در گفتمان غالب بر عصر حاضر، بررسی وضعیت نقض حقوق بشر عموماً در بررسی وضعیت قربانیان غیر سیاسی­­ای خلاصه می­شود که تنها آرزوی داشتن یک زندگی امن و عاری از خشونت را دارند. شاهد این مهم تولید انبوه گزارشاتی است که از وضعیت قربانیان خشونت­ها در رسانه­های جمعی منتشر می­شود. این گزارش­ها معمولاً به مصائب فردی قربانیان می­پردازد و به شکل معناداری از پرداختن به گرایش سیاسی آن­ها اجتناب می­کند. به عنوان مثال غزال – دختر هجده ساله­ی سوری و پناهجو – بعد از آن­که سرگذشت ازدواج ناموفقش را با مرد پنجاه ساله­ی متمولی از عربستان سعودی شرح می­دهد به خبرنگار بی بی سی می­گوید:«امیدوارم در آینده با پسری سوری و هم سن و سال خودم ازدواج کنم.»؛ بسیار احتمال دارد که جهت گیری سیاسی غزال، به عنوان دختری فقیر و آموزش ندیده، آن هم در سرزمین جنگ زده و خشنی چون سوریه به نیروهای مرتجع این کشور نزدیک باشد. از این رو اگر قربانی مذکور در میدان سیاست جانب نیروهایی را بگیرد که برای مناسبات جهانی و منطقه­ای تهدید محسوب ­شود به سرعت در زمره­ی­ تروریست­ها، ستیزه جویان و در یک کلام شر مطلق قرار خواهد گرفت و پرونده­اش مختومه اعلام خواهد شد. در چنین وضعیتی می­توان ادعا کرد حوزه­های مختلف گفتمان حقوق بشر، اعم از حقوق فردی و سیاسی، قابل تفکیک از حقوق اقتصادی و اجتماعی نیستند، همچنان که نمی­توان تبعات محرومیت از حقوق اقتصادی و اجتماعی را در انتخاب­های فردی و سیاسی افراد نادیده گرفت.

پرداختن به مسئله­ی زنان و نابرابری­های جنسیتی نیز از همین زاویه معنا می­یابد. آن­چه در جامعه­ی ایران تحت عنوان تبعیض­های جنسیتی عنوان می­شود، در واقع تبعیض­هایی است که علیه زنان طبقات متوسط و متوسط به بالای جامعه­ی ایران اعمال شده و غیرصادقانه به عنوان اولویت­ مطالبات زنان ایران مطرح می­شود. در حالی که با مداقه­ی بیش­­تر و درنظر گرفتن مطالبات زنان طبقات محروم می­توان آشکارا اولویت­های مطالبات زنان را تغییر داد.

 به عنوان مثال چندی پیش «دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه­های ایران» کمپینی فیس بوکی را با عنوان «نه به حجاب اجباری» سازماندهی کردند و تعدادی از چهره­های مطرح رسانه­ای را واداشتند  تا شعار «حجاب اختیاری حق زن ایرانی» را بر زبان آورند. جدای از آن­که این دست از فعالیت­های مجازی به معنای تحمیل نوعی از سانتی مانتالیزم مورد علاقه­ی طبقه­ی متوسط بر جنبش­های اجتماعی است، باید این سؤال را نیز مطرح کرد که مخالفت با حجاب اجباری، مطالبه­ی زنان کدام طبقه­ی اجتماعی است؟ آیا مخالفت با حجاب اجباری می­تواند اولویت­های زنان طبقات محرومی باشد که نه سرمایه­ی مالی دارند، نه از حقوق آموزشی مناسب بهره­مند هستند و نه اساساً تحت حمایت­های نهادهای اجتماعی قرار می­گیرند؟ آیا مخالفت با حجاب اجباری از سوی «دانشجویان و دانش­آموختگان لیبرال دانشگاه­های ایران» به این علت صورت نگرفته که با پروژه­های نئولیبرال آن­ها در میدان سیاست همخوانی و هماهنگی دارد؟ و از سوی دیگر حذف و بی­توجهی نسبت به مطالبات زنان طبقه­ی کارگر، تبعیض­های آموزشی­ای که به علت گران بودن آموزش علیه دختران طبقات محروم اعمال می­شود و دیگر تبعیض­هایی که رابطه­ی معناداری با پایگاه طبقاتی زنان دارد، به خاطر احتمال تقویت پروژه­های سیاسی گروه­های چپ­گرا نیست؟

آن­چه تحت عنوان حقوق بشر جهان شمول و غیر سیاسی مطرح می­شود، در عین حال که در مقایسه با معیارهای بسیاری از نیروهای مرتجع جنبه­هایی مترقی دارد ولی در حقیقت معیاری است که عملاً جنبه­هایی از نقض حقوق بشر را طرح می­کند که با ساختارهای نظم حاکم بر مناسبات جهانی هماهنگی کامل داشته باشد.

فعالیتی مردانه به نام جنگ

اگر جنگ را فعالیتی عموماً مردانه در نظر بگیریم، یک وضعیت جنگی به طور قطع زمینه­های حذف و یا کمرنگ شدن حضور اجتماعی زنان را فراهم می­آورد.  ییلماز گونی – کارگردان کرد ترکیه – در قسمتی از فیلم «راه» این نکته را به خوبی نشان می­دهد. بخشی از فیلم درگیری میان کردهای مسلح ترکیه با نیروهای ارتش این کشور را به تصویر می­کشد. در جریان یکی از این درگیری­ها برادر بزرگ­تر یکی از شخصیت­های اصلی فیلم کشته شده و ارتشی­ها برای شناسایی اجساد، جنازه­ی وی را به همراه گروهی از چریک­ها به روستا می­آورند. زمانی که خانواده­ی چریک کرد از مرگ او با خبر می­شوند، برادر کوچک­تر زن برادرش را به عقد خود در می­آورد و دلیل این کار را اجرای «سنت» می­خواند. در حقیقت مسئله­ی اصلی در این­جا حضور جنگ و ناامنی اجتماعی است که توانایی تشدید و بازتولید سنت­ها را دارد و در جوامعی که همچنان مبانی مردسالارانه بر آن­ها حاکم است، سنت چیزی نیست جز بازتولید تبعیض­های جنسیتی علیه زنان!

 این مهم در دنیای واقعی هم قابل پی­گیری است.  ماجرای لغو سومین دور دوی ماراتن غزه  به وضوح بیان کننده­ی همین قانون است. به گفته­ی “عدنان ابو حسنا”[۱] این ماراتن یک رویداد سالانه است تا همبستگی با مردم فلسطین را به نمایش بگذارد. با این وجود به علت روحیه­­ی  مردسالارانه­ی­ حاکم بر نوار غزه، به عنوان یک منطقه­­ی درگیر با جنگ، حماس از حضور زنان در این مراسم جلوگیری کرد و برگزار کنندگان مراسم نیزتصمیم به لغو آن گرفتند.

بعد از حمله­ی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ بسیاری از خانواده­های عراقی جنگ زده به سوریه پناهنده شدند. در آن زمان بسیاری از زنان عراقی پناهنده در سوریه به علت فقر اقتصادی و نداشتن مهارت­های لازم برای ورود به بازار کار، جذب بازارهای فحشا در سوریه شدند. کم­تر از یک دهه بعد از آن، زمانی که به علت بالا گرفتن شعله­های جنگ داخلی سوریه،  بسیاری از خانواده­های سوری به ترکیه و دیگر کشورهای همسایه پناهنده شدند تا باز هم به خاطر فقر اقتصادی و نداشتن مهارت­های لازم، دختران و زنان­شان به سرنوشت زنان مهمانان یک دهه­ی پیش خود دچار شوند. «اندریو هارپر» – نماینده­ی کمیساریای عالی پناهندگان در اردن – در رابطه با وضعیت پناهجویان سوری در اردن  به خبرنگار بی بی سی می­گوید:«ما منابع کافی در اختیار نداریم تا آن را به تمام افرادی که نیازمند هستند اختصاص دهیم. قریب به اتفاق پناهندگان زنان و کودکان هستند. تعداد زیادی از آن­ها پیش از این نیز شغل و حرفه­ای نداشته­اند، بنابراین برای زنده ماندن به تن فروشی رو می­آورند.»

بنیادگرایی مذهبی

بنیادگرایان مذهبی در خاورمیانه با تمامی دستاوردهای تمدن غرب – چه سوسیال و چه لیبرال – سر ستیز دارند. وحوش طالبان و القاعده پیش از آن­که با هواپیمای مسافربری برج­های دو قلو را نشانه بگیرند، به جهاد علیه دولت مرد تحصیل کرده و کاردانی چون دکتر نجیب الله برخاستند و با توحش – به معنی دقیق کلمه – وی را به قتل رساندند. در همین رابطه، و از منظری دیگر، محمد قائد می­نویسد :” (شبه) اروپایی­های روسیه آگاهانه تصمیم گرفتند مردم آسیای میانه را از قطار پیاده کنند. ترکمنستان و تاجیکستان اگر از شمول کمونیسم معاف نشده بودند امروز بسیار احتمال داشت که، با هدایت غرب و به کمک القاعده، در وضعی دشوارتر از چچن باشند.” امروزه که آتش بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه دامان لیبرال دموکراسی را هم گرفته، تقریباً شکی نیست که در جهان بینی بنیادگرایان، ستیز با کلیت تمدن غرب از اولویت­ها به حساب می­آید. مخلص کلام آن­که بنیادگرایان با هر آن­چه  که به  نوعی بویی از دستاوردهای تمدن غرب برده باشد، مقابله می­کنند.

اکتبر سال گذشته آدم کش­های طالبان به دختری چهارده ساله به نام “ملالی یوسف زی” حمله کرده و به سر او تیراندازی کردند. ملالی که از اعضای کمپین تحصیل دختران است، از این سوقصد جان سالم به در برد. اگر چه جایگاه فردی ملالی یوسف زی در انتخاب او برای این ترور نقش داشته، با این حال نباید این ترور را تنها  تسویه حساب طالبان با چهره­ای مطرح در نظر گرفت، چرا که از جمله اقدامات مکرر طالبان در پاکستان مسموم کردن منابع آب آشامیدنی مدارس دخترانه­ی­ این کشور است. چنین اقداماتی را می­بایست از زاویه­­ی تضاد بنیادگرایان طالبان با کلیت تمدن غرب تحلیل کرد؛ در مورد اخیر، هم ساختار نوین آموزشی و هم حق تحصیل دختران از دستاوردهای تمدن غرب به شمار می­رود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com