ستار خان، حیدر خان، صفرخان کجائید؟ جعفر پیشه وری، راضیه ابراهیم زاده، صمد بهرنگی، مرضیه اسکویی، بهروز تبریزی، اشرف دهقانی، غلامحسین ساعدی… کجائید؟ از زادگاه شما نعره های فاشیستی به گوش میرسد!!

زمانی نه چندان دور آذربایجان ایران پیشقراول جنبشهای اجتماعی و انقلابی مترقی و حتی چپ بود. استبداد صغیر در بطن انقلاب مشروطه به کمک مبارزین مسلح آذربایجان به رهبری ستار خان و باقرخان ( و البته یاری مبارزین دیگر مناطق بویژه گیلان) بود که برچیده شد. نخستین افکار سوسیالیستی و پیشرو را کارگران اذری از قفقاز به ایران آوردند و رهبرانی چون حیدر عمواغلی را به جنبش مردمان ایران تقدیم کردند. نخستین اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به نفع محرومان، دهقانان و بویژه زنان در جمهوری خودمختار یکساله آذربایجان به رهبری پیشه وری بود که متحقق شد پیش از آنکه رژیم سفاک محمد رضا پهلوی به کمک فئودال معروف زنجان – ذولفقاری – این جنبش مردمی را به خاک و خون کشد و انسانهای شریفی همچون صفر قهرمانی را به شکنجه و حبس بکشاند و طولانی ترین حبس یک زندانی سیاسی را رکورد بزند. انقلاب ۵۶-۵۷ ایران اساسا از قیام مردمان محلات زحمتکش نشین تبریز در بهمن ۱۳۵۶ بود که وارد اعتلای انقلابی و نقطه بی بازگشت شد. پایه گذاران بسیاری از سازمانهای چپ ایران مبارزین و روشنفکران اذری بودند و کماکان بسیاری از انها در صفوف این نیروها مبارزه میکنند. هزاران تن از کمونیستها و مبارزین اعدام شده در دهه خونبار شصت، آذری بودند. حال چه شده که عربده های “گرگهای خاکستری” و نعره های فاشیستی خیابانهای تبریز و اردبیل و زنجان و ارومیه و حتی تهران را درنوردیده است؟ کجا رفت ان تاریخ درخشان آزادیخواهی و برابری طلبی و همزیستی طولانی با مردمان ارمنی و آسوری و کرد و …؟!
تردیدی نیست که ستم ملی و قومی (شوونیسم) هم در دوره پهلوی و هم در دوره رژیم اسلامی در کشور کثیرالمله ایران بیداد میکرده است. اما مگر ما سوسیالیستها خواهان برچیدن بی قید و شرط همه اشکال ستم و تبعیض قومی و ملی و نژادی و مذهبی نبودیم و نیستیم؟ مگر بسیاری از ما از حق تعیین سرنوشت ملل  و از جمله حق آموزش به زبان مادری دفاع نکرده ایم و در اینراه جانفشانی نکرده ایم؟ پس چگونه است که رهبری اعتراضات اخیر خیابانی همچون سالیان گذشته به دست ناسیونالیستهای فاشیست و حامیان اختاپوسهای دیکتاتور و مرتجع – الهام علی اف و طیب اردوغان – افتاده است. چگونه است که از استادیم “یادگار امام” جلاد در تبریز – در مسابقات تیم تراکتورسازی- تا کوچه ها و خیابانهای تبریز و ارومیه و اردبیل و خوی و … پرچم ترکیه برافراشته میشود؟  کجا رفت آن سنت درخشان ترقیخواهی و پیشقراولی در مبارزات اجتماعی عدالت خواهانه؟!
این سطور را کسی مینویسد که چند سال از زندگی سیاسی مخفی خود در دهه شصت را در شهرهای ترک زبان سپری کرده و دوشادوش رفقای آذری با رژیم اسلامی سرمایه داری شوونیستی و مردسالار حاکم مبارزه کرده است. بنابراین نقد مواضع و عملکرد بخشی از مردم آذربایجان، به معنای هم آوایی با فرهنگ شوونیستی حاکم بر بخشهایی از مردمان فارس و … نیست. رفع تبعیض و پایان دادن به ستم ملی – در کنار ستم سیاسی، جنسیتی و طبقاتی- حق مسلم زحمتکشان آذری است. اما پرسش این است که چرا در دو دهه اخیر، دیگر ما اثری از نقش وسیع و پیشقراولی مردم اذربایجان در خیزشها و جنبشهای انقلابی علیه رژیم حاکم نمی بینیم؟ آخرین حضور وسیع این مردم در چنین جنبشهایی برمیگردد به جنبش دانشجویی شش روزه تیرماه ۱۳۷۸ اما بعد از آن رژیم اسلامی با بکار گیری مجموعه ای از سیاستهای تفرقه افکنانه و پراکندن تخم نفرت و اختلافات قومی و ملی، سبب پاسیو کردن این مردم و منحصر کردن آنها به اعتراضات عمدتا ملی گرایانه و ناسیونالیستی کرده است.
در این دو دهه مردمان اذربایجان عمدتا موقعی به خیابان امده اند که رسانه یا روزنامه یا هنرمند یا مقامی به فرهنگ و زبان ترکی توهین کرده است و یا برای آن جوک یا کاریکاتور ساخته است. بعلاوه داستان تیم فوتبال پرطرفدار تراکتورسازی را نیز به حربه ای برای دمیدن در آتش هویت طلبی قومی و تنفر از کرد و فراس و .. مبدل کرده است. برافراشتن  پرچم ترکیه ، عکس رجب طیب اردوغان فاشیست، طرفداری از لشگرکشی او به کردستان سوریه (روژاوا)، حمایت از نسل کشی ارامنه و یا مخالفت بابرسمیت شناختن آن به عنوان جنایت علیه بشریت، و تا سردادن شعار علیه کاپیتان مردمی و کرد تیم استقلال  و حتی “مرگ بر کرد” در استادیوم “یادگار امام” تبریز و … همگی نشان میدهد که متاسفانه بخش مهمی از فعالین هویت طلب آذری به زیر پرچم راست ترین و فاشیستی ترین جریانات سیاسی همچون “گرگهای خاکستری ” و دولتهای علی اف و اردوغان رفته اند. غیبت خیره کننده مردم اذربایجان در خیزشهای انقلابی دیماه ۹۶ و آبان و دی ۹۸ نشان از کارآیی سیاستهای تفرقه افکنانه رژیم اسلامی دارد تا این پرجمعیت ترین ملت ایران را از مدار جنبشهای انقلابی و اجتماعی سراسری جدا کند و آنها  را با مشغولیات ناسیونالیستی و پان ترکیستی منزوی و ایزوله نماید. بخشی از این گرایش به راست را باید محصول بی توجهی نیروهای سیاسی اپوزیسیون ایران به مسئله جدی ستم ملی و حق تعیین سرنوشت مردم دانست. بویزه نیروهای دست راستی و سلطنت طلب معتقد به شوونیسم پارسی!!
دور اخیر اعتراضات خیابانی در شهرها و محلات ترک نشین از زمانی شروع شد که آتش جنگ رژیمهای آذربایجان (شمالی) و ارمنستان در منطقه ناگورنی قره باغ شعله ور گردید. ظاهرا رژیم الهام علی اف به کمک دلارهای نفتی و سلاح های اسرائیلی و کمک همه جانبه رژیم اردوغان در ترکیه فرصت را غنیمت شمرده که با رشته ای از حملات نظامی” قره باغ اشغالی” را از چنگ ارمنمستان و دولت خودمختار ناگورنی قره باغ خارج کند. آنها طی سی سال اخیر منتظر بودند که بر مبنای مذاکرات چندجانبه مینسک و نیز برخی قطعنامه های سازمان ملل به این خواسته خود برسند اما وقتی دیدند نمیتوانند برسند با چراغ سبز رژیم اردوغان که رویای عثمانی ها را در سر دارد، جنگ را اغاز کرده اند که تا کنون به مرگ صدها نفر از نظامیان و غیرنظامیان دو طرف انجامیده است. رژیم ایران که در جنگ قبلی از ارمنستان حمایت کرده بود اینبار ژست بی طرفی گرفته است هر چند فیلمها و گزارشات متعددی از ارسال محموله های نظامی روسیه از طریق ایران به ارمنستان منتشر شده و همین مسئله سبب شعله ور شدن شورش بخشهایی از مردم آذری ایران شده است. قضئیه آنقدر در رژیم ایران داغ شده که حتی چند تن از نمایندگان قلابی شهرهای آذربایجان در مجلس شورای اسلامی خواستار برسمیت شناختن حق حاکمیت رژیم علی اف بر منطقه قره باغ شده اند.
روسیه و امریکا  و فرانسه ظاهرا خواهان اتش بس فوری و قطع جنگ شده اند اما میدانیم که پشت پرده ، این دولتها مشغول بازی های سیاسی خود هستند همچون رژیمهای ایران و ترکیه و اسرائیل.
در زمان حیات اتحاد شوروی – کمی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ – و شکل گیری این اتحاد از ۱۵ جمهوری، منطقه ناگورنی قره باغ با اکثریت ارمنی زبان به مثابه یک منطقه خودمختار جزیی از جمهوری اذربایجان شد. معلوم نبود این تصمیم نابخردانه به چه دلیل صورت گرفت؟ اما به هر حال از انجا که همه این مناطق و جمهوری های خودمختار جزیی از شوروی واحد بودند ظاهرا مشکلی ایجاد نکرد و یا اگر کرد با سرکوبهای خونین دوره استلین روبرو شد. دوره ای که شاهد کوچ اجباری برخی ملتها نظیر تاتارها از شبه جزیره کریمه در حاشیه دریای سیاه به منطقه قفقاز بودیم. و یا در دوره خروشچف به دلیل اینکه همسرش اوکرائینی بود کریمه از خاک روسیه به خاک اوکراین منتقل شد که در دوره پوتین با برگزاری یک رفراندم ، اکثریت روس این شبه جزیره به جدایی از اوکراین رای دادند که البته در سطح بین المللی برسمیت شناخته نشده است.
حال باید از فعالین هویت طلب آذربایجان پرسید که مگر شما به “حق تعیین سرنوشت ملل” باور ندارید و مگر در تمام دو دهه اخیر بخش عمده دغدغه شما همین نبوده است؟ پس چرا اجازه نمی دهید اکثریت ارمنی منطقه خودمختار ناگورنی قره باغ ، خودشان تصمیم بگیرند که به اذربایجان ملحق شوند یا به ارمنستان و یا مستقل شوند؟  چرا ورای منافع دولتها و قدرتهای ارتجاعی، سعی نمیکنید به موضوع از منظر حقوق شهروندی نگاه کنید؟ شهر آستارا جزیی از استان من یعنی گیلان است با اکثریت ترک زبان، اگر روزی مردم آستارا در یک رفراندم ازاد تصمیم بگیرند به مثلا استان اردبیل و یا آذربایجان شرقی ملحق شوند آیا باید به این خواست آنها صرف نظر از اعتقاد هر یک از ما احترام گذاشت یا نه ؟
شما به درستی در طول یکصد سال اخیر به ستم و تبعیض علیه ملت ترک ایران اعتراض داشتید چگونه است که سرکوب سیستماتیک ملت کرد ترکیه و سوریه توسط رژیم ترکیه را نمی بینید و بدتر از آن ، شماری از شما از آن پشتیبانی میکنید. معلوم میشود این بخش از ناسیونالیستهای اذری دغدغه شان به هیچوجه عدالت و برابری ملیتها و نژادها، نیست.
بر مبنای کدام منفعت سیاسی طبقاتی و اجتماعی دارید از ادمخواران دیکتاتور و مرتجعی همچون اردوغان و علی اف حمایت میکنید کجا رفت آرمانخواهی حیدر و صمد و صفر و اشرف و راضیه ؟ 

آرش کمانگر
۳ اکتبر ۲۰۲۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)