پروسه تولید کالا یا پروسه توزیع ثروت

دیوید هاروی، منتقد نئولیبرالیسم، مدعیست نئولیبرالیسم دارای این مشخصات اصلی است ۱) خصوصی سازی، یعنی جابجائی حقوقی مالکیت بورژوائی از دولت به بخش خصوصی. بعبارت دیگر جابجائی مالکیت ثروت بدون اینکه نفس مالکیت بورژوائی زیر سوال رفته باشد﮳ این جابجائی بشکل مبادله‌ای در بازار بسرانجام میرسد که خود مثالی از دست بدست شدن ثروت است﮳ ۲) کاهش مالیات بر سرمایه. مالیات پس از متحقق شدن سود، در پروسه توزیع ثروت پرداخت میشود. ۳) مقررات زدائی در بازار. بازار محل خرید و فروش است، محل مبادله ثروت است.

هر سه ویژگی سیاستهای نئولیبرالیستی در متن مبادله ثروت متحقق میشوند.

منتقد نئولیبرالیسم مدعی است سیاستهای نئولیبرالیستی نتیجه خواست و اراده افراد، تاچر و ریگان و پینوشه، برای حذف دولت رفاه است. خروجی منتقد نئولیبرالیسم چه در سطح نظری و چه در سطح سیاسی و عملی جرح و تعدیل توزیع ثروت در خدمت “توزیع عادلانه ثروت” یا همان سرمایه داری اصلاح شده، سرمایه داری با چهره انسانی یا دولت رفاه است. نقطه عزیمت نقد مارکس به سرمایه داری اما نقد پروسه تولید کالاست.

نقد مارکسیستی سرمایه داری معاصر

از دید مارکسیستی تهاجم به دستاوردهای کارگری الزاما ناشی از نیاز سرمایه به انباشت از طریق افزایش نرخ سود در پروسه‌ای است که ارزش اضافه در آن خلق میشود. پس انگیزه حذف دولت رفاه در دهه ۸۰ میلادی لاجرم جلوگیری از کاهش نرخ سود بوده است. نرخ سود بنابر قانون گرایش نزولی نرخ سود همیشه سیرنزولی طی میکند. توجه به یک نکته در این قانون حائز اهمیت است. مارکس از سوئی سیر نزولی نرخ سود را یک قانون مینامد، یعنی آنرا سیری قطعی، محتوم و مطلق میداند و از سوی دیگر آنرا گرایش میخواند یعنی آنرا یک تمایل معرفی میکند. “قانون گرایش” در نتیجه یک نقض غرض جلوه میکند. توضیح مارکس این است که نرخ سود در محور زمان و بصرف انباشت سرمایه قطعا کاهش می‌یابد اما میزان شتاب کاهش نرخ سود قطعی نیست چون سرمایه دار میتواند با اقداماتی مقابله جویانه شتاب کاهش نرخ سود را کٌند کند﮳ پس شیب نزولی نرخ سود را نمیتوان مطلقا خنثی کرد اما میتوان آنرا کٌند کرد. رفرمیسم بحران سرمایه داری را نتیجه نابرابری یا ناعادلانه بودن توزیع ثروت میداند﮳ بزعم رفرمیست تقسیم ناعادلانه ثروت توازن عرضه و تقاضای کالا را در بازار بضرر تقاضا مختل کرده موجب بحران اضافه تولید و در نتیجه بحران سرمایه داری میشود﮳ قانون گرایش نزولی نرخ سود اما با دست گذاشتن روی تضاد درونی کارکرد سرمایه، یعنی جهت گیری متضاد افزایش سرمایه ثابت و نزول نرخ سود، دلیل بحران سرمایه داری از دید مارکسیستی را توضیح میدهد﮳

مارکس در فصل چهاردهم جلد سوم سرمایه ۶ اقدام مقابله جویانه با گرایش نزولی نرخ سود را که توسط سرمایه دار بکار گرفته میشود لیست میکند. ۱) تشدید استثمار ۲) کاهش دستمزد کارگران به سطحی نازلتر از ارزش واقعی قوه کار ۳) ارزان سازی عناصر سرمایه ثابت ۴) ازدیاد نسبی جمعیت ۵) تجارت خارجی و ۶) افزایش سرمایه سهام یا سرمایه ربائی یا سرمایه پولی یا سرمایه موهوم (The Increase Of Stock Capital)

توضیح مارکسیستیِ بتعویق انداختن بحران اقتصادی هیچ سنخیتی با “سیاستهای نئولیبرالیستی” ندارد بلکه با تکیه بر نقد کارکرد سرمایه، آنرا در قالبی که بواقع بروز میکند، یعنی مقابله سرمایه دار با گرایش نزولی نرخ سود نشان میدهد﮳ اولین، موثرترین و مهمترین اقدام سرمایه داری برای جلوگیری از گرایش نزولی نرخ سود افزایش شدت کار است﮳ بعنوان مثال، تثبیت مشاغل نیمه وقت و قراردادی با دستمزد نازل در غبب precarious_jobs و اخیرا مشاغل صنایع موسوم به اقتصاد گیگ gig_economy بموازات حذف مشاغل امن که دستمزد بالاتری داشتند مصداق دقیق تشدید کار و کاهش دستمزد کارگران به سطحی نازلتر از ارزش واقعی قوه کار است﮳ انتقال سرمایه صنعتی از اروپا و آمریکای شمالی به کشورهای حوزه کار ارزان و خصوصا آسیای شرقی و جنوب شرقی مصداق کاهش دستمزد کارگران به سطحی نازلتر از ارزش واقعی قوه کار است﮳ سقوط ارزش ابزار تولید بدلیل بالا رفتن بالاآوری کار یکی از انگیزه‌های تداوم انقلابات انفورماتیکی در صنایع مختلف تولیدی، توزیعی و خدماتی بوده است﮳ بیکاری ناشی از بالا رفتن بارآوری کار، انتقال صنایع به حوزه کار ارزان و یا سازماندهی جهانی تولید بجای سازماندهی محلی تولید، موجب ازدیاد نسبی جمعیت میشود که بنوبه خود باعث افزایش ارتش ذخیره کار، رقابت کارگر برای فروش قوه کارش و کاهش نرخ دستمزد میشود﮳ پنجم، تجارت خارجی هم به کاهش ارزش سرمایه ثابت منجر میشود و هم ارزش اقلام مصرفی قوه کار را کاهش میدهد و در نتیجه به عنوان مانعی در گرایش نزولی نرخ سود عمل میکند﮳ نقش رابطه تجاری چین با آمریکا مصداق این رابطه است که از جمله خود را در تبدیل شدن فروشگاههای زنجیره‌ای وال مارت و “یک دلاری” در آمریکا بعنوان فروشگاههای تامین ارزاق و نیازهای روزمره کارگران یقه آبی تثبیت کرده اند﮳ قطع یا صدمه جدی رابطه تجاری آمریکا با چین، کارگران آمریکا را بلافاصله به تقابلی با سرمایه داران در آمریکا برای افزایش دستمزد میکشاند﮳ مارکس توضیح چندانی در مورد بند ششم مقابله با نرخ نزولی گرایش سود نمیدهد﮳ وزن، حجم، جایگاه و عملکرد سرمایه سهام در بازار بورس در زمان حیات مارکس چشمگیرنبود﮳ مارکس این نکته را در همان اولین جمله‌اش بیان میکند﮳ اما مارکس فونکسیون سرمایه ربائی را بعنوان مکملی بر پنج اقدام پیشین در تقابل با گرایش نزولی نرخ سود برسمیت میشناسد﮳ او میگوید سرمایه ربائی با نرخ پائین سودش در محاسبه نرخ عمومی سود بکار برده نمیشود﮳ بخشی از انباشت سرمایه بجای افزوده شدن به سرمایه ثابت که بنوبه خود موجب کاهش نرخ سود میشود، بشکل سرمایه ربائی بطور کامل از پروسه تولید جدا میشود﮳ این شکل از سرمایه که مارکس آنرا سرمایه موهوم نیز مینامد و اقتصاد دان بورژوا پروسه جدائی‌اش از چرخه باز تولید سرمایه را فایننشالیزیشن financialization خطاب میکند، امروزه ابعاد غول پیکری بخود گرفته است﮳ حجم سرمایه موهوم در بازار بورس، در بازار مستغلات و بشکل ربائی در حسابهای بانکی جزایر امن مالیاتی سر از دهها تریلیون دلار درمیاورد﮳ جدائی این بخش از سرمایه از پروسه تولید کالا، از حجم سرمایه ثابت کاسته، نقش مقابله با نرخ نزولی سود را بازی میکند﮳

دو نکته تکمیلی را لازم میبینم اضافه کنم﮳ اول، بحث بالا در مورد مقابله با گرایش نزولی نرخ سود بحثی صرفا نظری و در انتزاع از موقعیت سیاسی جامعه، در انتزاع از مبارزات طبقاتی مطرح شده است﮳ دوم، نقد مارکسیستی از وضعیت جاری سرمایه داری در هیچ کجا با نقد نئولیبرالیستی از همان وضعیت تلاقی پیدا نمیکند﮳ خصوصی و یا دولتی شدن مالکیت بورژوائی، قانون زدائی از بازار و کاهش مالیات بر سرمایه مشغله نقد کارگری به سرمایه نیست چون هیچیک از این اقدامات نه بواقع توضیح عملکرد سرمایه داری و نه نقد کارگر به سرمایه داری از زاویه منافعش است﮳ شاید پرسیده شود چرا مالیات بر سرمایه مشغله کارگر نیست؟ اولا مالیات چه از طرف سرمایه دار پرداخت شود و چه مستقیما از درآمد کارگر پرداخت شود بخشی از ارزش (اضافه ای) است که کارگر تولید کرده است﮳ ثانیا کارگر مشاور اقتصادی دولت بورژوائی برای تنظیم بودجه آن نیست﮳ وارد شدن به میدان مشاورت با دولت بورژوایی در “یافتن منبع تخصیص بودجه” در اساس اشتباه است﮳ کارگر مشاور مالی سرمایه داری نیست بلکه لازم است صرفا مطالباتش را مطرح کند﮳ مادام که کارگر حاکم بر جامعه نباشد، چگونگی پرداخت مطالباتش موضوع کار او نیست ﮳

جمعبندی: نقد نئولیبرالیسم نقد پروسه توزیع ثروت در سرمایه داری است در حالیکه مارکسیسم نقد سرمایه در پروسه تولید کالاست. این پایه‌ای ترین سطح اختلاف متدولوژیک این دو نقد متفاوت به سرمایه داری است. نئولیبرالیسم درک رفرمیست از پروسه خلع ید از دولت رفاه است. نقد نئولیبرالیستی خصلت نمای اصلاح سرمایه داری و نقد مارکسیستی خصلت نمای نفی سرمایه داری است﮳ اولی پرچم رفرمیسم و دومی پرچم سوسیالیسم کارگری است.

***

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)