یوسف عزیزی بنی طرف
رستم حلق آویز
رودابه بی رمق
وسهراب خون شفق
تو خلقی صبور
سینه چاک
زیر قِمه قَجر
تکه تکه ات کردند
زبان و نانت بریدند
ولهیدند در تابه تهران
تفته و تفتان
اما تو زنده ای
آتش سبزی
سبزه ای
سراوانی
خشمی و شعله ای
زاهدان نام تو نیست
تو بلوچی
تو دُزآبی
دادشاهی
مالکی
سربازی
و هزاران خفتگانی
کشتگانی
خستگانی
جسته از گور استعمار
تفتان بی قرار
واله دره ی دارهای بی شمار
خنیاگر دردهای خون چکان
تو شاهد شورش بیوه گان، کودکان و گرسنگان
سر بر آسمان بسای
تابان بی زمان
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.