انقلاب ایران در حالی به آغاز چهل و سومین سال حیات خود می‌رسد که خبر «کوه خوابی» در منطقه‌ی «شهرک علائین شهرری، در مفتح جنوبی، قلعه علیمون» منتشر شده است. پس از ۴۲ سال، سرانجام برخی از هموطنانمان به سبک زندگی انسان اولیه، یعنی «غار نشینی» روی آورده‌اند تا زنده بمانند. سران رژیم در این ایام به طور معمول از «برکات انقلاب» یا «دست آوردهای انقلاب» یاد می‌کنند. آیا این پدیده جدید را نیز جزو این‌ها و ایرادی بر پدیده «انقلاب» دانست؟

به برخی از انقلاب‌های تاریخ معاصر بشری که مراجعه کنیم می‌بینیم در خود پدیده‌های خوب و بد فراوان داشته‌اند. به طور مثال:
    –  انقلاب کبیر فرانسه، این کشور را هم به پیشنهاد دهنده‌ی نخستین اعلامیه حقوق بشر در تاریخ و نیز به قدرت استعماریی تبدیل کرد که در مستعمره‌های خویش، مانند الجزایر، بعد از قتل عام مبارزین استقلال طلب سر آنها را می‌بریدند و روی اجساد آن‌ها ادرار می‌کردند و با آن عکس می‌گرفتند،
    –  انقلاب اکتبر، روسیه را به نخستین کشور فرستنده‌ی انسان به فضا و نیز برپاکننده‌ی اردوگاه‌های مرگ و کار اجباری گولاگ تبدیل ساخت،
    –  انقلاب مائو، کشور چین را به اقتصاد دوم و در مسیر تبدیل شدن به اقتصاد اول جهان و نیز سازمانده اردوگاه‌های تربیتی سرشار از اجبار و شکنجه برای مسلمانان ایغور بدل ساخته است.
    –  انقلاب ایران نیز، ضمن به باد دادن چند تریلیون دلار از ثروت‌های ملت ایران در طول ۴۲ سال، چنان که گفتیم، شهروندان را وادار به بازگشت به عصر «غارنشینی» ساخته است.
این امر نشان می‌دهد انقلاب‌ها محصول یک دست و یک شکل بیرون نمی‌دهند و نتایج آن‌ها متفاوت و حتی متضاد هستند. به همین دلیل، شاید بهتر باشد که دیگر انقلاب را با رویاپردازی احساسی یا با نفرت طبقاتی مورد تایید یا رد قرار ندهیم. بایست مورد به مورد به آن پرداخت و از یک قضاوت جهان شمول درباره‌ی آن‌ها پرهیز کرد.
سؤال این است که پس از این تجارب تاریخی متعدد و به ویژه، به واسطه‌ی کشیده شدن سرنوشت ملت ایران به غارنشینی، پس از ۴۲ سال، پدیده‌ی انقلاب را چگونه باید مورد ارزیابی قرار دهیم. تایید یا رد؟ جستجوی یک انقلاب دیگر یا پرهیز جدی از آن؟
بروز انقلاب نه حادثه‌ی تاریخ است نه یک پروژه‌ی فکر شده. محصول ترکیبی این دو است با تناسب‌های مختلف. اما، در ورای چگونگی بروز آن، مثال‌های تاریخی نشان می‌دهد که، انقلاب فرمول مطمئنی برای خوشبخت سازی توده‌ها نیست، در حالی که شانس بالایی دارد که در بدبخت سازی آنها موفق عمل کند. حداقل، این تجربه‌ی مشخص تاریخ ایران است. با مشاهده‌ی کارنامه‌ی انقلاب ۵۷، شاید بهتر باشد که دیگر این فرمول را، حداقل به ملت ایران، سفارش نکنیم. این که مردم کشور آفریقایی توگو یا اهالی روسیه‌ی سفید (بلاروس) هنوز به انقلاب تمسک جویند و شانس رسیدن به خوشبختی را داشته باشند، نمی‌توانیم به طور مطلق رد کنیم. اما این که بگوییم ملت ایران با یک انقلاب دیگر سرانجام به فرمول «انقلاب موفق» دست خواهد یافت، قمار کردن با سرنوشت یک ملت است. چون معلوم نیست این بار، اگر بازهم با ناکامی مواجه شود، دیگر بخش غارنشین جمعیت ایران باید به کجا پناه برد!!!
از همین روی، برخورد تعصبی با انقلاب، دیگر جای و جایگاهی ندارد و این که می‌بینیم جنبش‌های پیاپی این سه یا چهار دهه‌ی اخیر در سراسر جهان، هیچ یک به «انقلاب»، به معنای سنتی، تبدیل نشده‌اند، شاید به دلیل این است که مردم جهان، «چشمشان از انقلاب ترسیده»، یا به قولی، «چشمشان از انقلاب آب نمی‌خورد».
حال سؤال این است که اگر «انقلاب» نه، پس چه؟
نگارنده بر این باور است که باید تفکر برچسبی را کنار بگذاریم. یعنی نباید با کدها و کلیشه‌ها اندیشید. تفکر کلیشه‌ای ما را دعوت می‌کند که بین «انقلاب» یا «تسلیم و سازش» یکی را انتخاب کنیم. بین «انقلاب» و «اصلاحات» یکی را برگزینیم. اما این یک دوگانه بینی کاذب و مصنوعی است. باید به گونه‌ای دیگر اندیشید.
به تفاوت این دو سؤال دقت کنیم:
    –  روش الف برای تغییر بهتر است یا روش ب؟
    –  چه روشی برای تغییر بهتر است؟
در حالی که در طرح سئوال نخستین، از قبل، دست خود را بسته‌ایم و شاید خود را مجبور به انتخاب بین بد و بدتر کنیم، در حالت دوم، راه را برای شمار قابل توجهی از روش‌ها باز گذاشته‌ایم. این به طور دقیق نوع برخوردی است که چندی پیش در قالب «نظریه‌ی بی نهایت گرایی» پیشنهاد دادیم. در این نظریه، برای هر مشکلی، راه حل‌های «بی شمار» در نظر گرفته می‌شود. در مثال بالا، سئوال نخست براین پیش فرض بنا شده است که دو راه حل بیشتر نیست، اما در پرسش گری از نوع دوم راه برای پیشنهاد تعداد بی پایانی از راه حل‌ها باز است.
شرایط کنونی ایران و جهان هر یک از ما را دعوت می‌کند که پافشاری بر رفتن از راه‌های شکست خورده را کنار بگذاریم و ذهن خود را به سوی گشایش و نوآوری هدایت کنیم. «بی نهایت گرایی» به ما می‌گوید که برای تغییر جامعه مجبور به انتخاب میان انقلاب یا اصلاحات، نیستیم بلکه می‌توانیم صدها راهکار دیگر را مطالعه، بررسی، طراحی و مطرح کنیم: برخی رادیکال تر از انقلاب، بعضی نرم تر از اصلاحات.
اگر «انقلاب» در ایران جواب نمی‌دهد و «اصلاحات» نیز به بقای استبداد انجامیده، پس نیاز به یک راه حل سوم، اگر نه چهارم، اگر نه…. صدم داریم. و اگر صدمین راه حل ما عمل نکرد به سراغ صد و یکمی و چرا که نه، هزارمی برویم. این که چه و چند راه حل را امتحان کنیم مهم نیست، این که چگونه به هدف مورد نظر برسیم مهم است.
در آستانه‌ی چهل وسومین سال انقلاب، جامعه‌ی ایران منتظر خلاقیت تاریخی کنشگران و متفکران خویش است تا بتوانند با راهکارهایی ممکن وبدیع به یاری او بشتابند و از بن بست خودساخته‌ی خویش بیرون آیند. کسب آزادی جامعه در گرو رهایی ذهن انسان است. به جای باور به نبود راه حل دیگر، به بی نهایت راه حل‌های دیگر فکر کنیم.#
کورش عرفانی، ۲۲ بهمن ۱۳۹۹ 

———————————————————————————————

برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
آدرس ایمیل تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
برای آشنایی بیشتر با نظریه ی «بی نهایت گرایی» به کتاب تحت عنوان «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» مراجعه کنید. وبسایت: www.ilcpbook.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)