مقاله هوشمندانه ای از آقای دکتر عرفانی با عنوان “ روند فروپاشی در ایران: چشم انداز و راه برون رفت” را خواندم که فارغ از نگاه بیناری حاکم بر آن که ناشی از فلسفه ارسطوئی است، در نام هم با اشکالی مواجه بود که در تکمله اصلاح شده آنرا آورده ام. چرا که فروپاشی ایران و جمهوری اسلامی علیرغم همبستگی، دو مقوله متفاوت هستند که باید با ذکر موضوع به آن توجه کرد، و در یک بررسی از منظر چرخه دیالکتیکی تاثیر متقابل به تحلیل آنها پرداخت.

ایران در طول تاریخ چند هزار ساله ، دارای محدوده های مختلف سرزمینی، و صاحب حکومت های مهاجم و اشغالگر از جمله اسکندر تا چنگیز خان بوده است ( توجه شود حکومت افاغنه که خود در محدوده سرزمینی حکومت صفوی سکنی داشتند، بعنوان اشغال بیگانه نبوده است) ، و علیرغم تمامی پست و بلندی ها ، هویت ایران بعنوان یک مملکت و یا کشور باقی مانده است. لذا قطعا منظور نویسنده از ذکر نام ایران، جمهوری اسلامی است.

ماندگاری و پایداری حکومت ها تابعی از رضایت نسبی شهروندان از نحوه کشور داری ، استحکام و یک پارچگی ساختار حاکمیت، منابع درآمدی حکومت، و وجود آلترناتیو است.

جمهوری اسلامی زاده یک انقلاب مردمی و عمومی در ایران بود، که در دوران اوج خود در پیش از پیروزی در ۲۲ بهمن ۵۷، از طرف تحلیگران داخلی و بین المللی با انقلاب کبیر فرانسه مقایسه می شد، و پس از بدست گرفتن قدرت توسط تیم جدید، حضور مردم با درصد بالا در تعیین نوع حکومت (بالای ۹۰% واجدین شرایط شرکت در انتخابات) و تصویب قانون اساسی (بالای ۷۰% واجدین شرایط شرکت در انتخابات) گویای نفوذ و قدرت جمهوری اسلامی در میان ملت ایران بود.

استقرار حکومت جدید با مخالفت گروه های مختلف بر اساس و دلایل مختلف روبرو شد، جمهوری اسلامی برای بقای نظام به سرکوب و قلع و قمع هر گروهی که می توانست بصورت بالقوه بعنوان آلترناتیو ظاهر شود همت گماشت، سران حکومت می دانستند عامه مردم از نفوذ بیگانگان در کشور متنفر هستند، و در مسیر استفاده از این خواست ، جبهه نبردی با آمریکا بوسیله اشغال سفارت گشودند، و از طرف دیگر با بهره گیری از ویژگی مسلمانی و وطن دوستی مردم ، ادامه جنگ  را در دستور کار قرار دادند، و در مقابل از نکات دیگری که موجب استحکام حکومت می شود از جمله رسیدگی به رفاه مردم و استقرار رژیم یک پارچه غافل ماند.

اقدامات رژیم، گروه های مخالف در داخل کشور را متلاشی و ماشین مخالفت با حکومت را از بین برد. مرگ خمینی و بر سرکار آمدن هاشمی و رهبر شدن خامنه ای، فرصت مناسبی برای تغییر رفتار و منش حکومت بوجود آورد، که در عین سرکوب مخالفین به انسجام و یکپارچگی حکومت پرداخته، و روابط با غرب و بخصوص آمریکا را به سامان برسانند.

هاشمی با دستور به دستگیری ۱۳۴ نفر که طی نامه ای به اقدامات او ایراد گرفته بودند، و تهیه برنامه هویت که در آن مردان جمهوری اسلامی بر علیه خود اعتراف می کردند، به همه نشان داد که تغییر رفتار در برابر غرب به معنی، سست آمدن در مقابل منتقدین نیست.

مسیر انسجام حکومت از مهار زدن به آخوندهایی می گذشت که در حالیکه سر در آخور حکومت داشتند، بر علیه آن فتوا صادر می کردند، لذا در یک پیام اعلام کرد که در زمان حضور حکومت اسلامی و در مصدر قدرت بودن ولی فقیه، نیازی به مراجع دیگر نیست، و لذا باید دکان اجتهاد و مرجعیت تعطیل شود. ابراز این سخن از مردم قدرتمند حکومت به معنی جمع شدن بساط کسانی بود که بنام مجتهد و مرجع از ملت وجوه هات مختلف را جمع و با داشتن مقلد برای خود، حکومتی در حکومت جمهوری اسلامی درست کرده بودند. خطر نابودی روحانیت سنتی را برعلیه هاشمی متحد و با بدست گرفتن پیراهن خامنه ای بعنوان رهبر مظلوم، حکومت را از ساز و کار یکپارچگی خارج و نظام ملوک الطوایفی را گسترش دادند، بطوریکه هر بخش از کشور به تیول شخص یا گروهی درآمد.

با راندن هاشمی و یارانش از هسته مرکزی قدرت، و افزایش گسیختگی اداره کشور، امکان بهبود زندگی مردم غیر ممکن بود، چرا که هر گروه گوشه ای از این لحاف را برای پیشبرد منافع خود چسبیده و به سمت خود می کشید تا سهم بیشتری بدست بیاورد، هسته مرکزی قدرت، لازم بود چالش های دیگری بسازد تا با درگیر کردن گروه های مختلف مردم، اهداف جانبی تراشیده شده را بعنوان آرمان های ملت یا امت اسلامی جا زده و همه را درگیر آن بنماید، از جمله:

  1. پروژه ساخت بمب اتم تحت پوشش انرژی هسته ای
  2. استخدام نیروهای نیابتی در کشورهای اطراف ایران برای قدرت نمائی جمهوری اسلامی

اجرای دو پروژه بالا مستلزم پرداخت هزینه های گزاف در پیشبرد آنها و درگیر شدن با مشکلات داخلی و خارجی برای رژیم بود که بخش عمده آنها عبارت هستند از:

  1. افزایش نارضایتی عمومی مردم بعلت فقر بیشتر و پائین آمدن سطح زندگی، که موجب افزایش اعتراضات در طبقات متوسط و تهیدست می شود، و به ناچار فشار بیشتر کشتار، و بگیر و ببند مخالفان ، که بجز افزوده شدن مخالفان ، با مخالفت جامعه جهانی روبرو شده و سرکوب های داخلی را تبدیل به مقوله مهم درگیری نظام با سایر حکومت ها و سازمان های بین المللی تحت پرونده حقوق بشر ، رژیم را با چالش بزرگی درگیر کرده است.
  2. پروژه های ساخت بمب اتمی و برپائی گروه های نیابتی علیه کشورهای دیگر، رژیم را به درگیری با قدرت های جهانی کشاند، و آنها برای وادار کردن جمهوری اسلامی به تمکین از خواسته های خودشان از فروش سلاح های تهاجمی و حتی دفاعی به جمهوری اسلامی خودداری کردند، و بخصوص در عرصه دفاع هوایی کشور کاملا بدون محافظ ماند، لذا نظام ناچار به ساخت موشک برای دفاع از خود روی آورد که امکان واردات و ساخت آنها از روی نمونه های خارجی ممکن بود. اما همین اسلحه دفاعی بعلت استفاده نادرست حکومت در زدن عربستان، تبدیل به نقطه ضعفی شد که برچیدن آن از کشور توسط قدرت های جهانی مطالبه گردید.
  3. یکی دگر از عواقب پیشبرد دو پروژه ساخت بمب اتمی و نیروهای نیابتی، ضرورت پرداخت های غیر متعارف از طرف جمهوری اسلامی بود، که اجبارا خارج از نظام جهانی بانکداری باید انجام میشد، و استفاده از این روش مانع از پذیرش قواعد و مقررات پولشوئی و کمک به تروریسم شده که به عدم تصویب قانون FATF: منجر شده است.
  4.  دشمنی همسایگان و اتحاد دشمنان دیرین علیه جمهوری اسلامی ، پیامد دیگر اجرای دو ابر پروژه نظام است. که موجب افزایش فشار و دشمنی بیشتر بر رژیم شده است.

برون رفت جمهوری اسلامی از منجلاب کنونی،

دکتر عرفانی در انتهای مقاله به امکانات برون رفت رژیم از وضعیت کنونی فروپاشی پرداخته، و  معتقد است که اولا نظام از نقطه قابل بازگشت عبور کرده و سرعت در سراشیبی سقوط بطبع هر لحظه و بصورت تصاعدی اضافه می شود تا در پایان ضمن تلاشی خود، کشور را هم به دره سقوط بکشاند، چرا که بکارگیری راهکارهائی که بتواند ماندگاری حکومت را سامان دهد که عبارت از، بکارگیری نیروهای متخصص در اداره کشور، مصالحه با جهان ، و دست برداشتن از پروژه های مخرب اتمی و نیروهای نیابتی ، نه برای نظام شدنی است و حتی در صورت استفاده از راهکارهای موصوف، همین شرایط فروپاشی سریعتر جمهوری اسلامی را سریعتر می کند.

حسین عرب

۲۰ دی ۱۳۹۹

روند فروپاشی در ایران: چشم انداز و راه برون رفت

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)