نگاه به مرز و اهمیت آن در میان حاکمان ایرانی مسبوق به سابقه است کما اینکه پروسه تکاملی مفهوم مرز در اسطورههای ایران و تاریخ باستان از ژرفای آن حکایت دارد. برخلاف گفتههای آقای حسین پور نمایندهی سردشت در مجلس، مفهوم مرز در نگاه منابع اسطورهای و تاریخی کشور کاملاً سیاسی بوده زیرا هر نوع مخالفتی در ذیل اتهام تجزیه طلبی و تجاوز به تمامیت ارضی قرار گرفته است.
داستان اسطورهای آرش کمانگیر که با کشیدن کمان، جان خویش را جهت تعیین مرز ایران و توران نثار میکند، از منظر مدیران سیاسی در اهمیت مرزهای این کشور، فصل الخطاب میباشد.
این رهیافت، مرز را عنصر لاینفک ایرانی یا غیر ایرانی بودن هر فرد میداند که در صورت عدم قبول آن، با دشمنی ایزد اسپندار مذ نگهبان مرزهای ایران مواجه خواهد شد.
مطابق مبانی فوق هر نوع خدشه به مسئلهی مرز در حکم دشمنی و ستیز با کیان ایران بحساب میآید و عواقب بسیار سنگینی در پی خواهد داشت. شاید بتوان کشتار وسیع کولبرها را در چنین تعریفی گنجاند.
ازینرو جای تعجب نیست که تلقی مسئولین کشوری از تخلیهی چند روستای مرزی، بدون سنجهای درست و بر این واکنش و کیفیت شناخته میشود. تو گویی روستاها چهار دیواریهایی همچون انبار بوده که توسط مردمان روستا پر شدهاند و اکنون باید خالی گردند. به عبارت دیگر آنها درک و معرفتی وثیق از تعریف دو مفهوم فضا و مکان ندارند که اینگونه بر تخلیه چندین روستا با خانوارهای آن اصرار میورزند.
اظهارات آقای حسین پور در دفاع از مردمان این شش روستا نیز دارای کمبودها و نواقصی است. متاسفانه ایشان نیز به طور کامل اصل موضوع را درک ننمودهاند زیرا تعیین یابی مکان مناسب که با هویت شکل گرفته در طی سالیان متمادی آنها قرابت داشته باشد، امری مهم و درخور توجه بوده بصورتیکه نمیتوان مفهوم مکان، سابقهی زیستی، هویتی را به تخلیهی بدون برنامه ریزی و بی اعتنا به ملاحظات مذکور مد نظر قرار داد.
آن زمان که یک فضا به مکان تبدیل میشود یعنی وارد زیست انسانی شده و ساکنان مستقر در این محیط بر اساس تعاملات اجتماعی خویش به این فضا جان داده، همچنین تمامی مناسبات انسانی خود را در این مکان بکار بردهاند و دیگر مکان موصوف به هویت آنها بدل گردیده است.
بدون شک مردمان روستاهای مرزی اشکان، نوکان، تی یت، ارزنه و… با حضور خود در گذشتههای دور، فضاهای خنثی را واجد معنا کرده و آن را به مکان و محیط ارتقا دادهاند بطوریکه حس معنا و روح مکان را به یک فضای خنثی و بی روح بخشیدهاند.
این تحول معنادار از وابستگی و دلبستگی مزمن انسان حکایت میکند که مبتنی بر رضایت در چنین محیطی میباشد اما عملکرد کنونی مسئولین سیاسی کشور برای تخلیه روستاهای فوقالاشاره، تمامی مولفههای پروسهی تبدیل فضا به مکان را به محاق فراموشی سپرده است. زیرا اصرا برتخلیهی شش روستا با توجیه قرار گرفتن آنها در نوار مرزی، ظلمی آشکار بوده و خانوارهای روستایی را در چنبرهی مشکلات عدیدهای گرفتار کرده است. در حالیکه روستا نشینها با ماندگاری چندین سالهی خود، سابقهی زیستی، تاریخی، اجتماعی و حتی سیاسی به این منطقه دادهاند.
خداوند در سفر اعداد چهارمین کتاب تورات، به حضرت موسی دستور ساخت شهر هایی را میدهد که به شهرهای پناهندگان معروف میباشند. اکنون بعد از گذشت قرنها شاهد اجبار در تخلیهی روستاهایی هستیم که خود مامن پناهندگان کوردستان باشور بودهاند.
سخن پایانی اینکه تصور تخلیهی شش روستا آنهم با خانوارهای بی سرپناه بدون اعتنا به تعلق خاطر روستانشینها برای تخلیهی آن، همچنین در نظر نگرفتن ملاحظات زیستی، تاریخی، هویتی و روانی آنها، مغایر هر نوع بینش انسانی و دینی میباشد که امید بر آن است در کریدورهای تو در توی سیاست حاکمان ایران مفقود نشود.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.