چرا جامعه ایران بهت‌زده به نابودی خود می‌نگرد؟
• چرا جامعه ایران دچار خودناباوری مزمن و پیشرونده شده است؟
• چرا جامعه ایران چشم به راه ناجی مانده است؟
 
جواب این‌گونه سوالات در پدیده‌ای روانشناختی به نام “درماندگی آموخته‌شده” (Learned helplessness) نهفته است.
 
درماندگی یا ناتوانی آموخته‌شده، حالتی ذهنی است که بعد از تجربه مداوم و مزمن شکست‌های پی در پی در شرایط استرس‌زا ایجاد می شود. در این حالت، فرد (تشکیل‌دهنده یک جامعه) به این باور می‌رسد که کنترل شرایط از توان او خارج است . او نمی‌تواند شرایط را عوض کند. هرچه تلاش بکند باز هم شرایط بدتر می‌شود. تا زمانی که فرد در این حالت روانی قرار دارد، حتی اگر امکانات و شانس تغییر شرایط را داشته باشد، عملی انجام نخواهد داد و قدرت تصمیم‌گیری نخواهد داشت.
 
مردم ایران در طی این ۴۱سال، تلاش‌های زیادی برای رسیدن به آرمان‌شهر خود کرده‌اند. از ساده‌ترین آن شروع کنیم: یعنی رأی دادن.
 
هربار که مردم ایران برای تغییر شرایط خود به کاندیدی چه برای ریاست جمهوری چه برای نمایندگی مجلس رأی دادند، با خیانت به اعتماد و بدتر شدن شرایط روبه‌رو شده‌اند. عوارض این خیانت تا آنجا پیش می‌رود که مردم ایران حتی به مدافعانِ راستین خود هم دیگر‌ نمی‌توانند اعتماد کنند.
 
اعتصابات و اعتراضات: پس از هر اعتصاب و اعتراضی، مردم ایران تحت شدیدترین سرکوب‌ها و شکنجه‌ها قرار می‌گیرند. جدا از ترومای روحی، این سرکوب و شکنجه، خود نوعی شکست است که مردم ایران ۴۱سال است آن را تجربه می‌کنند.
 
جمهوری اسلامی به صورت هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده، این بیماری روحی را تشدید می‌کند. این موارد را می‌توانید در باخت‌های فرمایشی تیم‌های ورزشی ببینید؛ یا تلاش رژیم و عوامل آن برای انداختن گناه نابودی ایران به گردن مردم ایران.
 
رژیم با تمام توان خود سعی دارد به مردم ایران بقبولاند که شما مردم ایران لیاقت زندگی بهتر ندارید و خود شما مقصر هستید. موفقیت رژیم در این مورد تا آنجا پیش رفته که حتی مخالفان رژیم هم قربانی «ناتوانی آموخته‌شده» شده‌اند.
 
مثال: مردم خواب هستند. مردم لیاقت آزادی ندارند. مردم دنبال شکم‌شان هستند نه آزادی.
 
ادامه مثال‌ها: فلان‌جا، فلان اتفاق افتاد. مردم آنجا این کردند و‌ آن کردند ولی مردم ما چی؟ و…
 
با اینکه این مشکل روانی، مساله‌ای بسیار جدی است که نباید لحظه‌ای از آن چشم پوشید و درمان آن را نباید به شرایط و سرنوشت واگذار کرد؛ اما مشکلی است قابل درمان البته با تلاش مداوم و گسترده. اقدامات درمانی زیادی هستند که می‌توانند این مشکل را درمان کنند، اما باید از طرف یکایک افراد آگاه جامعه ایران به صورت گسترده انجام بشوند.
 
۱- روحیه دادن به مردم ایران از طرف همه‌ی افراد آگاه
۲- تکریم و احترام گذاشتن به مردم ایران
۳- طراحی کنش‌های قابل انجام برای همه‌ی اقشار ایران (پزشک تا کارگر و شغل آزاد تا دولتی)
۴- گرفتن پیروزی و تبلیغات برای آن پیروزی تا همه مردم متوجه این پیروزی شوند.
۵- یادآوری این نکته که تلاش‌های قبلی مردم ایران بیهوده و باطل نبوده است و جزو مهمی از مسیر پیروزی است.
۶- پاداش دادن به کسانی که برای رسیدن به آرمان‌شهر ایرانی هزینه‌های سنگین و غیر قابل جبران داده‌اند.
۷- دادن راهکار به مردم ایران برای برخورد با احساس درماندگی سیاسی، و دادن اعتماد‌به‌نفس
۸- تنها نگذاشتن قشر قشرِ جامعه ایران
 
هر فرد آگاه و با قدرتی وظیفه دارد برای شکستن نفرین «ناتوانی آموخته‌شده» تلاش بکند، که شکستنِ این نفرین، برگ برنده ما خواهد بود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)