چرا سلطنت و پادشاهی یک گزینه برای آینده ایران نیست؟

حکومت سلطنت و پادشاهی ایران در سال ۱۳۵۷ به دست مردم ایران تغییر یافت. اینک اما زمزمه‌هایی مبنی بر اینکه سلطنت و پادشاهی می‌تواند نظام‌ آینده‌ سیاسی ایران باشد به گوش می‌رسد. آیا این امر تحقق‌یافتنی است و چرا سلطنت و پادشاهی یک گزینه برای آینده ایران نیست؟

آنچه از نظام‌های سیاسی در جغرافیای سیاسی جهان برمی‌آید به وضوح نشان می‌دهد در دهه‌های اخیر اکثر کشورها از نظام سلطنت و پادشاهی عبور کرده و نظام سیاسی خود را به سوی دمکراسی و با فراگیری احزاب سوق داده‌اند.

در این بین، تنوع نظام سیاسی در بین کشورها زیاد است اما وجه مشترک همه آنها را می‌توان گستردگی احزاب در نقطه مقابل نظام تک‌حزبی و توتالیتر نام برد.

در برخی کشورهای محدود نیز که نظام هنوز نامی از سلطنت و پادشاهی مانده، عملا سمبلیک است و احزاب در قالب پارلمان و دولت، قدرت سیاسی را در اختیار دارند.

نفی تمرکز قدرت در یک شخص و نفی موروثی‌بودن حکومت، از دیگر برجستگی‌های اصلی این نظام‌هاست.

همچنین در نظام‌های پادشاهی کشورهای غربی، نظام اجتماعی این کشورها همگی از دوران بورژوازی عبور کرده و دارای نظام‌های پیشرفته‌، اجتماعی، سیاسی، قضائی، مقننه و … هستند.

در حالی که وقتی در ایران صحبت از سلطنت و پادشاهی می‌شود نباید از این امر غافل بود که خاستگاه طبقاتی سلطنت و پادشاهی در ایران نیمه‌فئودال و نیمه بورژوایی وابسه به غرب بوده است.

به عنوان مثال کشورهای عراق و افغانستان، بعد از تغییر حکومت در دو دهه‌ی اخیر و با وجود سابقه‌ی سلطنت و پادشاهی در آنها، اما مردمان این دو کشور تمایلی به بازگشت به سلطنت و پادشاهی از خود نشان نداده و آن را نفی کردند.

آنچه محرز و یقینی است اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در سال ۱۳۵۷ در برکناری و تغییر نظام سلطنت و پادشاهی در ایران مشارکت کرده و آن را نفی و نشان دادند که آن را نمی‌خواهند.

با این وجود چگونه می‌توان پنداشت بعد چند دهه از این تصمیم تاریخی، مردم ایران خواهان نظامی باشند که آن را نفی کردند؟ آیا این یک بازگشت به عقب نخواهد بود؟

آنچه در ایران به عنوان سلطنت و پادشاهی وجود داشت را می‌‌توان یک دیکتاتوری نظامی به معنای واقعی دانست.

تمرکز قدرت در دست شاه، نفی احزاب و اعتقاد به سیستم تک‌حزبی که «حزب رستاخیز» نامیده می‌شد، سرکوب آزادیخواهان، زندانیان سیاسی و مخالف، از ویژگی‌های برجسته دیکتاتوری سلطنتی محسوب می‌شد.

نظام سلطنت در ماه‌های آخر، مردم ایران را که خواهان تغییر نوع حکومت بودند، به گلوله بست. وقتی حکومتی مردم خود را که خواهان حقوق اولیه تعیین حق حاکمیت خود هستند به گلوله می‌بندد، قطع یقین دیگر مشروعیتی برای حکومت ندارد.

از سوی دیگر یک خاستگاه که اکنون و بعد از بیش از ۴ دهه پس از تغییر نظام سلطنت و پادشاهی در ایران مطرح می‌شود مقایسه بین نظام ولایت‌فقیه و نظام سلطنت و پادشاهی است.

دلیلی که صاحبان مقایسه به کار می‌بندند این است که چون نظام ولایت فقیه، بسیار دیکتاتور و خونریزتر از نظام سلطنت و پادشاهی است پس بهتر است به همان نظام سابق بازگشت!

چون از نظر تاریخی و به دلایل گفته شده امکان بازگشت به سلطنت و پادشاهی در ایران وجود ندارد، نتیجه نهایی این مقایسه و خواست مطرح‌کنندگان آن، تثبیت و ادامه حاکمیت ولایت فقیه است.

به عبارت دیگر این مقایسه و سناریو از اتاق فکر نظام ولایت فقیه صادر و توسط بلندگوهای غیرعلنی نظام و افرادی که به ماهیت این سناریو واقف نیستند، تکرار می‌شود.

این مقایسه یک حسن دیگر نیز برای نظام دارد. با دمیدن در آتش سلطنت و پادشاهی به عنوان آلترناتیو و جانشین نظام ولایت فقیه، در یک روند خودبخودی تمرکز از روی نظام نیز برداشته می‌شود و جنگ به جبهه‌ی طرفداران یک حکومت سکولار و دمکراتیک و کثرت‌گرا و بقایای ناچیز سلطنت انتقال می‌یابد.

در این بین نباید از تلاش‌های بی‌وقفه ماموران امنیتی و اطلاعاتی نظام ولایت فقیه در قالب ظاهری طرفداران سلطنت و پادشاهی و تاختن آنها به نیروهای دمکراتیک‌خواه و خواهان کثرت‌گرایی، علی‌الخصوص در فضای مجازی که هویت بسیاری از کاربران هویدا نیست، غافل ماند.

نمونه هاشم خواستار؛ معلم و زندانی سیاسی در شهر مشهد، شاید به بهترین وجه گویای این امر باشد.

ماموران اطلاعات نظام در مراجعه به وی در سال ۹۷ صریحا و علنا از وی خواهان ارتباط با بقایای سلطنت، به جای ارتباط با مجاهدین خلق شده و به وی پیشنهاد کرده بودند که شماره تلفن افرادی از بقایای سلطنت را به وی بدهند که با آنها تماس گرفته و همکاری کند. اما به مرزسرخ اصلی نظام یعنی نیروی برانداز و دمکراتیک‌خواه نزدیک نشود.

این درست است که به دلیل جنایات نظام ولایت فقیه، وقتی بر موج انقلاب مردم ایران سوار شد و آن را از مردم ایران دزدید، نظامی بسی جنایتکارتر است اما بازگشت به عقب، گزینه‌ای به مانند خودکشی از ترس مرگ است.

همان طور که نظام ولایت فقیه مدعی می‌شود که «جانشین خدا» بر روی زمین! است، شاه نیز معتقد بود که «سایه خدا» بر روی زمین! است.

به موجب اصل ۳۵ قانون اساسی سابق؛ «سلطنت ودیعه‌ایست که بموهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده.» [است].

وجه اشتراک دیگر آنها در مادام‌العمربودن آنهاست. به مانند پادشاه، دو ولی فقیه نیز مادام‌العمر بر کشور حکومت کرده‌ و می‌کنند.

آنچه مردم ایران در سال ۱۳۵۷ برای آن انقلاب کردند آزادی و برقراری یک حکومت دمکراتیک و کثرت‌گرا بود، هر چند ولایت فقیه آن را به تاراج داد، اما معقول نیست، مردم بخواهند از این خواسته صرف‌نظر کرده و بخواهند به دیکتاتوری سابق برگردند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)