تا مدتها نهادهای خیریه را تنها به چشم شناسنامههای وجدان عمومی جامعه میدیدم که تلاش داشتند تحت آموزههای اخلاقی و بعضا مذهبی از رنج محرومین جامعه کم کنند. در ایرانی که یک انقلاب را از سر گذرانده بود تا مدت ها این خودِ دولت بود که با شعار حمایت از مستضعفین درصدد بر آمده بود فقر را ریشه کن کند. دولت انقلابی چنان بر همه عرصههای عمومی جامعه سیطره پیدا کرده بود که کارهای خیریه نیز به زیر چتر ایدئولوژی حاکم درآمده بود و جز کمیته امداد و مساجد، ملجأیی برای فقرا وجود نداشت.
اما رفتهرفته تبعیضهای ساختاری و فسادهای سیستماتیک سربرآوردند و از آن همه آرمانهای انقلاب مستضعفین چیزی جز شعار باقی نماند. در این شرایط بود که فعالین جامعه مدنی پا به عرصه گذاشتند و ضعفها و ناکارآمدی ساختار را آشکار کردند و با اتکا به نیروهای مردمی در پیحل بحرانها برآمدند.
نهادهای مدنی مانند انجمنهای خیریه دیگر تنها شناسنامه وجدان عمومی جامعه نبودند، آنها تبدیل شدند به حلقه هایی برای حفظ همبستگی جامعه در شرایطی که ناکارآمدی دولت،گسترش تبعیض ها و افزایش سرسام آور فسادهای مالی مانند خوره به جان جامعه افتاده بودند و همهی تعلقات اجتماعی را یکی پس از دیگری ویران می کردند. مردمی که رنج می بینند اگر از سوی جامعه همدلی نبینند احساس محرومیت و طردشدگی در آنها تشدید می شود. جامعه در نظرشان مرموز و بی رحم می شود و هیچ میلی به پایبندی به مناسبات چنین جامعه ای ندارند. بیاعتمادیای که در این سالها فراگیر شده، در کنار توجه افراطی به غریزه منفعت پرستی شخصی که توجهی به خیرعمومی ندارد، مذهب پنهانی بخش وسیعی از جامعه شده و جامعه را از مفهوم و ارزش های خود تهی کرده است.
در چنین فضایی است که حضور و فعالیت در نهادهای خیریه واجد معنایی بزرگتر از گذشته خویش می شود و دیگر تنها در برآوردهکردن نیازهای اخلاقی روح خلاصه نمیشود، بلکه پادزهری است بر زهر بیاعتمادی فراگیر؛ جامعهای که مردمش در آن به یکدیگر بی اعتماد شوند قربانیان از پیش دست و پا بسته استبداد و فاشیسم خواهند شد. هیچ سرکوبی به اندازه گسترش این بی اعتمادی نیروهای اجتماعی جامعه را تضعیف نمیکند.
در این سالهایی که خارج از کشور زیستم در کنار جنجال گروه های سیاسی که عمدتا بیحاصل نیز بود، انجمن ها و نهادهایی را دیدم که ویژگی های داشتند که در نظرم همچون سرمایه های اجتماعی برای امروز و فردای ایران جلوه کردند. این انجمن ها سرمایه های اجتماعی هستند چون در فرایند تصمیم گیری، شفافیت عملکرد و گزارش های مالی به مردم، منش کار جمعیای را به نمایش گذاشتند که در کمتر نهاد سیاسی مدعی دموکراسی شاهدش بودم.
بسیاری از این نهادها در شکل کار و روابط داخلی الگوهای مدرن و دموکراتیک از کارجمعی را رعایت میکنند که با اشکال سنتی که ما از نهادهای خیریه مذهبی در ذهن داریم کاملا متفاوت هستند، افرادی که در این نهادها کسب تجربه می کنند نوعی ارزش های مدرن و دموکراتیک کار جمعی را میآموزند و تجربه آن را در نهادهای دیگر نیز بکار می برند. از این روست که این نهادها در نظرم از فعالیت خیریهای که چهره های ورزشی و هنری انجام می دهند متفاوت است چرا که این نهادها جدا از مبارزه با فقر، ارزش های دموکراتیک را نیزدر جامعه نهادینه می کنند چرا که محصول کار جمعی با متدهای جدید اند.
کافی است به برخی تبلیغات این نهادها در شبکه های اجتماعی توجه کنید که چطور نسبت به تبعیض گسترده آگاهی می دهند، بر حقوق مسلم جهان شمول مانند حق آموزش برابر تاکید می کنند و با شفافیت در ارائه گزارشات مالی تلاش دارند بر ویروس بیاعتمادی و بیتفاوتی غلبه کنند تا جامعه ارزش های خود را بازآفرینی کند. پرداختن به نهادهای مدنی همچون نهادهای خیریه، احیای قدرت اجتماعی مردم است و باید بیشتر از آن نوشت و به آن پرداخت.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.