مصاحبه ژیلا بنی یعقوب با نسرین گروس در کتاب فرمانده مسعود

مروری بر کتاب فرمانده مسعود با تمرکز بر موضوع زنان

قبل از کتاب فرمانده مسعود، از  ژیلا بنی یعقوب کتاب افسوس برای نرگسهای افغانستان را خوانده بودم و با فضای کلی کتاب آشنایی داشتم، اینکه نویسنده دغدغه ی حوزه ی زنان را دارد و تمرکزش بر گزارش مشکلات زنان این سرزمین است. کتاب فرمانده مسعود هم با شیوه ی بی طرفانه  به جمع آوری نظرات نزدیکان و همرزمان مسعود پرداخته و نویسنده با تیزهوشی خاص یک روزنامه نگار سوالات هدف مندی مطرح کرده  که  به فهم بهتر خواننده از شرایط موجود کمک می کند.

با این توضیح که مشخصا به دنبال نظرات احمد شاه مسعود (از رهبران جبهه ی جهاد و مقاومت در افغانستان) در خصوص حقوق زنان افغانستان بودم، به بررسی اجمالی کتاب با این رویکرد می پردازم، چرا که به این گفته ی بزرگان که وسعت دید و مترقی بودن افراد را می توان از نظرات و نحوه برخوردشان در مورد زنان جامعه فهمید، باور قلبی دارم

کتاب با نقل قول یکی از فرماندهان مجاهدین درباره فرمانده مسعود آغاز میشود،” آمر صاحب را که می دیدیم (لقب مسعود) فکر می کردیم همه افغانستان در دست ماست و این در حالی بود که طالبان ۹۰ درصد افغانستان را در اشغال خود داشتند.” همین جمله به تنهایی بزرگی مسعود فقید را نشان می دهد.

احمدشاه مسعود از قوم تاجیک و سنی مذهب، دانشجوی مهندسی دانشگاه کابل با اینکه همیشه از شاگران اول بود، به خاطر مبارزه با اشغالگران تحصیل را رها کرد و مدتی در پاکستان آموزش نظامی می بیند و  برای جهاد به کشورش باز می گردد؛ تاکید بسیاری بر تحصیل و علم آموزی داشت و با کتاب خواندن و افزودن بر معلوماتش سعی داشت از تعصب کورکورانه به دور باشد. او همچنین اعتقاد داشت که افغانستان به وجود جوانان تحصیلکرده و متخصص نیاز دارد، به همین دلیل دانشجویانی را که به قصد جهاد به پنجشیر می رفتند باز می گرداند و می گفت هر وقت درس تان تمام شد بازگردید و حتی در مواردی هزینه ی تحصیل آنها را در خارج از کشور  تامین می کرد. بسیار علاقه مند به شعر و ادبیات از جمله حافظ بود و افغانستان را برای مردم افغانستان می خواست، تکیه کلامش وطن دار(به معنی هم وطن) بود . در حالی که می توانست با گفتن هم ولایتی و با تاکید بر قوم خویش، دوستی بیشتری جلب کند اما به اتحاد و آینده ی افغانستان می اندیشید و قوم پرستی نمی کرد؛ در جبهه ی مسعود از پشتون تا هزاره و ازبک می جنگیدند. بسیاری از همرزمان فرمانده مسعود از جمله عظیم الله خان از وزارت امور قبایل و سرحدات، می گوید :« مسعود فقید بسیار مذهبی بود و این مومن بودن را در عمل نشان می داد، با اسیران طوری رفتار میکرد که کرامت انسانی آنها زایل نشود، پایبند به اخلاقیات و از سیگار، اعتیاد و فساد اخلاقی بیزار بود. همچنین بسیار مردم دار بود و با همه از فقیر و غنی برخورد یکسانی داشت. تیز هوشی او در استراتژی و مبارزه بر هیچکس پوشیده نیست و حتی دشمنان او هم به این امر اذعان داشتند و پنجشیر هم به خاطر همین درایت هیچ گاه، نه در طول اشغال شوروی و نه در خلافت طالبان اشغال نشد. »

خانه ی فرمانده مسعود به دو بخش اندرونی و بیرونی تقسیم می شود و فضای زندگی همسر و دختران مسعود را از دیگر بخشهای خانه جدا کرده است. حیاطی بزرگ با چند وسیله ی ورزشی و دخترانی که با نشاط مشغول بازی و ورزش هستند، چیزی که برای دختران افغانستان در فضاهای عمومی امکان پذیر نیست حتی اگر دختر مسعود، قهرمان ملی افغانستان باشی. صدیقه مسعود(همسر احمد شاه مسعود) و دختران مسعود(فاطمه، مریم، نسرین، زهره و عایشه) به همراه تنها پسر خانواده(احمد) بعد از ترور مسعود چندین سال  در ایران زندگی کرده و با آرام تر شدن اوضاع به کشورشان بازگشتند.  بنی یعقوب اصرار زیادی برای مصاحبه با صدیقه مسعود و همچنین عکس گرفتن از دختران دارد که با امتناع آنها مواجه شد و علت این موضوع را بیشتر دلایل امنیتی  عنوان کردند.

متاسفانه روایتگر این کتاب با اینکه  تمایل داشت با زنهای بیشتری مصاحبه کند ولی این امر محقق نشد و به  فضای کتاب  بیشتر مردانه  است. به گفته ی احمد مسعود، پسر فرمانده ی فقید:«مادر با تشویق پدر به کتابخوانی روی آورد و اینکه فرمانده مسعود همواره با احترام با مادر رفتار می کرد، به تحصیل تمام فرزاندان تاکید داشت و در خانه تبعیضی بین دختر و پسر وجود نداشت.» احمد مسعود بخاطر می آورد در مواردی که خواهرهایش را اذیت می کرده، مسعود دست پسر را گرفته و به دختر می گفته اگر این تو را زده، تو هم او را بزن و این در حالی بود که مسعود ۵ دختر و تنها یک پسر داشت(در افغانستانی که برای برخی افراد، دختر در شمار فرزند به حساب نمی آید.) در چنین جامعه ای مسعود دخترکوچکش عایشه را بر دوش می گرفت و از محبتش به او نزد دیگران سخن می گفت. عایشه می خواست خلبان شود اما با ابراز نگرانی پدر، همراه خواهرش پزشکی می خواند. فرمانده مسعود در خانه بسیار کم از مسائل بیرون و جنگ صحبت می کرد و تمام حواسش به امورات خانه و خانواده بود و از بودن کنار فرزندانش  لذت می برد. از درس، کار و هنر آنها می پرسید و تاکید داشت بچه ها در کنار درس، هنری هم یادبگیرند. فرمانده مسعود علاقمند به شعر و ادبیات بود و به اندازه ای به نقشِ آگاهی و دانش در جنگ ها واقف بود که جنگ و عملیات هایش را “از برای ادبیات می دانست.” فرمانده ای که در جبهه های جهاد کلاس های عقیدتی، سیاسی برگزار می کرد و بر خودشناسی نیروها تاکید داشت. به نقل از بسیاری از همرزمان مسعود از جمله کاکاتاج الدین(پدرزن  مسعود) و احمدضیاء مسعود(برادر مسعود) و رزاق مامون(روزنامه نگار و نویسنده ی سرشناس افغانستان) فرمانده به شدت مخالف ازدواج مجدد بود و آن را بدون دلیل عقلانی، خیانت و فساد اخلاقی می دانست و نسبت به آن هشدار می داد. به نقل از احمد ضیاء مسعود، برادر فرمانده ی فقید: « مسعود شوخ طبع بود، با خواهر و دختر عموهایش مزاح می کرد و مورد علاقه ی تمام خانواده بود. آمرصاحب همچنین عقیده داشت زن باید از تمام آزادی های انسانی برخوردار باشد و استعداد خود را رشد دهد و علم بیاموزد.»

احمدشاه مسعود اعتقاد خود را نه در حرف بلکه در عمل نشان داد، مدارس دخترانه در زمان اشغال طالبان فقط در مناطق زیر نظر او دایر بود و با وجود مخالفت ملاها و بزرگان دین، مسعود پای حرف خود ایستاد و مدارس را باز نگه داشت؛ چون معتقد بود شاید در این مدارس پزشک و مهندس تربیت نشود اما با این کار حقوق زن را در جامعه حفظ کرده ایم. فرمانده ای که به مال و جاه و مقام دنیا بی اعتنا بود و در حالی که بزرگان، پیشنهاد ازدواج او را با دختر خود مطرح می کردند، مسعود با دختر یکی از محافظ هایش ازدواج کرد.

احمد شاه مسعود در همان پنجشیر یک دولت کوچک ساخته بود، دولتی که تمام مراکز معمول را داشت: از دادگاه و مراجع قضایی، مرکز صحی و بهداشت تا کلاسهای درس و زندان برای اُسرا. با اینکه دادگاه پنجشیر مستقل عمل می کرد، مسعود تمام تلاش خود را می کرد تا مجازات اعدام و محکومیت ها تقلیل یابد و مخصوصا از نفوذ خود برای جلوگیری از  مجازات سنگسار و بد دادن دختران (رسم خون بس) استفاده می کرد و آن را غیر انسانی می دانست. حتی از بودجه ی جبهه و هزینه ی شخصی برای این موارد استفاده  می کرد تا آینده ی دختری، قربانی نزاع پدر و برادر خود نشود.

او شرایط احراز سنگسار را از نظر اسلام بسیار مشکل می دانست و از این که در آن زمان چنین حکمی در ایران به آسانی صادر و اجرا می شد، تعجب می کرد. شاید همین موارد مسعود را از دیگر فرمانده های جهاد متمایز می ساخت. او با آگاهی و افق بازی که داشت  هزینه ی تاسیس چندین نشریه را فراهم آورد که این نشریه ها در بعضی موارد از خود او به سختی انتقاد می کردند، به گفته ی حفیظ منصور و رزاق مامون که هر دو از روزنامه نگاران جبهه ی مسعود هستند:« فرمانده هیچگاه برای ما خط مشی تعیین نکرد و مانع از آزادی بیان نشد، تنها ما را به بی طرفی در گزارش ها و عدم موضع گیری دعوت می کرد و از طرح مسائلی که باعث تنش های قومی می شود، برحذر می داشت.»

خود مسعود، همرزمانش را منتقد تربیت کرده بود که آزادانه اظهار نظر کنند و کیفیت تصمیم گیری را اتقاء دهند. فرمانده مسعود بارها گفته بود ورود به کابل برای نیروهای مجاهد زودرس بوده: «آنهایی که تنها زندگی و جنگ در کوه را می شناسند و از الزامات مدنی و قوانین شهری آگاهی ندارند.))  نگرانی های او درست از آب درآمد و مجاهدان با فساد مالی و اخلاقی زمینه ی ورود طالبان را فراهم آوردند.

به نقل از ژنرال محمد فهیم یکی دیگر از همرزمان فرمانده  مسعود که همواره معاون او نیز بوده است:« آمر صاحب در مسائل خانوادگی و فامیلی بسیار فردی باغیرت بود ولی متعصب نبود و همسرش را برای درمان نزد پزشک می برد‌»این در زمانی است که در افغانستان  معمولا به دلایل مختلف از جمله تعصب و فقر  برای درمان زنها اقدامی صورت نمی گرفت. شیر پنجشیر نسبت به زنان حساس بود و بی احترامی به زنان را تحمل نمی کرد.»

خانم نسرین گروس، فعال حقوق زنان و نویسنده سرشناس در افغانستان در این کتاب می گوید که یک گروه از زنان آمریکایی را به افغانستان آورده بود تا قسمت های آزاد افغانستان را ببینند تا با چشم های خودشان مشاهده کنند که همه جا آن گونه که طالبان با زنان رفتار می کند، نیست ، همچنین قرار بود با احمدشاه مسعود نیز دیدار کنند ولی متاسفانه چهارساعت قبل از این دیدار فرمانده ترور شد.به گفته نسرین گروس آن زمان، زنان زیادی در دولت وقت و خارج از خانه مشغول به کار بودند مثل تلویزیون یا بیمارستان و انجمن زنان افغان، در صورتی که در قلمرو طالبان، زن حتی حق خروج از منزل را به تنهایی نداشت. برخی از همرزمان و نزدیکان مسعود از جمله ژنرال عبدالصبور صبور، از همرزمان مسعود می گوید: «هر کس اشتباهاتی دارد و مسعود هم به اندازه ی خود اشتباهات زیادی داشت اما در آن شرایط، زمان و موقعیت، تمدن و فرهنگ شخص خیلی فهمیده ای بود چون نسبت به زمان خود دید وسیع و بالایی داشت و تعصبی هم نداشت.» او نخستین تیم کمک رسان را که از اروپا بود پذیرفت، پزشکان بدون مرز که همه زنان فرانسوی بودند؛ به آن ها جا و مکان مناسب داد و دستور همکاری با آن ها را صادر کرد چنین اقدامی در دهه ی ۶۰ نیازمند جسارت زیادی است. مسائل زنان برایش خیلی مهم بود البته شرایط اجازه نداد همه ی آنچه را در ذهن و قلب نسبت به حقوق زنان داشت بیان کند اما نسبت به قوانین و فرهنگ عقب نگه داشته شده ی افغانستان درباره ی زنان، حساس بود و مخالفت داشت و با اینکه تصمیم گیری درباره ی همه ی مسائل از جمله آتش بس و اسرای جنگی را به شورای علما و شورای قضایی واگذار کرده بود” تنها در یک موضوع خودش مداخله می کرد و آن موضوع زنان بود.»

شرایط جهاد و مقاومت در جبهه ها طوری نبود که زنان مستقیما مناصب مهم در مجموعه مسعود داشته باشند، خانم ها در قسمت تدارکات، آشپزی و شست و شوی لباس رزمندگان نقش موثری داشتند، مسعود کاملا به نقش زنان اشراف داشت و آن را می فهمید و جدا جدا به عنوان سپاسگزاری از آنها برایشان پاداش می فرستاد‌. مسعود حتی آشکارا به بسیاری از اشتباهات خود اعتراف می کرد و تاکید به چاپ آنها داشت که برای آیندگان سندی باقی گذارد. به اذعان بسیاری از همسنگران وی ازجمله لطیف پدرام و حفیظ منصور:«در واقع مسعود در فکر ساختن تاریخ بود و می خواست از خود چهره ای با راه و رسم مستقل به جای گذارد و اینکه مسعود از یک آدمی که در ابتدا، بیشتر گرایشهای اسلامی و مذهبی داشت به یک آدم دموکرات و با تحمل بیشتر، برای دگراندیشی و پذیرفتن نظرات مخالف تبدیل شد.»

بیشترین روشنفکران افغان در اطراف مسعود بودند و این نشان می داد که مسعود استعداد جذب و همکاری مشترک با آنها را داشته است. وقتی جمعیت اسلامی(به رهبری برهان الدین ربانی و فرماندهی مسعود)وارد کابل شد،  انتظار می رفت حجاب کامل را اجباری کند و نیروهای چپ (حکومت سابق) را اعدام کند ولی مسعود در هیچ یک از این زمینه ها سخت گیری نکرد، فرمان عفو عمومی صادر کرد و حجاب به معنی اجباری اش وجود نداشت، فضای  دانشگاه کابل دموکراتیک بود و دختر و پسر در یک کلاس درس می خواندند. مسعود فقید اجازه نداد کسی به خاطر نماز نخواندن، از حق کار و فعالیت محروم شود یا خانه های ی کسانی که در حکومت پیشین مشغول به کار بودند مصادره شود و حتی زمینه ی خروج بسیاری از نیروهای چپ را از کشور فراهم کرد. بسیاری از این نیروها هم به جبهه مسعود پیوستند و تا آخر با هم همراه بودند. “مسعود مسلمان معتقدی بود اما حق زندگی و کار را برای همه با هر تفکری پاس می داشت”. از دیگر  اقدامات مسعود  حمایت مالی و معنوی او از حضور زنان، تاسیس دانشگاه دخترانه امهات المومنین بود که توسط جمعیت اسلامی در پیشاور بود که یکی از خواهران مسعود هم در آنجا تحصیل می کرد.

مصاحبه های کتاب «فرمانده مسعود به روایت نزدیکان، دوستان و همرزمانش» طی ۱۱ سفر ژیلا بنی یعقوب به افغانستان فراهم شده است، این کتاب در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات ‌ کتاب پارسه به چاپ سوم رسید و با ۶۰۰‌  صفحه و قیمت ۸۹۵۰۰ تومان در اختیار‌   علاقمندان قرار دارد. شاید خواندن دو کتاب بادبادک باز و هزار خورشید تابان از خالد حسینی برای درک کامل فضای افغانستان در طی سالهای جنگ در کنار این کتاب  خالی از لطف نباشد‌.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)