کرده است این کشور است به این دلیل که از سینما و فرهنگ خودش ابزاری برای ایجاد اتوریتهی فرهنگی درونی ساخت و فیلم آمریکایی ممنوع نیست اما کسی نگاه نمی کند.
رابطهی فرهنگ ملی و محلی هم همین است.
تقویت هویتهای محلی راهی برای تقویت هویت ملی است.
هر حکومتی که سعی کرده یکپارچگی قومی و زبانی ایجاد کند، تخریب شده است.
از دورهی هخامنشی سیاست بر این بوده که اقوام پیرامونی را برای زبان، دین و … آزاد بگذارد و چون از طرف مرکز تهدید نمیشدند به محافظان مرکز تبدیل شدند.
این یک معادلهی ساده است.
کسانی که به تهدید اقوام پرداختند، مثل پهلوی اول، تهدیدی برای سیستم مرکز به حساب آمده و با دیگران رابطهی دوستی برقرار کردند.
امروز که دولت مباحث قومیت را مطرح کرده و میخواهد اجرا کند خوب است که کسانی که با آن مخالفت میکنند نوعی خیانت است.
اقوام ایرانی باید در کنار زبان فارسی، بتوانند از زبان خودشان هم استفاده کنند.
در هندوستان فقط سیزده زبان رسمی به جز حدود پانصد زبان محلی، وجود دارد.
در مورد بحث جدایی استان سیستان و بلوچستان که در مجلس مطرح شده باید گفت که به نظر من در سطح تقسیمات اداری ایران این تقسیم کاملا قابل توجیه است. از لحاظ فرهنگی دو فرهنگ متفاوت بوده و هر دو ارزشمند هستند.»
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.