به صورت کلی این را بگویم که دیدگاه من در مورد انتخابات این است که انتخابات در ایران بیش از حد بزرگنمایی میشود. انتخابات سرچشمهی تغییرهای فوری و اساسی نیست. پس خطاب به کسانی که به شدت برای رای دادن تبلیغ میکنند و کسانی که به شدت برای رای ندادن تبلیغ میکنند میگویم: زیاد جدی نگیرید!
با این حال به عنوان یک انتخاب شخصی در این شرایط، من تصمیم دارم در صورت امکان در این انتخابات شرکت کنم. حتی اگر شخصا امکان رای دادن برایم فراهم نشود (به خاطر شرایط محل زندگی) باز هم از منظر تئوریک توصیه به شرکت در انتخابات میکنم. آنچه برای خودم صلاح میدانم را اینجا مینویسم و با شما در میان میگذارم. حرفهایم را به صورت شش سوال مطرح میکنم. همانطور که پایینتر هم اشاره کردهام، معتقد نیستم این سوالها جواب قطعی و شسته رفتهای دارند، بلکه سوالهایی هستند باز با پاسخهایی باز.
۱ آیا نامزدها اصلا فرقی با هم دارند؟
نامزدها را یکسان نمیبینم و بین این افراد نامزدهایی هستند که انتخاب آنها به ریاستجمهوری میتواند روی آیندهی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور تاثیر مثبت یا منفی (از نظر خودم) بگذارد. پس اگر رای من شمرده شود، انتخاب من معنا خواهد داشت. اما اگر رای من شمرده نشود (به کلیترین معنای آن) چطور؟ اینکه عدهای میگویند رای ندهیم چون این انتخابات سالم نیست، یا رایها شمرده نمیشود، یا اینکه هر کسی که خودشان بخواهند را از صندوق در میآورند یا … چه کنم؟ اگر چه بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و وقایع بعد از آن، اعتماد من به سلامت نهاد انتخابات به شدت خدشهدار شده، اما نسبت به اینکه این نهاد به کلی بیمعنا شده باشد کاملا مطمئن نیستم. شما را نمیدانم، اما به جز گزارهی معروف «من میاندیشم پس هستم» تقریبا گزارهی دیگری را نمیشناسم که بتوانم نسبت به آن ۱۰۰٪ مطمئن باشم. چه رسد به گزارهی «در این انتخابات تقلب خواهد شد»! بعد از آن همه رد صلاحیت و پرداخت هزینه و تلاش برای ایجاد یک «انتخابات کنترلشده»، واقعگرایانه به نظر میرسد که دست کم احتمال ضعیفی بدهم که رای من در این انتخابات تاثیرگذار خواهد بود.
۲ ولی اگر رای دادم و رایام بیتاثیر بود چه؟
ممکن است بگویید به هر حال احتمال زیادی دارد که رای من بی تاثیر باشد. فرض کنیم من رای بدهم و رای من به هر دلیل بیمعنا شود (مثلا اگر تقلب شود یا رایها شمرده نشود یا …). در آن صورت من دقیقا چه چیزی را از دست دادهام؟
آن چه از دست میدهم عبارت خواهد بود از (۱) وقت و انرژیای که برای رای دادن صرف میکنم و اینکه (۲) آنهایی که تقلب کردهاند به حماقتم خواهند خندید.
وقت و انرژیای که برای رای دادن من لازم است ناچیز است و در ضمن برایم چندان مهم نیست حضرات به من بخندند یا نخندند، چون در نهایت انتخابات بخش کوچک (اما مهمی) از نقاط تماس من با حکومت است. روی هم رفته رای دادن برای من هزینهی ناچیزی دارد. من نگران جامعهام هستم و حتی اگر سر سوزنی احتمال دهم رای من تاثیری میتواند داشته باشد، حاضرم این بهای ناچیز را بپردازم.
۳ اگر رای ندادم ولی رای من میتوانست تاثیرگذار باشد چه؟
اما حالت دیگر برای من بسیار ناگوار خواهد بود. یعنی رای ندهم، در حالی که شرایط به گونهای میبود که رای من محسوب میشد. در آن صورت در دادگاه شخصی خودم محکوم خواهم بود. چون با وجودی که بعضی نامزدها را بین این ۸ نفر اصلح میدیدم، حاضر نشدم هزینهی ناچیزی را بپردازم و به او رای دهم. در آن صورت من به نهاد ضعیف شدهی انتخابات در ایران ضربهی دیگری وارد کردهام و عملا آن را به سوی بیمعنا شدن هل دادهام. در آن صورت من به بستهتر شدن فضای گفتگو و تبادلنظر بین مردم و حکومت کمک کردهام، فضایی که در ایام انتخابات به وضوح جان میگیرد. هیچ دوست ندارم بعدها خودم را به عنوان کسی که «بیش از حد مغرور بود» یا «دست روی دست گذاشت» بشناسم. چون هر اتفاق ناگواری که در آیندهی ایران رخ دهد، خودم را سرزنش خواهم کرد.
۴ اصلا فرض کنیم انتخابات درست برگزار شود، آیا رای دادن از نظر اخلاقی درست است؟
عدهای ممکن است از موضع اخلاقی وارد شوند و بگویند صرف نظر از سلامتی یا عدم سلامتی انتخابات، در شرایطی که هنوز نظام نسبت به رفتارهای سوالبرانگیز خود در برخورد با بحران انتخابات سال ۱۳۸۸ و آسیبهایی که به جسم و جان و حقوق شهروندی بسیاری از ایرانیان وارد شد هیچ نشانهای از ندامت نشان نمیدهد، بلکه کم و بیش به روند قبلی خود نیز ادامه میدهد شرکت در انتخابات تایید این وضع موجود است و اخلاقی نیست. آیا در شرایطی که عدهی زیادی قربانی شدند یا آسیبهای غیرقابل جبران دیدند و عدهی بیشتری هم هنوز در حبس و زندان هستند، درست است در انتخابات شرکت کنیم؟
به نظر من سوال درست مطرح نشده است. اگر اینطور به مسائل نگاه کنم، نگاهی تقلیلگرایانه به حکومت داشتهام. در این نگاه حکومت یک ماهیت بیرونی و سوای جامعه تصور میشود که مثل یک جعبهی سیاه که ساز و کارش به کل ناشناخته است به صورت مستقل کار میکند. نوع تعامل ما با این جعبهی سیاه یک رابطهی مکانیکی است. در پشت این نگاه همینطور نوع دیگری از تقلیلگرایی قرار گرفته: نگاه خطی و جبرگرایانه به فرایندهای اجتماعی. منظورم از نگاه خطی این است که ما یک تصوری از مراحل تحول فرایندهای اجتماعی داریم که به صورت (۱) و (۲) و (۳) و … است و هر مرحله عنوانی دارد با شروع و پایان مشخص در زمان و مکان. تا وقتی مرحلهی (۱) تمام نشده، نمیشود سراغ مرحلهی (۲) رفت و الی آخر. نگاه جبرگرایانه یعنی نگاهی که نقش جامعه را در شکلگیری و جهتگیری آنچه حکومت مینامیمش دست کم میگیرد و مسیر جامعه را مقهور جبر مکانیکی حکومت میبیند. در این نوع نگرشها، درهمریختگی (messiness) واقعیت اجتماعی و غیرخطی بودن تحولات اجتماعی و برساخته بودن حکومت نادیده گرفته میشود و یک کلِ غیرقابلِ تقلیل به جزیی ساده شده تقلیل مییابد. سوالهای مکانیکیای پرسیده میشوند که جوابهای شسته و رفته و «ته بسته» (close-ended) دارند.
نگاه من اما این است که ما با یک پدیدهی هایبرید (hybrid) مواجه هستیم. حکومت یک جعبهی سیاه نیست، بلکه مثل مهی است که ما را احاطه کرده است. بالای سر ماست و زیرپای ماست و پیرامون ماست. حکومت چیزی نیست که مثل یک کوه یا درخت هویتی بیرونی و مستقل از ما داشته باشد که بتوانیم آن را به عنوان یک شخص مخاطب قرار دهیم یا با او قهر کنیم. فرایندهای اجتماعی و مطالبات مختلف نیز به صورت خطی و مرحلهای (linear and sequential) رخ نمیدهند و یک ارادهی فردی هم پشت ساز و کار جامعه نیست که مثلا با او مذاکره کنیم تا رفتارش را بهتر کند. آن اراده اگر وجود داشته باشد، یک ماهیت برساخته (constructed) است (به شکلهای مختلف توسط جامعه). برای تغییر ساختار آن باید افراد جامعه در سطوح مختلف همهی حرفها را در همهی زمانها بگویند و همهی حرکتها و خواستها و مطالباتشان را در همهی سطوح و به شکلهای مختلف و به صورت مکرر و پیوسته دنبال کنند. دنبال سوال و جوابهای شسته و رفته نباید رفت، چون چنین سوال و جوابهایی تصویر درستی از واقعیت اجتماعی به ما نمیدهد. واقعیت اجتماعی یک کل درهمریخته است که آنرا با سوالهای «ته باز» (open-ended) بهتر میتوان شناخت. شناخت و تغییر یک فرایند دائمی است. حکومت خوب را نمیشود مثل یک گوشی آیفون خرید و از توی زرورق باز کرد. حکومت و جامعه در هم تنیدهاند. عمیقتر که نگاه کنیم، به سختی میتوانیم ساز و کار حکومتی را از ساز و کار غیرحکومتی تفکیک کنیم، چون با هایبریدی مواجه هستیم که همزمان هر دو را دارد (به شکلها یا میزانهای مختلف). کسانی که به خاطر آسیبهایی که به آنها وارد شده است شرکت در انتخابات را اخلاقی نمیدانند، میتوانند به هزاران موردی که در زندگی روزمرهشان با ساز و کار مختلف سیاسی، قانونی، اقتصادی و رسمی جامعه تعامل دارند نیز فکر کنند. آیا این تعاملهای ارگانیک نیز غیراخلاقی است؟ این خط استدلالی به انزوا و طرد فرد یا گروه از جامعه منجر میشود. نتیجهای که مطمئنا وضعیت ناگوارتری را ایجاد خواهد کرد.
آیا نمیتوان معترض بود و از ظرفیتهای مختلف موجود نیز برای تاثیرگذاری استفاده کرد؟
۵ کدام نامزد اصلح است؟
در نبود کار تشکیلاتی مفصل و احزاب و سازمانهایی که برنامههای تدوین شده داشته باشند که بعدها بتوان با روشهای مدنی مسیر آنها را دنبال کرد یا به چالش کشید، انتخابها بیشتر روی شخص افراد است و به همان نسبت هم داستان به خریدن تخممرغ شانسی میماند. کسانی که رویه و سابقه و به خصوص تیم شناختهشدهتری دارند کمتر به تخم مرغ شانسی میمانند. برای همین وقتی میگویم اصلح، بیشتر منظورم این است که کدام نامزد کمتر «تخم مرغ شانسی» میزند. احتمالا خیلی از افراد آخرین باری که تخم مرغ شانسی خریدند و از تویش چیزی در آمد که توی تک تک مناظرهها به آن اشاره میشود را فراموش نکردهاند!
با توجه به شرایط خاص جامعه، هم ایجابی و هم سلبی به انتخابات نگاه میکنم. هم اصلح انتخاب میکنم که با رایام او را انتخاب کنم، و هم نامناسبترین را انتخاب میکنم که با رایام او را انتخاب نکنم.
علاوه بر شهود کلیام در برخورد با نامزدها، نظیر این معیارها را در انتخاب مناسبترین (و غیر مناسبتترین) به کار میگیرم:
۱) رئیسجمهور باید قدرت بیان، توانایی ایجاد ارتباط با مخاطب خاص و عام، ریسکپذیری و اعتماد به نفس، شخصیت نیرومند و کاریزماتیک دارای توانایی رهبری بالا داشته باشد. همین شرط خود به خود نیمی یا بیشتر از نامزدها را از انتخابهایم به عنوان اصلح حذف میکند.
۲) رئیسجمهور باید از نظر اخلاقی و فکری محکم باشد. غیرمنصف نباشد، دروغگو و فرصتطلب نباشد، قبیلهای رفتار نکند و ملی بیاندیشد، در رقابتها از برچسب زدن، تهدید کردن و تندروی پرهیز کند. دولتی که رئیسجمهور آن از نظر اخلاقی و فکری ضعیف باشد سازمانی میشود برای ترویج فرصتطلبها، چاپلوسها، افراد فاسد یا بیکفایت و انواع و اقسام پارازیت و انگل.
۳) رئیسجمهور باید امکان ایجاد هماهنگی و تعامل را با بخشهای مختلف جامعه و سیستم سیاسی کشور داشته باشد. داشتن سابقهی سیاسی قوی و موفق یک نشانهی داشتن چنین تواناییای میتواند باشد.
۶ برای پیروز شدن رای بدهم یا برای حرف زدن؟
فرض کنیم به کمک شرطهای بالا یک نامزد اصلح انتخاب کرده باشم. اما بر اساس نظرسنجیهای مختلف احساس کنم او شانسی برای انتخاب شدن ندارد. در ضمن بین دو یا سه نامزدی که به نظر میرسد رقابت جدیتری با هم دارند، یکی را به بقیه ترجیح دهم، اگر چه هیچکدام نامزد مورد نظر من نیستند. در این صورت سوالی که برایم مطرح میشود این است که به کدام نامزد رای بدهم؟ به کسی که مناسبترین میدانمش یا به کسی که تا حدی مناسب میدانمش اما میدانم شانس رای آوردن بیشتری دارد؟ به عبارت دیگر آیا رای من باید کاملا بر اساس نظر شخصیام به صندوق انداخته شود، یا آنکه باید وضعیت نظرسنجیها و اینکه رقابتها به کدام سمت رفته است را در نظر داشته باشم و رای خودم را نسوزانم؟
آیا رای میدهم به قصد پیروزی نامزدم؟ یا رای میدهم به قصد اینکه حرفم را در حمایت از نامزدم زده باشم؟
در یک شرایط معمولی شاید همیشه بهتر باشد با رویکرد دوم رای دهم. یعنی در انتخاباتی که رایها معنیدار هستند و نامزدها منعکس کنندهی خواست و نظر گروههای مختلف اجتماعی با برنامهها و ایدههای مختلف برای ادارهی کشور هستند، رایهای بازنده هم اهمیت دارد و اگر من به کسی که اصلح میدانم رای ندهم و رایام را به یکی از دو یا سه رقیب پررای بدهم به ضعیفتر کردن صدایی که طرفدارش هستم کمک کردهام. فرض کنید از طریق نظرسنجیها بدانیم نامزد «الف» شانسی برای پیروزی در انتخابات ندارد و به همین خاطر کسی به او رای ندهد. در این صورت تعداد رایهای او بسیار کمتر از آنچه او نمایندگی میکند خواهد شد. آنگاه در عرصهی چانهزنی سیاسی، حتی در یک فضای ایدهآل دموکراتیک، این صدا ضعیفتر خواهد بود. از طرف دیگر، اگر افراد با وجودی که میدانند نامزدی شانس پیروزی ندارد به او رای دهند، آن صدا به صورت واقعی در فضای سیاسی کشور منعکس میشود و حضورش حس خواهد شد. گیرم که برای پیروزی در انتخابات نباشد. مگر همه میتوانند در انتخابات پیروز شوند؟
طبعا شرایط واقعی با ایدهآل فرق میکند. من هر دو گزینه را لحاظ خواهم داشت. در درجهی اول هدفم این خواهد بود که به نامزدی که اصلح میدانم رای بدهم. با دقت مناظرهها و اخبار انتخابات را دنبال میکنم تا از میان این ۸ نفر، نامزد اصلح را بیابم. از طرفی نامناسبترین نامزد یا نامزدها را نیز انتخاب خواهم کرد. اگر ببینم نامزد اصلح من شانس اندکی برای رای آوردن دارد، در حالی که رقابت اصلی بین نامزدهایی است که از نظر من متوسط هستند اما خطر انتخاب شدن یک نامزد خیلی نامناسب وجود دارد، آن وقت ممکن است رایام را به صورت سلبی در صندوق بیاندازم. یعنی سعی کنم بین همان دو سه نفر پررای کسی را انتخاب کنم که به انتخاب نشدن فرد نامناسب کمک کرده باشم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.